ترجمه خطبه 180 نهج البلاغه

و من خطبة له (علیه السلام) في ذمّ العاصين من أصحابه:

أَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى مَا قَضَى مِنْ أَمْرٍ وَ قَدَّرَ مِنْ فِعْلٍ وَ عَلَى ابْتِلَائِي بِكُمْ، أَيَّتُهَا الْفِرْقَةُ الَّتِي إِذَا أَمَرْتُ لَمْ تُطِعْ وَ إِذَا دَعَوْتُ لَمْ تُجِبْ. إِنْ [أُهْمِلْتُمْ] أُمْهِلْتُمْ خُضْتُمْ وَ إِنْ حُورِبْتُمْ خُرْتُمْ وَ إِنِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى إِمَامٍ طَعَنْتُمْ وَ إِنْ أُجِئْتُمْ إِلَى مُشَاقَّةٍ نَكَصْتُمْ. لَا أَبَا لِغَيْرِكُمْ! مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِكُمْ وَ الْجِهَادِ عَلَى حَقِّكُمْ الْمَوْتَ أَوِ الذُّلَّ لَكُمْ؟ فَوَاللَّهِ لَئِنْ جَاءَ يَومِي وَ لَيَأْتِيَنِّي لَيُفَرِّقَنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ أَنَا لِصُحْبَتِكُمْ قَالٍ وَ بِكُمْ غَيْرُ كَثِيرٍ.

لِلَّهِ أَنْتُمْ، أَمَا دِينٌ يَجْمَعُكُمْ وَ لَا حَمِيَّةٌ تَشْحَذُكُمْ؟ أَوَ لَيْسَ عَجَباً أَنَّ مُعَاوِيَةَ يَدْعُو الْجُفَاةَ الطَّغَامَ فَيَتَّبِعُونَهُ عَلَى غَيْرِ مَعُونَةٍ وَ لَا عَطَاءٍ وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ وَ أَنْتُمْ تَرِيكَةُ الْإِسْلَامِ وَ بَقِيَّةُ النَّاسِ إِلَى الْمَعُونَةِ أَوْ طَائِفَةٍ مِنَ الْعَطَاءِ فَتَفَرَّقُونَ عَنِّي وَ تَخْتَلِفُونَ عَلَيَّ؟ إِنَّهُ لَا يَخْرُجُ إِلَيْكُمْ مِنْ أَمْرِي رِضًى فَتَرْضَوْنَهُ وَ لَا سُخْطٌ فَتَجْتَمِعُونَ عَلَيْهِ، وَ إِنَّ أَحَبَّ مَا أَنَا لَاقٍ إِلَيَّ الْمَوْتُ. قَدْ دَارَسْتُكُمُ الْكِتَابَ وَ فَاتَحْتُكُمُ الْحِجَاجَ وَ عَرَّفْتُكُمْ مَا أَنْكَرْتُمْ وَ سَوَّغْتُكُمْ مَا مَجَجْتُمْ. لَوْ كَانَ الْأَعْمَى يَلْحَظُ أَوِ النَّائِمُ يَسْتَيْقِظُ. وَ أَقْرِبْ بِقَوْمٍ مِنَ الْجَهْلِ بِاللَّهِ قَائِدُهُمْ مُعَاوِيَةُ وَ مُؤَدِّبُهُمُ ابْنُ النَّابِغَةِ.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

در سال 38 هجرى جهت كمك به محمّد بن ابى بكر در مصر در نكوهش ياران ايراد كرد

1. نكوهش كوفيان

خدا را بر آنچه كه خواسته و هر كار كه مقدّر فرموده ستايش مى كنم، و او را بر اين گرفتار شدنم به شما كوفيان مى ستايم. اى مردمى كه هر گاه فرمان دادم اطاعت نكرديد، و هر زمان شما را دعوت كردم پاسخ نداديد، هر گاه شما را مهلت مى دهم در بيهودگى فرو مى رويد، و در هنگامه جنگ سست و ناتوانيد، اگر مردم اطراف امام خود جمع شوند طعنه زده، و اگر شما را براى حل مشكلى بخوانند سرباز مى زنيد.

پدر مباد دشمنان شما را! براى پيروزى منتظر چه چيزى هستيد؟ چرا براى گرفتن حق خود جهاد نمى كنيد؟ آيا در انتظار مرگ يا ذلّت هستيد؟ به خدا سوگند، اگر مرگ من فرا رسد -كه حتما خواهد رسيد- بين من و شما جدايى خواهد افتاد، در حالى كه من از همنشينى با شما ناراحت، و حضورتان براى من بى فايده بود.

2. علل سقوط و انحطاط فكرى كوفيان

خدا خيرتان دهد، آيا دينى نيست كه شما را گرد آورد؟ آيا غيرتى نيست كه شما را براى جنگ با دشمن بسيج كند؟ شگفت آور نيست كه معاويه انسان هاى جفا كار پست را مى خواند و آنها بدون انتظار كمك و بخششى از او پيروى مى كنند و من شما را براى يارى حق مى خوانم، در حالى كه شما بازماندگان اسلام، و يادگار مسلمانان پيشين مى باشيد، با كمك و عطايا شما را دعوت مى كنم ولى از اطراف من پراكنده مى شويد، و به تفرقه و اختلاف روى مى آوريد.

نه از دستورات من راضى مى شويد، و نه شما را به خشم مى آورد كه بر ضد من اجتماع كنيد، اكنون دوست داشتنى ترين چيزى كه آرزو مى كنم، مرگ است.(1) كتاب خدا را به شما آموختم، و راه و رسم استدلال را به شما آموزش دادم، و آنچه را كه نمى شناختيد به شما شناساندم، و دانشى را كه به كامتان سازگار نبود جرعه جرعه به شما نوشاندم. اى كاش نابينا مى ديد و خفته بيدار مى شد.(2) سوگند به خدا چه نادان مردمى كه رهبر آنان معاويه، و آموزگارشان پسر نابغه (عمرو عاص) باشد.


  1. وقتی عمروعاص به مصر حمله کرد، محمّد بن ابی بکر استاندار مصر توسّط دو پیک، عبدالله بن قعین و کعب بن عبدالله، از امام یاری طلبید، آن حضرت اعلام عمومی کرد تا مردم در ((جزعه)) بین حیره و کوفه جمع شوند تا به کمک مصریان بشتابند. امام تا ظهر فردا در آن سرزمین منتظر ماند حتّی صدنفر نیز گرد نیامدند ناراحت به کوفه بازگشت و در جمع بزرگان و اشراف این سخنرانی را ایراد فرمود. (کتاب الغارات).
  2. ضرب المثل است.
سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

خطبه اى از آن حضرت (ع) در نكوهش يارانش:

ستايش مى كنم خداى را، بر هر امرى كه مقرر ساخته و بر هر كارى كه مقدّر فرموده. و بر اين كه مرا مبتلاى شما نموده است. اى گروهى كه اگر فرمانتان دهم، اطاعت نمى كنيد و اگر بخوانمتان پاسخ نمى دهيد و اگر مهلت يابيد سرگرم سخنان بيهوده مى شويد، اگر به جنگتان كشند، سستى مى كنيد و اگر مردم بر پيشواى خود گرد آيند، آنان را سرزنش مى كنيد و طعنه مى زنيد و اگر در كشاكش دشوارى افتيد، بازپس مى نشينيد.

نه شما بى پدر از چيست كه در يارى كردن من درنگ مى كنيد و انتظار مى بريد و براى گرفتن حقتان جهاد نمى كنيد. مرگ و خوارى بر شما خواهد بود. به خدا سوگند، اگر مرگ من فرا رسد -و فرا خواهد رسيد- ميان من و شما جدايى افكند. در حالى كه، من از مصاحبت با شما بيزارم و با شما چنانم كه گويى ياورى ندارم.

خدا را، شما چگونه مردمى هستيد نه دين، شما را گرد مى آورد و نه حميت و غيرت شما را بر مى انگيزد. آيا اين شگفت نيست كه معاويه مشتى بلاجوى بى سر و پا را فرا مى خواند، بى آنكه هزينه يا عطايى به ايشان دهد، از او پيروى مى كنند. و من شما را كه يادگار اسلام و باقى مانده مؤمنان نخستين هستيد، دعوت مى كنم و هزينه و عطا مى دهم و شما از گرد من پراكنده مى گرديد و با من مخالفت مى ورزيد. هر چه مى گويم نمى پذيريد، خواه چيزى باشد كه خشنودتان سازد يا به خشمتان آورد. كار شما، در هر حال، مخالفت با من و سرپيچى از من است. چيزى را كه بيش از هر چيز دوست دارم، مرگ است كه به سراغم آيد.

من كتاب خدا را به شما آموختم و باب حجت را بر رختان گشودم و آنچه نمى شناختيد به شما شناساندم و شربتى را كه از دهن مى افكنديد، جرعه جرعه به كامتان ريختم. اى كاش كور بينا مى شد و به خواب رفته بيدار مى گرديد. چه نادان مردمى هستند، اينان كه پيشوايشان معاويه است و آموزگارشان فرزند نابغه.

از خطبه هاى آن حضرت است در نكوهش اصحابش:

خداى را حمد مى كنم بر امرى كه گذشت، و از كارى كه مقدّر نمود، و بر مبتلا شدنم به شما اى مردمى كه چون فرمان دهم اطاعت نكنيد، و هرگاه دعوت نمايم به اجابتم بر نخيزيد، اگر مهلتتان دهند در سخن باطل فرو مى رويد، و اگر با شما بجنگند ناتوانى نشان مى دهيد، اگر مردم دور امام بر حقّى را بگيرند به آنان طعنه مى زنيد، و اگر ناچار به كار دشوارى شويد عقب گرد مى كنيد.

دشمنتان بى پدر باد، براى پيروزى خود و جهاد بر حقّتان انتظار چه چيزى را مى بريد مرگ يا ذلّت به خدا قسم اگر مرگم برسد-  كه مى رسد-  بين من و شما جدايى مى اندازد در حالى كه از همنشينى با شما نفرت دارم، و با شما بودن به صورتى است كه گويى تنهايم.

شگفتا از شما آيا دينى نيست كه بر محور خود شما را جمع كند و حميّتى نيست كه شما را آماده كار نمايد؟ آيا عجيب نيست كه معاويه ستمگران فرومايه را دعوت مى كند و آنان بدون دريافت كمك و حقوق از او اطاعت مى نمايند، و من شما را -كه باز مانده اسلام و باقى مانده مسلمانان هستيد- به گرفتن كمك و قسمتى از حقوق بيت المال دعوت مى نمايم ولى از دورم پراكنده مى شويد و با من مخالفت مى ورزيد. دستورى مورد پسند از من به شما نمى رسد كه همگى بپسنديد، و دستورى ناپسند نمى رسد كه همگى بر ناپسندى آن اجتماع كنيد. قطعا محبوبترين چيزى كه دوست دارم با آن روبرو شوم مرگ است.

كتاب خدا را به شما آموختم، راه دليل و برهان را به رويتان گشودم، آنچه را نمى شناختيد به شما شناساندم، آنچه را از دهان بيرون مى انداختيد به مذاقتان گوارا كردم، اى كاش كور مى ديد، و خفته بيدار مى شد چه نزديكند به بى معرفتى نسبت به حضرت حق ملّتى كه رهبرشان معاويه، و آموزگارشان پسر زن زانيه (عمرو عاص) است.

و از خطبه هاى آن حضرت است در نكوهش يارانش:

خدا را سپاس مى گويم بر آنچه -در علم او- گذشته است، و بر هر كارى كه مقدّر داشته است، و بر اين گرفتارى كه با شما دارم -گروهى كه از رفتارشان بيزارم-. اى مردمى كه اگر امر كنم فرمان نمى بريد، و اگر -بخوانمتان- پاسخ نمى دهيد، اگر فرصت يابيد -در گفتار بيهوده- فرو مى مانيد، و اگر با شما بستيزند، سست و ناتوانيد.

اگر مردم بر امامى فراهم آيند، سرزنش مى كنيد، و اگر ناچار به كارى دشوار در شويد، پاى پس مى نهيد.

بى حميّت مردم انتظار چه مى بريد چرا براى يارى برنمى خيزيد، و براى گرفتن حقّتان نمى ستيزيد. مرگتان رساد، يا خوارى بر شما باد به خدا، اگر مرگ من بيايد -و به سر وقتم خواهد آمد- ميان من و شما جدايى مى اندازد، حالى كه همنشينى تان را خوش نمى دارم، و با شما بودن چنان است كه گويى ياورى ندارم.

راستى شما چه مردمى هستيد دينى نيست كه فراهمتان آرد غيرتى نداريد تا بر كارتان وادارد شگفت نيست كه معاويه، بى سر و پاهاى پست را مى خواند، و آنان پى او مى روند، بى آنكه بديشان كمكى دهد، يا عطايى رساند، و من شما را -كه اسلام را يادگاريد و مانده مردم ديندار-، مى خوانم تا يارى تان دهم، و بهره از عطا مقرّر گردانم، و شما از گرد من مى پراكنيد، و آتش مخالفت مرا دامن مى زنيد. فرمانى از من به شما نمى رسد كه نشانه خشنودى باشد و آن را بپسنديد يا نشانه آزردگى و در آن يك سخن باشيد. آنچه بيشتر از هر چيز دوست دارم، و مرا بايد، مرگ است كه به سر وقتم آيد.

راه دانستن كتاب خدا را به شما نمودم، و در حجّت را به روى شما گشودم، آنچه را نمى شناختيد به شما شناساندم، و دانشى را كه به كامتان فرو نمى رفت، جرعه جرعه به شما نوشاندم. اگر بودى كه كور مى ديد، و خفته بيدار مى گرديد. چه نادان مردمى كه رهبر آنان معاويه باشد و آموزگارشان پسر نابغه.

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است در سرزنش اصحاب خود:
(1) خدا را سپاس مى گزارم بر امرى كه واجب و لازم نموده، و بر فعلى كه مقدّر فرموده، و بر آزمايش نمودن من به (نفاق و دو روئى) شما اى گروهى كه هر زمان فرمان دادم پيروى نكرديد، و دعوت مرا نپذيرفتيد، و اگر (از جنگ با دشمن) شما را مهلت دهند به سخنان بيهوده مى پردازيد (لاف زده گزاف مى گوئيد) و اگر جنگى پيش آيد ضعف و سستى نشان مى دهيد (از ترس پنهان مى شويد) و مردمى را كه نزد پيشوا اجتماع ميكنند (از امام عليه السّلام پيروى مى نمايند) طعن زده سرزنش مى نماييد، و اگر ناچار بسختى (جنگ) گرفتار شويد به قهقرى بر مى گرديد (با اينكه مردم ثابت قدمى نيستيد و از هيچ درى براه نمى آييد از راه لطف و رعيّت نوازى مى گويم:)
(2) دشمن شما بى پدر (و مربّى) باشد (نه شما) منتظر چه هستيد در (تأخير) يارى كردن و سعى و كوشش بر (گرفتن) حقّتان مرگ يا خوارى براى شما است (يكى از اين دو شما را دريابد يا كشته شدن در ميدان جنگ يا ذلّت و بيچارگى از دشمن كه از كشته شدن سختتر است)
(3) سوگند بخدا اگر اجل من برسد -و البتّه خواهد رسيد- بين من و شما جدائى مى افكند در حاليكه از بودن با شما بيزار و تنها مانده ام (به انفاق و دو روئى و كردار زشت شما مانند آنست كه چون از دنيا بروم ياورى نداشته ام)
(4) اجر شما با خدا است آيا دينى نيست كه شما را گرد آورد (تا بيكديگر كمك كنيد) و غيرتى نيست كه شما را (به جلوگيرى از دشمن) آماده سازد، آيا شگفت نيست كه معاويه ستمگران فرومايه را مى خواند و از او پيروى ميكنند بدون اينكه ايشان را كمك و بخششى نمايد (اسباب جنگ براى آنها فراهم كرده و پولى بايشان بدهد) و (چون معاويه به افراد چيزى نمى داد و فقط به رؤساى قبائل عرب بسيار بخشش مى نمود آنان را طرفدار خود مى گردانيد و سائر مردم از جهت تعصّب فاميلى يا بسبب بخشش كمى كه از رؤساء مى افتند و يا به رسوم ايلى يا به گول خونخواهى عثمان ايشان را پيروى مى نمودند، و امير المؤمنين، عليه السّلام، به رئيس و پيرو يكسان كمك و بخشش مى فرمود، از اين جهت رؤساء دلخوشى از آن حضرت نداشتند، و پيروان هم در راه آنها مى رفتند، لذا مى فرمايد:) من شما را در حاليكه باز مانده اهل اسلام و باقى مانده مردم مسلمانيد با كمك و بخشش باندازه سهم هر يك دعوت مى نمايم و شما از دور من پراكنده شده مخالفت مى كنيد
(5) رضايتى از امر و فرمان من نداريد تا از آن خوشنود گرديد، و نه خشم و رنجشى تا بر آن اجتماع نمائيد (در كار من پيوسته نفاق و دو روئى مى كنيد، نه در اطاعت و پيروى ثابت قدميد و نه در مخالفت يك رو و يك سخن، كاش يك راه پيش گرفته مرا از كشاكش اين درد و اندوه مى رهانديد) و براى من دوستترين چيزيكه ميل دارم ملاقات كند مرا مرگ است (تا از شما برهم كه از غمّ شما جز به مرگ نتوان رست)
(6) بتحقيق (معارف و حقائق) قرآن را بشما ياد دادم، و با حجّت و دليل بين شما حكم كردم، و شما را بآنچه نمى شناختيد آشنا گردانيدم، و آنچه را كه از دهن بيرون مى افكنديد بشما گوارا ساختم (چيزهائى را كه از روى نفهمى به بدى تلقّى مى كرديد خوبى آنها را بشما آشكار نمودم) كاش كور مى ديد يا خفته بيدار مى گشت (من شرط ارشاد و راهنمائى را بجا آوردم حالا اگر كور نبيند و خفته بيدار نگردد تقصير من نيست)
(7) و چه بسيار نزديك بجهل و نادانى به (احكام) خدا هستند گروهى كه پيشوايشان معاويه است و آموزگارشان پسر زانيه (عمرو ابن عاص كه قصّه مادرش در شرح سخن هشتاد و سوّم گذشت).

خدا را بر آن چه فرمان داده و کارى که مقدّر فرموده ستايش مى کنم و پروردگار را بر گرفتارى خودم به شما مى ستايم. اى گروهى که هر گاه فرمان دادم اطاعت نکرديد و هر زمان دعوتتان نمودم اجابت ننموديد; هر وقت به شما مهلت داده شود (که آماده پيکار با دشمن شويد) در بيهودگى فرو مى رويد (و فرصت ها را از دست مى دهيد) و اگر با شما بجنگند ضعف وناتوانى نشان مى دهيد ; هرگاه مردم، اطرافِ پيشوايى گرد آيند طعنه مى زنيد و اگر شما را براى حل مشکلى بياورند عقب نشينى مى کنيد. دشمنتان بى پدر باد! منتظر چه نشسته ايد؟! در مقابل يارى خويش و جهاد براى به دست آوردن حق خود جز مرگ يا ذلت (نصيب شما خواهد شد)؟ به خدا سوگند! اگر مرگ من فرا رسد ـ که قطعاً فرا خواهد رسيد ـ ميان من و شما جدايى، خواهد افکند; در حالى که من از همنشينى با شما ناراحت بودم و وجودتان براى من قدرت آفرين نبود (حال آن که من براى شما همه چيز بودم).
شما مردم عجيبى هستيد! آيا دينى نداريد که شما را گردآورد و يا غيرتى که به سوى دشمن بسيج کند؟! آيا شگفت آور نيست که معاويه، جفاکاران اوباش را دعوت مى کند و آن ها بدون انتظارِ بخشش و کمکى، متابعتش مى کنند; ولى من شما را که بازماندگان اسلام و بقاياى انسان هاى ارزشمند هستيد دعوت مى کنم و کمک ها و عطايايى به شما مى بخشم با اين حال، از گرد من پراکنده مى شويد و راه مخالفت را پيش مى گيريد.
نه اوامر من که سبب خشنودى است شما را راضى مى کند و نه آن چه باعث خشم من است بر ترک آن اتفاق مى کنيد. در چنين شرايطى محبوب ترين چيزى که دوست دارم با آن ملاقات کنم مرگ است. من کتاب خدا را به شما تعليم دادم (و تفسير و تأويل آن را به شما آموختم) درهاى استدلال را به روى شما گشودم و آن چه را (از نيکى ها) نمى شناختيد به شما معرفى کردم و آن چه (بر اثر نادانى و جهل) از دهان فرو مى ريختيد براى شما گوارا ساختم. (آرى! همه گفتنى ها را گفتم اما حيف که) نابينا نمى بيند و کسى که در خواب فرو رفته بيدار و هشيار نيست، اما چه نزديک اند به جهل و بى خبرى از خدا (و تعليمات الهى) آن گروه که رهبرشان معاويه و مربى آن ها پسر نابغه (عمروعاص) باشد.