ترجمه خطبه 47 نهج البلاغه

من كلام له (علیه السلام) في ذكر الكوفة:

كَأَنِّي بِكِ يَا كُوفَةُ تُمَدِّينَ مَدَّ الْأَدِيمِ الْعُكَاظِيِّ تُعْرَكِينَ بِالنَّوَازِلِ وَ تُرْكَبِينَ بِالزَّلَازِلِ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّهُ مَا أَرَادَ بِكِ جَبَّارٌ سُوءاً إِلَّا ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِشَاغِلٍ وَ رَمَاهُ بِقَاتِلٍ.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

درباره کوفه

خبر از آينده كوفه

اى كوفه تو را مى نگرم كه چونان چرم هاى بازار عُكّاظ(1) كشيده مى شوى، زير پاى حوادث لگد كوب مى گردى، و حوادث فراوان تو را در بر مى گيرد، من به خوبى مى دانم، ستمگرى نسبت به تو قصد بد نمى كند مگر آن كه خداوند او را به بلايى گرفتار سازد يا قاتلى بر او مسلّط گرداند.(2)


  1. ((عُکّاظ))، نام یکی از بازار های عرب در جاهلیّت بود که بین ((نخلة)) و ((طائف)) قرار داشت و اعراب از اوّل ماه ذی القعده در آن گرد می آمدند که یکی از اجناس معروف این بازار، چرم های آن بود که به خوبی و محکمی شهرت داشت. در همین بازار، شعرا شاهکارهای أدبی خود را می خواندند، و بهترین آن بر دیوار کعبه می آویختند که به ((معلّقات سبع)) مشهور شد.
  2. زیرا کوفه همواره جایگاه شیعیان امام و مرکز فعّالیّت های آنان بود که فرمود: هذِهِ مَدِینَتُنا، وَ مَحَلَّتُنا وَ مَقَرُّ شِیعَتُنا (کوفه شهر و جایگاه ما، و مرکز شیعیان ماست.) ((شرح ابن ابی الحدید ج3 ص198)).
اخلاقی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

سخنى از آن حضرت (ع) درباره كوفه:

اى كوفه، گويى مى بينمت كه چون چرم عكاظى، از هر طرف كشيده شوى. و پامال حوادث گردى و به بلاها گرفتار آيى. نيك مى دانم، كه هر جبار ستمگر كه قصد آزار تو كند، خداوندش به بلايى مبتلا سازد يا به دست قاتلى بكشدش.

از سخنان آن حضرت است درباره كوفه:

اى كوفه، گويا تو را مى نگرم كه همانند چرم عكاظى زير پاى حوادث كشيده مى شوى، پايمال پيشامدها مى گردى، و اضطرابها بر تو سوار مى شود. مى دانم هيچ ستمكارى بر تو بدى نخواست مگر اينكه خداوند او را به برنامه مشغول كننده اى مبتلا ساخت، يا هدف تير كشنده اى نمود.

و از سخنان اوست در باره كوفه:

اى كوفه مى بينم چون چرم عكاظى گسترده شوى، درهاى سختى به رويت گشاده، بار سنگين بلا بر سرت فتاده، و مى دانم كه هيچ ستمكار دست بدى بر تو نيازد، جز اين كه خدا بلايى به جانش اندازد، يا قاتلى را بر او چيره سازد.

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است در باره كوفه (و از ويران شدن آن و ظلم و جور ستمكاران كه بعد از آن بزرگوار بر اهل آن وارد ساختند خبر مى دهد):
(1) اى كوفه گويا ترا مى بينم كه (بر اثر آمد و رفت لشگرهاى گوناگون و پيش آمد هرج و مرج) كشيده مى شوى مانند چرم عكاظىّ (كه در وقت دبّاغى كش و واكش و مالش آن بسيار است، و عكاظ اسم بازارى بوده در بيابانى ميان نخله و طائف، و عرب پيش از اسلام هر سال يك ماه در آنجا گرد آمده اشعار خوانده در حسب و نسب بر يكديگر فخر و مباهات مى نمودند، و بيشتر متاعى كه در آنجا خريد و فروش مى شده چرم بوده، لذا مى فرمايد:) و از پيش آمد حادثه ها (ظلم و جور ستمكاران مانند چرم در وقت دبّاغى) پايمال مى شوى، و جنبشها (انواع مصيبت و بلاء) بر تو وارد ميشود،
(2) و من مى دانم هيچ ستمگرى بر تو اراده ظلم و جور نكند مگر آنكه خداوند او را به بلائى مبتلى يا كشنده اى را بر او مسلّط گرداند (اين خبر از جمله اخبار بغيب آن حضرتست، چنانكه در تواريخ وقائع كوفه و پيش آمدها بر ستمكاران آن شرح داده شده است).

اى کوفه گويا تو را مى نگرم که همانند چرمهاى بازار عکاظ کشيده مى شوى! زير پاى حوادث لگدکوب و پايمال خواهى شد! و پيشامدهاى تکان دهنده اى تو را فرامى گيرد و من به خوبى مى دانم هر ستمگرى قصد سوء درباره تو کند خداوند او را گرفتار مى سازد و به خودش مشغول مى کند و به دست قاتلى مى سپاردش.