ترجمه نامه 73 نهج البلاغه

و من كتاب له (علیه السلام) إلى معاوية:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي عَلَى التَّرَدُّدِ فِي جَوَابِكَ وَ الِاسْتِمَاعِ إِلَى كِتَابِكَ لَمُوَهِّنٌ رَأْيِي وَ مُخَطِّئٌ فِرَاسَتِي؛ وَ إِنَّكَ إِذْ تُحَاوِلُنِي الْأُمُورَ وَ تُرَاجِعُنِي السُّطُورَ كَالْمُسْتَثْقِلِ النَّائِمِ تَكْذِبُهُ أَحْلَامُهُ وَ الْمُتَحَيِّرِ الْقَائِمِ يَبْهَظُهُ مَقَامُهُ، لَا يَدْرِي أَ لَهُ مَا يَأْتِي أَمْ عَلَيْهِ وَ لَسْتَ بِهِ غَيْرَ أَنَّهُ بِكَ شَبِيهٌ. وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَوْ لَا بَعْضُ الِاسْتِبْقَاءِ، لَوَصَلَتْ [مِنِّي إِلَيْكَ] إِلَيْكَ مِنِّي قَوَارِعُ تَقْرَعُ الْعَظْمَ وَ [تَنْهَسُ] تَهْلِسُ اللَّحْمَ. وَ اعْلَمْ أَنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ثَبَّطَكَ عَنْ أَنْ تُرَاجِعَ أَحْسَنَ أُمُورِكَ وَ تَأْذَنَ لِمَقَالِ [نَصِيحِكَ] نَصِيحَتِكَ، وَ السَّلَامُ لِأَهْلِهِ.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

نامه به معاویه

افشاى سيماى دروغين معاويه

پس از ياد خدا و درود، من با پاسخ هاى پياپى به نامه هايت، و شنيدن مطالب نوشته هايت، رأى خود را سست، و زيركى خود را به خطا نسبت مى دهم. و همانا تو كه مدام خواسته هايى از من دارى و نامه هاى فراوان مى نويسى، به كسى مانى كه به خواب سنگينى فرو رفته، و خواب هاى دروغينش او را تكذيب مى كند، يا چون سرگردانى هستى كه ايستادن طولانى بر او دشوار مى باشد، و نمى داند آيا آينده به سود او يا به زيانش خواهد بود گرچه تو آن كس نيستى امّا به تو شباهت دارد.

به خدا سوگند اگر پرهيز از خونريزى در مهلت تعيين شده نبود، ضربه كوبنده اى دريافت مى كردى كه استخوان را خرد، و گوشت را بريزاند. معاويه بدان كه شيطان تو را نمى گذارد تا به نيكوترين كارَت(1) بپردازى، و اندرزى كه به سود تو است بشنوى. درود بر آنان كه سزاوار درودند.


  1. نیکوترین کار، همان اطلاعت از اهل بیت پیامبر (ص) و امام به حق، حضرت امیرالمؤمنین (ع) است.
اخلاقی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

نامه اى از آن حضرت (ع) به معاويه:

اما بعد، من از اين كه پى در پى، به نامه هايت پاسخ مى دهم و به گفته هايت گوش مى سپارم پندارم كه مردى سست راى شده ام و در فراست و هوشيارى گرفتار خطا گشته ام.

تو هنگامى كه نامه اى به من مى نويسى و چيزى مى طلبى به كسى مى مانى كه در خواب گران است و خوابهاى دروغ مى بيند. يا همانند حيرت زده اى هستى كه سرگردان ايستاده و از ايستادن به مشقت افتاده و نمى داند، آنچه به سراغش مى آيد به سود اوست يا به زيان اوست. البته تو همانند او نيستى، او همانند توست.

به خدا سوگند، اگر نمى خواستم كه زنده بمانى، بلاهايى از من به تو مى رسيد كه استخوانت را خرد سازد و گوشت تنت را آب كند. بدان، كه شيطان تو را بر جاى داشته و نمى گذارد به بهترين كارهايت باز گردى و گوش به نصيحت بسپارى. و سلام به آنكه شايسته سلام است.

از نامه هاى آن حضرت است به معاويه:

اما بعد، من در جوابهاى پياپى به تو، و گوش دادن به نامه ات رأيم را بى نتيجه دانسته، و فراستم را تخطئه مى كنم. تو در امورى كه از من درخواست دارى، و نامه هايى كه براى پاسخ گرفتن به جانب من مى فرستى، كسى را مى مانى كه به خواب سنگين فرو رفته و خوابهاى بى پايه اش دروغ از آب در مى آيد، و چون سرگردان به پا ايستاده اى كه ايستادنش او را به سنگينى و سختى انداخته نمى داند آنچه او را پيش مى آيد آيا به سود اوست يا به زيان او. تو همانند چنين كسى نيستى ولى او شبيه توست.

به خدا قسم اگر علاقه ام به باقى ماندن مردم مؤمن نبود ضربات كوبنده اى از طرف من به تو مى رسيد كه استخوان را بكوبد، و گوشت را آب كند. آگاه باش كه شيطان تو را از اينكه به بهترين امورت باز گردى، و گفتار نصيحت كننده خود را بشنوى باز داشته. و سلام بر اهلش.

و از نامه آن حضرت است به معاويه:

اما بعد، من با پاسخهايى پياپى به گفته هايت، و شنيدن مضمون نامه هايت، رأى خود را سست مى شمارم و زيركى خود را به خطا منسوب مى دارم، و تو كه از من چيزهايى را خواستارى و نامه مى نويسى -و پاسخ انتظار دارى-، كسى را مانى كه به خواب گران رود، و خوابهايى بى اساس بيند، يا چون سرگردانى ايستاده كه ايستادنش بر وى دشوار افتاده. آنچه به سر وقت وى آمده به سود اوست يا به زيان وى، نمى داند و تو آن نيستى بلكه او به تو ماند.

به خدا سوگند اگر نه آن بود كه ماندنت را مى خواستم، بلاهايى از من به تو مى رسيد كه استخوان را بكوبد و گوشت را آب كند، و بدان كه شيطان تو را نمى گذارد تا به نيكوترين كارت بپردازى و اندرزى را كه به سود توست بشنوى -و آويزه گوش سازى-. و درود بر آنانكه در خور درودند.

از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است به معاويه (كه براى نادرستى نامه اش او را سرزنش و تهديد نموده است):
(1) پس از ستايش خداى تعالى و درود بر حضرت خاتم الأنبياء، من با پى در پى پاسخ گفتن بتو و گوش دادن به نامه ات رأى و انديشه ام را (در اينكه تو نادان و گمراهى و هرگز پند و اندرز بتو سودى نخواهد بخشيد و از فتنه و تباهكارى دست نخواهى كشيد) سست مى گردانم، و فراست و زيركى (يقين و باور) خود را به خطا و اشتباه مى اندازم (در صورتيكه پاسخ مانند تو بايد سكوت باشد، پس پاسخ دادن من از جهت مماشات و اتمام حجّت است و بس) و تو هنگاميكه به حيله و زرنگى چيزهائى از من مى طلبى، و نامه هايى براى جواب گرفتن بمن مى فرستى بشخص سنگين به خواب رفته اى مى مانى كه خوابهاى دروغ و پريشان مى بيند، و بشخص سرگردان ايستاده اى مى مانى كه ايستادنش او را وامانده و بيچاره كرده (نه راه رفتن داند و نه توانائى ايستادن دارد) نمى داند آنچه پيش آيد به سود او است يا به زيانش مى باشد، و تو مانند او نيستى بلكه او بتو مى ماند (حال تو بدتر از آنست كه بديگرى شباهت داشته باشى، زيرا در بدبختى و بيچارگى يگانه هستى، تو بخود مى مانى و بس)
(2) و سوگند بخدا اگر نمى خواستم باقى بمانى (بجهت مصلحتى كه بايد طبق آن رفتار نمايم، و اگر اراده تباه ساختنت را داشتم) از جانب من بتو مى رسيد كوبنده ها (سختيهاى جنگ و زد و خورد) كه استخوان را بشكند و گوشت را آب كند (ترا از بين ببرد)
(3) و بدان كه ترا شيطان باز داشته از اينكه به كارهاى نيكويت باز گردى و به گفتار پند دهنده ات گوش دهى (بامام زمان خويش بگروى و دستورش را اجرا نمائى) و درود بر شايسته آن.

اما بعد (از حمد و ثناى الهى) من در اينکه مکرر به پاسخ نامه هاى تو پرداخته و گوش به آن فرا داده ام خود را سرزنش مى کنم و هوشيارى خود را تخطئه مى نمايم (چرا که سخنانم همچون ميخ آهنينى است که در سنگ فرو نمى رود و يا همچون خطاب به ديوارها و اشياى بى جان و بى روح است). در آن هنگام که تو از من خواسته هايى (مانند حکومت شام يا حکم ولايت عهدى) دارى و پيوسته نامه نگارى مى کنى به کسى مى مانى که به خواب سنگينى فرو رفته و رؤياهاى (آشفته) مى بيند که به او دروغ مى گويد و يا همچون شخص سرگردانى که ايستاده است و ايستادنش او را به مشقت افکنده (زيرا نمى داند به کدام راه برود) و نمى داند که آينده به سود اوست يا به زيانش. گرچه تو آن شخص نيستى (که چنين خواب آشفته اى ديده باشد و سرگردان شده) بلکه او شبيه به توست! به خدا سوگند اگر نبود علاقه به باقى ماندن (مؤمنان پاک دل و آثار اسلام و نتيجه زحمات پيغمبر اکرم) ضربه هاى کوبنده اى از من به تو مى رسيد که استخوانت را خُرد و گوشت تو را آب مى کرد و بدان که شيطان از اينکه به کارهاى خوب بپردازى تو را باز داشته و به تو اجازه نمى دهد به اندرزهايى که به سود توست گوش فرا دهى و سلام بر آنها که شايسته سلامند.