ترجمه نامه 70 نهج البلاغه

و من كتاب له (علیه السلام) إلى سهل بن حنيف الأنصاري و هو عاملُه على المدينة في معنى قوم من أهلها لَحقوا بمعاوية:

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رِجَالًا مِمَّنْ قِبَلَكَ يَتَسَلَّلُونَ إِلَى مُعَاوِيَةَ، فَلَا تَأْسَفْ عَلَى مَا يَفُوتُكَ مِنْ عَدَدِهِمْ وَ يَذْهَبُ عَنْكَ مِنْ مَدَدِهِمْ، فَكَفَى لَهُمْ غَيّاً وَ لَكَ مِنْهُمْ شَافِياً، فِرَارُهُمْ مِنَ الْهُدَى وَ الْحَقِّ وَ إِيضَاعُهُمْ إِلَى الْعَمَى وَ الْجَهْلِ؛ فَإِنَّمَا هُمْ أَهْلُ دُنْيَا مُقْبِلُونَ عَلَيْهَا وَ مُهْطِعُونَ إِلَيْهَا، وَ قَدْ عَرَفُوا الْعَدْلَ وَ رَأَوْهُ وَ سَمِعُوهُ وَ وَعَوْهُ، وَ عَلِمُوا أَنَّ النَّاسَ عِنْدَنَا فِي الْحَقِّ أُسْوَةٌ فَهَرَبُوا إِلَى الْأَثَرَةِ؛ فَبُعْداً لَهُمْ وَ سُحْقاً. إِنَّهُمْ وَ اللَّهِ لَمْ [يَفِرُّوا] يَنْفِرُوا مِنْ جَوْرٍ وَ لَمْ يَلْحَقُوا بِعَدْلٍ، وَ إِنَّا لَنَطْمَعُ فِي هَذَا الْأَمْرِ أَنْ يُذَلِّلَ اللَّهُ لَنَا صَعْبَهُ وَ يُسَهِّلَ لَنَا حَزْنَهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، وَ السَّلَامُ.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

نامه به سهل بن حنيف انصارى فرماندار مدينه، در سال 37 هجرى آنگاه كه گروهى از مدينه گريخته به معاويه پيوستند(1)

روش برخورد با پديده فرار

پس از ياد خدا و درود، به من خبر رسيده كه گروهى از مردم مدينه به سوى معاويه گريختند، مبادا براى از دست دادن آنان، و قطع شدن كمك و ياريشان افسوس بخورى كه اين فرار براى گمراهى شان، و نجات تو از رنج آنان كافى است، آنان از حق و هدايت گريختند، و به سوى كور دلى و جهالت شتافتند.

آنان دنياپرستانى هستند كه به آن روى آوردند، و شتابان در پى آن روانند. عدالت را شناختند و ديدند و شنيدند و به خاطر سپردند، و دانستند كه همه مردم در نزد ما، در حق يكسانند، پس به سوى انحصار طلبى گريختند، دور باشند از رحمت حق، و لعنت بر آنان باد. سوگند به خدا آنان از ستم نگريختند، و به عدالت نپيوستند، همانا آرزومنديم تا در اين جريان، خدا سختى ها را بر ما آسان، و مشكلات را هموار فرمايد. ان شاء اللّه، با درود.


  1. سهل بن حنیف، در تمام جنگ ها یاور پیامبر (ص) بود و هرگز فرار نکرد. از طرف امام (ع) فرماندار مدینه شد، و در جنگ صفّین هم شرکت داشت، سپس از فرماندار فارس ایران شد و در سال 38 هجری در کوفه وفات کرد.
سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

نامه اى از آن حضرت (ع) به سهل بن حنيف انصارى كه از سوى آن حضرت حاكم مدينه بود. در اين باب كه شمارى از كسانى كه نزد او بودند به معاويه پيوستند:

اما بعد، به من خبر رسيد كه برخى از مردانى كه در فرمان تواند، پنهانى، به نزد معاويه مى گريزند. غمگين مباش اگر از شمار سپاهيانت كاسته مى شود يا يارى شمارى از ايشان را از دست مى دهى. كيفر ايشان همين بس كه به گمراهى افتاده اند و تو از زحمتشان رهايى يافته اى. آنان از هدايت و حق گريخته اند و به نابينايى و نادانى افتاده اند.

اينان، ياران دنيا بودند و به دنيا روى آوردند و به سوى آن شتافتند. حكومت عدل ما را ديدند و شناختند و آوازه آن را شنيدند و به گوش سپردند. دريافته بودند كه در اينجا مردم در برابر حق و عدالت برابرند. پس گريختند تا مگر خود به سودى برسند. خداوند ايشان را از رحمت خود دور گرداند.

اينان از ستم نگريخته اند و به عدل نيز نخواهند رسيد و در اين كار از خدا مى خواهيم، دشواريها را برايمان آسان سازد. و ناهمواريها را هموار گرداند. ان شاء الله. والسلام.

از نامه هاى آن حضرت است به سهل بن حنيف انصارى كه كارگزار حضرت در مدينه بود، در رابطه با گروهى از اهل مدينه كه به معاويه پيوستند:

اما بعد، به من خبر رسيده كه مردمى كه نزد تواند به پنهانى به جانب معاويه مى روند، بر آنچه كه از عدد ايشان كم مى شود، و از كمكشان كاسته مى گردد افسوس به خود راه مده، در ضلالت آنان و آرامش خاطر تو همين بس كه از هدايت و حق گريختند، و به طرف كور دلى و نادانى شتافتند، اينان اهل دنيايند، به آن روى آورده و به دنبالش افتاده اند، عدالت را شناختند و ديدند و شنيدند و فهميدند، و دانستند كه مردم در پيشگاه ما در حق با هم مساويند، و در عين حال گريختند تا خود را به نان و نوايى برسانند، از رحمت خدا دور باشند و دور. به خدا قسم آنان از ستم فرار نكرده، و به عدالت روى ننموده اند. اميدواريم خداوند در اين مسأله خلافت دشواريش را بر ما آسان و ناهمواريش را بر ما هموار نمايد، ان شاء اللّه. و سلام بر تو.

و از نامه آن حضرت است به سهل پسر حنيف انصارى كه از جانب امام حاكم مدينه بود، در باره كسانى كه نزد معاويه رفتند:

اما بعد، به من خبر رسيده است از مردمى كه نزد تو به سر مى برند، بعضى پنهانى نزد معاويه مى روند، دريغ مخور كه شمار مردانت كاسته مى گردد، و كمكشان گسسته. در گمراهى آنان و رهايى ات از رنج ايشان، بس بود از حق شان گريختن و به كورى و نادانى شتافتن.

آنان مردم دنيايند روى بدان نهاده و شتابان در پى اش افتاده. عدالت را شناختند و ديدند، و شنيدند و به گوش كشيدند، و دانستند مردم به ميزان عدالت در حق يكسانند پس گريختند تا تنها خود را به نوايى برسانند. دور بوند دور از رحمت خدا.

به خدا آنان از ستمى نگريختند و به عدالت نرسيدند. ما در اين كار اميدواريم خدا دشوار آن را براى ما خوار، و ناهموارش را هموار سازد، ان شاء اللّه، و السلام.

از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است بسهل ابن حنيف انصارىّ كه (در شرح نامه چهل و پنجم نيكى او را ياد نموديم، و او) از جانب آن بزرگوار بر مدينه حكمفرما بود در باره گروهى از اهل آن سامان كه به معاويه ملحق شده بودند (كه اين پيشآمد را بى اهميّت پنداشته افسرده نشود):
(1) پس از حمد خداى تعالى و درود بر پيغمبر اكرم، بمن خبر رسيد مردمى كه نزد تو هستند در پنهانى به معاويه مى پيوندند، پس با از دست رفتن ايشان و كاستن كمك آنها از تو (كم شدن لشگر و رعيّتت) افسردگى بخود راه مده، بس است براى (كيفر) ايشان (بيمارى) گمراهى و براى تو از آنها شفا دهنده (كه از رنج آنان رهائى يافتى، چون وجود گمراهان خود بيمارى سختى مى باشد در بنيه جمعيّت كه بسا زيان آن سرايت كرده جمعيّت را از هم مى پاشد، پس گريز آنها در بهبودى جمعيّت از آن بيمارى مؤثّر است، و اينكه نسبت بهبودى را بحاكم داده براى آنست كه رئيس جمعيّت مانند همه جمعيّت است) گريز ايشان از هدايت و رستگارى است، و شتافتنشان به گمراهى و نادانى،
(2) و آنان دوستداران دنيا هستند كه بآن با شتاب رو آورده اند، و عدل و درستى را (از روش ما) شناخته ديدند و شنيدند و در گوش دارند، و دانستند مردمى كه نزد ما هستند در حقّ برابرند، پس (بين آنها چيزى تقسيم نمى كنيم مگر بالسّويّه) گريختند تا اينكه سودى را بخود اختصاص داده ديگران را بى بهره نمايند، خدا آنها را از رحمتش دور گرداند
(3) سوگند بخدا ايشان از جور و ستم نگريختند و بعدل و داد نپيوستند، و ما اميدواريم در اين امر خلافت كه خدا دشوارى آنرا براى ما آسان و ناهمواريش هموار سازد، اگر بخواهد، و درود بر تو باد.

اما بعد (از حمد و ثناى الهى) به من خبر رسيده که افرادى از قلمرو تو مخفيانه به معاويه مى پيوندند; هرگز از اين تعداد که از دست داده اى و از کمک آنان بى بهره شده اى تأسف مخور. اين گمراهى براى آنان بس و براى آرامش خاطر تو کافى است که آنها از هدايت و حق به سوى کوردلى و جهل شتافته اند، از اين رو (غم مخور زيرا) آنها فقط اهل دنيا هستند و به آن روى آورده اند و با سرعت به سوى آن مى شتابند در حالى که عدالت را به خوبى شناخته و ديده بودند و گزارش آن را شنيده و به خاطر سپرده بودند و مى دانستند که همه مردم نزد ما حقوق برابر دارند، پس آنها از اين «برابرى» به سوى «تبعيض هاى ناروا» گريختند. خداوند آنها را از رحمت خود دور سازد و هلاک کند; به خدا سوگند آنها از ستم نگريختند و به عدل نپيوستند و ما اميدواريم که در اين راه، خداوند مشکلات را بر ما آسان سازد و سختى ها را بر ما هموار کند، إن شاءالله، والسلام.