ترجمه خطبه 210 نهج البلاغه

و من كلام له (علیه السلام) و قد سأله سائل عن أحاديث البِدَع و عمّا في أيدي الناس من اختلاف الخبر، فقال (علیه السلام): إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ [وَهَماً] وَهْماً، وَ [قَدْ] لَقَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِيباً فَقَالَ "مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ". وَ إِنَّمَا أَتَاكَ بِالْحَدِيثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ: المنافقون: رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِيمَانِ، مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلَامِ، لَا يَتَأَثَّمُ وَ لَا يَتَحَرَّجُ، يَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) مُتَعَمِّداً؛ فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كَاذِبٌ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُ وَ لَمْ يُصَدِّقُوا قَوْلَهُ وَ لَكِنَّهُمْ قَالُوا صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) رَآهُ وَ سَمِعَ مِنْهُ وَ لَقِفَ عَنْهُ فَيَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ، وَ قَدْ أَخْبَرَكَ اللَّهُ عَنِ الْمُنَافِقِينَ بِمَا أَخْبَرَكَ وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ بِ...

ترجمه: محمد دشتی (ره)

شخصى از احاديث بدعت آور، و گوناگونى كه در ميان مردم رواج داشت پرسيد امام فرمود

1. اقسام احاديث رواج يافته

احاديثى كه در دسترس مردم قرار دارد، هم حق است هم باطل، هم راست هم دروغ، هم ناسخ هم منسوخ،(1) هم عام هم خاص،(2) هم محكم هم متشابه،(3) هم احاديثى كه بدرستى ضبط گرديده و هم احاديثى كه با ظن و گمان روايت شده. در روزگار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنقدر دروغ به آن حضرت نسبت داده شد كه ايستاد و خطابه ايراد كرد و فرمود: «هر كس از روى عمد به من دروغ نسبت دهد جايگاه او پر از آتش است».

2. اقسام راويان حديث

افرادى كه حديث نقل مى كنند چهار دسته اند، كه پنجمى ندارد:

اول- منافقان نفوذى: نخست منافقى كه تظاهر به ايمان مى كند، و نقاب اسلام بر چهره دارد، نه از گناه مى ترسد و نه از آن دورى مى جويد و از روى عمد دروغ به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نسبت مى دهد.

اگر مردم مى دانستند كه او منافق دروغگو است، از او نمى پذيرفتند و گفتار دروغين او را تصديق نمى كردند، اما با ناآگاهى مى گويند او از اصحاب پيامبر است، رسول خدا را ديده و از او حديث شنيده، و از او گرفته است، پس حديث دروغين او را قبول مى كنند. در صورتى كه خدا تو را از منافقين آنگونه كه لازم بود آگاهاند، و وصف آنان را براى تو بيان داشت.

آنان پس از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باقى ماندند و به پيشوايان گمراهى و دعوت كنندگان به آتش با دروغ و تهمت نزديك شده. پس به آنان ولايت و حكومت بخشيدند، و بر گردن مردم سوار گرديدند، و به وسيله آنان به دنيا رسيدند. همانا مردم هم با سلاطين و دنيا هستند، مگر آن كس كه خدا او را حفظ كند، اين يكى از آنچه ار گروه است.

دوم- اشتباه كار: دوم كسى كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چيزى را به اشتباه شنيده، امّا سخن آن حضرت را درست حفظ نكرده است، و با توهّم چيزى را گرفته، امّا از روى عمد دروغ نمى گويد، آنچه در اختيار دارد روايت كرده و به آن عمل مى كند و مى گويد من از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آن را شنيده ام. اگر مسلمانان بدانند كه او اشتباه كرده، و غير واقعى پنداشته، از او نمى پذيرفتند، خودش هم اگر آگاهى مى يافت كه اشتباه كرده آن را رها مى كرد.

سوّم- ناآگاهانى كه حديث شناس نيستند: و سومى شخصى كه شنيده پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به چيزى امر فرمود. (امّا) سپس از آن نهى كرد و او نمى داند، يا شنيد كه چيزى را نهى كرد، سپس به آن امر فرمود و او آگاهى ندارد، پس نسخ شده را حفظ كرد ولى ناسخ را نمى داند. اگر بداند كه حديث او منسوخ است تركش مى كند، و اگر مسلمانان نيز مى دانستند روايت او نسخ شده، آن را ترك مى كردند.

چهارم- حافظان راست گفتار: دسته چهارم، آن كه نه به خدا دروغ مى بندد و نه به پيامبرش دروغ نسبت مى دهد. دروغ را از ترس خدا، و حرمت نگهداشتن از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دشمن دارد. در آنچه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شنيده اشتباه نكرده، بلكه آن را با تمام جوانبش حفظ كرده است، و آن چنان كه شنيده بدون كم و كاست نقل مى كند. پس او ناسخ را دانسته و به آن عمل كرده، و منسوخ را فهميده و از آن دورى جسته، خاص و عام، محكم و متشابه، را شناخته، هر كدام را در جاى خويش قرار داده است.

3. اقسام اصحاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم

گاهى سخنى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم داراى دو معنا بود، سخنى عام، و سخنى خاص، كسى آن را مى شنيد كه مقصود خدا و پيامبرش را از آن كلام نمى فهميد، پس به معناى دلخواه خود تفسير مى كرد، و بدون آن كه معناى واقعى آن را بداند، كه براى چه هدفى صادر شد، و چرا چنين گفته شد، حفظ و نقل مى كرد.

همه ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چنان نبودند كه از او چيزى بپرسند و معناى واقعى آن را درخواست كنند تا آنجا كه عدّه اى دوست داشتند عربى بيابانى يا سؤال كننده اى از آن حضرت چيزى بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند، امّا من هر چه از خاطرم مى گذشت مى پرسيدم، و حفظ مى كردم. پس اين است علل اختلاف رواياتى كه در ميان مردم وجود دارد، و علل اختلاف روايات در نقل حديث.


  1. ناسخ، آیه ای است که حکم آیه دیگر را باطل می کند و به آیه باطل شده ((منسوخ)) می گویند.
  2. عام، لفظ فراگیر، و خاص، لفظی که شامل چیز خاص یا فرد خاصّی می شود.
  3. محکم، آیه ای را گویند که حکم آن استوار و بر همه روشن است، امّا متشابه، آیه ای است که ممکن است چند معنا داشته باشد و معنای واقعی آن روشن نیست.
علمی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

كسى در باب حديثهاى مجعول و خبرهاى گوناگون كه در دست مردم است از او سؤال كرد و آن حضرت (ع) چنين فرمود:

در دست مردم، حق است و باطل، دروغ است و راست، ناسخ است منسوخ، همچنين، عام است و خاص، محكم است و متشابه و عارى از اشتباه و آميخته با آن. در زمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله) آن قدر بر او دروغ بستند كه برخاست و براى مردم خطبه اى ادا كرد و در آن گفت: هر كه بعمد بر من دروغ بندد جايگاه خود را به آتش برده است.


حديث را چهار كس نقل مى كنند و پنجمى ندارند:

يا منافق مردى است كه اظهار ايمان مى كند و خود را مسلمان مى نماياند، ولى از ارتكاب هيچ گناهى و جرمى باك ندارد و بر رسول الله (صلى الله عليه و آله) بعمد دروغ مى بندد. اگر مردم مى دانستند كه منافق و دروغگوست، سخنش را نمى پذيرفتند و تصديق نمى كردند ولى مى گويند يار رسول الله (صلى الله عليه و آله) است، او را ديده و از او شنيده و ضبط كرده است. پس مردم گفتارش را مى پذيرند.

و خداوند در قرآن از منافقان خبر داده و بدان صفات كه دارند براى تو وصفشان كرده است. اينان بعد از پيامبر (صلى الله عليه و آله) ماندند و بر آستان پيشوايان ضلالت و داعيانى كه به باطل و بهتان مردم را به آتش فرا مى خواندند، تقرب يافتند. حتى به حكومتشان هم گماشتند و بدين نام بر گردن مردم سوارشان كردند و در پناه نام آنها به جهانخوارى، پرداختند. زيرا مردم غالبا با پادشاهان و دنياداران هستند، مگر كسى كه خداوندش از اين خطر نگه داشته باشد. و اين يكى از آن چهار است.


و ديگر، مردى است كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) خبرى شنيده، اما درستش را به خاطر نسپرده و سر آن ندارد كه دروغ بگويد. او چيزى را كه آموخته، اينك، روايت مى كند و خود نيز به كارش مى بندد و همه جا مى گويد كه اين سخن را از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) شنيده ام. اگر مسلمانان مى دانستند كه او اشتباه دريافته از او نمى پذيرفتند و خود نيز اگر مى دانست تركش مى گفت.

سه ديگر مردى است كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) چيزى شنيده كه بدان فرمان داده، سپس، از آن نهى كرده است، بى آنكه، او آگاه شده باشد. يا شنيده است كه از كارى نهى كرده، سپس، به آن فرمان داده، بى آنكه او خبردار شده باشد. بنا بر اين، منسوخ را شنيده ولى ناسخ را نشنيده است. اين مرد اگر مى دانست آنچه مى گويد نسخ شده، هرگز نمى گفت. و اگر مسلمانان هنگامى كه آن را از او شنيدند مى دانستند كه نسخ شده، آن را ترك مى گفتند.


چهارم، مردى است كه هرگز به خدا و پيامبر او دروغ نمى بندد و به سبب ترسى كه از خدا دارد و نيز به خاطر بزرگداشت پيامبر او دروغ را دشمن است، به اشتباه هم نيفتاده است، بلكه هر سخنى را چنانكه از پيامبر (صلى الله عليه و آله) شنيده است به خاطر سپرده و اينك روايتش مى كند. نه بر آن مى افزايد و نه از آن مى كاهد. ناسخ را به خاطر سپرده و به كار مى بندد و منسوخ را به خاطر سپرده و از آن دورى مى جويد. خاص را از عام تميز مى دهد و متشابه را به جاى محكم نمى نشاند و هر چيز را به جاى خود مى نهد.

گاه اتفاق مى افتاد كه سخن رسول الله (صلى الله عليه و آله) را دو جنبه بود جنبه اى روى در خاص داشت و جنبه اى روى در عام. چنين سخن را كسى كه از قصد خداوند سبحان و پيامبر او (صلى الله عليه و آله) آگاهى نداشت، مى شنيد، آن گاه بى آنكه به معنى آن معرفتى يافته و منظور گوينده را از بيان آن شناخته باشد، به صورتى توجيه مى كرد.

و چنان نبود كه همه اصحاب رسول خدا (ص) از او چيزى پرسيده و فهم آن سخن را خواسته باشند. تا آنجا كه، برخى آرزو مى كردند كه عربى باديه نشين يا غريبى بيايد و از او چيزى بپرسد تا آنها گوش بدان فرا دهند. حال آنكه، هيچ مشكلى براى من پيش نمى آمد مگر آنكه از او مى پرسيدم و درست، به خاطر مى سپردم. آرى، اينهاست علل اختلاف مردم در روايتها.

از سخنان آن حضرت است وقتى از او در باره احاديث دروغ و اخبار ضد و نقيض كه در ميان مردم پخش است پرسيدند، در پاسخ فرمود:

همانا در دست مردم حق و باطل، و راست و دروغ، و ناسخ منسوخ، و عام و خاص، و محكم و متشابه، و قطعى و ظنّى وجود دارد. و آنقدر در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به آن حضرت دروغ بسته شد تا جايى كه در ميان مردم به سخن برخاست و فرمود: «هر كس عمدا بر من دروغ ببندد جايگاه خود را در آتش تهيه ببيند».


حديث را يكى از چهار نفر نزد تو آورند كه پنجمى ندارند:

اول مردى كه منافق است و تظاهر به ايمان دارد، و خود را در پوشش اسلام نشان مى دهد، گناه را گناه نداند و از معصيت پروا ننمايد، عمدا به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دروغ مى بندد. اگر مردم بدانند كه او منافق و دروغگوست حديث را از او نمى پذيرند، و گفتارش را باور نمى كنند، ولى مى گويند: صحابى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است كه رسول خدا را ديده و از او حديث شنيده و از او فرا گرفته، بنا بر اين گفتارش را فرا مى گيرند.

و خداوند تو را در قرآن از منافقين خبر داده، و آنان را چنانكه بايد معرفى نموده. اينان پس از پيامبر ماندند، و با دروغ و بهتان به پيشوايان گمراهى و دعوت كنندگان به آتش تقرب جستند، آنان هم به منافقان رياست دادند، و اين نابكاران را مالك رقاب مردم ساختند، و با كمك اين تبهكاران دنيا را خوردند، و بدون شك مردم براى دنياى خود همراه حاكمانند مگر كسى كه خداوند او را حفظ كند. اين منافق يكى از آن چهار نفر است.


دوم كسى است كه از رسول خدا مطلبى شنيده اما آن را چنان كه بايد حفظ نكرده، و در آن دچار اشتباه شده و عمدا دروغ نبسته، پس آن حديث در اختيار اوست و آن را روايت مى كند و به آن عمل مى نمايد و مى گويد: آن را از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم. اگر مسلمانان اشتباه او را بدانند از او قبول نمى كنند، و اگر خود او به اشتباهش آگاه مى شد آن گفته را وامى گذاشت.

سومين نفر مردى است كه مطلبى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده كه ابتداء حضرت به آن امر فرموده سپس از آن نهى كرده و او از نهى حضرت بى خبر است، يا چيزى را شنيده كه حضرت نهى فرموده، ولى بعد از آن به آن امر كرده و او آگاه نيست، پس امرى كه با نهى نسخ شده، يا نهيى را كه با امر نسخ شده حفظ كرده و نسخ كننده را نيافته، و اگر مى دانست آن مطلب نسخ شده نقل نمى كرد، و اگر مسلمانان مى دانستند كه آنچه را از او شنيده اند نسخ شده مورد عمل قرار نمى دادند.


چهارمين نفر كسى است كه بر خدا و پيامبرش دروغ نبسته، او به خاطر ترس از حق و بزرگداشت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دشمن دروغ است، و گرفتار اشتباه هم نشده، بلكه آنچه را شنيده به همان صورت حفظ كرده، و آن را طبق شنيده خود روايت مى كند، چيزى به آن نمى افزايد و از آن چيزى نمى كاهد، ناسخ را حفظ كرده به آن عمل مى كند، منسوخ را حفظ نموده از آن اجتناب مى ورزد، خاص و عام و محكم و متشابه را شناخته، و هر مطلبى را در جاى معين خود قرار داده.

گاهى سخنى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله صادر مى شد كه داراى دو جنبه بود: سخنى خاص، و سخنى عام، شنونده اى كه قصد خداى سبحان و و رسول صلّى اللّه عليه و آله را از آن نمى دانست آن را مى شنيد و بدون فهم معناى آن و اينكه از آن چه قصدى شده و براى چه صادر شده آن را توجيه مى كرد.

همه ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين طور نبودند كه از حضرت بپرسند و معنايش را بخواهند، تا جايى كه عده اى دوست داشتند عربى بيابانى يا تازه واردى از راه برسد و از حضرت سؤال كند و آنان پاسخ آن را بشنوند. اما بر خاطر من چيزى از اين امور نگذشت جز اينكه از حضرت پرسيدم و آن را حفظ كردم.

به هر صورت اين است علل اختلاف مردم در احاديث، و وجوه پراكندگى آنان در روايات.

[يكى از حديثهاى نوآورده و از آنچه در دست مردم است و با يكديگر اختلاف دارد پرسيد، امام فرمود:]

در دست مردم حق است و باطل، راست و دروغ. ناسخ و منسوخ. عام و خاصّ، محكم و متشابه و آنچه در خاطر سپرده شده است و آنچه حديثگو بدان گمان برده است، و بر رسول خدا (ص) در زمان او دروغ بستند تا آنكه برخاست و خطبه خواند و فرمود: «هر كه به عمد بر من دروغ بندد جايى در آتش براى خود آماده سازد.»


و حديث را چهار كس نزد تو آرند كه پنجمى ندارند:

مردى دو رو كه ايمان آشكار كند، و به ظاهر چون مسلمان بود از گناه نترسد و بيمى به دل نيارد، و به عمد بر رسول خدا (ص) دروغ بندد و باك ندارد، و اگر مردم بدانند او منافق است و دروغگو، از او حديث نپذيرند و گفته اش را به راست نگيرند ليكن گويند يا رسول خدا (ص) است. ديد و از او شنيد و در ضبط آورد، پس گفته او را قبول بايد كرد، و خدا تو را از منافقان خبر داد چنانكه بايد و آنان را براى تو وصف فرمود آنسان كه شايد اينان پس از رسول خدا، كه بر او و كسان او درود باد، بر جاى ماندند، و با دروغ و تهمت به پيشوايان گمراهى و دعوت كنندگان به آتش -غضب الهى- نزديكى جستند، و آنان اين منافقان را به كار گماردند و كار مردم را به دستشان سپاردند، و به دست ايشان دنيا را خوردند، و مردم آنجا روند كه پادشاه و دنيا روى آرد، جز كه خدا نگه دارد، و اين -منافق- يكى از چهار تن است.


و مردى كه چيزى از رسول خدا (ص) شنيد و آن را چنانكه بايد در گوش نكشيد، و به خطا شنفته و به عمد دروغى نگفته، آن حديث نزد اوست، آن را مى گويد و بدان كار مى كند، و گويد: «من اين را از رسول خدا (ص) شنيدم» و اگر مسلمانان مى دانستند وى در آن حديث به خطا رفته از او نمى پذيرفتند، و او هم اگر مى دانست حديث خطاست از سر گفتن آن بر مى خاست.

و سومين، مردى است كه شنيد رسول خدا (ص) به چيزى امر فرمود، سپس آن را نهى فرمود و او نمى داند. يا شنيد چيزى را نهى كرد سپس بدان امر فرمود، و او از آن آگاهى ندارد. پس آن را كه نسخ شده به خاطر دارد و نسخ كننده را به خاطر نمى آرد، و اگر مى دانست -آنچه در خاطر دارد- نسخ شده آن را ترك مى گفت و اگر مسلمانان هنگامى كه حديث را از وى شنيدند مى دانستند نسخ شده ترك آن حديث مى گفتند.


و چهارمين آن كه بر خدا و رسولش دروغ نمى بندد چون از خدا مى ترسد، و رسول خدا (ص) را حرمت مى نهد، نيز دستخوش خطا نگرديده و آن را كه به خاطر سپرده همان است كه شنيده، و آنچه شنيده روايت كند، بدان نيفزايد و از آن كم نكند. پس ناسخ را به خاطر سپرده و به كار برده و منسوخ در خاطرش بوده و از آن دورى نموده. خاص و عام را دانسته و متشابه و محكم را شناخته و هر يك را بجاى خود نهاده.

و گاه بود كه از رسول خدا (ص) سخنى است و آن را دو رويه و دو گونه معنى است: گفتارى است خاص و گفتارى است عام. آن سخن را كسى شنود كه نداند خدا و رسول خدا (ص) از آن چه خواهند، پس شنونده آن را توجيه كند بى آنكه معنى سخن را بداند، يا مقصود از آن را بشناسد، يا اين كه بداند آن حديث چرا گفته شده است، و همه ياران رسول خدا (ص) چنان نبودند كه از او چيزى پرسند و دانستن معنى آن را از او خواهند، تا آنجا كه دوست داشتند عربى بيابانى كه از راه رسيده، از او چيزى پرسد و آنان بشنوند، و از اين گونه چيزى بر من نگذشت جز آنكه-  معنى-  آن را از او پرسيدم و به خاطر سپردم. اين است موجب اختلاف مردم در روايتها -و درست ندانستن معنى آنها-.

از سخنان آن حضرت عليه السلام است هنگاميكه شخصى از احاديث مجعوله و خبرهاى گوناگون (معارض يكديگر) كه در دست مردم و ميان ايشان منتشر است پرسيد، امام عليه السّلام فرمود:
(1) همانا احاديث در دسترس مردم حقّ و باطل و راست و دروغ و نسخ كننده و نسخ شده و عامّ (شامل همه) و خاصّ (مخصوص بعضى) و محكم (كه معنى آن آشكار) و متشابه (كه معنى آن واضح نيست) و محفوظ (از غلط و اشتباه) و موهوم (از روى وهم و گمان) است،
(2) و بتحقيق در زمان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به آن حضرت دروغها بستند تا اينكه بخطبه خواندن ايستاد و فرمود: «هر كه از روى عمد و دانسته بمن دروغ بندد بايد نشيمن گاه خود را در آتش (دوزخ) قرار دهد».


(3) و همانا حديث را (از پيغمبر اكرم يكى از) چهار مرد براى تو نقل ميكند كه پنجمى ندارند:
(اوّل:) مرد دوروئى كه اظهار ايمان نموده و خود را بآداب اسلام نمودار مى سازد (در صورتيكه) از گناه پرهيز نكرده باك ندارد، عمدا و دانسته به رسول خدا -صلّى اللَّه عليه و آله- دروغ مى بندد، پس اگر مردم او را منافق و دروغگو مى دانستند حديثش را قبول نداشته گفتارش را باور نمى كردند، و ليكن (چون از باطن او خبر ندارند) مى گويند: او از اصحاب رسول خدا -صلّى اللَّه عليه و آله- است كه آن حضرت را ديده و حديث را از او شنيده فرا گرفته است، پس (به اين جهت) گفتارش را قبول مى نمايند،
(4) و بتحقيق خداوند بتو مردم منافق و دو رو را خبر داده و وصف نموده، و ترا از آن آگاه ساخته است (در قرآن كريم در اين باره آيات بسيارى است از جمله در سوره 9 آیه 101 مى فرمايد: «وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظِيمٍ» يعنى از باديه نشينانى كه گرد شما هستند منافق مى باشند، و از اهل مدينه گروهى خو گرفته اند بنفاق و دو روئى، تو به اسرار آنها دانا نيستى ما از رازشان آگاهيم و بزودى دو نوبت «يكى در دنيا و ديگرى در قبر» پس از آن در قيامت بعذاب بزرگ مبتلى ميشوند) منافقين كه بعد از حضرت رسول باقى ماندند به پيشوايان گمراهى و به آنان كه (مردم را) بوسيله دروغ و بهتان بسوى آتش (دوزخ) خواندند (مانند معاويه و ديگران) نزديك شدند، پس (با جعل احاديث) آنها را صاحب اختيار كارها و حاكم بر مال و جان مردم گردانيدند، و بوسيله ايشان دنيا را خوردند (كالاى آنرا به ستم بدست آوردند) و مردم همواره با پادشاهان و دنيا همراهند (لذا از هيچ گونه كار خلاف رضاى خدا و رسول خوددارى نمى نمايند) مگر آنان را كه خداوند (از شرّ شيطان و نفس امّاره) نگاه دارد، پس اين منافق يكى از چهار نفر بود.


(5) و (دوّم:) مردى است كه از رسول خدا چيزى را شنيده و آنرا درست حفظ نكرده و در آن اشتباه و خطاء نموده و دانسته دروغ نگفته است، پس آنچه در تصرّف او است نقل ميكند و بآن عمل مى نمايد و مى گويد: من آنرا از رسول خدا -صلّى اللَّه عليه و آله- شنيده ام، پس اگر مسلمانان مى دانستند كه او حديث را اشتباه فهميده از او نمى پذيرفتند، و اگر او نيز مى دانست كه اشتباه كرده آنرا ترك گفته نقل نمى كرد.
(6) و سوّم: مردى است كه از رسول خدا -صلّى اللَّه عليه و آله- چيزى را شنيده كه بآن امر مى نموده بعد از آن نهى فرموده و او از نهى آن حضرت آگاه نيست، يا چيزى شنيده كه از آن نهى مى نموده بعد بآن امر فرموده و او نمى داند، پس نسخ شده را نگاه داشته نسخ كننده را بدست نياورده، و اگر مى دانست كه آن حديث نسخ گرديده نقل نمى نمود، و اگر مسلمانان هم موقعى كه آنرا از او شنيدند مى دانستند نسخ شده بآن عمل نمى كردند.


(7) و ديگر چهارمى است كه بر خدا و رسول او دروغ نبسته و از ترس خدا و باحترام رسول خدا -صلّى اللَّه عليه و آله- دروغ را دشمن داشته، و خطاء و اشتباه هم نكرده است، بلكه آنچه شنيده بهمان قسم حفظ نموده و آنرا نقل كرده بآن چيزى نيفزوده و از آن نكاسته، و ناسخ را از بر كرده بآن عمل نموده و منسوخ را در نظر داشته از آن دورى گزيده، و عامّ و خاصّ را شناخته هر يك را در موضع خود قرار داده (عامّ را بجاى خاصّ و خاصّ را بجاى عامّ استعمال نكرده) و متشابه و محكم آنرا دانسته است (در متشابه تأمّل و احتياط كرده بمحكم و حديثى كه معنى آن آشكار است عمل مى نمايد.
(8) و از رسول خدا -صلّى اللَّه عليه و آله- (گاهى به مقتضاى وقت و زمان) سخنى صادر مى شد كه داراى دو معنى بود، سخنى كه به چيز و وقت معيّنى اختصاص داشته و سخنى كه همه چيز و همه وقت را شامل بود (آن هر دو سخن بصورت يكى مى نمود، ولى از قرينه مقام و جهات ديگر مراد ظاهر مى شد و اشتباه مرتفع مى گشت) پس كسيكه نمى دانست خدا و رسول او -صلّى اللَّه عليه و آله- از آن سخن چه خواسته اند آنرا مى شنيد و از روى نفهمى بر خلاف واقع و بر ضدّ آنچه بآن قصد شده و بغير آنچه براى آن بيان گشته معنى و توجيه مى نمود،
(9) و چنين نبود كه همه اصحاب رسول خدا -صلّى اللَّه عليه و آله- از آن حضرت (مطلبى را) پرسيده و براى فهم آن كنجكاوى نمايند تا جائيكه (نپرسيدن و كنجكاوى ننمودنشان بحدّى بود كه) دوست داشتند باديه نشينى و غريبى از راه برسد و از آن حضرت، عليه السّلام، بپرسد تا ايشان بشنوند،
(10) ولى در اين باب چيزى بر من نگذشت مگر اينكه از آن حضرت پرسيده و آنرا حفظ نمودم، پس اين سببها باعث اختلاف مردم و پريشان ماندن آنان در رواياتشان است.

آنچه در دست مردم است گاه حقّ است و گاه باطل، گاه صدق است و گاه کذب، گاه ناسخ است و گاه منسوخ، گاه عام است و گاه خاص، گاه محکم است و گاه متشابه، گاه احاديثى است که به دقّت حفظ و نقل شده، گاه رواياتى است که با ظنّ و گمان روايت شده است، و (بدانيد) در زمان حيات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آن قدر دروغ بر آن حضرت بسته شد که حضرت به پا خاست و خطبه اى خواند و فرمود: هر کس عمداً به من دروغى ببندد بايد جايگاه خويش را در آتش دوزخ مهيّا سازد!


ناقلان حديث چهار گروهند و پنجمى ندارد: نخست شخص منافقى است که اظهار ايمان مى کند و نقاب اسلام بر چهره زده، نه از گناه باکى دارد و نه از آن دورى مى جويد، از روى عمد به پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) دروغ مى بندد; (به يقين) اگر مردم مى دانستند او منافق و دروغگوست از وى نمى پذيرفتند و سخنش را تصديق نمى کردند; ولى (چون از واقعيت آگاه نبودند) مى گفتند: او از صحابه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است، آن حضرت را ديده و از او حديث شنيده و مطالب را دريافت داشته است به همين دليل به گفته اش ترتيب اثر مى دادند، در حالى که خداوند آنچه را لازم بوده از وضع منافقان خبر داده و اوصاف آنان را برشمرده است. قطعاً اين گروه منافقان (بعد از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) همگى از ميان نرفتند بلکه) بعد از آن حضرت باقى ماندند (و به کار خود ادامه دادند) و به پيشوايان ضلالت و دعوت کنندگان به دوزخ با دروغ و بهتان، تقرّب جستند (و احاديثى در فضيلت آنها جعل کردند) آنها نيز (در مقابل) مقامات کشور اسلامى را به آن منافقان سپردند و آنان را حاکمان بر مردم ساختند و بر گردن مردم سوار کردند و به کمک آنها به خوردن دنيا مشغول شدند. البته مردم نيز (غالباً) همراه سلاطين و دنيا هستند مگر کسى که خداوند او را لغزش بازداشته است. اين يکى از چهارگروه است.


(ديگر از عوامل اختلاف احاديث اين است که) کسى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چيزى را شنيده است; امّا به صورت صحيح آن را به خاطر نسپرده و در آن اشتباه نموده، هر چند از روى علم و عمد به آن حضرت دروغ نبسته است. اين حديث آميخته با خطا در اختيار اوست و آن را روايت و به آن عمل مى کند و مى گويد: من آن را از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شنيده ام. اگر مسلمانان مى دانستند او در مورد آن حديث گرفتار اشتباه شده آن را از او نمى پذيرفتند و اگر خود او نيز مى دانست چنين است آن را رها مى کرد.

گروه سوم کسانى هستند که حديثى از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) شنيده اند که در آن به چيزى امر فرموده، سپس (در حديث ديگرى) از آن نهى کرده (و حکم اوّل را نسخ فرموده) در حالى که آن شنونده از حکم دوم با خبر نبوده (و نمى دانسته که حکم ناسخ جاى منسوخ را گرفته است) يا از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) نهى درباره چيزى شنيده است که بعداً به آن امر فرموده، در حالى که اين شخص (از حکم دوم) آگاه نشده است. به اين ترتيب در حقيقت اين شخص منسوخ را فرا گرفته و حفظ کرده; ولى ناسخ را حفظ نکرده است. اگر او مى دانست آنچه را شنيده است نسخ شده آن را رها مى ساخت و اگر مسلمانان هنگامى که آن حکم را از وى شنيدند مى دانستند نسخ شده است آن را ترک مى کردند.


چهارمين شخص (ناقل حديث) کسى است که نه دروغ به خدا بسته، نه بر پيامبرش (و به طور کلى) او همواره دروغ را به سبب خوف از خدا و تعظيم پيامبر(صلى الله عليه وآله) دشمن مى دارد و در آنچه (از پيامبر اکرم) شنيده، اشتباهى (بر اثر سهل انگارى) براى او پيش نيامده است، بلکه آنچه را شنيده است به طور کامل حفظ نموده و همان گونه که شنيده بى کم و کاست آن را نقل کرده است او ناسخ را حفظ کرده و به آن عمل مى کند و از منسوخ آگاه است و از آن دورى مى گزيند، خاص و عام و محکم و متشابه را شناخته و هر کدام را در جايگاه خود قرار داده است (زيرا) گاه سخنى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) صادر مى شد که دو گونه بود; گاه کلامى بود که جنبه خصوصى داشت و گاه کلامى که داراى جنبه عمومى بود، در اين ميان بعضى از کسانى که مقصود خدا و رسول الله(صلى الله عليه وآله) را نمى دانستند آن را مى شنيدند و حفظ مى کردند و بدون توجّه، آن را برخلاف معنا و مقصود و هدف واقعى آن تفسير مى کردند و چنان نبود که همه صحابه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) (پيوسته) از او پرسش کنند و مسائل مختلف را جويا شوند، تا آنجا که عدّه اى دوست مى داشتند مرد عرب يا سؤال کننده تازه واردى بيايد و مطلبى از آن حضرت بپرسد تا آنها جواب آن را بشنوند و فرا گيرند من (اين گونه نبودم، بلکه) هر چه از خاطرم مى گذشت از آن حضرت سؤال مى کردم و حفظ مى نمودم (به همين دليل چيزى از فروع و اصول اسلام بر من مخفى نماند). اين است جهات مختلفى که مردم در احاديث دارند و علل اختلاف رواياتشان.