ترجمه نامه 7 نهج البلاغه

و من كتاب منه (علیه السلام) إليه أيضا:

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ أَتَتْنِي مِنْكَ مَوْعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ وَ رِسَالَةٌ مُحَبَّرَةٌ، نَمَّقْتَهَا بِضَلَالِكَ وَ أَمْضَيْتَهَا بِسُوءِ رَأْيِكَ، وَ كِتَابُ امْرِئٍ لَيْسَ لَهُ بَصَرٌ يَهْدِيهِ وَ لَا قَائِدٌ يُرْشِدُهُ، قَدْ دَعَاهُ الْهَوَى فَأَجَابَهُ وَ قَادَهُ الضَّلَالُ فَاتَّبَعَهُ، فَهَجَرَ لَاغِطاً وَ ضَلَّ خَابِطاً.

وَ [مِنْ هَذَا الْكِتَابِ] مِنْهُ: لِأَنَّهَا بَيْعَةٌ وَاحِدَةٌ لَا يُثَنَّى فِيهَا النَّظَرُ وَ لَا يُسْتَأْنَفُ فِيهَا الْخِيَارُ، الْخَارِجُ مِنْهَا طَاعِنٌ وَ الْمُرَوِّي فِيهَا مُدَاهِن.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

نامه اى ديگر به معاويه (يكى از پاسخهاى امام در اواخر جنگ صفّين در سال 38 هجرى به نامه معاويه است).

افشاى چهره نفاق معاويه و مشروعيّت بيعت

پس از نام خدا و درود، نامه پند آميز تو به دستم رسيد كه داراى جملات به هم پيوسته، و زينت داده شده بود كه با گمراهى خود آن را آراسته، و با بد انديشى خاص خود آن را امضاء كرده بودى. نامه مردى كه نه خود آگاهى لازم دارد تا رهنمودش باشد، و نه رهبرى دارد كه هدايتش كند. تنها دعوت هوسهاى خويش را پاسخ گفته، و گمراهى عنان او را گرفته و او اطاعت مى كند، كه سخن بى ربط مى گويد و در گمراهى سرگردان است.

(از همين نامه است): همانا بيعت براى امام يك بار بيش نيست، و تجديد نظر در آن ميسّر نخواهد بود، و كسى اختيار از سر گرفتن آن را ندارد. آن كس كه از اين بيعت عمومى سر باز زند، طعنه زن، و عيب جو خوانده مى شود، و آن كس كه نسبت به آن دو دل باشد منافق است.

سیاسی اخلاقی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

نامه اى ديگر از آن حضرت (ع) به معاويه:

اما بعد، اندرزنامه اى از تو به من رسيد با جمله هايى بربافته و عباراتى كه به ضلالت خويش آراسته بودى و از روى بدانديشى روانه كرده بودى. اين نامه، نامه كسى است كه نه خود ديده بينا دارد تا راه هدايت را به او نشان دهد، و نه او را رهبرى است كه راهش بنمايد. هوا و هواس او را فراخوانده و او نيز پاسخش گفته و ضلالت رهنمونش گشته و او نيز متابعتش نموده. هذيانى در هم آميخته، گم گشته و به خطا رفته است.

و از اين نامه:

بيعت كردن فقط يك بار است و دوباره در آن نظر نتوان كرد. گزينش از سر گرفته نشود. هر كه از بيعت بيرون رود، طعن زننده است، و هر كه در پذيرفتنش درنگ كند و دو دلى نشان دهد، منافق است.

از نامه هاى آن حضرت است باز به معاويه:

اما بعد، از جانب تو موعظه نامه اى از جملات بى ربط به هم پيوسته، و نامه اى آراسته براى من آمد، آن را به گمراهيت مزيّن ساخته، و از زشتى رأيت به سوى من فرستاده اى، نامه شخصى است كه او را بصيرتى نمى باشد تا راهنماييش كند، و وى را رهبرى نيست تا ارشادش نمايد، هواى نفس از او دعوت نموده، و او هم اجابت كرده، گمراهى وى را به جانب خود كشيده و او هم پيروى نموده، پس هذيان بافت و بانگ بيهوده زد، و گمراه شد و به خطا رفت.

از اين نامه است:

زيرا آن يك بيعت است، و تجديد نظر در آن راه ندارد، و در آن اختيار از سر گرفته نشود. آن كه از آن سر بر تابد به انكار حق برخاسته، و آن كه در پذيرشش تأمّل نمايد سازشكار و منافق است.

و از نامه آن حضرت است به معاويه نيز:

اما بعد از تو پند نامه اى به من رسيد، جمله هايى به هم پيوسته و نامه اى به الفاظ زيور بسته. از روى گمراهى نوشته اى و با بد انديشى روانه داشته اى. نامه كسى كه نه بيناييش هست تا راهييش بنمايد، و نه پيشوايى تا ارشادش فرمايد. هوا او را خواند و او پاسخش داد، و گمراهى وى را راند، و او در پى آن افتاد. گفت و ندانست چه گويد، رفت و ندانست چه راهى را پويد.

از اين نامه است:

چه خلافت يك بار بيعت كردن است و دوباره در آن نتوان نگريست، و براى كسى اختيار از سر گرفتن آن نيست. آن كه از بيعت جمع مسلمانان بيرون رود عيبجويى است، و آن كه در آن دو دل باشد دو رويى.

از نامه هاى آن حضرت عليه السَّلام است نيز به معاويه (كه او را بر نوشتن نامه اى كه بآن بزرگوار نوشته توبيخ و سرزنش نموده، و نادانى و گمراهى او را گوشزد فرموده):

(1) پس از ستايش خداوند و درود بر رسول اكرم، از تو بمن رسيد پندى كه از سخنان گوناگون بهم پيوند داده و پيغامى آراسته اى (مطالبى بدست آورده در اين مكتوب بهم پيوسته اى در صورتيكه ربطى بيكديگر ندارند، چون ندانسته اى هر يك را كجا و چگونه بايستى بكار برد، از اينرو) بجهت گمراهى خود اين نامه را ترتيب داده و بسبب بدى رأى و انديشه آنرا فرستاده اى

(2) و نامه از كسى است كه او را نه بينائى هست تا راهنمايش باشد، و نه زمامدار و جلودارى كه به رستگارى سوقش دهد، هواى نفس (به چنين كارى) وادارش ساخته او هم پذيرفته، و گمراهى زمامدارش شده او هم پيروى نموده، پس (به اين جهت) هذيان و ياوه بافته و بانگ بيهوده زده (سخنان نادرستى گفته كه چيزى از آن مفهوم نمى شود) و گمراه گشته و اشتباه نموده (چنين سخنان ناشايسته نوشته).

و قسمتى از اين نامه است (در اينكه تكليف آنانكه با آن حضرت بيعت نموده با آنها كه بيعت نكرده يكسان است):

(3) (اى معاويه وظيفه مردم بصره و طلحه و زبير و تو و اهل شام در موضوع بيعت و پيمان بستن با من يكسان است) زيرا آن يك بيعت است كه (مهاجرين و انصار را كه اهل حلّ و عقد امّت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله مى دانيد گرد آمده بر آن اتّفاق نموده اند، و هر بيعتى را كه ايشان بر آن تصميم بگيرند) رأى و انديشه در آن دو تا نمى شود، و اختيار (رأى ديگر) در آن از سر گرفته نمى گردد (چنانكه در باره خلافت ابو بكر و عمر و عثمان و بيعت با آنها چنين عقيده داريد، پس حاضر نمى تواند پيمان شكسته ديگرى را اختيار نمايد، و غائب را نمى رسد آنرا نپذيرد، بنا بر اين) هر كه پيمان شكسته از آن دست بردارد (بدين و آئين مسلمانان) طعن زننده است (پس بايد با او جنگيد تا به راهى كه بيرون رفته باز گردد) و هر كه در (پذيرفتن و نپذيرفتن) آن تأمّل و انديشه نمايد منافق و دو رو است (زيرا تأمّل او در ردّ و قبول به عقيده و سابقه عمل شما مستلزم آنست كه در راه مؤمنين و وجوب پيروى از آن شكّ و ترديد داشته و علاقه او از روى راستى و درستى نبوده است، چون اگر علاقه او از روى حقيقت بود بايستى بدون تأمّل و درنگ آنچه را مؤمنين گرد آمده بر آن اتّفاق نموده اند بپذيرد).

اما بعد (از حمد و ثناى الهى) نامه اى از سوى تو به من رسيد، نامه اى با اندرزهاى نامربوط و سخنان رنگارنگ که با گمراهى خويش آن را تزيين کرده و با سوء رأيت امضا نموده بودى، اين نامه از کسى است که نه چشم بصيرت دارد تا هدايتش کند و نه رهبرى آگاه که ارشادش نمايد (به همين دليل) هوا و هوس او را به سوى خود دعوت نموده و او اين دعوت را اجابت کرده، گمراهى، رهبر او شده و او از آن پيروى نموده، به همين دليل بسيار هذيان مى گويد و در گمراهى سرگردان است.

بخش ديگرى از اين نامه: بيعت خلافت يک بار بيشتر نبوده و نيست نه تجديد نظر در آن راه دارد نه اختيار فسخ، بنابراين آن کس که از بيعت خارج شود (بر آراى مهاجران و انصار) طعنه زده و به مخالفت برخاسته (و آن را بى اعتبار شمرده) و آن کس که درباره آن ترديد به خود راه دهد منافق است.