ترجمه نامه 33 نهج البلاغه

و من كتاب له (علیه السلام) إلى قثم بن العباس و هو عامله على مكة:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ عَيْنِي بِالْمَغْرِبِ كَتَبَ إِلَيَّ يُعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى الْمَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، الْعُمْيِ الْقُلُوبِ الصُّمِّ الْأَسْمَاعِ الْكُمْهِ الْأَبْصَارِ، الَّذِينَ يَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ يُطِيعُونَ الْمَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ وَ يَحْتَلِبُونَ الدُّنْيَا دَرَّهَا بِالدِّينِ وَ يَشْتَرُونَ عَاجِلَهَا بِآجِلِ الْأَبْرَارِ الْمُتَّقِينَ، وَ لَنْ يَفُوزَ بِالْخَيْرِ إِلَّا عَامِلُهُ وَ لَا يُجْزَى جَزَاءَ الشَّرِّ إِلَّا فَاعِلُهُ. فَأَقِمْ عَلَى مَا فِي يَدَيْكَ قِيَامَ الْحَازِمِ [الطَّبِيبِ] الصَّلِيبِ وَ النَّاصِحِ اللَّبِيبِ التَّابِعِ لِسُلْطَانِهِ الْمُطِيعِ لِإِمَامِهِ، وَ إِيَّاكَ وَ مَا يُعْتَذَرُ مِنْهُ وَ لَا تَكُنْ عِنْدَ النَّعْمَاءِ بَطِراً وَ لَا عِنْدَ الْبَأْسَاءِ فَشِلًا، وَ السَّلَامُ.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

نامه به فرماندار مكّه قثم بن عبّاس، پسر عموى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در سال 39 هجرى كه عوامل معاويه قصد توطئه در شهر مكّه را داشتند(1)

هشدار از تبليغات دروغين ياران معاويه در مراسم حج

پس از ياد خدا و درود، همانا مأمور اطلاعاتى من در شام(2) به من اطلاع داده است كه گروهى از مردم شام براى مراسم حج به مكّه مى آيند، مردمى كور دل، گوش هايشان در شنيدن حق ناشنوا، و ديده هايشان نابينا، كه حق را از راه باطل مى جويند، و بنده را در نافرمانى از خدا، فرمان مى برند، دين خود را به دنيا مى فروشند، و دنيا را به بهاى سراى جاودانه نيكان و پرهيزكاران مى خرند، در حالى كه در نيكى ها، انجام دهنده آن پاداش گيرد، و در بدى ها جز بدكار كيفر نشود.

پس در اداره امور خود هشيارانه و سر سختانه استوار باش، نصيحت دهنده اى عاقل، پيرو حكومت، و فرمانبردار امام خود باش. مبادا كارى انجام دهى كه به عذر خواهى روى آورى، نه به هنگام نعمت ها شادمان و نه هنگام مشكلات سست باشى. با درود.


  1. قُثم فرزند عبّاس بن عبدالمطلب و پسر عموی پیامبر (ص) و بسیار شبیه به پیامبر بود، و آخرین کسی بود که با پیامبر (ص) به هنگام دفن او وداع کرد و تا هنگام شهادت امام (ع) فرماندار مکّه بود، در حکومت معاویه به سمرقند رفت و در آنجا در سال 57 هجری به شهادت رسید.
  2. به شام، مغرب نیز می گفتند (چون در مغربِ کوفه قرار داشت). شام بزرگ، شامل سوریه، لبنان و فلسطین بود که این مناطق در کنار دریایِ مغرب واقع است.
سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

نامه اى از آن حضرت (ع) به قثم بن عباس، عامل خود در مكّه:

اما بعد، جاسوس من كه در مغرب است به من نوشته و خبر داده كه جمعى از مردم شام را براى روزهاى حج به مكه فرستاده اند. مردمى كوردل، گران گوش و كور ديده، كه حق را از راه باطل مى جويند و با فرمانبردارى از مخلوق، نافرمانى خالق مى كنند و دين خويش مى دهند و متاع ناچيز دنيا مى ستانند و به بهاى جهان نيكان و پرهيزگاران، دنياى دون را مى خرند. و حال آنكه، به خير دست نخواهد يافت مگر نيكوكار و كيفر شر نبيند، مگر بدكار.

زمام كار خويش به دورانديشى و سرسختى به دست گير و چون ناصحان خردمند و پيروان امر حكومت و فرمانبرداران امامت به كار خويش پرداز. زنهار از اين كه مرتكب عملى شوى كه نيازت به پوزش افتد. اگرت نعمتى به چنگ افتد، سرمستى منماى و به هنگام بلا سست رأى و دلباخته مباش. والسلام.

از نامه هاى آن حضرت است به قثم بن عباس فرماندارش در مكّه:

اما بعد، جاسوس من در مغرب به من نوشته كه مردمى از اهل شام به حج گسيل شده اند كه دلهايشان بسته، و گوشهايشان كر، و ديدگانشان كور است، كسانى كه حق را به باطل مى آميزند، و در نافرمانى خالق از مخلوق اطاعت مى كنند، و به بهانه دين از سينه دنيا شير مى دوشند، و دنياى حاضر را به جاى آخرتى كه نيكان پرهيزكار انتخاب نموده اند سودا مى نمايند.

هرگز رستگار به خير نگردد مگر عامل خير، و به جزاى بد نرسد مگر عامل شر، پس بر آنچه در اختيار توست استقامت ورز استقامت هوشيار با احتياط و سر سخت، و خير خواه خردمند، كه فرمانبردار حاكم، و مطيع امام خويش است. كارى انجام ندهى كه مجبور به عذر خواهى شوى، و به وقت نعمت و خوشى سر به طغيان برندار، و به هنگام سختى و بلا هراسان و دلباخته مباش. و السلام.

و از نامه آن حضرت است به قثم پسر عباس كه عامل او در مكه بود:

اما بعد، جاسوس من در مغرب به من نوشته است كه دسته اى از شاميان را براى روزهاى حج روانه داشته اند، مردمى كوردل كه گوشهاشان در شنيدن سخن حق ناشنواست و ديده هاشان در ديدن آن نابينا. كسانى كه حق را از راه باطل مى جويند، و با فرمانبردارى آفريده، راه نافرمانى آفريننده را مى پويند. به نام دين سود دنيا را مى برند و اين جهان را به بهاى پاداش جهان نيكان و پارسايان مى خرند، و هرگز جز نيكوكار كسى به نيكى نرسد، و جز بد كردار كيفر بد كردارى نبيند.

پس در كار خود هشيارانه و سرسختانه پايدار مباش و خيرخواهى خردمند و پيرو فرمان حكومت، و فرمانبردار امام امت، مبادا كارى كنى كه به عذرخواهى ناچار شوى. نه بهنگام نعمت سخت شادمان باش و نه در دشوارى سست رأى و ترسان، و السلام.

از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است به قثم ابن عبّاس (ابن عبد المطّلب) كه از جانب آن بزرگوار (در تمام مدّت خلافت آن حضرت) بر مكّه حكمفرما بود. (رجال دانان او را ثقه و مورد اطمينان و از نيكان اصحاب امير المؤمنين عليه السّلام دانسته اند، و حضرت او را در اين نامه از جاسوس هاى معاويه آگاه ساخته و بر حذر مى فرمايد، و ابن ميثم «عليه الرّحمة» در اينجا مى نويسد: سبب فرستادن اين نامه آنست كه معاويه هنگام حجّ جمعى را به مكّه فرستاد تا مردم را به اطاعت او دعوت نموده و از يارى علىّ عليه السّلام باز دارند، و ايشان را بياموزند كه امام عليه السّلام يا كشنده عثمان و شريك و همدست بوده، يا يارى او را ترك نموده است، و بهر جهت براى امامت صلاحيّت ندارد، و محاسن و نيكى هاى معاويه را به گمان خود با خوش خوئيها و بخشندگى او نقل كنند، پس امام عليه السّلام نامه را فرستاد تا قثم ابن عبّاس را بر اين كار آگاه سازد، و او به سياست و تدبير و انديشه رفتار كند، و گفته اند: فرستادگان معاويه لشگرى بودند كه فرستاده بود تا در موسم حجّ بر مكّه دست يابند):
(1) بعد از حمد خدا و درود بر پيغمبر اكرم جاسوس من در مغرب (شام كه از شهرهاى غربىّ است) نوشته و مرا آگاه مى سازد كه بسوى حجّ گسيل گشته مردمى از اهل شام با دلهاى نابينا، و گوشهاى كر، و ديده هاى كور مادر زاد، كسانى كه حقّ را از (راه) باطل مى جويند (گمان دارند با پيروى از معاويه بدين حقّ مى رسند) و در معصيت آفريننده و نافرمانى خدا از آفريده شده پيروى ميكنند (فرمان معاويه و پيروانش را مى برند كه بر خلاف حكم خدا است)، و به بهانه دين شير دنيا را مى دوشند (براى بدست آوردن كالاى دنيا بنام دين و نهى از منكر گرد آمده با امام زمان خود مخالفت مى نمايند) و دنياى حاضر را بعوض آخرت نيكوكاران پرهيزكاران مى خرند (بجاى نيكبختى و بهشت جاويد آتش دوزخ و كيفر الهىّ را اختيار ميكنند) و هرگز بخير و نيكى نرسد مگر نيكوكار، و هرگز كيفر بدى نيابد مگر بد كردار،
(2) پس بر آنچه در دو دست تو است (حكومت مكّه و حفظ نظم و آرامش آن) پايدارى و ايستادگى كن ايستادگى شخص با احتياط كوشنده، و پند دهنده خردمند كه پيرو پادشاه و فرمانبردار امام و پيشوايش مى باشد،
(3) و مبادا كارى كنى كه بعذر خواهى بكشد، و هنگام خوشيهاى فراوان زياد شادمان (كه موجب كبر و سركشى است) و هنگام سختيها هراسان و دل باخته (كه باعث شكست و از دست دادن دلاورى است) مباش، و درود بر شايسته آن.

اما بعد (از حمد و ثناى الهى) مأمور اطلاعاتى من در شام برايم نوشته و مرا آگاه ساخته که گروهى از مردم شام به سوى موسم حج گسيل شده اند; گروهى کوردل، ناشنوا و نابينا! آنها کسانى هستند که حق را با باطل مشتبه مى سازند و از مخلوق در مسير معصيت خالق اطاعت مى کنند و با دين فروشى به متاع دنيا مى رسند و آخرت را که در انتظار نيکان و پاکان است به دنيا مى فروشند، در حالى که هيچ کس جز انجام دهنده کار نيک به پاداش آن نمى رسد و کسى جز فاعل شر، کيفر آن را نمى بيند.

حال که چنين است براى حفظ آنچه در دست دارى قيام کن قيام شخصى دورانديش و محکم و نيرومند، قيام شخصى خير خواه و عاقل که از زمامدار خويش پيروى مى کند و مطيعِ فرمان امام خويش است. (مراقب باش) از انجام عملى که ناگزير شوى در برابر آن عذرخواهى کنى بپرهيز و هرگز به هنگام اقبال نعمت مغرور و سرمست مباش و نه در شدايد و مشکلات سست و ترسو. و السلام.