ترجمه خطبه 240 نهج البلاغه

و من كلام له (علیه السلام) قاله لعبد الله بن العباس و قد جاءه برسالة من عثمان و هو محصور يسأله فيها الخروج إلى ماله بِيَنبُع، ليقلّ هتف الناس باسمه للخلافة، بعد أن كان سأله مثل ذلك من قبل، فقال (عليه السلام):

يَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَا يُرِيدُ عُثْمَانُ إِلَّا أَنْ يَجْعَلَنِي جَمَلًا نَاضِحاً بِالْغَرْبِ أَقْبِلْ وَ أَدْبِرْ، بَعَثَ إِلَيَّ أَنْ أَخْرُجَ ثُمَّ بَعَثَ إِلَيَّ أَنْ أَقْدُمَ، ثُمَّ هُوَ الْآنَ يَبْعَثُ إِلَيَّ أَنْ أَخْرُجَ. وَ اللَّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّى خَشِيتُ أَنْ أَكُونَ آثِماً.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

در سال 35 هجرى وقتى عثمان محاصره شد، ابن عباس را فرستاد كه على عليه السّلام در مدينه نباشد و به باغات ينبع «محلّى در اطراف مدينه» برود، كه مردم به نام او شعار ندهند، امام رفت. وقتى احتياج شديد به يارى داشت پيغام داد و امام به مدينه برگشت. دوباره ابن عباس را فرستاد كه على عليه السّلام از مدينه خارج شود، امام فرمود

نكوهش از موضع گيرى هاى نارواى عثمان

اى پسر عبّاس عثمان جز اين نمى خواهد كه مرا سرگردان نگهدارد، گاهى بروم، و زمانى برگردم.(1) يك بار پيغام فرستاد از مدينه خارج شوم، دوباره خبر داد كه باز گردم. هم اكنون تو را فرستاده كه از شهر خارج شوم. به خدا سوگند، آنقدر از او دفاع كردم كه ترسيدم گناهكار باشم.


  1. جمله ((یجعلنی جَمَلاً ناصحاً)) (مرا چون شتر آبکش قرار داد) ضرب المثل است، و پیامش همان است که در ترجمه آمد. دلو بزرگ چاه آب را با طنابی بر شتر می بستند، وقتی از چاه دور می شد، دلو بالا کشیده شده، زمین آبیاری می شد و وقتی به عقب بر می گشت و به چاه نزدیک می شد، دلو آب به ته چاه می رسید.
تاریخ سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

سخنى از آن حضرت (ع) به عبد الله بن عباس فرمود: هنگامى كه نامه اى از عثمان آورده بود و عثمان در محاصره بود. از او مى خواست كه بر سر ملك خود به «ينبع» رود تا مگر نام او را براى خلافت كمتر برند و عثمان پيش از اين هم، چنين درخواستى از او كرده بود:

اى ابن عباس. عثمان چيزى نمى خواهد مگر آنكه مرا چون اشترى آبكش سازد، با دلوى بزرگ كه پى در پى بيايم و بروم. نخست نزد من فرستاد كه از شهر بيرون شوم. آن گاه نزد من فرستاد كه بازگردم. اكنون هم، كس فرستاده كه از شهر بيرون روم. به خدا سوگند از او دفاع نمودم، به گونه اى كه ترسيدم كه گناهكار شده باشم.

از سخنان آن حضرت است عبد اللّه بن عباس در زمانى كه عثمان در محاصره بود نامه اى از جانب او به محضر امام آورد كه امام از مدينه خارج شود و به زمين خود در ينبع برود تا هياهوى مردم براى پيشنهاد خلافت به حضرت آرام گردد، اين دومين بار بود كه از آن جناب چنين درخواستى داشت، امام در جواب وى فرمود:

عثمان خواسته اى جز اين ندارد كه مرا به مانند شتر آبكش با دلو قرار دهد، بيايم و بروم، پيش از اين فرستاد كه از مدينه بيرون روم، دوباره فرستاد كه باز گردم، الان هم فرستاده كه خارج شوم. به خدا قسم به اندازه اى از او دفاع كردم كه ترسيدم آلوده به گناه شده باشم.

از سخنان اوست به عبد اللّه پسر عباس [عبد اللّه نامه اى از عثمان براى او آورد، هنگامى كه عثمان را در حصار گرفته بودند، از امام خواسته بود تا به ينبع، بر سر مال خود رود تا مردم نام او را براى خلافت كمتر برند، و پيشتر هم از امام چنين خواسته بود، امام فرمود:]

پسر عباس عثمان جز اين نمى خواهد كه من چون شتر آبكش بوم، با دلوى بزرگ پيش آيم و پس روم. به من فرستاد تا بيرون روم، سپس فرستاد تا بازگردم و اكنون فرستاده است تا بيرون شوم. به خدا كوشيدم آزار مردم را از او باز دارم، چندان كه ترسيدم در اين كار گناهكارم.

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است كه بعبد اللَّه ابن عبّاس فرموده زمانيكه از طرف عثمان كه (از جهت ستمگرى و از بين بردن بيت المال مسلمين و كارهاى ناشايسته اى كه كرده) در محاصره بود (مى خواستند از خلافت عزلش نمايند و او از ترس كشته شدن جرأت بيرون آمدن نداشت) نامه اى براى آن بزرگوار آورد، در آن نامه از آن حضرت درخواست مى نمود كه بملك خود در ينبع (اسم موضعى است در اطراف مدينه از سمت دريا) تشريف ببرد تا غوغاء و هياهوى مردم براى نامزد نمودن او بخلافت كم شود (چون محاصره كنندگان عثمان به صداى بلند خلافت را بنام امير المؤمنين مى خواندند و عثمان گمان داشت محاصره او بتحريك حضرت است از اينرو بيرون رفتن او را از مدينه درخواست نمود تا شايد مردم هم از اطراف خانه او پراكنده شده به همراهى آن حضرت بروند و او بتواند از خانه بيرون آمده چاره نمايد، و اين را خواست) بعد از آنكه مانند آن درخواست را پيشتر هم نموده بود (پيش از آن خواست كه حضرت به ينبع تشريف ببرد، و چون رفت پس از آن درخواست نمود كه از آنجا به مدينه برگشته او را يارى فرمايد، اكنون دوباره درخواست مى نمود كه به ينبع تشريف ببرد) پس امام عليه السّلام فرمود:
(1) اى پسر عبّاس عثمان نمى خواهد مرا مگر اينكه مانند شتر آب كش قرار دهد با دلو بزرگ، بيايم و بروم: (پيش از اين) بسوى من فرستاد كه (از مدينه) بيرون شوم، پس از آن فرستاد (براى يارى او از ينبع به مدينه) بيايم، و اكنون (ترا) مى فرستد كه بيرون روم،
(2) بخدا سوگند (او را يارى كرده) از او دفاع نمودم بطوريكه (از زيادة كوشش كردن در همراهيش) ترسيدم گناهكار باشم (چون بر اثر كارهاى ناشايسته اى كه كرده و بجا مى آورد مستحق دفاع نمى باشد).

اى ابن عباس، عثمان (با اين پيام هاى ضد و نقيض و دور از منطق) مقصودى جز اين ندارد که مرا همچون شتر آبکش قرار دهد; گاهى بگويد بيا و گاهى بگويد باز گرد، يکبار عثمان کسى را نزد من فرستاد که از مدينه خارج شوم باز شخصى را نزد من فرستاد که برگردم و هم اکنون فرستاده است که بيرون روم به خدا سوگند من آن قدر از عثمان دفاع کردم که ترسيدم گنهکار باشم!