ترجمه نامه 42 نهج البلاغه

و من كتاب له (علیه السلام) إلى عمر بن أبي سلمة المخزومي و كان عاملَه على البحرين، فعَزَلَه، و استعمل نعمانَ بن عجلان الزّرقي مكانَه:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ وَلَّيْتُ النُّعْمَانَ بْنَ عَجْلَانَ الزُّرَقِيَّ عَلَى الْبَحْرَيْنِ وَ نَزَعْتُ يَدَكَ، بِلَا ذَمٍّ لَكَ وَ لَا تَثْرِيبٍ عَلَيْكَ، فَلَقَدْ أَحْسَنْتَ الْوِلَايَةَ وَ أَدَّيْتَ الْأَمَانَةَ. فَأَقْبِلْ غَيْرَ ظَنِينٍ وَ لَا مَلُومٍ وَ لَا مُتَّهَمٍ وَ لَا مَأْثُومٍ. [فَقَدْ] فَلَقَدْ أَرَدْتُ الْمَسِيرَ إِلَى ظَلَمَةِ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ تَشْهَدَ مَعِي، فَإِنَّكَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى جِهَادِ الْعَدُوِّ وَ إِقَامَةِ عَمُودِ الدِّينِ، إِنْ شَاءَ اللَّه.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

نامه به عمر بن ابى سلمه مخزومى فرماندار بحرين، پس از نصب نعمان بن عجلان زرقى در سال 36 هجرى(1)

روش دلجويى در عزل و نصب ها

پس از ياد خدا و درود، همانا من نعمان ابن عجلان زرقى، را به فرماندارى بحرين نصب كردم، بى آن كه سرزنشى و نكوهشى براى تو وجود داشته باشد، تو را از فرماندارى آن سامان گرفتم، براستى تاكنون زمامدارى را به نيكى انجام دادى، و امانت را پرداختى.

پس به سوى ما حركت كن، بى آن كه مورد سوء ظنّ قرار گرفته يا سرزنش شده يا متّهم بوده و يا گناهكار باشى، كه تصميم دارم به سوى ستمگران شام حركت كنم. دوست دارم در اين جنگ با من باشى، زيرا تو از دلاورانى هستى كه در جنگ با دشمن، و بر پا داشتن ستون دين از آنان يارى مى طلبم. ان شاء اللّه.


  1. عمر بن ابی سلمه فرزند امّ سلمه همسر پیامبر (ص) بود، که در جنگ جَمَل مادرش او را به کمک امام فرستاد و طی نامه ای نوشت، اگر جهاد بر زنان واجب بود خودم نیز شرکت می کردم. نعمان بن عجلان کسی است که پس از شهادت مالک اشتر با همسرش، خوله، دختر قیس ازدواج کرد و شاعری بزرگ و بلند پایه بود.
سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

نامه آن حضرت (ع) به عمر بن ابى سلمه مخزومى كه عامل آن حضرت در بحرين بود. او را عزل كرده و نعمان بن عجلان زرقى را به جاى او برگماشته است:

اما بعد. من نعمان بن عجلان زرقى را بر بحرين امارت دادم و تو را، بى آنكه بر تو نكوهشى و سرزنشى باشد، از آنجا برداشتم. تو وظيفه خويش در امارت، نيك، به جاى آوردى و امانتى را كه به تو سپرده بودم، نيك ادا كردى.

اينك به نزد من بيا. نه به تو بدگمانم و نه تو را ملامت مى كنم و نه متهم هستى و نه گنهكار. مى خواهم بر ستمكاران شامى بتازم و دوست دارم كه تو هم با من باشى. زيرا از كسانى هستى كه در جهاد با دشمن و برپاى نگهداشتن دين به تو پشتگرم توان شد. ان شاء الله.

از نامه هاى آن حضرت است به عمر بن ابى سلمه مخزومى، كارگزار حضرت در بحرين، پس از اينكه او را عزل نمود و نعمان بن عجلان زرقى را به جاى او گماشت:

اما بعد، نعمان بن عجلان زرقى را والى بحرين قرار دادم، و تو را از آنجا برداشتم بدون اينكه نكوهش و ملامتى بر تو باشد. حقّا زمامدارى را به خوبى انجام دادى، و امانت را ادا كردى. به جانب من بيابى آنكه نسبت به تو سوء ظن و سرزنش، يا اتّهام و گناهى باشد. عزم حركت به جانب ستمكاران شام را دارم، دوست داشتم در اين سفر همراهم باشى، زيرا تو از كسانى هستى كه در جنگ با دشمن و به پاكردن ستون دين به آنان پشت قوى مى كنم، اگر خدا بخواهد.

و از نامه آن حضرت است به عمر پسر ابو سلمه مخزومى كه از جانب امام والى بحرين بود. او را برداشت و نعمان پسر عجلان زرقى را به جاى او گماشت:

اما بعد، من نعمان پسر عجلان زرّقى را به ولايت بحرين گماشتم و تو را از آن كار برداشتم نه نكوهشى بر توست و نه سرزنشى، حكومت را نيك انجام دادى و امانت را گزاردى. پس بيا كه نه گمان بدى بر توست و نه ملامتى به تو داريم. نه تهمتى به تو زده اند، و نه گناهكارت مى شماريم. من مى خواهم به سر وقت ستمكاران شام بروم، و دوست داشتم تو با من باشى چه تو از كسانى هستى كه از آنان در جهاد با دشمن يارى خواهند و بديشان ستون دين را برپا دارند، ان شاء اللّه.

از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است بعمر بن ابى سلمه مخزومىّ كه از جانب آن بزرگوار بر بحرين حاكم بود: او را عزل نموده، و به جايش نعمان ابن عجلان زرقىّ را گماشت (در آن عمر را ستوده و او را براى همراه بردن با خود در جنگ خواسته، و اين عمر پسر زن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله است از امّ سلمه، و نعمان از مهتران انصار بوده، رجال دانان اين دو را از نيكان ياران امير المؤمنين عليه السّلام دانسته و در نقل اخبار از ايشان آنها را مورد وثوق و اطمينان قرار داده اند، و در بعضى از كتب عمرو ابن ابى سلمه ديده ميشود، ولى عمر ابن ابى سلمه درستتر است، زيرا در بيشتر از نسخ نهج البلاغه عمر ضبط شده است نه عمرو با واو).
(1) پس از ستايش خداوند و درود پيغمبر اكرم، من نعمان ابن عجلان زرقىّ را والى و حاكم بحرين گردانيدم، و دست ترا بدون آنكه نكوهش و سرزنشى برايت باشد كوتاه كردم (ترا فرا خواندم) و تو حكومت را نيك انجام دادى، و امانت (بيت المال) را اداء نمودى، پس (نزد من) بيا بى آنكه گمان بدى بتو داشته باشم يا سرزنش نموده تهمت زده گناه كارت دانم.
(2) پس (سبب خواستن تو آنست كه) رفتن بسوى (جنگ) ستمگران اهل شام را تصميم گرفته دوست دارم تو با من باشى، زيرا تو از كسانى هستى كه براى جنگ با دشمن و برپا داشتن ستون دين (اجراى احكام اسلام) بايشان پشت گرمم، اگر خدا بخواهد.

اما بعد (از حمد و ثناى الهى) من نعمان بن عجلان زُرَقى را به فرماندارى بحرين منصوب کردم و تو را از آنجا برگرفتم بى آنکه تو را مذمت کنم و يا ملامتى بر تو باشد، چرا که تو زمامدارى و مأموريت خود را به نيکويى انجام دادى و حق امانت را ادا نمودى، بنابراين به سوى ما بيا بى آنکه مورد سوء ظن يا ملامت باشى و نه متهم و نه گناهکار. من تصميم گرفتم به سوى ستمگران اهل شام (و براى مبارزه با معاويه و هوادارانش) حرکت کنم و دوست دارم تو با من باشى، زيرا تو از کسانى هستى که من در جهاد با دشمن و برپا داشتن ستون دين از آنها استعانت مى جويم. ان شاء الله.