ترجمه نامه 5 نهج البلاغه

و من كتاب له (علیه السلام) إلى أشعث بن قيس عامل أذربيجان:

وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَكَ؛ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِيقَةٍ؛ وَ فِي يَدَيْكَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ، وَ لَعَلِّي أَلَّا أَكُونَ شَرَّ وُلَاتِكَ لَكَ؛ وَ السَّلَام.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

(نامه به اشعث ابن قيس فرماندار آذربايجان، اين نامه پس از جنگ جمل در شعبان سال 36 هجرى در شهر كوفه نوشته شد).

هشدار از استفاده نارواى بيت المال

همانا پست فرماندارى براى تو وسيله آب و نان نبوده، بلكه امانتى در گردن تو است، بايد از فرمانده و امام خود اطاعت كنى. تو حق ندارى نسبت به رعيّت استبدادى ورزى، و بدون دستور به كار مهمّى اقدام نمايى. در دست تو اموالى از ثروتهاى خداى بزرگ و عزيز است، و تو خزانه دار آنى تا به من بسپارى، اميدوارم براى تو بدترين زمامدار نباشم، با درود.

سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

نامه اى از آن حضرت (ع) به اشعث بن قيس، عامل خود در آذربايجان نوشته است:

حوزه فرمانرواييت طعمه تو نيست، بلكه امانتى است بر گردن تو، و از تو خواسته اند كه فرمانبردار كسى باشى كه فراتر از توست. تو را نرسد كه خود هر چه خواهى رعيت را فرمان دهى. يا خود را درگير كارى بزرگ كنى، مگر آنكه، دستورى به تو رسيده باشد. در دستان تو مالى است از اموال خداوند، عزّ و جلّ، و تو خزانه دار هستى تا آن را به من تسليم كنى. اميد است كه من براى تو بدترين واليان نباشم. و السلام.

از نامه هاى آن حضرت است به اشعث به قيس عامل آذربايجان:

حكمرانى براى تو طعمه نيست، بلكه امانتى است بر عهده ات، و از تو خواسته اند دستور ما فوق خود را رعايت نمايى. تو را حقّى نيست كه در امور رعيت به دلخواهت رفتار كنى، و جز به اعتماد به فرمانى كه تو را مى رسد به كار بزرگى دست بزنى. مالى از مال خداى بزرگ در اختيار توست، و تو از جمله خزانه داران او هستى تا آن را به من تحويل دهى. اميد است من از بدترين واليان براى تو نباشم، و السلام.

و از نامه آن حضرت است به اشعث پسر قيس (عامل آذربايجان):

كارى كه به عهده توست نانخورش تو نيست بلكه بر گردنت امانتى است. آن كه تو را بدان كار گمارده، نگهبانى امانت را به عهده ات گذارده. تو را نرسد كه آنچه خواهى به رعيت فرمايى، و بى دستورى به كارى دشوار در آيى. در دست تو مالى از مالهاى خداست عزّ و جلّ، و تو آنرا خزانه دارى تا آن را به من بسپارى. اميدوارم براى تو بدترين واليان نباشم، و السلام.

از نامه هاى آن حضرت عليه السَّلام است با شعث ابن قيس (كه شمّه اى از حال او در شرح خطبه نوزدهم گذشت) و او (از جانب عثمان) حكمران آذربيجان بود (و آذربيجان ايالتى است در شمال غربى ايران داراى شهرها و ده هاى بسيار كه مهمترين شهر و مركز آن تبريز است، خلاصه چون امير المؤمنين عليه السَّلام بعد از عثمان زمام امور را بدست گرفت اشعث بجهت كارهاى ناشايسته خود مى دانست كه امام عليه السَّلام او را عزل خواهد نمود ترسناك بود، حضرت براى آگاهى او بحفظ اموال آذربيجان بعد از خاتمه جنگ جمل نامه اى باو نوشت):

(1) عمل (و حكمرانى) تو رزق و خوراك تو نيست (ترا حكومت نداده اند تا آنچه بيابى از آن خود پنداشته بخورى) ولى آن عمل امانت و سپرده اى در گردن تو است (كه بايستى آنرا مواظبت نموده در راه آن قدمى بر خلاف دستور دين بر ندارى) و خواسته اند كه تو نگهبان باشى براى كسيكه از تو بالاتر است (تو زير دست اميرى هستى كه ترا حافظ و نگهبان قرار داده و ولايتى بتو سپرده كه آنرا از جانب او مواظبت نمائى)

(2) پس ترا نمى رسد كه در كار رعيّت بميل خود رفتار نمائى (پيش از آنكه بتو دستور دهند كارى انجام دهى) و نمى رسد كه متوجّه كار بزرگى شوى مگر باعتماد امر و فرمانى كه بتو رسيده باشد، و در دستهاى تو است مال و دارائى از مال خداوند بى همتاى بزرگ، و تو يكى از خزانه داران آن هستى تا آنرا بمن سپارى، و اميد است من بدترين واليها و فرماندهها براى تو نباشم (بلكه اين دستور سود دنيا و آخرت ترا در بر دارد) و درود بر آنكه شايسته درود است.

اين فرماندارى، براى تو وسيله آب و نان نيست; بلکه امانتى است در گردنت و (بدان) تو از سوى مافوق خود تحت مراقبت هستى. هرگز حق ندارى درباره رعيّت، استبداد به خرج دهى و حق ندارى در کارهاى مهم و خطير بدون اطمينان وارد شوى. در دست تو بخشى از اموال خداوند عزّوجلّ است و تو يکى از خزانه داران او هستى، بايد آن را حفظ کنى تا به دست من برسانى، اميد است من رييس بدى براى تو نباشم، والسلام.