ترجمه نامه 48 نهج البلاغه

و من كتاب له (علیه السلام) إلى معاوية:

فَإِنَّ الْبَغْيَ وَ الزُّورَ يُوتِغَانِ الْمَرْءَ فِي دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ وَ يُبْدِيَانِ خَلَلَهُ عِنْدَ مَنْ يَعِيبُهُ؛ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّكَ غَيْرُ مُدْرِكٍ مَا قُضِيَ فَوَاتُهُ، وَ قَدْ رَامَ أَقْوَامٌ أَمْراً بِغَيْرِ الْحَقِّ فَتَأَلَّوْا عَلَى اللَّهِ فَأَكْذَبَهُمْ. فَاحْذَرْ يَوْماً يَغْتَبِطُ فِيهِ مَنْ أَحْمَدَ عَاقِبَةَ عَمَلِهِ وَ يَنْدَمُ مَنْ أَمْكَنَ الشَّيْطَانَ مِنْ قِيَادِهِ فَلَمْ يُجَاذِبْهُ. وَ قَدْ دَعَوْتَنَا إِلَى حُكْمِ الْقُرْآنِ وَ لَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ، وَ لَسْنَا إِيَّاكَ أَجَبْنَا وَ لَكِنَّا أَجَبْنَا الْقُرْآنَ فِي حُكْمِهِ، وَ السَّلَامُ.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

نامه به معاويه در ماه صفر سال 38 هجرى در صفّين

اندرز دادن دشمن

همانا ستمگرى و دروغ پردازى، انسان را در دين و دنيا رسوا مى كند، و عيب او را نزد عيب جويان آشكار مى سازد، و تو مى دانى آنچه كه از دست رفت باز نمى گردد. گروهى باطل طلبيدند، و خواستند با تفسير دروغين، حكم خدا را دگرگون سازند، و خدا آنان را دروغگو خواند.

معاويه، از روزى بترس كه صاحبان كارهاى پسنديده خوشحالند، و تأسف مى خوردند كه چرا عملشان اندك است، آن روز كسانى كه مهار خويش در دست شيطان دادند سخت پشيمانند. تو ما را به داورىِ قرآن خواندى،(1) در حالى كه خود اهل قرآن نيستى، و ما هم پاسخ مثبت به تو نداديم، بلكه داورى قرآن را گردن نهاديم. با درود.


  1. وقتی جنگ بین دو سپاه امام و شامیان گسترده شد و در شب لیله الهریر، لشکر امام ضربه های کاری و نهایی را بر سپاهیان شام وارد ساختند و معاویه قصد فرار داشت، به دستور عمروعاص قرآن بر سر نیزه زدند تا کوفیان را از پیشروی بازدارند که با این حیله، جان سالم به دَر برند.
اخلاقی سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

از نامه آن حضرت (ع) به معاويه:

ستمكارى و دروغگويى دين و دنياى آدمى را تباه مى كند و كاستيهاى او را نزد عيبجويانش آشكار مى سازد. و تو مى دانى كه از دست رفته را باز نتوانى آورد. مردمى قصد كارى نادرست كردند و حكم خدا را تأويل نمودند و خدايشان دروغگو شمرد.

بترس از آن روز، كه هر كه عاقبتى پسنديده دارد، خشنود است و هر كه زمام خويش به دست شيطان داده و براى رهايى خود به ستيزه برنخاسته، پشيمان است.

تو ما را به حكم قرآن فرا خواندى و حال آنكه، خود اهل قرآن نيستى. ما دعوت تو را اجابت نكرديم، بلكه حكم قرآن را گردن نهاديم. والسلام.

از نامه هاى آن حضرت است به معاويه:

ستم و بهتان انسان را در دين و دنيايش رسوا و انگشت نما مى كند، و عيب و نقصش را نزد عيب جويان آشكار مى نمايد. تو مى دانى آنچه از دستت رفته به دست نخواهى آورد (خون عثمان). اقوامى كارى را به ناحق قصد كردند و به تأويل حكم حق دست زدند، خداوند هم آنان را تكذيب كرد.

پس بر حذر باش از روزى كه مسرور مى گردد كسى كه عاقبت كارش را نيكو يافته، و پشيمان شود آن كه عنانش را به شيطان داده و به دفعش برنخاسته.

تو ما را به حكم قرآن خواندى در حالى كه اهل قرآن نيستى، و ما هم جواب تو را نداديم، بلكه حكم قرآن را پذيرفتيم. و السلام.

و از نامه آن حضرت است به معاويه:

همانا ستمگرى و دروغ -رسوايى- آدمى را در دين و دنياى او آشكار مى سازد، و نقصان وى را نزد آن كس كه عيبگوى او بود پديدار، و تو مى دانى آنچه را از دست شده تدارك كردن نتوانى. مردمى چيزى را كه به حق نبود خواستند و به تأويل كردن حكم خدا برخاستند، خدا آنان را دروغگو خواند و -به كيفرشان رساند-.

پس از روزى بترس كه در آن روز آن كه پايان كار خود را نيكو گردانيده شادمان است، و آن كه مهار خود را به دست شيطان داده و از كفش نگشاده پشيمان.

تو ما را به حكم قرآن خواندى و خود اهل قرآن نيستى. ما تو را پاسخ نداديم بلكه داورى قرآن را گردن نهاديم، و السّلام.

از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است به معاويه (كه او را اندرز مى دهد):
(1) پس ستمگرى و دروغگويى شخص را در دين و دنيايش تباه مى گردانند، و نقص و بى قدريش را نزد عيب جويش هويدا مى سازند، و تو ميدانى كه در نمى يابى آنچه (خواهشهاى در دنيا، يا يارى عثمان بعد از كشته شدنش) را كه از دست رفتن آن مقدّر شده است، و گروه هايى كارى (امامت و خلافت) را نادرست قصد كردند، و (براى پيروى ننمودن از امام حقيقى، يا نقض عهد و بدست آوردن رياست و كالاى دنيا) دستور آشكار الهىّ را تأويل نمودند (خلافت را بميل خود به رأى مردم واگذاشتند، و براى رسيدن به آرزوى خويش خونخواهى عثمان را بهانه نمودند) پس خدا ايشان را دروغگو خوانده (و عذاب و كيفر دروغگويان را بآنها خواهد داد)
(2) پس بر حذر باش از روزى كه در آن خوشنود است كسيكه پايان كارش را پسنديده يافته و پشيمان است كسيكه اختيارش را بشيطان داده و با او ستيزگى نكرده است (مهار خود را از كف او بيرون نكشيده تا بهر جا كه خواسته او را برده).
(3) و تو ما را (در جنگ صفّين) بحكم قرآن دعوت نمودى با اينكه اهل قرآن نبودى (چون كارهايت بر خلاف دستور و احكام آنست) و ما ترا پاسخ نداديم، بلكه حكم قرآن را پذيرفتيم، و درود بر آنكه شايسته است.

(بدانيد) ظلم و ستم و سخنان باطل و بر خلاف حق انسان را در دين و دنيايش به هلاکت مى افکند و عيوب او را نزد عيب جويان آشکار مى سازد.

من مى دانم که آنچه (از سوى خداوند) فوت آن مقدّر شده به دست نخواهى آورد. گروهى (پيش از تو) در مطالبه امر (خلافت) به ناحق برخاستند و با هم به خدا سوگند ياد کردند ولى خداوند آنها را تکذيب کرد (چرا که هرگز به اهدافشان نرسيدند). از آن روزى برحذر باش که افرادى که کارهاى پسنديده انجام داده اند، شادند و کسانى که زمام خويش را به دست شيطان سپردند و آن را باز پس نگرفته اند، سخت پشيمانند. تو ما را به حکميت قرآن دعوت کردى در حالى که خود اهل قرآن نيستى. (ما گرچه حکميّت قرآن را پذيرفتيم) ولى مقصود ما پاسخ به تو نبود بلکه به قرآن پاسخ داديم و حکمش را گردن نهاديم، والسّلام.