ترجمه خطبه 30 نهج البلاغه

من كلام [خطبة] له (علیه السلام) في معنى قتل عثمان و هو حكم له على عثمان و عليه و على الناس بما فعلوا و براءة له من دمه:

لَوْ أَمَرْتُ بِهِ لَكُنْتُ قَاتِلًا أَوْ نَهَيْتُ عَنْهُ لَكُنْتُ نَاصِراً، غَيْرَ أَنَّ مَنْ نَصَرَهُ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَقُولَ خَذَلَهُ مَنْ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ وَ مَنْ خَذَلَهُ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَقُولَ نَصَرَهُ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي. وَ أَنَا جَامِعٌ لَكُمْ أَمْرَهُ، اسْتَأْثَرَ فَأَسَاءَ الْأَثَرَةَ وَ جَزِعْتُمْ فَأَسَأْتُمُ الْجَزَعَ وَ لِلَّهِ حُكْمٌ وَاقِعٌ فِي الْمُسْتَأْثِرِ وَ الْجَازِعِ.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

پس از پخش شايعات دخالت امام در قتل عثمان در سال 35 هجرى اين خطبه افشاگرانه را ايراد كرد

پاسخ به شايعات دشمن

اگر به كشتن او (عثمان) فرمان داده بودم، قاتل بودم، و اگر از آن باز مى داشتم از ياوران او به شمار مى آمدم، با اين همه، كسى كه او را يارى كرد، نمى تواند بگويد كه از كسانى كه دست از يارى اش برداشتند بهترم،(1) و كسانى كه دست از يارى اش برداشتند نمى توانند بگويند، ياورانش از ما بهترند.

من جريان عثمان را برايتان خلاصه مى كنم: عثمان استبداد و خودكامگى پيشه كرد، و شما بى تابى كرديد و از حد گذرانديد، و خدا در خود كامگى و ستمكارى، و در بى تابى و تندروى، حكمى دارد(2) كه تحقّق خواهد يافت.


  1. آن شخص (مروان) است که رسول خدا (ص) او را تبعید کرد امّا عثمان او را به مدینه آورد و داماد او شد و در انحراف و کشته شدن او نقش داشت.
  2. در سال 35 هجری مخالفان عثمان با یکدیگر مکاتبه کردند، و بر عزل عثمان هم داستان شدند. از مصر دو هزار نفر به فرماندهی ابوحرب غافقی، و از کوفه دو هزار نفر به رهبری مالک اشتر و زیدبن صوحان، و از بصره گروه زیادی به فرماندهی حرقوص بن زهیر، به طرف مدینه آمدند ابتداء در اطراف شهر جمع شدند و سپس در مسجد مدینه و آنگاه منزل عثمان را محاصره کردند، و پس از دروغ و عهد شکنی او را کشتند.
سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

درباره كشته شدن عثمان:

اگر به كشتن او فرمان مى دادم، قاتل او مى بودم. و اگر ديگران را از كشتنش منع مى كردم چنان بود كه به ياريش برخاسته ام. اما كسى كه ياريش كرده نمى تواند بگويد كه «من بهتر از كسى هستم كه از ياريش دست بداشت». و كسى كه او را خوار داشت و فروگذاشت، نمى تواند بگويد «كسى كه او را يارى كرد بهتر از من بود».

من اكنون، به گونه اى مجمل و مختصر، سيره او را در حكومت براى شما بيان مى كنم: او به استبداد و خودكامگى فرمان مى راند و استبداد و خودكامگى اش سبب تباهى كارها شد. شما از او ناخشنود بوديد و در برافكندنش بيتابى مى كرديد، اين بيتابى شما هم ناستوده بود. خداى تعالى را حكمى است كه واقع خواهد شد، هم در حق آنكه استبداد مى ورزيد و هم در حق آنكه بيتابى و ناشكيبايى مى نمود.

از سخنان آن حضرت است در باره قتل عثمان:

اگر به كشتن عثمان امر كرده بودم قاتلش بودم، و اگر نهى كرده بودم يارش بودم. البته كسى كه او را يارى داد نمى تواند بگويد من از كسى كه او را يارى نداد بهترم. و آن كه او را يارى نداد نمى تواند بگويد آن كه ياريش كرد از من برتر است.

من وضعش را در چند جمله براى شما خلاصه مى كنم: او به جور و اسراف حكومت راند، و شما هم بيش از حد بيتابى كرديد. براى خدا حكم حقّى است در باره او كه جور و اسراف داشت، و براى شما كه خارج از حد عمل كرديد.

از سخنان آن حضرت است در باره كشتن عثمان:

اگر كشتن عثمان را فرمان داده بودم قاتل مى بودم. و اگر -مردمان را- از قتل وى بازداشته بودم، يارى او كرده بودم. ليكن جز اين نيست: آن كه او را يارى كرد، نتواند گفت من از آن كه او را خوار گذارد بهترم، و آن كه او را خوار گذارد، نتواند گفت آن كه او را يارى كرد، از من بهتر است.

در كوتاه سخن روش او را براى شما بگويم: بى مشورت ديگران به كار پرداخت، و كارها را تباه ساخت، شما با او به سر نبرديد، و كار را از اندازه به در برديد. خدا را حكمى است كه دگرگونى نپذيرد، و دامن خودخواه و ناشكيبا را بگيرد.

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است در باره كشتن عثمان:
(1) اگر به كشتن او امر داده بودم هر آينه كشنده او بودم، و اگر جلوگيرى كرده بودم هر آينه ياورش بودم (پس كشندگان او در اين باب با من شور نكردند تا آنان را امر يا نهى كرده باشم)
(2) ليكن (مى دانم) كسيكه يارى كرد او را (مروان بن حكم و جمعى از بنى اميّه) نمى تواند بگويد: من بهترم از كسيكه خوار كرد (يارى ننمود) او را، و كسيكه خوار كرد او را (گروهى از مهاجرين و انصار) نمى تواند بگويد: يارى نمود او را كسيكه از من بهتر است (غرض حضرت در اينجا نكوهش عثمان است)
(3) پس من اكنون سبب كشته شدن او را (بطور اختصار) براى شما بيان ميكنم: عثمان خلافت را براى خود اختيار كرد و در آن استبداد بخرج داده خود سرى نمود (بى مشورت و ملاحظه رضاى امّت هر كارى مى خواست انجام مى داد) پس بد كرد كه چنين امرى را اختيار نموده و در آن استبداد بكار برد، و شما (از ظلم و جور او) بى تابى مى كرديد (شكيبائى نمى نموديد و باين جهت او را بقتل رسانيديد) پس شما هم در اين بيتابى بد كرديد (بايستى صبر مى نموديد تا اين امر به هموارى به اصلاح مى آمد و يا از دور او متفرّق مى شديد تا حقّ به صاحبش بر مى گشت)
(4) و خداى را حكم ثابتست در باره كسيكه استبداد بخرج داده خود سرى نموده، و كسيكه در كشتن او بيتابى كرده است (خداوند در روز قيامت ميان ايشان حكم خواهد فرمود و هر يك را باندازه جرم و تقصيرش كيفر خواهد داد).

اگر من، به آن (کشتن عثمان) فرمان داده بودم، قاتل محسوب مى شدم و اگر از آن نهى مى کردم، ياور او به شمار مى آمدم (و من نه مى خواستم قاتل او باشم و نه ياور او) امّا کسى که او را يارى کرده، نمى تواند بگويد: «از کسانى که دست از ياريش برداشته اند، بهترم.» و کسى که دست از ياريش برداشته، نمى تواند بگويد: «کسى که او را يارى کرد، از من بهتر بوده است;» (چرا که به هر حال، حاميان او، به يقين افراد بدى بوده اند).

و من جريان کار او را در عبارتى کوتاه و پرمعنا براى شما خلاصه مى کنم: او، استبداد ورزيد، استبداد بسيار بدى و شما ناراحت شديد و واکنش بدى نشان داديد و از حد گذرانديد و خداوند در اين مورد حکمى دارد که درباره مستبدّان و افراط گران جارى مى شود (و هر کدام به سزاى اعمال خود مى رسند).