ترجمه خطبه 91 نهج البلاغه

و من خطبة له (علیه السلام) تُعرَف بخطبة الأشباح و هي من جلائل خطبه‏: وصفُ اللّه تعالى: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَفِرُهُ الْمَنْعُ وَ الْجُمُودُ وَ لَا يُكْدِيهِ الْإِعْطَاءُ وَ الْجُودُ إِذْ كُلُّ مُعْطٍ مُنْتَقِصٌ سِوَاهُ وَ كُلُّ مَانِعٍ مَذْمُومٌ مَا خَلَاهُ وَ هُوَ الْمَنَّانُ بِفَوَائِدِ النِّعَمِ وَ عَوَائِدِ الْمَزِيدِ وَ الْقِسَمِ عِيَالُهُ الْخَلَائِقُ ضَمِنَ أَرْزَاقَهُمْ وَ قَدَّرَ أَقْوَاتَهُمْ وَ نَهَجَ سَبِيلَ الرَّاغِبِينَ إِلَيْهِ وَ الطَّالِبِينَ مَا لَدَيْهِ وَ لَيْسَ بِمَا سُئِلَ بِأَجْوَدَ مِنْهُ بِمَا لَمْ يُسْأَلْ الْأَوَّلُ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لَهُ قَبْلٌ فَيَكُونَ شَيْ‏ءٌ قَبْلَهُ وَ الْآخِرُ الَّذِي لَيْسَ لهُ بَعْدٌ فَيَكُونَ شَيْ‏ءٌ بَعْدَهُ وَ الرَّادِعُ أَنَاسِيَّ الْأَبْصَارِ عَنْ أَنْ تَنَالَهُ أَوْ تُدْرِكَهُ مَا اخْتَلَفَ عَلَيْهِ دَهْرٌ فَيَخْتَلِفَ مِنْهُ الْحَالُ وَ لَا كَانَ فِي مَكَانٍ فَيَجُوزَ عَلَيْهِ الِانْتِقَالُ وَ لَوْ وَهَبَ مَا تَنَفَّسَتْ عَنْهُ مَعَادِنُ الْجِبَالِ وَ ضَحِكَتْ عَنْهُ أَصْدَافُ الْبِحَارِ مِنْ فِلِزِّ اللُّجَيْنِ وَ الْعِقْيَانِ وَ نُثَارَةِ الدُّرِّ وَ حَصِيدِ الْمَرْجَانِ مَا أَ...

ترجمه: محمد دشتی (ره)

مسعدة بن صدقه، از امام صادق (ع) نقل کرد، روزی در مسجد کوفه شخصی به امام علی (ع) گفت: خدا را آن گونه توصیف کن که گویا با چشم سر او را دیده ایم، تا عشق و شناخت ما به خداوند بیشتر از پیش شود. امام علی (ع) خشمگین شد و با صدای بلند فرمود: همه برای نماز جماعت حاضر شوند. مردم آن چنان حضوری پیدا کردند که مسجد پر از جمعیّت شد. امام بالای منبر رفت و در حالی که خشمگین بود و رنگ صورتِ امام تغییر کرده بود، فرمود(1)

1. خدا شناسى

ستايش خدايى را سزاست كه نبخشيدن بر مال او نيفزايد، و بخشش او را فقير نسازد، زيرا هر بخشنده اى جز او، اموالش كاهش يابد، و جز او هر كس از بخشش دست كشد مورد نكوهش قرار گيرد.

اوست بخشنده انواع نعمت ها و بهره هاى فزاينده و تقسيم كننده روزى پديده ها، مخلوقات همه جيره خوار سفره اويند، كه روزى همه را تضمين، و اندازه اش را تعيين فرمود. به مشتاقان خويش و خواستاران آنچه در نزد اوست راه روشن را نشان داد، سخاوت او را در آنجا كه از او بخواهند، با آنجا كه از او درخواست نكنند، بيشتر نيست.

خدا اوّلى است كه آغاز ندارد، تا پيش از او چيزى بوده باشد، و آخرى است كه پايان ندارد تا چيزى پس از او وجود داشته باشد. مردمك چشم ها را از مشاهده خود باز داشته است. زمان بر او نمى گذرد تا دچار دگرگونى گردد، و در مكانى قرار ندارد تا پندار جابجايى نسبت به او روا باشد.

اگر آنچه از درون معادن كوه ها بيرون مى آيد، و يا آنچه از لبان پر از خنده صدف هاى دريا خارج مى شود، از نقره هاى خالص، و طلاهاى ناب،(2) دُرهاى غلطان، و مرجان هاى دست چين، همه را ببخشد، در سخاوت او كمتر اثرى نخواهد گذاشت، و گستردگى نعمت هايش را پايان نخواهد داد، در پيش او آنقدر از نعمت ها وجود دارد كه هر چه انسان ها درخواست كنند تمامى نپذيرد، چون او بخشنده اى است كه درخواست نيازمندان چشمه جود او را نمى خشكاند، و اصرار و درخواست هاى پياپى او را به بخل ورزيدن نمى كشاند.

2. صفات خدا در قرآن

اى پرسش كننده، درست بنگر، آنچه را كه قرآن از صفات خدا بيان مى دارد، به آن اعتماد كن، و از نور هدايتش بهره گير، و آنچه را كه شيطان تو را به دانستن آن وامى دارد، و كتاب خدا آن را بر تو واجب نكرده، و در سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امامان هدايتگر عليه السّلام نيامده، رها كن و علم آن را به خدا واگذار، كه اين نهايت حقّ پروردگار بر تو است.

بدان، آنها كه در علم دين استوارند، خدا آنها را از فرو رفتن در آنچه كه بر آنها پوشيده است و تفسير آن را نمى دانند، و از فرو رفتن در اسرار نهان بى نياز ساخته است، و آنان را از اين رو كه به عجز و ناتوانى خود در برابر غيب و آنچه كه تفسير آن را نمى دانند اعتراف مى كنند، ستايش فرمود، و ترك ژرف نگرى آنان در آنچه كه خدا بر آنان واجب نساخته را راسخ بودن در علم شناسانده است. پس به همين مقدار بسنده كن و خدا را با ميزان عقل خود ارزيابى مكن، تا از تباه شدگان نباشى.(3)

اوست خداى توانايى كه اگر وهم و خيال انسانها بخواهد براى درك اندازه قدرتش تلاش كند، و افكار بلند و دور از وسوسه هاى دانشمندان، بخواهد ژرفاى غيب ملكوتش را در نوردد، و قلب هاى سراسر عشق مشتاقان، براى درك كيفيّت صفات او كوشش نمايد، و عقل ها با تلاش وصف ناپذير از راه هاى بسيار ظريف و باريك بخواهند ذات او را درك كنند، دست قدرت بر سينه همه نواخته بازگرداند، در حالى كه در تاريكى هاى غيب براى رهايى خود به خداى سبحان پناه مى برند و با نا اميدى و اعتراف به عجز از معرفت ذات خدا، باز مى گردند، كه با فكر و عقل نارساى بشرى نمى توان او را درك كرد، و اندازه جلال و عزّت او در قلب انديشمندان راه نمى يابد.

خدايى كه پديده ها را از هيچ آفريد، نمونه اى در آفرينش نداشت تا از آن استفاده كند، و يا نقشه اى از آفريننده اى پيش از خود، كه از آن در آفريدن موجودات بهره گيرد، و نمونه هاى فراوان از ملكوت قدرت خويش، و شگفتى هاى آثار رحمت خود، كه همه با زبان گويا به وجود پروردگار گواهى مى دهند را به ما نشان داده كه بى اختيار ما را به شناخت پروردگار مى خوانند.

در آنچه آفريده آثار صنعت و نشانه هاى حكمت او پديدار است، كه هر يك از پديده ها حجّت و برهانى بر وجود او مى باشند، گرچه برخى مخلوقات، به ظاهر ساكت اند، ولى بر تدبير خداوندى گويا، و نشانه هاى روشنى بر قدرت و حكمت اويند.

خداوندا گواهى مى دهم، آن كس كه تو را به اعضاى گوناگون پديده ها و مفاصل به هم پيوسته كه به فرمان حكيمانه تو در لابلاى عضلات پديد آمده، تشبيه مى كند، هرگز در ژرفاى ضمير خود تو را نشناخته، و قلب او با يقين انس نگرفته است، و نمى داند كه هرگز براى تو همانندى نيست.

و گويا بيزارى پيروان گمراه از رهبران فاسد خود را نشنيده اند كه مى گويند: «به خدا سوگند ما در گمراهى آشكار بوديم كه شما را با خداى جهانيان مساوى پنداشتيم».

دروغ گفتند مشركان كه تو را با بت هاى خود همانند پنداشتند، و با وهم و خيال خود گفتند پيكرى چون بتهاى ما دارد، و با پندار نادرست تو را تجزيه كرده، و با اعضاى گوناگون مخلوقات تشبيه كردند.

خدايا گواهى مى دهم آنان كه تو را با چيزى از آفريده هاى تو مساوى شمارند از تو روى بر تافته اند و آن كه از تو روى گردان شود بر اساس آيات محكم قرآن، و گواهى براهين روشن تو، كافر است.

تو همان خداى نامحدودى هستى كه در انديشه ها نگنجى تا چگونگى ذات تو را درك كنند، و در خيال و وهم نيايى تا تو را محدود و داراى حالات گوناگون پندارند.

3. وصف پروردگار در آفرينش موجودات گوناگون

آنچه را آفريد با اندازه گيرى دقيقى استوار كرد، و با لطف و مهربانى نظمشان داد، و به خوبى تدبير كرد. هر پديده را براى همان جهت كه آفريده شد به حركت در آورد، چنانكه نه از حد و مرز خويش تجاوز نمايد و نه در رسيدن به مراحل رشد خود كوتاهى كند، و اين حركت حساب شده را بدون دشوارى به سامان رساند تا بر اساس اراده او زندگى كند.

پس چگونه ممكن است سرپيچى كند در حالى كه همه موجودات از اراده خدا سرچشمه مى گيرند، خدايى كه پديد آورنده موجودات گوناگون است، بدون احتياج به انديشه و فكرى كه به آن روى آورد، يا غريزه اى كه در درون پنهان داشته باشد، و بدون تجربه از حوادث گذشته، و بدون شريكى كه در ايجاد امور شگفت انگيز ياريش كند، موجودات را آفريد، پس آفرينش كامل گشت و به عبادت و اطاعت او پرداختند، دعوت او را پذيرفتند و در برابر فرمان الهى سستى و درنگ نكردند و در اجراى فرمان الهى توقف نپذيرفتند.

پس كجى هاى هر چيزى را راست، و مرزهاى هر يك را روشن ساخت، و با قدرت خداوندى بين اشياء متضاد هماهنگى ايجاد كرد، و وسايل ارتباط آنان را فراهم ساخت، و موجودات را از نظر حدود، اندازه، و غرائز، و شكل ها، و قالب ها، و هيأتهاى گوناگون، تقسيم و استوار فرمود، و با حكمت و تدبير خويش هر يكى را به سرشتى كه خود خواست در آورد.

4. چگونگى آفرينش آسمان ها

فضاى باز و پستى و بلندى و فاصله هاى وسيع آسمان ها را بدون اينكه بر چيزى تكيه كند، نظام بخشيد و شكاف هاى آن را به هم آورد، و هر يك را با آنچه كه تناسب داشت و جفت بود پيوند داد، و دشوارى فرود آمدن و برخاستن را بر فرشتگانى كه فرمان او را به خلق رسانند يا اعمال بندگان را بالا برند آسان كرد.

در حالى كه آسمان را به صورت دود و بخار بود به آن فرمان داد، پس رابطه هاى آن را بر قرار ساخت، سپس آنها را از هم جدا كرد و بين آنها فاصله انداخت، و بر هر راهى و شكافى از آسمان، نگهبانى از شهاب هاى روشن گماشت، و با دست قدرت آنها را از حركت ناموزون در فضا نگهداشت، و دستور فرمود تا برابر فرمانش تسليم باشند.

و آفتاب را نشانه روشنى بخش روز، و ماه را، با نورى كم رنگ براى تاريكى شب ها قرار داد، و آن دو را در مسير حركت خويش به حركت در آورد، و حركت آن دو را دقيق اندازه گيرى كرد(4) تا در درجات تعيين شده حركت كنند كه بين شب و روز تفاوت باشد، و قابل تشخيص شود، و با رفت و آمد آن ها شماره سالها، و اندازه گيرى زمان ممكن باشد.

پس در فضاى هر آسمان فلك آن را آفريد، و زينتى از گوهرهاى تابنده و ستارگان درخشنده بياراست، و آنان را كه خواستند اسرار آسمان ها را دزدانه دريابند، با شهاب هاى درخشنده سوزان تير باران كرد، ستارگان از ثابت و استوار، و گردنده و بى قرار، فرود آينده و بالا رونده، و نگران كننده و شادى آفرين را،(5) تسليم اوامر خود فرمود.

5. ويژگى هاى فرشتگان

سپس، خداوند سبحان براى سكونت بخشيدن در آسمان ها، و آباد ساختن بالاترين قسمت از ملكوت خويش، فرشتگانى شگفت آفريد، و تمام شكاف ها و راه هاى گشاده آسمان ها را با فرشتگان پر كرد، و فاصله جوّ آسمان را از آنها گستراند، كه هم اكنون صداى تسبيح آنها فضاى آسمان ها را پر كرده: در بارگاه قدس، درون پرده هاى حجاب و صحنه هاى مجد و عظمت پروردگار، طنين انداز است.

در ما وراى آنها زلزله هايى است كه گوش ها را كر مى كند و شعاع هاى خيره كننده نور، كه چشم ها را از ديدن باز مى دارد، و ناچار خيره بر جاى خويش مى ماند.

خدا فرشتگان را در صورت هاى مختلف و اندازه هاى گوناگون آفريد، و بال و پرهايى براى آنها قرار داد، آنها كه همواره در تسبيح جلال و عزّت پروردگار به سر مى برند، و چيزى از شگفتى هاى آفرينش پديده ها را به خود نسبت نمى دهند و در آنچه از آفرينش پديده ها كه خاص خداست، ادّعايى ندارند: «بلكه بندگانى بزرگوارند، كه در سخن گفتن از او پيشى نمى گيرند و به فرمان الهى عمل مى كنند».

خدا فرشتگان را امين وحى خود قرار داد، و براى رساندن پيمان امر و نهى خود به پيامبران، از آنها استفاده كرد، و روانه زمين كرده، آنها را از ترديد شبهات مصونيّت بخشيد، که هيچ كدام از فرشتگان از راه رضاى حق منحرف نمى گردند.

آنها را از يارى خويش بهرمند ساخت، و دل هايشان را در پوششى از تواضع و فروتنى و خشوع و آرامش در آورد، درهاى آسمان را بر رويشان گشود تا خدا را به بزرگى بستايند، و براى آنها نشانه هاى روشن قرار داد تا به توحيد او بال گشايند.

سنگينى هاى گناهان هرگز آنها را در انجام وظيفه دل سرد نساخت، و گذشت شب و روز آنها را به سوى مرگ سوق نداد، تيرهاى شك و ترديد خلل در ايمانشان ايجاد نكرد، و شك و گمان در پايگاه يقين آنها راه نيافت، و آتش كينه در دل هايشان شعله ور نگرديد.

حيرت و سرگردانى آنها را از ايمانى كه دارند و آنچه از هيبت و جلال خداوندى كه در دل نهادند جدا نساخت و وسوسه ها در آنها راه نيافته، تا شك و ترديد بر آنها تسلط يابد.

6. اقسام فرشتگان(6)

گروهى از فرشتگان در آفرينش ابرهاى پر آب، و در آفرينش كوه هاى عظيم و سر بلند، و خلقت ظلمت و تاريكى ها نقش دارند، و گروهى ديگر، قدم هايشان تا ژرفاى زمين پايين رفته، و چونان پرچمهاى سفيدى دل فضا را شكافته اند، و در زير آن بادهايى است كه به نرمى حركت كرده و در مرزهاى مشخّصى نگاهش مى دارد.

7. صفات والاى فرشتگان

اشتغال به عبادت پروردگار، فرشتگان را از ديگر كارها باز داشته، و حقيقت ايمان ميان آنها و معرفت حق، پيوند لازم ايجاد كرد، نعمت يقين آنها را شيداى حق گردانيد كه به غير خدا هيچ علاقه اى ندارند.

شيرينى معرفت خدا را چشيده و از جام محبّت پروردگار سيراب شدند، ترس و خوف الهى در ژرفاى جان فرشتگان راه يافته، و از فراوانى عبادت قامتشان خميده و شوق و رغبت فراوان، از زارى و گريه شان نكاسته است.

مقام والاى فرشتگان، از خشوع و فروتنى آنان كم نكرد، و غرور و خود بينى دامنگيرشان نگرديد، تا اعمال نيكوى گذشته را شماره كنند، و سهمى از بزرگى و بزرگوارى براى خود تصوّر نمايند. گذشت زمان آنان را از انجام وظائف پياپى نرنجانده و از شوق و رغبتشان نكاسته تا از پروردگار خويش نا اميد گردند.

از مناجات هاى طولانى، خسته نشده، و اشتغال به غير خدا آنها را تحت تسلط خود در نياورده است، و از فرياد استغاثه و زارى آنها فروكش نكرده و در مقام عبادت و نيايش دوش به دوش هم همواره ايستاده اند.

راحت طلبى آنها را به كوتاهى در انجام دستوراتش وادار نساخته، و كودنى و غفلت و فراموشى بر تلاش و كوشش و عزم راسخ فرشتگان راه نمى يابد، و فريب هاى شهوت، همّت هاى بلندشان را تيرباران نمى كند.

فرشتگان، ايمان به خداى صاحب عرش را ذخيره روز بى نوايى خود قرار داده و آن هنگام كه خلق به غير خدا روى مى آورد آنها تنها متوجّه پروردگار خويشند، هيچ گاه عبادت خدا را پايان نمى دهند، و شوق و علاقه خود را از انجام اوامر الهى و اطاعت پروردگار سست نمى كنند، آنچه آنان را شيفته اطاعت خدا كرده بذر محبّت است كه در دل مى پرورانند، و هيچ گاه دل از بيم و اميد او بر نمى دارند.

عوامل ترس آنها را از مسؤوليت باز نمى دارد تا در انجام وظيفه سستى ورزند، طمع ها به آنان شبيخون نزده تا تلاش دنيا را بر كار آخرت مقدّم دارند، اعمال گذشته خود را بزرگ نمى شمارند، و اگر بزرگ بشمارند اميدوارند، و اميد فراوان نمى گذارد تا از پروردگار ترسى در دل داشته باشند.

8. پاك بودن فرشتگان از رذايل اخلاقى

فرشتگان در باره پروردگار خويش به جهت وسوسه هاى شيطانى اختلاف نكرده اند، و برخوردهاى بد با هم نداشته و راه جدايى نگيرند. كينه ها و حسادت ها در دلشان راه نداشته و عوامل شك و ترديد و خواهش هاى نفسانى، آنها را از هم جدا نساخته، و افكار گوناگون آنان را به تفرقه نكشانده است.

فرشتگان بندگان ايمانند، و طوق بندگى به گردن افكنده و هيچ گاه با شك و ترديد و سستى، آن را بر زمين نمى گذارند. در تمام آسمان ها جاى پوستينى خالى نمى توان يافت مگر آن كه فرشته اى به سجده افتاده، يا در كار و تلاش است. اطاعت فراوان آنها بر يقين و معرفتشان نسبت به پروردگار مى افزايد، و عزّت خداوند عظمت او را در قلبشان بيشتر مى نمايد.

9. چگونگى آفرينش زمين

زمين را به موج هاى پر خروش، و درياهاى موّاج فرو پوشاند، موج هايى كه بالاى آن ها به هم مى خورد و در تلاطمى سخت، هر يك ديگرى را واپس مى زد، چونان شتران نر مست، فرياد كنان و كف بر لب، به هر سوى روان بودند.

پس، قسمت هاى سركش آب از سنگينى زمين فرو نشست و هيجان آنها بر اثر تماس با سينه زمين آرام گرفت. زيرا زمين با پشت بر آن مى غلطيد و آن همه سر و صداى امواج ساكن و آرام شده، چون اسب افسار شده رام گرديد.

خشكى هاى زمين در دل امواج گسترد، و آب را از كبر و غرور و سركشى و خروش باز داشت، و از شدّت حركتش كاسته شد، و بعد از آن همه حركت هاى تند ساكت شد، و پس از آن همه خروش و سركشى متكبّرانه به جاى خويش ايستاد.

پس هنگامى كه هيجان آب در اطراف زمين فرو نشست، و كوه هاى سخت و مرتفع را بر دوش خود حمل كرد، چشمه هاى آب از فراز كوه ها بيرون آورد و آب ها را در شكاف بيابان ها و زمين هاى هموار روان كرد، و حركت زمين را با صخره هاى عظيم و قلّه كوه هاى بلند نظم داد، و زمين به جهت نفوذ كوه ها در سطح آن، فرو رفتن ريشه كوه ها در شكاف هاى آن و سوار شدن بر پشت دشت ها و صحراها، از لرزش و اضطراب باز ايستاد.(7)

10. نقش پديده هاى جوى در زمين

و بين زمين و جو فاصله افكند، و وزش بادها را براى ساكنان آن آماده ساخت، تمام نيازمنديها و وسائل زندگى را براى اهل زمين استخراج و مهيّا فرمود.

آنگاه هيچ بلندى از بلندى هاى زمين را كه آب چشمه ها و نهرها به آن راه ندارد وانگذاشت، بلكه ابرهايى را آفريد تا قسمت هاى مرده آن احيا شود، و گياهان رنگارنگ برويند.

قطعات بزرگ و پراكنده ابرها را به هم پيوست تا سخت به حركت در آمدند، و با به هم خوردن ابرها، برق ها درخشيدن گرفت، و از درخشندگى ابرهاى سفيد كوه پيكر، و متراكم چيزى كاسته نشد.

ابرها را پى در پى فرستاد تا زمين را احاطه كردند، و بادها شير باران را از ابرها دوشيدند، و به شدّت به زمين فرو ريختند، ابرها پايين آمده سينه بر زمين ساييدند، و آنچه بر پشت داشتند فرو ريختند كه در بخش هاى بى گياه زمين انواع گياهان روييدن گرفت، و در دامن كوه ها، سبزه ها پديد آمد.

11. زيبايى هاى زمين

پس زمين به وسيله باغ هاى زيبا، همگان را به سرور و شادى دعوت كرده، با لباس نازك گل برگ ها كه بر خود پوشيد، هر بيننده اى را به شگفتى واداشت.(8) و با زينت و زيورى كه از گلو بند گل هاى گوناگون، فخر كنان خود را آراست، هر بيننده اى را به وجد آورد، كه فرآورده هاى نباتى را، توشه و غذاى انسان، و روزى حيوانات قرار داد. در گوشه و كنار آن درّه هاى عميق آفريد، و راه ها و نشانه ها براى آنان كه بخواهند از جادّه هاى وسيع آن عبور كنند، تعيين كرد.

12. داستان زندگى آغازين آدم عليه السّلام و اعزام پيامبران عليهم السّلام

هنگامى كه خدا زمين را آماده زندگى انسان ساخت و فرمان خود را صادر فرمود، آدم عليه السّلام را از ميان مخلوقاتش برگزيد، و او را نخستين و برترين مخلوق خود در زمين قرار داد.

ابتدا آدم را در بهشت جاى داده و خوراكى هاى گوارا به او بخشيد و از آنچه كه او را منع كرد پرهيز داد و آگاهش ساخت كه اقدام بر آن، نافرمانى بوده و مقام و ارزش او را به خطر خواهد افكند.

امّا آدم عليه السّلام به آنچه نهى شد، اقدام كرد(9) و علم خداوند در باره او تحقّق يافت، تا آن كه پس از توبه، او را از بهشت به سوى زمين فرستاد، تا با نسل خود زمين را آباد كند، و بدين وسيله حجت را بر بندگان تمام كرد.

و پس از وفات آدم عليه السّلام زمين را از حجّت خالى نگذاشت و ميان فرزندان آدم عليه السّلام و خود، پيوند شناسايى برقرار فرمود، و قرن به قرن، حجّت ها و دليل ها را بر زبان پيامبران برگزيده آسمانى و حاملان رسالت خويش جارى ساخت، تا اينكه سلسله انبياء با پيامبر اسلام، حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به اتمام رسيد و بيان احكام و انذار و بشارت الهى به سر منزل نهايى راه يافت.

13. آفرينش امكانات زندگى

روزى انسان ها را اندازه گيرى و مقدّر فرمود، گاهى كم و زمانى زياد، و به تنگى و وسعت به گونه اى عادلانه تقسيم كرد تا هر كس را كه بخواهد با تنگى روزى يا وسعت آن بيازمايد، و با شكر و صبر، غنى و فقير را مورد آزمايش قرار دهد.

پس روزى گسترده را با فقر و بيچارگى در آميخت، و تندرستى را با حوادث دردناك پيوند داد، دوران شادى و سرور را با غصّه و اندوه نزديك ساخت.

اجل و سر آمد زندگى را مشخّص كرد، آن را گاهى طولانى و زمانى كوتاه قرار داد، مقدّم يا مؤخّر داشت، و براى مرگ، اسباب و وسائلى فراهم ساخت، و با مرگ، رشته هاى زندگى را در هم پيچيد و پيوندهاى خويشاوندى را از هم گسست تا آزمايش گردند.

14. تعريف علم خداوند

خداوند از اسرار پنهانى مردم و از نجواى آنان كه آهسته سخن مى گويند و از آنچه كه در فكرها بواسطه گمان خطور مى كند، و تصميم هايى كه به يقين مى پيوندد، و از نگاه هاى رمزى چشم كه از لابلاى پلك ها خارج مى گردد، آگاه است.

خدا از آنچه در مخفى گاه هاى دل ها قرار دارد، و از امورى كه پشت پرده غيب پنهان است، و آنچه را كه پرده هاى گوش مخفيانه مى شنود، و از اندرون لانه هاى تابستانى مورچگان، و خانه هاى زمستانى حشرات، از آهنگ اندوهبار زنان غم ديده و صداى آهسته قدم ها، آگاهى دارد.

خداى سبحان از جايگاه پرورش ميوه در درون پرده هاى شكوفه ها، و از مخفى گاه غارهاى حيوانات وحشى در دل كوه ها، و اعماق درّه ها، از نهانگاه پشّه ها بين ساقه ها و پوست درختان، از محل پيوستگى برگ ها به شاخسارها، و از جايگاه نطفه ها در پشت پدران، آگاه است.

خدا از آنچه پرده ابر را به وجود مى آورد و به هم مى پيوندند، و از قطرات بارانى كه از ابرهاى متراكم مى بارند، و از آنچه كه گرد بادها از روى زمين برمى دارند، و باران ها با سيلاب آن را فرو مى نشانند و نابود مى كنند، از ريشه گياهان زمين كه ميان انبوه شن و ماسه پنهان شده است، از لانه پرندگانى كه در قلّه بلند كوه ها جاى گرفته، و از نغمه هاى مرغان در آشيانه هاى تاريك، از لؤلؤهايى كه در دل صدف ها پنهان است، و امواج درياهايى كه آنها را در دامن خويش پروراندند آگاهى دارد.

خدا از آنچه كه تاريكى شب آن را فرا گرفته، و يا نور خورشيد بر آن تافته، و آنچه تاريكى ها و امواج نور، پياپى آن را در بر مى گيرد، از اثر هر قدمى، از احساس هر حركتى، و آهنگ هر سخنى، و جنبش هر لبى، و مكان هر موجود زنده اى، و وزن هر ذرّه اى، و ناله هر صاحب اندوهى اطلاع دارد.

خدا هر آنچه از ميوه شاخسار درختان و برگ هايى كه روى زمين ريخته و از قرارگاه نطفه و بسته شدن خون و جنين كه به شكل پاره اى گوشت است، و پرورش دهنده انسان و نطفه آگاهى دارد.

و براى اين همه آگاهى، هيچ گونه زحمت و دشوارى براى او وجود ندارد و براى نگهدارى اين همه از مخلوقات رنگارنگ كه پديد آورده دچار نگرانى نمى شود، و در تدبير امور مخلوقات، سستى و ملالى در او راه نمى يابد، بلكه علم پروردگار در آنها نفوذ يافته و همه آنها را شماره كرده است، و عدالتش همه را در بر گرفته و با كوتاهى كردن مخلوقات در ستايش او، باز فضل و كرمش تداوم يافته است.

15. نيايش اميرالمؤمنين عليه السّلام

خدايا تويى سزاوار ستايش هاى نيكو، و بسيار و بى شمار تو را ستودن اگر تو را آرزو كنند پس بهترين آرزويى، و اگر به تو اميد بندند، بهترين اميدى.

خدايا درهاى نعمت بر من گشودى كه زبان به مدح غير تو نگشايم. و بر اين نعمت ها غير از تو را ستايش نكنم، و زبان را در مدح نوميد كنندگان، و آنان كه مورد اعتماد نيستند باز نكنم.

خداوندا هر ثناگويى از سوى ستايش شده پاداشى دارد، به تو اميد بستم كه مرا به سوى ذخائر رحمت و گنج هاى آمرزش آشنا كنى.

خدايا اين بنده توست كه تو را يگانه مى خواند، و توحيد و يگانگى تو را سزاست، و جز تو كسى را سزاوار اين ستايش ها نمى داند.

خدايا مرا به درگاه تو نيازى است كه جز فضل تو جبران نكند، و آن نيازمندى را جز عطا و بخشش تو به توانگرى مبدّل نگرداند، پس در اين مقام رضاى خود را به ما عطا فرما، و دست نياز ما را از دامن غير خود كوتاه گردان كه «تو بر هر چيزى توانايى».


  1. توحید شیخ صدوق، ص48.
  2. اشاره به علم تلژلوژی Teltg,logy (فلزشناسی) و متالوژی Metaliogy (استخراج فلزّات)
  3. اثبات این حقیقت که عقل یکی از ابزار های شناخت است و نباید به آن اصالت داد که اشاره به نقد راسیونالیسم (اصالت عقل) دارد.
  4. اشاره به: مترولوژی Metrology (شناخت پدیده های جوّی)
  5. امروزه، دانشمندان، این حقیقت را به اثبات رسانده اند که حرکت ستارگان و انفجارهایی که در کرات بالا به وجود می آید در شادی و نگرانی، و وضع روانی و عصبی مردم روی زمین أثر می گذارد، که در پدید آمدن اضطراب های روانی، درگیریها، و جنگ و زد و خورد های اجتماعی مؤثّر است.
  6. با طرح موجوداتی غیر مادّی چون فرشته و روح، تفکّر اصالت مادّه (ماتریالیسم) را مورد نقد قرار می دهد و این حقیقت به اثبات می رسد که موجوداتی غیر مادّی و جهانی فراسوی مادّیات وجود دارند.
  7. اشاره به ژِئولوژی Geology (زمین شناسی) و گرولوژی Gerology (شناخت طبقات زمین)
  8. اشاره به علم آاس تیکس Aestheics (زیباشناسی)
  9. زندگی کوتاه مدّت حضرت آدم (ع) در بهشت بود، که امر و نهی الهی در آنجا همانند دنیا نیست تا گناه باشد، چون پیامبران از هرگونه گناه و اشتباهی مصون بوده و معصومند.
اعتقادی علمی معنوی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

حمد سزاوار خداوندى است كه نابخشيدن، بر داراييش نيفزايد و اگر بخشش كند، بينوا نشود. زيرا هر بخشنده اى -جز خداى تعالى- اگر ببخشد از داراييش كاسته گردد و هركس، جز او از بخشش دست باز دارد، نكوهشش كنند. تنها اوست كه بر بندگان خود به اعطاى نعمتها و سودها و نصيبها منّت تواند نهاد.

همه موجودات روزى خوار اويند، روزى آنها را ضمانت كرده و قوتشان مقدّر فرموده. راه آنان را كه شوق و رغبت او دارند و خواستار چيزهايى هستند كه در نزد اوست، گشاده و هموار ساخته است. كسى را كه زبان به سؤال مى گشايد، افزونتر ندهد، از آنكه مهر خاموشى بر لب نهاده است.

اوست اول، پس او را آغازى نبوده است، كه پيش از آن چيزى تواند بود. اوست آخر، پس او را پايانى نيست كه پس از آن چيزى تواند بود. ديدگان را اجازت ندهد، كه او را بنگرند و دريابند. روزگار بر او نگذشته است كه با گذشت زمان دگرگون شود. در جايى مكان نگرفته است، كه از آنجا به جاى ديگر رود.

اگر ببخشد، هر چه را كه از معادن كوهها بيرون مى آيد يا هر چه را كه از خنده صدفهاى دريا حاصل مى شود، از سيم و زرناب و مرواريدهاى غلطان و خوشه هاى مرجان، در جود و بخشش او اثر نكند و از وسعت دارايى او نكاهد. ذخاير خزاين او به حدى است كه درخواستهاى بندگانش آن را به پايان نرساند. زيرا، او بخشنده اى است كه درياى نعمتش به درخواست خواهندگان نقصان نيابد و اصرار شوخ چشمان، او را بخيل نگرداند.


اى مردى كه سخن پرسيدى، به آنچه قرآن از صفات او براى تو بيان كرده و تو را بدان راه نموده است، اقتدا كن و از چراغ هدايت آن روشنايى بگير. و هر چه را كه شيطان تو را به دانستن آن واداشته و در كتاب خدا آموختنش بر تو واجب نشده و در سنّت پيامبر و ائمه هدى از آن نشانى نيست، علم آن را به خدا واگذار و از آموختن آنها بپرهيز. نهايت چيزى كه خداى تعالى بر تو مقرّر داشته، همين است و بس.
و بدان كه راسخان در علم كسانى هستند، كه اقرارشان به ندانستن آنچه در پرده غيب است، آنها را بى نياز كرده است از كوشش براى گشودن درهاى بسته عالم غيب، تا بدانچه در پس پرده مستور است آگاه شوند. ايشان اعتراف مى كنند كه از دريافت آنچه در حيطه دانششان نيست، عاجزند و خداى تعالى اين اعتراف را ستوده است. و بدين سبب، آنان را راسخان در علم ناميده اند، كه تعمق در چيزى را كه خدا جستجوى كنه آن را تكليف نكرده است، واگذاشته اند. تو نيز به همان قدر كه قرآن راهنماييت كرده اكتفا كن و عظمت خداى سبحان را به گنجاى خرد خويش مسنج كه از جمله هلاك شوندگان گردى.
اوست خداى توانايى كه اگر اوهام را هواى آن در سر افتد، كه منتهاى قدرتش را دريابند، يا انديشه پاك از وسوسه شيطانى، بخواهد در غيب ملكوتش به او ره جويد، يا دلها شيفته آن گردند، كه به چگونگى صفاتش پى ببرند، يا آنجا كه عقول از درك صفات او بازمانند، سوداى رسيدن به كنه ذاتش را در سر پرورند، دست ردّ به سينه آنها زند و بازپسشان گرداند. هر چند، كه از روى اخلاص روى به سوى او نهاده باشند و از كوره راههاى صعب و ظلمانى عوالم غيب گذشته باشند. آنان، بى آنكه از سعى و تلاش خود ثمرتى حاصل كنند، بازگردند و اعتراف كنند، كه پاى نهادن در اين راه كارى خطا بوده. كنه معرفت او ادراك نگردد و هيچ عاقل صاحب رأيى نتواند عظمت و بزرگيش را بسنجد.


خداوندى كه موجودات را از هيچ بيافريد، بدون هيچ نمونه اى كه همانند آن بسازد. و بدون هيچ اندازه اى كه از آفريدگارى پيش از خود تقليد كرده باشد. از ملكوت قدرت خود و از عجايبى كه آثار حكمتش از آنها حكايت دارند و از اين كه هر موجودى معترف است، كه جز به نيروى او نتواند بر پا بود، ما را به شناخت خود رهنمون گرديد.

آثار صنع و نشانه هاى حكمتش در بدايعى كه مى آفريند، آشكار است. پس هر چه آفريده برهان آفريدگارى و دليل خداوندى اوست و آن آفريده، اگر هم خاموش باشد، باز هم به تدبير او ناطق است و بر ابداع او دليل.


شهادت مى دهم كه هر كه تو را به آفريدگانت تشبيه كند و چنان پندارد، كه تو را اعضايى است جدا از يكديگر و مفصلهايى است به هم پيوسته، پوشيده به پوست و گوشت، كه بيانگر تدبير تو در آفرينش پيكرهاست، ضميرش بحقيقت، تو را نشناخته و دلش به مرحله يقين نرسيده زيرا تو را هيچ همتايى نيست. و پندارى نشنيده است بيزارى جستن بت پرستان را از بتهايى كه مى پرستيده اند، آن گاه كه مى گويند: «به خدا سوگند كه ما در گمراهيى آشكار بوديم، آن گاه كه شما را با پروردگار عالميان برابر مى شمرديم.»
دروغ مى گويند، آنان كه موجودى از موجودات عالم را با تو برابر دانند و تو را به بتانشان همانند سازند و به خيال خود بر تو جامه آفريدگان پوشانند. دروغ مى گويند، آنان كه از روى گمان تو را همانند اجسام داراى اجزاء دانند و براى تو پيكرى با گونه گون قوا تصور كنند.
شهادت مى دهم، كه هر كه تو را به گونه اى با مخلوقات برابر سازد، همانند آنهايت پنداشته و هر كه تو را همانند چيزى پندارد، به آنچه در آيات محكمات تو نازل گرديده و حجتهاى آشكار تو به آنها گواهى داده، كافر شده است. شهادت مى دهم، كه تو آن خداوندى هستى كه در عرصه عقول نگنجى تا برايت كيفيتى پندارند و يا محدود به حدودى شمارند يا موصوف به تغيير از جايى به جايى دانند.


براى هر چه آفريد اندازه و مقدارى معين كرد و آن را نيك استوار نمود و به لطف خويش منظم ساخت. و به سوى كمال وجودش متوجه نمود تا از حد خود تجاوز نكند. و در نيل به كمالش قصور نورزد يا اگر او را به كارى مأمور سازد دشوارش نپندارد. چگونه چنين باشد، كه همه اشياء به مشيت و اراده او به وجود آمده اند.

خداوندى كه اصناف موجودات را بيافريد، بى تأمل و انديشه اى كه به كار دارد و بى آنكه پيش از آفريدن آنها از طبيعت و غريزه اى كه در وجودش نهفته باشد يارى گيرد. و بدون تجربتى كه با گذشت زمان حاصل كرده باشد و بدون شريكى، كه در ايجاد آن همه شگفتيها، ياريش نموده باشد.

پس به امر او آفريده اش خلقت تمام يافت و به عبوديت او معترف شد و به دعوتش گردن نهاد. در برابر فرمان او هيچ موجودى نبود كه كندى و درنگ كند يا فرمانش را به تأخير اندازد. آن گاه هر كجى را كه در اشياء بود، راست نمود و حدودشان را روشن و آشكار ساخت و به قدرت خود ميان اضداد، التيام و هماهنگى پديد آورد و ميان ارواح، كه از عالم نورند و اجسام، كه از جهان ظلمانى هستند، پيوند نهاد.

موجودات را به جنسهايى مختلف در حد و اندازه و غريزه ها و هيئتهاى گونه گون قرار داد. مصنوعات و مخلوقاتى كه آفرينش آنها را بر قانون حكمت استوارى بخشيد و سرشت آنها را به همان گونه، كه اراده كرده بود، ابداع نمود و جامه خلقت پوشانيد.


ميان اجرام آسمانى و راههاى گشاده آسمانها، بى آويزه اى، نظمى برقرار ساخت و شكافهاى آنها را به هم آورد و ميان هر يك و جفتش پيوند نهاد. و صعوبت فرا رفتن به آسمانها و فرود آمدن از آنها را براى فرشتگانى كه فرود مى آيند يا اعمال آفريدگان را فرا مى برند، سهل و آسان نمود.

آسمان را، كه دود بود، فراخواند، آسمان مطيع و منقاد بود. هر جزء آن ديگر جزء را نگه داشت. و آن را كه يكپارچه و بسته بود از هم بگشود و شهابهاى درخشان را نگهبان آن شكافها فرمود و آن را به يد قدرت خود از لرزش و جنبش در فضا نگه داشت و مقرر فرمود كه تسليم امر او باشد.

خورشيدش را آيت درخشان روز گردانيد كه در پرتو آن هر چيز را توان ديد. و ماه آيت ديگرى است، كه نورش ظلمت شب را بزدايد و آنها را در مدار خود به گردش در آورد تا از گردش آنها شب و روز شناخته آيند و شمار سالها و حساب كارها معين گردد.

سپس در فضاى آسمان فلك را معلق بداشت و به مرواريد ستارگان و چراغ تابناك اخترانش بياراست و راه شيطان را، كه دزدانه گوش مى داد، با شهابهاى ثاقب بربست. آن گاه ستارگان را فرمانبردار و مسخّر گردانيد. كه پاره اى، همچنان، برجاى ثابت اند و پاره اى در حركت. برخى در اوج و برخى در حضيض. بعضى سعد و بعضى نحس.


آن گاه خداى تعالى براى زيستن در آسمانهايش و، معمور ساختن آسمان برين، خلقى بديع، يعنى ملايكه را آفريد. و راههاى گشاده آسمان را از آنان بينباشت. و فضاهاى گشاده آسمان را به آنان پر نمود. آواز تسبيح آنان در فضاى قدس الهى و آن سوى حجابها و پرده سراهاى مجد و عظمت، طنين افكند. و فراسوى اين آوازهايى كه گوش را كر مى كنند، انوارى است كه ديده ها را طاقت نگريستن در آنها نيست، پس خيره در جاى خود بماند كه پاى از حد خود فراتر نهادن نتواند.

ملايكه را خداى سبحان به صورتها و اندازه هاى گونه گون بيافريد. بالهايى دارند و، تسبيح گويان، عظمت و عزّت او را مى ستايند. آنان هيچيك از آفريدگان خداى تعالى را به خود نسبت نمى دهند و مدعى چيزى كه تنها خداى تعالى توان آفريدنش را دارد نخواهند بود. «بندگانى بزرگوارند كه در سخن بر او پيشى نگيرند و به فرمان او كار مى كنند.»

آنها را در درجت و منزلتى كه دارند، امينان وحى خويش گردانيد و ودايع اوامر و نواهى خود بر دوش آنها نهاد تا به پيامبرانش برسانند. ملايكه ها را از آلايش ترديدها و شبهه ها دور نگه داشت و از ايشان كسى نيست كه بخواهد بر خلاف رضاى او كارى كند. آنان را يارى نمود و دلهايشان به تواضع آشنا ساخت و خشوع و آرامش بخشيد. اداى حمد و سپاس خود بر آنان آسان گردانيد و برايشان نشانه هاى روشن برپاى داشت كه راه يكتاپرستى او بيابند.


و بار گناهان بر دوشهايشان سنگينى نكند و در پى هم آمدن شبها و روزها در آنان دگرگونى پديد نياورد. ايمان استوارشان را تيرهاى شك و ترديد هدف قرار ندهد و يقين محكمشان، دستخوش ظن و گمان نشود. در ميانشان، آتش حسد و كينه افروخته نگردد. آن حيرت و سرگشتگى كه رباينده و نابودكننده شناخت خداوند است، از ايشان بدور است. عظمت و هيبت جلال الهى در درون سينه هايشان جاى گرفته. وسوسه ها را طمع آن نيست كه بر افكار و انديشه هايشان مسلّط گردد.

گروهى از ملايكه هستند، كه در درون ابرهاى باران زاى و بر سر كوههاى بلند و در ميان تاريكيهايى، كه مردمان راه خود در آنها گم مى كنند، جاى گرفته اند. بعضى از ايشان پاهايشان زمين را سفته است و به فروترين طبقات آن رسيده و چون پرچمهاى سفيدى در درون هوا و فضاى خالى پيدايند. بادى خوشبو در زير قدمهايشان هست كه، آنها را در همان جاى كه رسيده اند، نگاه داشته است.


عبادت و بندگى خدا از هر كار ديگرشان باز داشته و حقيقت ايمان سبب شناخت ميان آنها و خدايشان گرديده، كه آنان را با خدايشان پيوند داده است. اين يقين و باور توجه آنان را از ديگران منصرف ساخته و از شدت شوق همه توجهشان به خداست. هرچه خواهند از او خواهند و از ديگرى توقع هيچ چيز ندارند.

حلاوت معرفت او را چشيده اند و از جام محبت او نوشيده اند و خوف خدا در اعماق دلشان ريشه دوانيده و در اثر عبادت بسيار، پشتشان خميده شده است. شوق و رغبتشان به ذات احديت، سبب نقصان در تضرع و زاريشان نشده و قرب منزلتشان ريسمان خشوع از گردنهاشان نگشوده.

خودپسندى سبب آن نشده كه عبادات خود را بسيار شمارند و فراوانى خضوع و زارى به درگاه خداوندى، موجب آن نگرديده كه حسنات خود را بزرگ به حساب آورند. در عبادت هر چه مجاهدت كرده اند ملول و مانده نشده اند و شوق و رغبتشان كاستى نيافته. آرى، شوق و رغبتشان كاستى نيافته تا از اميد خود به پروردگارشان بكاهند.

مناجاتها و راز و نيازها به درگاه خداوند زبانشان را خشك نساخته و هيچ كار ديگرى آنان را به خود مشغول نداشته تا فرياد خواهى و راز و نيازشان با خداوندشان به خاموشى گرايد.

اطاعت پروردگار را صف كشيده اند و شانه به شانه داده اند و هرگز در انديشه استراحت نبوده اند تا شانه از زير بار فرمان الهى خالى كنند يا در عبادت قصور ورزند يا بر عزم و سعى آنها گرد فراموشى و غفلت نشيند. فريب شهوات و اميال بر همتشان اثر نگذارد.


دادار عرش ذخيره ايام فاقه و مستمندى آنهاست. هنگامى كه ديگران روى به درگاه بندگان نهند، شوق و رغبت ايشان به درگاه خداست. پرستش او را پايانى نمى شناسند و آنچه آنان را به طاعت و بندگى حق مشغول داشته، اشتياق عبادت است كه در دلهايشان جاى كرده و سرچشمه آنان اميد به رحمت و بخشايش اوست و ترس از عذاب اوست كه هيچگاه از آنان جدا نشود.

آنچه سبب خوف آنها از خداست هيچگاه منقطع نگردد، كه از كوشش در طاعت باز ايستند و آزمندى گرفتارشان نساخته تا سعى و كوشش براى امور دنيوى را بر جد و جهد در امر آخرت برگزينند.

اعمال و عبادات خود را بزرگ نمى شمارند كه اگر بزرگ مى شمردند، اميد به پاداش آن، خوف خدا را از دلهايشان مى زدود. شيطان برايشان غلبه نيافته تا در باره خداوندشان اختلاف پديد آيد. و چون در ميانشان هيچگاه نزاعى درنگيرد، كارشان به جدايى و تفرقه نكشد. حسد و كينه توزى بر آنها غلبه ندارد و شك و ترديدها در امر دين موجب آن نگرديده كه گروه گروه و فرقه فرقه گردند.

و اختلاف همتها و مقصدها سبب تقسيم آنها به جماعات گوناگون نشده است. آنان اسير ايمان خويش اند. عدول از حق و سستى در عبادت آنها را از ايمانشان جدا نساخته. در طبقات آسمان حتى جايى به قدر پوستى نيست كه از ملايكه خالى باشد. در هر جا ملكى هست يا در حال سجده يا اگر در حال سجده نباشد در تلاش و كوشش عبادت پروردگار. بر اثر بسيارى اطاعت پروردگار، بر علم و يقين خويش بيفزايند و عزّت پروردگار عظمت او را در دلهايشان افزون سازد.


زمين را در ميان امواج پرخروش آب فرو برد. در گردابهاى درياهاى دمان، كه امواج سهمناكشان بر روى هم مى غلطيدند و هر موج، ديگرى را به پيش مى راند، و در اين حال همانند اشتران مست جفت جوى بودند كه بانگ مى زنند، و كف بر لب مى آورند. اما گستاخى درياى متلاطم در برابر سنگينى زمين خاضع شد و از هيجان و جنبش بيفتاد و، چون زمين در آن قرار گرفت، خوارى و ذلّت نشان داد. و زمين بر روى آب غلطيد، پس امواج دريا پس از خروش و هياهو بياراميد و چون مركبى، كه لگام بر سرش زنند، اسير و منقاد گرديد. زمين بر لجّه دريا ساكن گشت و بگسترد و دريا را از غرور و نخوت و سركشى و دست اندازى بازداشت و از تلاطم و خروش مانع آمد.

آب، كه رام و فروتن شده بود، فرو نشست و پس از آن همه سركشى و غلطيدن امواجش بر روى هم، زمين را در برگرفت و آن گاه كه آب در اطراف زمين از هيجان و جوشش باز ايستاد، خداوند سبحان كوههاى بلند را بر دوش زمين جاى داد و از كوهها چشمه ها بر آورد و در بيابانهاى پهناور و درّه هاى ژرف جارى ساخت.

زمين را به كوههايى كه از صخره هاى عظيم و مرتفع فراهم آمده بود از لرزش نگه داشت. زمين از لرزش بايستاد، زيرا كوهها چون ميخها تا اعماق آن و در رخنه هاى آن فرو رفته و بر پستيها و بلنديهايش جاى گرفته بود. آن گاه فضاى ميان زمين و آسمان را گشاده گردانيد و هوا را براى تنفس ساكنان زمين بيافريد. سپس، زمينيان را با هر چه بدان رفع نياز كنند، پديد آورد.


و زمينهايى را، كه به سبب ارتفاعشان آب چشمه ها و نهرها به آنها نمى رسيد، خشك و بى حاصل رها ننمود و ابرهاى بارنده را بيافريد تا بباريدند و زمين مرده را زنده ساختند و در آن انواع رستنيها برويانيدند. پاره ابرهاى درخشان را، كه از هم جدا افتاده بود، به هم پيوست. پس، ابرهاى سفيد و متراكم و پر آب را در حركت آورد و ابر، مهياى باريدن گرديد. آذرخشها از درون ابرها درخشيدن گرفت و درخشش آن در دل ابرهاى متراكم بر دوام بود. ابرها را از پى هم بفرستاد. ابرها، كه از حمل باران سنگين شده بودند، بر زمين دامن فرو هشتند و باد جنوب پياپى بر آنها وزيدن گرفت و از درونشان قطره هاى باران را بيرون كشيد چونان كه كسى پستانى را بدوشد.
آن گاه كه ابرها، مانند اشتران گردن و سينه بر زمين فرو هشتند و آب فراوانى را كه در درون داشتند بيرون ريختند، از زمينهاى خشك، نباتات و از كوهها، گياهان تازه برويانيد.

و زمين كه به مرغزاران خود زينت يافته بود شادمان شد و از جامه اى كه از گلها و شكوفه هاى نورسته و درخشنده بر تن پوشيده بود، بر خود بباليد. خداوند، آن روييدنيها را توشه مردم و چارپايان گردانيد. و در هر سو راهها بگشود و در آن راهها براى روندگان نشانه ها برپا نمود.


چون زمينش را بگسترد و فرمان خود روان ساخت. آدم (ع) را از ميان آفريدگان خود برگزيد و او نخستين آدميان بود. در بهشت خود جايش داد و عيش او مهنّا گردانيد و به او آموخت، كه از چه كارهايى پرهيز كند و گفتش كه اگر چنان كارهايى از او سرزند مرتكب معصيت شده است و مقام و منزلتش به خطر افتاده.

ولى آدم به كارى كه خداوند از آن نهيش كرده بود، مبادرت ورزيد، زيرا علم خدا از پيش بدان تعلق گرفته بود. هنگامى كه آدم توبه نمود خداوند او را به زمين فرستاد تا زمينش را به فرزندان خود آبادان سازد و از سوى خدا بر بندگانش حجّت و راهنمايى باشد.

خداوند، جان آدم بگرفت. ولى مردم را در امر شناخت خويش كه دليلها و حجتهاى اكيد همراه اوست و تا ميان مردم و شناخت خود فاصله اى نيفتد، به حال خود رها ننمود، بلكه به زبان پيامبرانش، حجتها و دليلها فرستاد و از ايشان پيمان گرفت. پيامبران قرنى پس از قرنى بيامدند و ودايع رسالت او را به مردم رسانيدند. تا به وجود پيامبر ما محمد (صلى اللّه عليه و آله) حجتش را تمام كرد و ديگر، جاى عذرى براى كسى باقى نگذاشت و هر هشدار و بيم كه بود، بر همگان بداد.


خداى تعالى روزيها را مقدّر ساخت. بعضى را فراوان و بعضى را اندك. در كار برخى گشايش داد و بر برخى تنگ گرفت. و تقسيم از روى عدالت بود. تا هر كه را كه بخواهد، در سختى و آسانى بيازمايد و توانگر و مستمند را در شكرگزارى و شكيبايى امتحان كند. آن گاه آنان را، كه فراخ روزى كرده بود، به فقر مبتلا نمود و بر آنان كه تندرستى بخشيده بود، آفات و بيماريها برگماشت و شادمانان را غصه هاى گلوگير داد.

و مدت عمر هر كس مقرر فرمود. برخى را عمر دراز داد و برخى را زندگى كوتاه. برخى را پيش داشت و برخى را واپس انداخت. موجبات مرگ را فراهم نمود. مرگ، عمرها را به پايان رسانيد و رشته هاى زندگى را بگسست.


خداوندى كه داناست به هر رازى كه رازدارانش در دل نهان داشته اند و به نجواى آنان كه آهسته در گوشهاى يكديگر سخن مى گويند و به هر گمان كه در خاطرى نهفته است و به هر تصميم كه از روى يقين گرفته شود و به هر نگاه دزديده و به هر چه در سويداى دلها پنهان است و به هر ناديده كه در پرده ها مستور است و به سخنانى كه گوشها دزديده مى شنوند و به سوراخهايى كه موران ضعيف به تابستانها و حشرات و گزندگان به زمستانها در آنها جاى گيرند و به فرياد و فغان زنان فرزند مرده و به صداى نرم پايها و به درون غلاف شكوفه ها كه ميوه در آنها نهان است و به كنام وحوش در درون غارهاى كوهستانها و دره ها و به جاى پنهان شدن پشه گان ميان ساقه ها و پوست درختان و به آنجا كه برگها از شاخه ها مى رويند و به جايهايى كه نطفه ها از صلبها در آنها مى ريزند و به ابرهايى كه بالا گرفته اند و به آنجا كه به هم در پيوسته اند و به ريزش قطره هاى باران از ابرهاى متراكم و به هر خاك و خاشاك كه گردبادها به دامنهاى خود در زمين مى پراكنند و به آنچه بارانها با سيلهاى خود، با خود ببرند و نابود كنند.

خداوندى كه آگاه است از فرو رفتن ريشه هاى گياهان در تپه هاى ريگ و از آشيانه هاى پرندگان در قلل كوهها و از سراييدن مرغان آوازخوان در ظلمت لانه ها و از هر چه صدفها از مرواريدها در درون خود پديد آورده اند، و آنچه امواج درياها در خود پرورده اند و از آنچه تاريكى شب بر آن پرده افكند يا آفتاب بر آن بتابد و از آنچه پياپى در پرده هاى ظلمت فرو رود و پرتوهاى نور بر آن بتابد و از جاى هر قدم و آواز پنهان هر حركت و از كلمه اى كه بر زبان آرند و از هر چه بدان لب بجنبانند و از قرارگاه هر جاندار و از سنگينى هر ذره و از همهمه هر موجود جاندار و از هر ثمرتى كه بر درختى است و از هر برگى كه از درختى مى افتد و از آنجا كه آراميد نگاه نطفه است و مقر آن خون لخته يا آن گوشت پاره يا آن جنين نو پديد آمده.

خداوند را از اين علم و آگاهى هيچ رنجى نرسد و در حفظ و نگاهدارى آنچه آفريده، كس مانع او نگردد. در راندن كارها و تدبير كار آفريدگان، ملالت و سستى بر او عارض نشود، بلكه علم اوست كه در همه جا نافذ است و او بر شمار آنها احاطه دارد و عدالتش همه را در بر گرفته و با آنكه آن چنانكه شايان اوست او را درنيافته و نشناخته اند، فضل او شامل همگان شود.


اى خداوند، تو شايسته زيباترين توصيفهايى و در خور آنى كه فراوانت ستايند. اگر كسى آرزو در تو بندد، بهترين كسى هستى كه آرزو در او توان بست و اگر به تو اميدوار شوند، بهترين كسى هستى كه به او اميدوار توان بود. بار خدايا، مرا نعمت خود چندان ارزانى داشته اى كه ديگرم نيازى به ستودن ديگرى نيست و جز بر تو ثنا نگويم. كسانى را نستايم، كه مرا نوميد گردانند و گمان بود كه بر من در احسان نگشايند.

بار خدايا، تو زبان مرا از ستايش آدميان نگاه داشتى و از ثناى آفريدگان در امان نهادى. بار خدايا، هركس سخنى در مدح كسى گويد از ممدوح خود جزايى يا عطايى چشم دارد و من كه تو را ثنا مى گويم، اميدم آن است، كه مرا به اندوخته هاى رحمت و گنجينه هاى آمرزشت راه بنمايى.

اى خداوند، اينجا كه من ايستاده ام جاى كسى است كه تو را به يكتايى مى ستايد و اين يكتايى ويژه تو است و بس. و جز تو كسى را شايسته اين محامد و مدايح نمى شناسد و مرا به تو نيازى است كه جز به فضل و رحمت تو جبران آن نشود سختى آن را جز عطا و جود تو از ميان نبرد. در اين مكان كه ايستاده ايم خشنودى خود را به ما ارزانى دار و بينيازمان گردان از اين كه دست سؤال جز به درگاه تو دراز كنيم كه تو بر هر كارى توانايى.

سپاس خداى را كه امساك و جمود بر ثروتش اضافه نمى كند، و عطا و بخشش تهيدستش نمى نمايد، زيرا هر بخشنده اى جز او ثروتش كم مى شود، و هر منع كننده اى جز او شايسته مذمّت است. اوست بخشنده انواع نعمت ها، و فراوانى بهره ها و نصيب ها. جميع آفريده ها روزى خور اويند، رزق همه را ضمانت كرده، و قوت و توشه آنان را مقدّر نموده، و راه روشنش را به رغبت كنندگان و خواهندگان آنچه نزد اوست نشان داده، و اين طور نيست كه جود و بخشش او در آنجا كه از او بخواهند بيشتر از آنجا باشد كه از او نخواهند.

همان اولى است كه براى اوليّتش قبلى نبوده تا پيش از او چيزى باشد، و آخرى است كه براى آخريتش بعدى نيست تا موجودى پس از او باشد، و مردمك ديده ها را از ديدن و دركش باز داشت.

نه زمان بر او مى گذرد تا از گذر زمان حالش دگرگون شود، و نه در مكانى است كه انتقال برايش صورت بگيرد. اگر آنچه را كه معادن كوهها نفس زنان بيرون مى ريزند، و صدفهاى دريا خنده كنندگان ظاهر مى سازند، از نقره خالص و طلاى ناب، و درّ منثور و خوشه مرجان، همه و همه را ببخشد در جود و سخايش اثر نگذارد، و وسعت نعمتش را پايان ندهد، و از ذخاير نعمت ها آنقدر نزد او هست كه با خواسته هاى بندگان تمام نشود، زيرا او بخشنده اى است كه درخواست خواهندگان از او نمى كاهد، و اصرار و دعاى اصرار كنندگان او را بخيل ننمايد.


اى پرسش كننده، به دقّت بنگر، آنچه را قرآن از صفات خدا تو را به آن راهنمايى مى كند پيروى كن، و از نور هدايت قرآن بهره مند شو. و آنچه را كه شيطان تو را به ياد گرفتن آن واداشته از آنچه كه در قرآن بر تو لازم نگشته، و در سنّت پيامبر صلى اللّه عليه و آله و ائمّه اثرى نيامده، عملش را به خداى سبحان واگذار، كه نهايت حق خداوند بر تو همين است.

و بدان كه استواران در دانش آنانند كه خداوند آنان را با اقرار به كلّ آنچه از آنها پنهان است و تفسيرش براى آنان روشن نيست، از ورود در ابواب و سرا پرده هاى اسرار پنهانى بى نياز فرموده، و اعترافشان را به ناتوانى از رسيدن به آنچه كه دانش آنها به آن احاطه ندارد ستوده، و ترك تعمّق آنان را در چيزى كه بحث از حقيقت آن را امر نفرموده است استوارى در علم ناميده. پس به همان اندازه كه خداوند دانستن آن را مجاز دانسته اكتفا كن، و عظمت خداوندى را با ترازوى عقلت اندازه مگير، كه دچار هلاكت خواهى شد.

او توانايى است كه اگر همه اوهام براى شناخت نهايت قدرتش پيشرفت كنند، و انديشه هاى به دور از وساوس شيطانى بخواهند اعماق غيوب ملكوتش را دريابند، و دلها براى به دست آوردن چگونگى صفاتش عاشقانه بكوشند، و عقلها در نهايت دقت در آنجا كه به درك صفاتش نمى رساند به شناخت ذاتش برخيزند، و همه و همه را پس زده در حالى كه آنها همه راهها و تاريكى هاى عوالم غيب را سير كرده، براى خلاص خود روى به درگاه او آوره داند، عاقبت از اين راه برگشته در حالى كه اعتراف دارند به اينكه با پيمودن راه و بيراه، رسيدن به عمق معرفتش ميّسر نيست، و هيچ خاطره اى براى اندازه زدن جلال عزّتش، بر قلب انديشمندان خطور نمى كند.


خدايى كه آفريده ها را به وجود آورد بدون اينكه از نقشه ديگرى اقتباس نمايد، يا در به وجود آوردن آنها از به وجود آورنده اى پيش از خود الگو بردارد. و به اندازه اى از ملكوت قدرتش، و از شگفتى هايى كه آثار حكمتش گوياى آن است، و از اعتراف نياز خلق به آنچه كه با قدرتش آن را حفظ مى كند به ما ارائه فرموده كه ما را به قيام دليل قطعى بر معرفت و شناختش راهنمايى نموده است. در ساخته هاى بديعش آثار صنع و نشانه هاى حكمتش آشكار است، از اين رو آنچه آفريده حجّت و دليلى بر وجود اوست، و اگر موجودى بى زبان باشد تدبير او در وجود آن موجود برهان گويايى بر وجود او، و دليلى محكم بر آفرينندگى ذات پاك اوست.


شهادت مى دهم كه آن كس كه تو را به مخلوقى داراى اعضاى مختلف، و مفصلهاى به هم پيوسته كه به تدبير حكمت تو در لابلاى پوست و گوشت پنهان است تشبيه كند، در غيب وجودش خالى از معرفت توست، و قلبش به اين معنا كه براى تو هرگز شبيهى نيست يقين پيدا نكرده، و گويا متن بيزارى جستن پيروان را از رهبران باطل خود در قيامت نشنيده كه مى گويند: «به خدا قسم ما در گمراهى آشكارى بوديم، كه شما را با پروردگار عالميان برابر مى كرديم».

آنان كه غير تو را با تو برابر دانستند دروغ گفتند، كه تو را به بت هاى خود تشبيه كردند، و به سبب اوهام غلط خويش صفات آفريده ها را به تو بستند، و با انديشه هاى پست خود تو را مانند اجسام داراى اجزا دانستند، و به عقل ناقصشان تو را همانند مخلوقات كه مركب از قواى مختلفند شناختند.

و شهادت مى دهم كه كسى كه تو را با چيزى از آفريده هايت مساوى دانست برايت نظير قائل شده، و آن كه برايت نظير قائل شود كافر است به آنچه آيات محكم به بيان آنها نازل شده، و دلائل آشكارت بدان گوياست.

و شهادت مى دهم كه نهايتى و حدّى در عقلها براى تو نيست كه در مجراى وزش تفكّرات آن عقول در كيفيت خاصى قرار گيرى، و در انديشه ها نگنجى تا به تصرف آن عقول در آمده و محدود گردى.


آنچه را آفريد برايش اندازه قرار داد و اندازه اش را محكم كرد، و تدبير نمود و به خوبى تدبير فرمود، و آن را در مسير رسيدن به هدف خود قرار داد و آن مخلوق هم از حدودى كه برايش مقرر نمود تجاوز نكرد، و به كمتر از رسيدن به هدف معيّنش اكتفا ننمود، و در مأموريتش براى انجام اراده حق چموشى و نافرمانى نكرد، و چگونه چنين باشد در حالى كه همه امور از مشيّت او نشأت گرفته است.

اوست به وجود آورنده انواع موجودات بى آنكه انديشه اى به كار برد، و بدون اينكه تصورى در باطن علمش پنهان داشته باشد، و بدون اينكه از تجربه اى از حوادث روزگاران گذشته استفاده نمايد، و بدون اينكه او را در آفرينش موجودات شگفت انگيز شريكى يارى رساند.

پس آفرينش به امر او قامتى تمام يافت، و به فرمانبردارى از او گردن نهاد، و دعوت حضرتش را پاسخ گفت، آفريده اى نبود كه در امرش سستى ورزد، و يا در اجراى دستورش درنگ روا دارد. كژى اشيا را راست نمود، و حدودشان را معين كرد، و با قدرتش بين اشياء متضاد الفت داد، و اسباب اتصال آنها را فراهم نمود، و همه را به اجناسى مختلف در حدود و اندازه ها و غرائز و صورتها تقسيم كرد. مخلوقاتى هستند كه خلقت آنها را استوار كرده، و آنها را بر اساس اراده متين خود به وجود آورده است.


پستى و بلندى آسمان و فاصله هاى فراخ آن را بدون اينكه به چيزى متكى باشد نظام داد، و شكافهاى آن را التيام بخشيد، و ميان آن و مانندش پيوند بر قرار كرد، و دشوارى بالا رفتن و نازل شدن فرشتگانى كه امرش را پايين مى آورند و اعمال خلق را بالا مى برند آسان نمود.

پس از آنكه آسمانها به صورت دود بود آن را براى شكل گرفتن ندا داد تا اجزائش زنجيروار به هم پيوست، و درهاى بسته آن را باز نمود، و از شهابهاى درخشنده براى راههاى نفوذ به آن ديده بان گذاشت، و به دست قدرت خود در عرصه فضا آسمانها را از اضطراب حفظ كرد، و فرمان داد كه تسليم دستورات او باشند.

خورشيد آن را نشانه روشنى بخش روز، و ماه آن را كه نورش به تاريكى مى گرايد نشانه شب قرار داد، و آن دو را در مجراى معين خودشان به جريان انداخت، و حركتشان را در راهى كه بايد به پيمايند مقرر فرمود، تا به واسطه رفت و آمدشان شب را از روز متمايز سازد، و با گردش آنها عدد سالها و حساب دانسته شود.

سپس در پهنه آسمان مدار و فلك آن را قرار داد، و ستارگان دور از ديده و ستارگان درخشنده را كه زينت بخش آن طاق بر افراشته اند بر آن آويزان نمود، و با شهابهاى نافذ آن استراق سمع كنندگان را هدف قرار داد، و آن را به انواع طرق تسخير از ثابت داشتن ثوابت و به حركت در آوردن سيارات و پايين و بالا رفتن آنها و نحس و سعد آنها به جريان انداخت.


سپس خداوند سبحان براى سكونت دادن در آسمانهايش، و آباد ساختن پهنه اعلاى ملكوتش موجوداتى بى نظير از فرشتگانش را به عرصه هستى آورد، و به وسيله آنها گشادگيهاى فضاى آسمان را پر كرد، و صفحات باز جوّ را از آنان مملو ساخت.

فريادهاى رساى تسبيح كنندگان از آن ملائكه بارگاه قدس در ميان پهنه باز آسمان و پرده هاى حجاب، و سراپرده هاى جلال و مجد طنين انداز است. و در وراى آن فريادهاى رسا كه گوشها از شنيدنش كر مى شود طبقاتى از نور است كه ديده ها از رسيدن به آن پس زده مى شوند، و به ناچار در محدوده آن نور در محل خود مطرود و رانده شده مى ايستند.

ملائكه را به صورملائكه را به صورت هاى گوناگون، و اندازه هاى مختلف، داراى بال و پر آفريد، كه جلال عزت حق را تسبيح مى گويند، و آنچه را كه از عجايب خلقت خدا هويداست به خود نمى بندند، و آفرينش چيزى را كه آفريدنش مخصوص خداست ادعا نمى كنند، بلكه «آنان بندگان گرامى داشته حقند كه در گفتار سبقت بر خدا نمى گيرند و فرمانش را اجرا مى كنند».

خداوند ملائكه را در آن عالم امين وحى قرار داد، و به وسيله آنان امانات امر و نهيش را به جانب پيامبران روانه كرد، و همه آنان را از اشتباه مصونيت داد، بنابر اين از ايشان كسى نيست كه از راه رضاى خدا منحرف شود.

آنان را از منافع كمك خود يارى داد، و قلبشان را با تواضع و خشوع و آرامش قرين فرمود، ابواب سهل و آسان تمجيدهاى خود را به رويشان گشود، و براى آنان مشعلهاى روشنى بر روى نشانه هاى توحيدش نصب كرد.


بار گناهان آنان را سنگين نكرده، آمد و رفت شب و روز آنان را به سوى مرگ سوق نداده، تيرهاى شگ و ترديد از كمانهاى خود استحكام ايمانشان را نشان نگرفته، و گمانها و خيالات بر جايگاه يقين استوارشان ازدحام نبرده، آتش عداوت در بينشان افروخته نشده، سرگردانى و حيرت ايمانى را كه با باطن آنان پيوند خورده، و هيبت و جلالى را كه از حق در دلهاشان جاى گرفته از آنان سلب ننموده، و وسوسه ها به آنان طمع ندوخته تا شك و ترديد با آلودگى خود بر انديشه پاكشان قرعه زند.

گروهى از آنان در ميان ابرهاى پر آب، و كوههاى بزرگ مرتفع، و لابلاى تاريكى هايى كه براى بيرون رفتن از آن راهى نيست قرار دارند. گروهى ديگر فرشتگانى هستند كه قدمهايشان در طبقات زيرين زمين فرو رفته، مانند پرچم هاى سپيدى كه در شكاف هوا نفوذ كرده، و در زير آن بادى است آرام و خوش كه آنها را در جايى كه به آن منتهى شده و قرار گرفته اند نگاه داشته.


اشتغال به بندگى حق آنان را از كار ديگر باز داشته، و حقايق ايمان بين آنان و معرفت حق پيوند داده، و يقين به خداوند آنان را از همه چيز بريده و مشتاق و راغب او نموده، و رغبتشان از آنچه نزد خداست به آنچه نزد غير خداست تجاوز نكرده.

شيرينى معرفت او را چشيده اند، و از محبّتش جام سيراب كننده اى نوشيده اند، و در سويداى دلشان ريشه هاى خوف خدا جاى گرفته، پس قامت راستشان از طول عبادت خميده، و ميل و رغبت طولانى به او سر چشمه تضرع و زارى آنان را تمام ننموده، مقام والاى آنان رشته خشوع را از گردن وجودشان باز نكرده، و خودپسندى بر آنان غالب نگشته تا عبادات گذشته خود را زياد بشمارند، خضوع در برابر عظمت حق نصيبى براى بزرگ ديدن حسناتشان بر جاى نگذاشته،

و در مدت دراز كوشش در عبادت سستى بر آنان چيره نگشته، و از رغبتشان به حق كاسته نشده تا از اميد به او رويگردان شوند، راز و نياز طولانى زبانشان را نخشكانده،

اشتغال به غير حق آنان را مملوك خود نكرده تا صداى مناجاتهاى سرّى و راز و نيازى كه با خداوند دارند قطع شود، دوش به دوش هم در مقام بندگى قرار دارند،

و آسايش طلبى آنان را به تقصير در انجام دستورات حق نكشانده است، بلادت غفلت ها بر اراده جدى آنان در تلاش و كوشش غلبه نكند، و شهوات فريبنده همتهاى عالى آنان را هدف نمى گيرد.


صاحب عرش را براى روز نيازمندى خود ذخيره گرفته اند، و به وقت انقطاع خلق از خدا و توجهشان به مخلوقات فقط خدا را مورد توجه قرار مى دهند. روزگار عباداتشان را پايان نمى دهند، رغبتشان به عبادت پروردگار آنان را به هيچ سويى متوجه نمى سازد، مگر به سوى سرچشمه هاى اميد به رحمت حق و ترس از عذاب او كه هيچ گاه از دلهاشان قطع نمى شود.

آنچه علّت ترس از عذاب است از دلشان زدوده نمى شود تا از كوشش در عبادت دست بردارند، طمع آنان را به اسارت درنياورده تا سعى در امور ظاهر را بر كوشش در امر آخرت مقدم بدارند، اعمال گذشته خود را بزرگ نشمارند، زيرا اگر بزرگ شمارند اميد آنان به حق باعث زدودن رشته هاى خوف آنان از عذاب مى شود، محض وسوسه هاى شيطانى در رابطه با حضرت حق اختلاف نكرده اند، قهرهاى ناگوار آنان را از هم جدا نساخته، و كينه هاى حسدورزى بر آنان غالب نشده، و عوامل شك و بد دلى آنان را دسته دسته ننموده، و انديشه هاى گوناگون آنان را تقسيم نكرده.

فرشتگان اسير و پايبند ايمانند، نه انحرافى آنان را از ريسمان محكم ايمان بريده، و نه سستى و تنبلى ايشان را از رشته حق جدا كرده. در طبقات آسمانها جاى پوست تختى نيست مگر اينكه فرشته اى بر آن در سجود است، يا در حال سير و سرعت در بندگى خدا. با طول عبادتشان بر معرفتشان مى افزايند، و بدان وسيله عزّت و جلال خدا در دلشان افزايش مى يابد.


و از اين خطبه است در وصف زمين و گسترش آن بر روى آب زمين را در امواج شديد و با صولت و در درياهاى پر آب فرو برد، در حالى كه موجهاى عظيم آن درياها به هم مى خوردند، و امواج بلند آن كه در حال تدافع يكديگر بودند به هم مى كوفتند و همانند شتران نر در موقع هيجان و مستى كف به وجود مى آوردند.

پس سركشى آب به خاطر سنگينى زمين حالت فروتنى گرفت، و چون زمين به سينه خود به روى آب قرار گرفت اضطراب و هيجان آب فرو نشست و چون با شانه خود مانند حيوانى كه در خاك بغلتد بر روى آب درغلتيد آب آرام گرفت. آب پس از هيجان و اضطراب امواجش آرام و مغلوب شد، و در دهنه خوارى مطيع و اسير گشت.

زمين گسترده شده در ميان آن آب پر موج ساكن شد، و آب را از نخوت و كبر و از باد دماغ و سركشى و تجاوز باز داشت، و دهان آن را كه پر موج بود بست، و آب از آن همه هيجان و هيبت و جست و خيز به جاى خود نشست.

پس از آنكه هيجان آب از زير اطراف زمين ساكن شد، و كوههاى بلند سركشيده را كه بر دوش زمين قرار داشت بر روى خود حمل نمود، خداوند آبهاى چشمه ها را از بالاى بينى هاى زمين (قله كوهها) به جريان انداخت، و در پهن دشت ها و رودخانه ها سرازير ساخت، و حركات زمين را با كوههاى لنگر انداخته، و به وسيله صخره هاى بزرگ سر به فلك برداشته تعديل نمود.

زمين به علّت نفوذ كوهها در پهنه آن، و به خاطر فرو رفتن ريشه كوهها در اعماق آن، و سوار شدن آن صخره هاى بزرگ بر گردن و طبقات زيرين آن آرامش و استقرار يافت.

خداوند ميان زمين و جوّ را فراخ نمود، و هوا را براى تنفس ساكنان آن مهيّا فرمود، و تمام نيازمنديهاى اهل زمين را از دل زمين بيرون آورد.


سپس بلنديهاى زمين را كه بى گياه بود و آب چشمه ها به آن نمى رسيد، و جويبارها وسيله اى براى رساندن خود به آن زمين هاى مرتفع نمى يافتند رها نساخت، بلكه ابرهايى آفريد تا عرصه هاى مرده آن بلنديها را احيا كنند، و گياهش را برويانند. ابرها را پس از پراكندگى قطعاتش و جدايى پاره هايش به هم الفت و التيام داد، تا چون آب درون ابر به جنبشى سخت بر آمد، و در حواشى آن برق بدرخشيد، و درخشش برق در ميان قطعات ابر سپيد و انبوه خاموش نشد، خداوند آن ابر پرباران را در حالى كه قطعاتش به هم پيوسته بود فرو فرستاد، در حالى كه به زمين نزديك شدند، و بادها بارانهاى آن را پى در پى همچون دوشيدن شير از سينه حيوانات دوشيدند و به شدت به زمين ريختند.

زمانى كه ابرها سينه خود را به زمين ساييدند، و آنچه از باران داشتند بر زمين پاشيدند، خداوند در زمين هاى خشك گياه، و در دامن كوهها سبزه روياند، در اين وقت زمين با آرايش مرغزارهاى خود به شادى نشست، و از پرده لطيفى از شكوفه هاى خوشبو و زيبا كه بر خود پوشيده بود، و از نظم دقيق شكوفه ها و بوته هاى با طراوت كه چهره آن را مى آراست به نشاط و بهجت بر خاست، و خداوند آن نباتات و گلها را توشه آدميان و روزى چهارپايان قرار داد. و نيز راههاى فراخ در اطراف زمين باز كرد، و براى روندگان نشانه هايى نهاد تا به هر جا كه بخواهند آمد و شد كنند.


هنگامى كه زمين را براى زندگى آماده كرد، و فرمان خود را جارى ساخت، آدم (ع) را از ميان مخلوق خود اختيار كرد، و او را اولين نوع از آفرينش انسان قرار داد، و در بهشت خود ساكن كرد، و روزيش را در آنجا فراوان نمود، و او را به آنچه از خوردنش نهى كرده بود ياد آور شد، و به او آگاهى داد كه خوردن آنچه از آن نهى شده قرار دادن خويش در معرض معصيت خدا، و به خطر افكندن قدر و منزلت خود است.

اما آدم نسبت به آنچه از آن نهى شده بود اقدام كرد، تا حركتش با علم حق كه از سابق به آن تعلّق گرفته بود موافق شد. خداوند هم او را پس از توبه به زمين آورد تا با نسلش زمين را آباد كند، و به وسيله او حجت را بر بندگان اقامه نمايد. پس از قبض روح آدم حيات بندگان را از حجّت ربوبى و طريق اتّصال بين آنان و معرفت خود خالى نگذاشت، بلكه به وسيله حجّت هايى كه بر زبان برگزيدگان از انبيائش ارسال كرد، و همه آنان به دنبال هم در هر دوره اى ابلاغ كننده پيامهاى او بودند با مردم رابطه برقرار نمود، تا به وسيله پيامبر ما محمّد صلّى اللّه عليه و آله حجّتش تمام شد، و جاى عذرى باقى نماند و تهديدش در باره مجرمان به نهايت رسيد.


روزى مردم را مقدر فرمود و آن را براى برخى فراوان و براى بعضى ديگر اندك قرار داد، و ارزاق را بر مبناى تنگى و فراخى قسمت نمود، و در اين تقسيم بندى عدالت به خرج داد تا هر كس را بخواهد با فراوانى رزق و كمى آن آزمايش كند، و بدين وسيله ثروتمندان و فقرا را از جهت شكر نعمت و تحمل سختى در مجراى امتحان قرار دهد. آن گاه روزى فراخ را با سختى و پريشانى درهم آميخت، و با تندرستى آفتهاى دردناك قرار داد، و شاديهاى غم زدا را با غصه و اندوه مقرون نمود.

مدت عمرها را معين كرد، بعضى را طولانى و برخى را كوتاه، و بعضى را مقدم و برخى را مؤخر نمود، و رشته همه عمرها را به مرگ متصل ساخت، و مرگ را در هم پيچنده رشته هاى زندگى، و عامل گسيختن پيوندهاى محكم قرار داد.


خداوند آگاه است از اسرار نهان مردم، و از پنهان سخن گفتن راز گويان، و از آنچه در خاطرشان به سبب گمان خطور مى كند، و به آنچه بر آن با يقين تصميم مى گيرند، و از نگاه هاى خيانت آلود چشم كه به صورت مخفى انجام مى گيرد، و به آنچه در نهان دلهاست و به ناديدنيهاى اعماق غيب، و به مطالبى كه گوشها مخفيانه مى شنود، و به درون لانه هاى تابستانى موران، و مراكز زمستانى حشرات، و ناله ماده شتران فرزند از دست داده، و صداى آهسته قدمها، و محل روييدن و رشد ميوه ها كه در غلاف پرده هاى شكوفه هاست، و به مخفيگاه بيشه هاى حيوانات وحشى در شكاف كوهها و درّه ها، و به نهانگاه پشه ها در لابلاى ساقه هاى درختان و پوست آنها، و جاى روييدن برگها از شاخه ها، و محل فرود آمدن نطفه ها از مسير اصلاب، و به ابرهاى بر آمده در فضا و محل به هم پيوستن آنها، و ريزش باران از ابرهاى انبوه، و به آنچه گرد بادها با دامنه خود مى پاشند، و به آنچه سيل هاى توليد شده از باران نابود مى كنند، و بر فرو رفتن و حركت حشرات در ريگستانها، و به جايگاه پرندگان بر قلّه هاى بلند كوهها، و نغمه سرايى نغمه سرايان در تاريكى لانه ها، و آنچه در صدفهاست و موج دريا آن را پرورش داده، و به آنچه تاريكى شب آن را پوشانده، يا خورشيد بر آن تابيده، و آنچه را تاريكى ها و روشنايى ها به دنبال هم در بر مى گيرند، و به اثر هر قدمى، و صداى هر حركتى، و آواى هر سخنى، و حركت هر لبى، و جايگاه هر جاندارى، و وزن هر ذرّه اى، و همهمه هر صاحب نفسى، و آنچه از ميوه درختان بر زمين افتاده، يا برگهايى كه روى زمين ريخته، و از قرارگاه نطفه، يا خون جمع شده و مضغه، يا خلقت و نسل جديدى كه صورت گرفته.

در اين آگاهى هيچ مشقتى به او نرسد، و در حفظ آنچه آفريده هيچ مانعى بر سر راه او قرار نگيرد، و در اجراى امور و تدبير وضع مخلوقات هيچ ملالت و سستى به او دست ندهد، بلكه آگاهيش بر همه آنها نافذ است، و بر شماره تمام مخلوقات احاطه دارد، و عدلش بر همه گسترده است، و فضل و احسانش همه را فرا گير است، در عين حالى كه تمام مخلوقات نسبت به آنچه شايسته مقام اوست تقصير دارند.


خداوندا، تو شايسته وصف زيبايى، و زيبنده شمارش نعمتهاى بى پايان. بهترينى براى آرزو شدن اگر آرزو شوى، و گرامى ترينى براى اميد بستن اگر به تو اميد بسته شود.

خداوندا، به آنچه به من لطف كردى نمى توانم جز تو را مدح كنم، و به آن نمى توانم جز تو را ثنا بگويم، من حمد و ثنايم را به معادن نااميدى و مواضع ترديد و تهمت (كه حمد غير توست) نمى برم. تو زبانم را از ستايش آدميان و ثناى موجودات آفريده و مورد تربيت خودت برگرداندى.

الهى، براى هر ثناگويى اجرى از پاداش و احسانى از عطاست، من از تو اميد دلالت به سوى ذخائر رحمت و گنجهاى مغفرتت دارم.

بار الها، اينجا جايگاه كسى است كه تو را به يكتايى كه خاص توست شناخته، و براى اين ثناگوييها و ستايش ها كسى را جز تو سزاوار نديده، و مرا به تو حاجت و نيازى است كه آثار ناگوار آن را جز فضل و احسان تو جبران نمى كند، و مرا از زمينگيرى آن جز عطا و جود تو بلند نمى كند. پس در اين مقام مناجات خشنوديت را به ما ارزانى دار، و ما را از دست حاجت بردن به سوى غير خودت بى نياز كن، كه مسلّما تو بر هر چيزى توانايى.

سپاس خدايى را كه نابخشيدن، و بخل ورزيدن بر مال او نيفزايد، و دهش و بخشش او را مستمند ننمايد. چه هر بخشنده اى جز او -چون بخشد- مال خود را كاهش دهد، و هر نابخشنده اى - مگر او- سزاوار نكوهش بود. -او را سزد- كه منّت نهد بر بندگان، با بسيارى بخشش و نصيب كه دهد -به اين و آن-. آفريدگان، روزيخوار اويند، و روزى آنان را پايندان است.

قوت آنان را مقدّر داشته. -و رساننده بديشان است-. راه مشتاقان را به سوى خود گشاده است. و به خواهندگان نعمتش -صلاى عام داده است-. به خواهنده بيشتر نبخشد از ناخواهان، بخشش وى بدين، كمتر نيست از آن.

اوّلى است، كه آغازى ندارد تا پيش از او چيزى بود، و آخرى است، كه پايانش نيست تا تصوّر چيزى پس از او رود. ديده ها را نگذارد تا بدو تواند رسيد، يا عظمت و بزرگى وى را تواند ديد. روزگار بر او نگذشته تا دگرگون شود، در جايى نبوده تا به جاى ديگر رود. اگر ببخشد آنچه از كانهاى كوهستانها برآيد، و صدفهاى درياها بدان دهان گشايد، از سيم و زر ناب برآورده از زمين، و مرواريد غلطان، و مرجان دست چين، در بخشش او اثرى نگذارد، و خزانه گسترده وى را به پايان نيارد. و اندوخته هاى انعام نزد او چندان است، كه افزون از درخواست آفريدگان است. او بخشنده اى است كه پرسش خواهندگان چشمه جود او را نخشكاند، و ستهيدن آنان در طلب، او را به زفتى نكشاند.


پس اى پرسنده بينديش و آنچه قرآن از وصف پروردگار به تو مى نمايد بپذير، و نور هدايت قرآن را چراغ راه خود گير، و از آنچه شيطان تو را به دانستن آن وامى دارد، و كتاب خدا آن را بر تو واجب نمى شمارد، و در سنّت رسول و ائمّه هدى نشانى ندارد، دست بدار، و علم او را به خدا واگذار -كه دستور دين چنين است-، و نهايت حقّ خدا بر تو اين.

و بدان كسانى در علم دين استوارند كه اعتراف به نادانى بى نيازشان كرده است تا ناانديشيده پا در ميان گذارند، و فهم آنچه را در پس پرده هاى غيب نهان است آسان انگارند، لاجرم به نادانى خود در فهم آن معنيهاى پوشيده اقرار آرند، و خدا اين اعتراف آنان را به ناتوانى در رسيدن بدانچه نمى دانند ستوده است، و ژرف ننگريستن آنان را در فهم آنچه بدان تكليف ندارند، راسخ بودن در علم فرموده است. پس بدين بس كن و بزرگى خداى سبحان را با ميزان خرد خود مسنج. تا از تباه شدگان مباشى.

او توانايى است كه اگر وهم ما چون تير پرّان شود تا خود را به سر حدّ قدرت او رساند، و انديشه مبرا از وسوسه، بكوشد، تا سمند فكرت به ژرفاى غيب ملكوتش براند، و دلها خود را در راه شناخت صفات او سرگشته و شيدا گرداند، و باريك انديشى خرد خواهد تا به صفات او نرسيده ذات وى را داند، دست قدرت بازش گرداند. چه، خواهد پرده هاى تاريك غيب را درد، و راه به ساحت خداى بى عيب برد. آن گاه پيشانى خورده بازگردد و به خردى خود اعتراف كند كه: «اى مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه توست.» با بيراهه رفتن او را چنانكه بايد نتوان شناخت و خداوندان انديشه صورتى از جلال او را در خاطر خويش نتوانند پرداخت.


خدايى كه، آفريدگان را از هيچ پديد آورد. نمونه اى نداشت تا به كار برد، و نه مقياسى از آفريننده اى پيش از خود، تا بدان دستور كار كند، و از ملكوت قدرت و عجايب گوياى حكمت -و اعتراف آفريدگان بدين حقيقت، كه سراسر ناتوان و فقيرند و نيازمند و حقير، و اوست كه بايد بر آنان رحمت آرد، و به قوّت خود بر پايشان دارد- به ما آن نشان داد كه ديديم، به حكم ضرورت آشكار است، كه اين نشانه ها بر شناخت او دليلى استوار است. و در آنچه آفريده، آثار صنعت و نشانه هاى حكمت او پديدار است. چنانكه هر چه آفريده او را برهانى است، و بر قدرت و حكمت او نشانى. و گر چه آفريده اى باشد خاموش، بر تدبير او گوياست، و بر وجود پديد آورنده دليلى رساست.


گواهى مى دهم، آن كه تو را به آفريده ات همانند كرده، با عضوهايى جدا از يكديگر، و مفصلهاى پيوسته -چون عضوهاى يك پيكر- كه رمز تدبير حكمت تو را در نهان دارد -و سرّ قدرتت را در بيان-، درون او تو را -چنانكه بايد- نشناخته است، و نور يقين بر دل وى پرتو نينداخته، و ندانسته است كه تو را همتايى نيست -و جز تو يكتايى نيست-. گويا نشنيده است كه پيروان از پيروى شدگان بيزارى جستند -كه چرا آنان را خداى خود دانستند- و گفتند: «به خدا، ما در گمراهى آشكار جاى داشتيم كه شما را همچون پروردگار جهان پنداشتيم.»

دروغ گفتند مشركان كه تو را همانند كردند به بتان، و گفتند پيكرى دارد چون آفريدگان، و چون جسمها جزء جزأت كردند از روى گمان، و براى تو قوّتها انگاشتند، به پندار و به حكم خرد ناتوان، و گواهى مى دهم، آن كه تو را به چيزى از آفريده هايت برابر نهاد، به تو شرك آورد، و شرك آورنده به تو كافر است بدانچه آيتهاى محكم تو نازل كرد، و حجّتهاى روشن تو بدان گوياست، و بر يكتايى تو گواست. همانا، تو آن خدايى كه در خردها نگنجى تا براى تو چگونگى انگارند، و در وهمها درنيايى تا محدود و مركّبت شمارند.


آنچه آفريد، سنجيد و نيكش استوار كرد، و پايان كارش را نگريست، پس به لطف تدبيرش برآورد، و بدانچه برايش آفريده شد، گسيلش داشت، چنانكه از حدّ خويش گامى فراتر نتوانست گذاشت، و در رسيدن بدانجا كه بايد رسد، قصورى روا نداشت، و مأموريتى كه بدو واگذاشته بود، دشوار نينگاشت، و چگونه -نپذيرد- كه كارها به خواست خدا انجام گيرد، كه پديد  آورنده گونه گون چيزهاست، بى آنكه او را انديشه و فكرى باشد كه بدان روى آرد، و يا غريزه و طبيعت نهفته اى كه از آن سود بردارد.
نه تجربه اى كه از گذشت روزگار گرفته باشد، يا در پديد آوردن اين پديده هاى شگفت، شريكى را يار گرفته باشد. پس آفرينش آن -مخلوق- كامل گشت و به طاعت -خالق- شتافت.
دعوتش را پذيرفت و روى بر نتافت. نه چون كند كاران چيزى را بهانه ساخت، و نه درنگى كرد و فرمان را واپس انداخت. پس، كجيهاى هر چيز را راست كرد، و مرزهاى هر يك را برابر آورد. و ناهماهنگها را به قدرت خود هماهنگ ساخت. و طرح هر يك را در آنچه مناسب آن بود، انداخت، و آن را جنسهايى كرد -از شماره برون- در حدّ و اندازه
و غريزه و هيئتهاى گونه گون. پديده هايى كه آفرينش آنها را استوار كرد، و هر يكى را به سرشتى كه خود خواست در آورد.


گشادگى -و تنگى- و پست و بلنديها را منظّم كرد، و شكافهاى آن را به هم آورد، و هر يك را با آنچه جفت آن بود، پيوند نمود، و دشوارى فرود آمدن، و بر شدن را، آسان فرمود. بر فرشتگانى كه فرمان او را به خلق رسانند يا اعمال آنان را بالا برند، و به ثبت در آرند.
آسمان را كه دودى بود متراكم بخواند بيامد و سر بر خط گذاشت، و هر جزء آن جزء ديگرى را نگاه داشت. پس، درهاى بسته آن را بگشاد، و بر شكافها نگهبانانى از شهابهاى روشن نهاد، و نگاهشان داشت چنانكه بايد، تا در فضاى شكافته به جنبش درنيايد، و بفرمود به آسمان تا بماند گردن نهاده به فرمان، و آفتاب را آيتى كرد روشن كننده كه به روز در آيد، و ماه را آيتى كه تاريكى شب، نور آن بزدايد. پس آفتاب و ماه را در منزلگاههاشان روان فرمود، و مدّت گردش آن دو را در خانه ها معيّن نمود تا بدين گردش، روز را از شب دانند و حساب ساليان و اندازه گيرى زمان را توانند. پس، در فضاى هر آسمان فلك آن را آويزان كرد، و زينتى از گوهرهاى تابنده و ستارگان رخشنده بدانها بست و فروزان كرد،
و شيطانهاى دزديده نيوش را با نيازكهاى روشن براند، و ستارگان را بدانسان كه بايد رام و مسخّر گرداند، چنانكه ثابت آن بر جاى ماند، و گردنده آن روان، و بالا رونده، و فرود آينده، و نحس، و سعد آن به فرمان.


سپس خداى سبحان براى جاى دادن در آسمانها و عمارت كردن برترين آسمان، از ملكوت اعلا فرشتگانى آفريد، آفريده هاى نو پديد. شكاف راههاى گشاده آسمانها را بدانها پر كرد، و رخنه شكافها را به آنان بيا كند، و ميان شكافها بانگ تسبيح خوانهاست در فردوس بلند رفعت، و پس پرده هاى حجاب و سراپرده هاى مجد و عظمت، و پس اين لرزه، و بانگى كه كر كننده گوشهاست، انوار جلال كبرياست كه چشمها نگريستن بدان نتوانند، ناچار خيره بر جاى مانند.
آفريد اين فرشتگان را به گونه گون صور، و اندازه هايى نه چون يكديگر. فرشتگانى با پر و بال، تسبيح گويان عزّت ذو الجلال. نه آنچه را كه صنع اوست، به خود نسبت دهند، و نه آفرينش چيزى را كه خاصّ اوست، مدّعى شوند، «بلكه بندگانى بزرگوارند كه در گفتار بدو پيشى نمى گيرند فرمانش را كار بندند و بپذيرند».
آنان را در مقامها كه دارند، امين وحى خود ساخت، و رساندن امر و نهيش را به پيامبران، به گردن ايشان انداخت. از دو دلى، و ناباورى نگاهشان داشت، و گامى جز در آنچه رضاى اوست، نتوانند گذاشت. آنان را به زيادت يارى مدد كرد، و دلهاشان را در پوششى از تواضع، خشوع و آرامش در آورد، و آسان درهايى به روى شان گشود تا راه ستودن او را به بزرگى دانند، و نشانه هايى روشن گمارد تا خود را به سر منزل توحيدش رسانند.


نه سنگينى بار گناهان از پايشان نشاند. و نه گذشت شبان و روزان آنان را دگرگون گرداند. نه تير ناباورى از كمان دو دلى، ايمان استوارشان را نشانه ساخت، و نه سپاه بدگمانى بر اردوى ايمان آنان تاخت. نه بيمارى كينه و رشك در آنان رخنه نمود، و نه دست سرگشتگى نور معرفتى را كه در دل داشتند از ايشان ربود، و نه هيبت و عظمت و بزرگى وى را از سينه هاشان زدود. ديو بد انديشى طمع نبست تا قرعه گمراهى به نام آنان زند، و پرده سياه گناه، بر روزنه فكرتهاشان تند.
گروهى از آنان درون ابرهاى گرانبار اندرند، و دسته اى فراز كوههاى تناور سركشيده، و گروهى در تاريكيهاى خاموش شب به سر مى برند. و از آنان دسته اى است كه گامهاشان حدّ فرودين زمين را بريده و همچون پرچمهاى سفيد، از سويى درون هوا رفته -و از سوى ديگر به عمق زمين رسيده- و زير آنها بادى خوش و آرام وزان كه آن پرچمها را نگاه مى دارد، و از حدّى كه دارند، آن سوتر رفتن نگذارد.


پرداختن به پرستش او آنان را از ديگر كار بازداشته، و حقيقت ايمان با شناخت خداى شان پيوند داده -و با ديگر چيز نگذاشته-. يقين بدو چنان آنان را از جز خدا بريده كه شيفته اويند، تنها آنچه نزد اوست مى خواهند، و از ديگرى نمى جويند.

شيرينى معرفت او را چشيده اند، و جام مالامال از محبت او نوشيده اند، بيم پروردگار در دل آنان ريشه دوانيده، آنسان كه پشتشان را از بسيارى طاعت خمانيده. شوق او -در دلشان نمرده- و درازى مدّت شوق، تضرّع آنان را از ميان نبرده.

با نزديكى كه بدو دارند، رشته فروتنى از گردن نگذارند، و خودبينى بر آنان دست نيابد تا عبادتى را كه كرده اند افزون شمارند، و فروتنى در ساحت بزرگى پروردگار مجالى نداده تا كرده نيك خود را بزرگ انگارند، و سستى در آنان پديد نشده، و همچنان مشتاق پروردگارند، و به لطف او اميدوارند.

زبانشان از طول مناجات خشك نشده و شكر گزارند. به كارى ديگر نپرداخته اند تا -بندگى شان فراموش شود و- بانگ تضرّعشان خاموش. در صف طاعت شانه به شانه ايستاده اند، و آسايشى نخواسته، گردن به فرمان او نهاده اند. غفلت، عزم استوارشان را سست نكند، و فريب شهوت راه همتّشان را نزند.


پروردگار دارنده عرش را اندوخته روز حاجت كرده اند، و هنگامى كه مردم به در آفريدگان رفته اند، آنان به رغبت روى به آفريننده آورده اند. پرستش او را نهايتى ندانند، و آنچه آنان را شيفته طاعت وى كرده، تخم محبّت است كه در دل پرورانند، و هيچگاه دل از بيم و اميد او برندارند. ريشه بيم آنان نبرد تا در كوشش سست شوند، و طمع آنان را از راه نبرد، تا سعى اندك را بر كوشش بسيار ترجيح دهند.

كرده خود را بزرگ نشمارند كه اگر چنين كنند اميدوارند، و اميد نگذارد تا از پروردگار بيمى در دل آرند. شيطان بر آنان چيره نشده تا در پروردگار خود اختلاف آرند، و راه جدايى نگيرند، چه برخوردى بد با يكديگر ندارند. نه كينه و رشك بر آنان دست يافته، و نه دودلى و خواهشهاى نفسانى از هم جدايشان كرده و صف وحدتشان را شكافته.

بندگان ايمانند، و پيوسته در بند آنند. نه ميل از حقّ، نه برگشتن از راه درستى، نه درنگ كردن، و نه سستى هرگز تواند آنان را از بند ايمان رهاند. در آسمانهاى تو بر تو جايى به اندازه پوستى گستريده يافت نشود، جز آنكه فرشته اى بر آن سجده كنان است يا چالاك در راه پرستش روان. درازى مدّت فرمانبردارى بر معرفت آنان بيفزايد، و عزّت پروردگار عظمت او را در دلهاشان بيشتر مى نمايد.


زمين را به موجهاى بزرگ خروشنده، و كوهه هاى درياى جوشنده، در پوشاند. موجهايى كه بالاى آن به هم مى خورد، و هر يك با شانه و پشت، موج ديگر را از جاى مى برد.

چون نر شتران مست، فرياد كنان و كف آورده به دهان. پس، سركشى موج آب بر هم كوبنده، از گرانبارى زمين فرو نشست، و هيجان و به هم خوردن آن آرام گشت، كه زمينش با برخورد سينه خويش به هم مى مالاند، و چندانش در خاك خود غلطاند، كه سست و آرامش گرداند، تا پس آنكه موجهاى آن خروشان بود، آرام و خوار شد، و در لگام اسير و فرمانبردار.

و زمين از برخورد با كوهه هاى موج آب، آرام بگستريد و خودبينى و ناز و سركشى و بلند پروازى و گردنفرازى موجها را فرو كشيد. و موج را با خروشندگى و تندى كه داشت مهار كرد، تا از سبكسرى، و نازش، و جهش، و جوشش، و جست و خيزش بازداشت، و به آرامش باز آورد. چون جوشش آب در گوشه و كنار زمين بايستاد، و كوههاى بلند سر به آسمان كشيده را بر دوش آن نهاد، جويها و چشمه ها از فراز كوهها بيرون آورد، و در شكاف بيابانها و زمينهاى هموار روان كرد، و جنبش زمين را منظّم گرداند با خرسنگهاى استوار و كوههاى سر برافراشته پايدار.

پس، زمين آرام گرديد و بر خود نجنبيد، كه بن كوهها در جاى جاى آن درون رفته بود، و در سوراخهاى آن خزيده، و بر زبر هموارى و پستيهاى آن ايستاده و سركشيده. پس، فضاى ميان زمين و آسمان را فراخ ساخت، و هوا را براى نفس كشيدن بپرداخت. و اهل زمين را در آن ساكن فرمود، با آنچه بايسته آنان مى بود.


و زمينهاى خشك را، كه آب چشمه ها نتوانست خود را به پستى و بلنديهاى آن رساند، و جويهاى خرد و بزرگ در رسيدن بدان زمينها درماند، وانگذاشت. ابرهايى آفريد و بر آن زمينها بگماشت، تا مرده آن را زنده گرداند و گياه آن را بروياند. ابرها را كه پاره پاره بود در هوا، و هر پاره از ديگر جدا، به هم سازوار گرداند.

چون آبى كه درون ابر بود بجنبيد و همانند دوغى كه در مشك است از اين سو بدان سو گرديد، و برق ابر در كرانه هاى آن بدرخشيد، و درخشش آن در دل ابرهاى سياه به هم پيوسته و سپيد بر هم نشسته نخوابيد، از آن بارانى تند روان گردانيد، و دامن فرو هشته آن ابر به زمين نزديك گرديد، و -باد- جنوب، آن را بدوشيد تا قطره هاى درشت از درونش برون كشيد، و چون ابر -همانند شترى كه سينه و كناره پهلوها بر زمين نهد- در هوا پهن بگسترد، و بارى سنگين از باران گران را كه برداشته بود، خالى كرد، بدان باران از زمينهاى نارويان، رستنى، و از جاى جاى كوهها گياه تر برون آورد، و زمين به زيور مرغزارهايش شادمان گشت، و از تنك جامه نرم گلها كه پوشيده بود، نازان، و از پيرايه شكوفه هاى تازه و آبدار، فخركنان، و اين همه را خوراك مردمان نمود و روزى جانداران، و در اين سو و آن سوى آن راهها گشود، و براى روندگان بر جاده ها، نشانه ها بر پا فرمود.


پس چون زمين خود را بگسترد و فرمان خويش روان كرد، از ميان آفريدگان آدم را برگزيد، و او را نخستين، از گروه انسان گردانيد. در بهشت خويشش جاى داد و در روزى فراخ به روى او بگشاد، و آنچه را نبايدش كرد بدو گفت و ياد داد، و به وى آموخت كه دليرى نمودن، پى نافرمانى رفتن است و رتبت خود را به مخاطرت افكندن.

امّا او بدانچه او را نبايد دليرى نمود، كه در علم خدا چنين رفته بود، و چون توبه كرد، او را فرود آورد تا با فرزندان خود زمين او را آبادان سازد، و از جانب خدا بر بندگانش حجّتى باشد، و از پس آنكه جان او را گرفت، بندگان را وانگذاشت، و رسولانى بر آنان گماشت تا حجّت خداوندى او را استوار كنند، و واسطه شناخت پروردگار به مردمان باشند، و تيمار بندگان را بداشت به برهان، بر زبان گزيده پيامبران، كه بردارنده بار امانتند، و قرنى پس قرن انگيخته به رسالت، تا آنكه حجّت او با پيامبر ما (ص)، تمام گرديد و به نهايت رسيد، و دوران بيم دادن و بستن راه بهانه به غايت.


و روزيها را مقدّر كرد، برخى اندك و برخى فراوان. دسته اى در تنگى، و دسته اى در زندگانى فراخ و آسان. قسمتى كرد به عدالت تا آن را كه خواهد بيازمايد در زندگانى آسان يا دشوار، و بيازمايد سپاس و شكيبايى را در توانگر و نادار. با فراخى معيشت، مشقّت فاقتها را همراه كرد، و با تندرستى و سلامت، نابيوسان آفتها را، و با نبودن غم و بودن شادمانى، اندوههاى گلوگير زندگانى.

اجلها را معيّن ساخت، برخى را دراز و برخى را كوتاه، يكى را پيش داشت و ديگرى را واپس انداخت. و رشته هاى زندگانى را به دست مرگ سپرد -تا بهنگام رشته را بكشد- و تافته آنرا ببرد.


داناى درون راز در دل نهفتگان است، و آگاه از سخن پنهان گويندگان، و آنچه در دلها گذرد از گمان، و يقين كه در دل نشيند، و آنچه پلك چشمها دزديده بيند، و آنچه پرده هاى دل آن را -پوشد-، و اعماق غيب آن را نهان دارد، و آنچه گوشها دزديده نيوشد، و آنچه درون لانه هاى تابستانى مورچگان است، و در زمستان جاى خزندگان، و ناله هاى حزين شيفتگان، و آواز نرم گامها، و جايى كه ميوه در آن است درون غلاف شكوفه ها، و نهان جاى دادن در سمج كوهها و بيابانها، و جايى كه پشه ها پنهانند در ساق و پوست درختها، و جاى برون آمدن برگها از شاخه ها، و فرو ريختنگاه نطفه ها از پشت -مردان-، و برخاستن ابرها و به هم پيوستن آنان، و ريزان گشتن قطره هاى ابر به هم پيوسته و پرباران.
و آنچه گردبادها به دامن خود بردارد و براندازد، و بارانها با سيلهاى خود نابود سازد. و شنا كنان رفتن ريشه رستنيها در پشته هاى ريگزاران، و آنجا كه پرندگانند در بلند جاها از فراز كوهساران، و نغمه دلپذير كه مرغ ها در آشيانه هاى تاريك سر داده اند، و آنچه صدفها درون خود گرد آورده اند، و موجهاى دريا در دامن خويش پرورده اند، و آنچه تاريكى شب پوشانيده، يا آفتاب چاشتگاهى بر آن تابيده، و آنچه پرده هايى از تاريكى پى در پى بر آن افتد، و توده هايى از نور -بر آن تابد-، و نشان هر گام كه نهند، و آواى هر جنبش كه كنند، و هر كلمه اى كه باز گردانند، و هر لب كه بجنبانند، و آرامگاه هر جاندار، و وزن هر ذرّه اندك مقدار، و آواى نرم هر جانور كه خزد، و هر ميوه كه بر درخت بود، يا هر برگى كه از درخت افتد، يا جايى كه نطفه در آن آرميده، يا خونى لخته گرديده، يا گوشتپاره اى كه استخوان در آن نروييده، يا آفريده اى نو باليده.
در اين -دانش و آفرينش- رنجى بدو نرسيده و در نگاهدارى آنچه پديد آورد از آفريدگان، چيزى مانع او نگرديد، و در روان ساختن كارها و تدبير كار آفريده ها نه بستوه شد، و نه سستى بدو روى آورد، بلكه علم او كار آنان را روان كرد، و نگاهداشت او آن را بشمرد، و عدل او آنان را فرا گرفت و در خود گنجانيد، و فضل او آنان را در خود فرو برد و بپوشانيد با آنكه خطاكار بودند، و طاعتى را كه در خور اوست ننمودند.


خدايا تويى سزاوار نيكو ستودن، و بسيار و بى شمارت ستايش نمودن. اگر اميد به تو بندند بهترين اميد بسته اى، و اگر چشم از تو دارند، اين چشمداشت را هر چه نيكوتر شايسته اى.

خدايا در نعمت بر من گشادى، و مرا زبانى دادى تا بدان مدح جز تو را نخوانم، و بر كسى غير تو آفرين نرانم. و بدان كسانى را نستايم كه نوميد كنند يا گمان آن بود كه نبخشند، و زبان خود را بازداشتم از ستودن مردمان، و آفرين راندن بر پروردگان و آفريدگان.

بار خدايا هر ثناگوى را بر ثنا گفته، پاداشى است: جزايى -در خورد ثناى آفرين گوينده-، يا عطايى نيكو -سزاوار بزرگى پاداش دهنده-. خدايا اميد به تو بستم تا راهنما باشى به اندوخته هاى آمرزش و گنجينه هاى بخشايش.
خدايا اين -بنده توست كه در پيشگاهت- برپاست، يگانه ات مى خواند و يگانگى خاص، تو راست. جز تو كسى را نمى بيند كه سزاى اين ستايشهاست. مرا به درگاه تو نيازى است كه آن نياز را جز فضل تو به بى نيازى نرساند، و آن درويشى را جز عطا و بخشش تو به توانگرى مبدّل نگرداند.

خدايا خشنودى خود را بهره ما فرما، هم در اين حال كه داريم، و بى نيازمان گردان از اين كه جز به سوى تو دست برداريم، كه تو بر هر چيز توانايى.

(و وجه تسميه آن باين اسم آنست كه اشباح بمعنى اشخاص است، و در اين خطبه اصناف ملائكه و مخلوقات شگفت آور و چگونگى آفرينش آنها بيان ميشود) و آن از خطبه هاى جليل و بزرگ است (امام عليه السّلام اين خطبه را براى آن بيان فرمود كه) شخصى از آن بزرگوار درخواست نمود كه خدا را به قسمى براى او وصف نمايد كه گويا او را آشكار مى بيند، پس حضرت از آن درخواست (و اعتقاد او بجائز دانستن وصف خداوند متعال بصفات اجسام) خشمناك گرديد.
قسمت أول خطبه:
سپاس خدائى را سزا است كه منع عطاء و نبخشيدن، مال و مكنتش را نمى افزايد، و جود و بخشش، ثروت و دولتش را نمى كاهد، زيرا (آنچه عطاء فرمايد مى آفريند، نه مانند عطاء و بخشيدن بندگان از جمع آمده ها اخراج نمايد، لذا امام عليه السّلام مى فرمايد:) مال هر عطاء كننده اى غير از خداى تعالى كم گرديده و هر منع كننده از عطايى سواى حقّ تعالى نكوهش شده است (زيرا منع از عطاء يا از خوف و ترس فقر و پريشانى است و يا از خسّت و پستى، ولى چون در خزائن خداوند متعال از عطاء كم و كاست راه نمى يابد تا از فقر خوف داشته باشد، و از بخل و خسّت و اين قبيل اوصاف رذيله منزّه و مبرّى است، عطاء نكردن او از روى حكمت و مصلحت است، پس اگر چيزى به بندگان عطاء فرمايد و يا منع نمايد در هر دو حال جواد است. مردى از حضرت علىّ ابن موسى الرّضا عليه السّلام پرسيد معنى جواد چيست؟ آن بزرگوار فرمود: سخن تو دو وجه دارد، اگر از مخلوق مى پرسى، جواد كسى است كه آنچه خداوند بر او واجب گردانيده اداء كند، و بخيل كسى است كه بآنچه خداوند بر او واجب نموده بخل ورزد، و اگر خالق را در نظر دارى، پس او جواد است چه عطاء فرمايد و چه منع نمايد، زيرا اگر به بنده اى عطاء فرمود چيزى داده است كه نداشته و مستحقّ آن بوده، و اگر منع كرد چيزى نداده كه استحقاق آنرا نداشته است) او است احسان كننده (بر بندگان خود) نعمتها و منفعتها و نصيب و بهره هاى بسيار را.
آفريده شدگان جيره خوار او، هستند كه ضامن و متكفّل روزى آنان است و آنچه را كه مى خورند (و هستى ايشان بآن برقرار است) مقدّر و تعيين فرموده، و براى كسانيكه مايلند باو راه يابند (هدايت شوند) و طالبند آنچه را كه نزد او است (بهشت و سعادت هميشگى كه بوسيله پيروى از گفتار و كردار انبياء و اوصياء بدست مى آيد) راه را واضح و آشكار نموده است، و عطاء و بخشش او در چيزيكه درخواست شود بيش از احسان او در چيزيكه درخواست نشده نيست (زيرا در واجب جود صفتى از صفات است مانند رحمت و قدرت كه هرگز بيش و كم نگردد و اگر چنين باشد مستلزم آنست كه به آن كه كمتر بخشيده بخيل باشد و او سبحانه از بخل منزّه و مبرّى است، پس اگر كسى لب بسته چيزى درخواست ننمايد هم از حاجت او غافل نيست، براى آنكه هر كس را باندازه استعداد و قابليّت و استحقاق او مى بخشد، و اينكه دستور رسيده كه بنده دعاء كند و از خداوند بطلبد تا احسان و بخشش بيشترى باو برسد بجهت آنست كه دعاء و درخواست موجب آن مى گردد كه استعداد و قابليّت بنده بيشتر شده لايق عطاء و بخشش زيادترى گردد).
او است اوّل (و مبدا هر چه بوجود آمده) پس براى او مبدئى نبوده تا پيش از او چيزى باشد، و او است آخر (و مرجع هر چه فانى گردد) پس براى او مرجعى نيست تا بعد از او چيزى باشد (نمى توان گفت كه اوّل است قبل از آخر و آخر است بعد از اوّل، زيرا براى او صفات زائده بر ذات نيست تا بعضى بر بعض ديگر تقدّم و پيشى گيرد، چنانكه در شرح خطبه شصت و چهارم بيان شد) و او است مانع اينكه مردمكهاى چشمها (سياهى چشم كه بوسيله آن اشياء ديده ميشود) باو برسند (او را به ديده ظاهر ببينند) و يا درك كنند (زيرا مكان و جائى براى او متصوّر نيست تا ديده يا درك شود، بلكه چون قاهر و غالب بر همه چيز است مقهور و مغلوب احساس و ادراك نگردد، چنانكه در شرح خطبه چهل و نهم به اين معنى اشاره شد)
براى او روزگار مختلف نشود (بر خلاف امرش رفتار ننمايد) تا تغيير حالى (از قبيل توانائى و ناتوانى و فقر و غناء و تندرستى و بيمارى و مانند آنها) در او پيدا گردد، و بجائى نمى باشد تا انتقال و حركت (از جائى بجائى) بر او روا باشد (زيرا چون او خالق روزگار و مكانها است، اختلاف احوال و مكان بر او محال و ممتنع است) و اگر ببخشد آنچه را كه معدنهاى كوهها نفس زنان ظاهر مى سازند و آنچه را كه صدفهاى درياها خنده كنان آشكار مى نمايند (و مردم آنها را با رنج بسيار بدست مى آورند) از قبيل نقره خالص و طلاى ناب و درّ و مرواريد غلطان و خوشه مرجان (كه گياهى است دريايى، خلاصه اگر بكسى ببخشد جميع آنچه را كه در درون زمين است از قبيل گنجها و معدنهاى برّ و بحر) تأثيرى در عطاء و بخشش او ندارد، و نعمت هايش را تمام نمى گرداند، و نزد او است نعمتهاى بى پايان پنهان كه (بشر بآنها آگاهى ندارد و) در خواستهاى مردم آنها را تمام نمى نمايد بجهت اينكه اوست بخشاينده اى كه درخواست تقاضا كنندگان بخشش او را كم نگرداند و اصرار خواستاران او را بخيل نمى نمايد (زيرا بخل و نقصان از لوازم ممكن است، نه واجب).


پس (از بيان حمد و ثناى الهىّ امام عليه السّلام براى اينكه پرسنده را بر خطاء و اشتباهش آگاه سازد و چگونگى مدح و ثناى حقّ تعالى را بآنچه كه سزاى او است باو و بحاضرين و غائبين تعليم دهد و آنها را از تأمّل و انديشه در ذات حقّ تعالى و صفاتش باز دارد مى فرمايد:) اى سؤال كننده (اگر خواستى خدا را وصف نمائى از روى انديشه) بنگر و هر صفتى از صفات او را كه قرآن بتو راهنمائى كرده (ياد داده) پيروى نما (حقّ تعالى را بهمان صفات وصف كن) و بنور هدايت قرآن روشنائى (سعادت و رستگارى) را بدست آور، و آن صفاتى را كه شيطان به آموختن آن تو را وا داشته و در كتاب (قرآن كريم) دانستن آن بر تو واجب نمى باشد و در طريقه پيغمبر اكرم و ائمّه هدى اثرى از آن نيست (بيان نشده) علم و دانستن آنرا به خداوند سبحان واگزار (در پى ياد گرفتن و اعتقاد بآن نباش) زيرا منتهى حقّ خداى تعالى بر تو همين است (كه او را بخوانى و وصف كنى به نامها و اوصافى كه در قرآن كريم و اخبار و احاديث از پيغمبر اكرم و ائمّه هدى بيان شده، مثلًا چون در قرآن و اخبار وارد گشته كه خداى تعالى سميع و بصير و عليم و جواد است يعنى شنوا و بينا و دانا و بخشنده، دانستن و اعتقاد بآنها واجب است، و امّا لامس، و ذائق يعنى لمس كننده و چشنده چون در قرآن و ادعيه و احاديث چنين الفاظى وارد نشده، گفتن آنها جائز نيست و اعتقاد بآنها حرام است، در قرآن كريم سوره 7 آیه 180 مى فرمايد: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها، وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» يعنى براى خدا نامهاى نيكوئى است پس او را بآن نامها بخوانيد، و پيروى نكنيد كسانى را كه در اسماء او عدول كرده منحرف ميشوند يعنى نام مى نهند او را و وصف ميكنند به نامها و اوصافى كه لايق و سزاوار نيست و گفتن و اعتقاد بآنها جائز نمى باشد، زود باشد كيفر آنچه را كه رفتار مى نمايند در يابند.
حضرت صادق عليه السّلام مى فرمايد: «كسيكه از روى جهل و نادانى در اسماء خدا عدول كرده از پيش خود او را به نامهائى مى نامد مشرك ميشود و نمى داند و باو كافر مى گردد و گمان ميكند كار نيكوئى كرده» خلاصه مستفاد از قرآن و اخبار آنست كه اسماء اللّه تعالى توقیفى است يعنى هر اسمى كه در قرآن و احاديث و ادعيه وارد نشده، خدا را بآن اسم خواندن و وصف نمودن ممنوع و حرام است اگر چه عقلا صحيح و معنى درست باشد).
و بدان راسخين و استواران در علم و دانش (أئمّه طاهرين عليهم السّلام) كسانى هستند كه اقرار و اعتراف بآنچه كه پوشيده و در پرده است و تفسير آنرا نمى دانند، بى نيازشان كرده از داخل شدن به درهائى كه جلو پوشيده ها نصب شده، پس خداوند تعالى اقرار و اعتراف ايشان را بعجز و ناتوانى از رسيدن بآنچه كه در علم و دانش آنها بآن احاطه ندارد، مدح كرده و انديشه نكردن آنان را در چيزيكه بحث و گفتگوى از كنه و حقيقت آنرا بايشان امر نكرده است رسوخ و استوارى ناميده (و آنها را راسخين و استواران در علم و دانش خطاب فرموده، زيرا از حدّ خود تجاوز نكرده و در آنچه كه مأمور نيستند كنه و حقيقت آنرا دريابند تعمّق و انديشه نمى كنند، در قرآن كريم سوره 3 آیه 7 مى فرمايد: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ، فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ، وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ، يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ»: يعنى او است خداوندى كه قرآن را بر تو فرستاد كه بعضى از آن، آيات محكمات و نشانه هاى روشن يعنى آياتى است داراى معنى واضح و آشكار و ديگر آيات متشابهات است يعنى آياتى كه بحسب ظاهر دانسته نشده كه مراد و معنى آنها چيست، پس كسانيكه قلبا مايلند دست از حقّ بردارند از متشابهات آن پيروى مى كرده تا فتنه برپا نموده در شكّ و ترديد افتاده تأويل و تفسير آنرا بر طبق مدّعاى خود بنمايند، و تأويل و تفسير آن متشابهات را نمى داند مگر خدا و راسخين در علم در حالتى كه راسخين كه عالم بتأويل هستند مى گويند: بمحكم و متشابه كه از جانب پروردگار است ايمان آورديم و تناقض و مخالفتى در كلام او يافت نمى شود، و انديشه نمى كنند در آيات خدا مگر خردمندان).
پس تو نيز اكتفاء كن بآنچه قرآن كريم راهنمائيت ميكند (و بآنچه كه در خور فهمت نيست و مأمور به دانستن آن نيستى انديشه نكن) و عظمت و بزرگى خداوند سبحان را باندازه عقل خود نسنج كه هلاك و تباه خواهى شد (زيرا) او است توانائى كه اگر همه وهمها متوجّه شوند تا منتهاى قدرت و توانائيش را دريابند، و اگر فكر و انديشه اى كه آلوده به وسوسه هاى شيطانى نگشته بخواهد بزرگى پادشاهيش را در منتهى درجه عوالم غيب و ناديدنيها بدست آورد، و اگر دلها حيران و شيفته او شوند تا كيفيّت و چگونگى صفاتش را بيابند، و اگر عقلها بسيار كنجكاوى كنند (خردمندان انديشه ها صرف نمايند) تا چون حقيقت صفاتش آشكار نيست بكنه ذاتش پى برند (قدرت و توانائى) خداوند متعال آن اوهام و عقول را باز مى گرداند در حالتى كه راههاى هلاكت و تاريكى هاى عوالم غيب را طىّ كرده و (از همه جا باز مانده) از روى اخلاص رو باو نهاده اند، پس آن زمان كه (از طىّ اين راههاى خطرناك بجائى نرسيدند و از درك حقيقت ذات و صفات او) ممنوع گشته برگشتند اعتراف دارند باينكه سير در اين راه از روى خبط و اشتباه بوده و كنه معرفت او درك نمى شود و بدل صاحبان عقول و انديشه ها سنجش غلبه و بزرگى او خطور نمى كند (چه جاى آنكه او را دريابند).


او است خداوندى كه خلائق را بيافريد بى صورت و مثالى كه از آن اقتباس نموده و مانند آن آفريده باشد و بى سنجش و اندازه اى كه از خالق و معبودى پيش از خود پيروى كرده باشد (زيرا پيش از او خالقى نبوده كه صورتى آفريده و اندازه اى بدست داده باشد و او بر طبق آن صورت و اندازه خلقى بيافريند) و از قدرت و توانائى پادشاهى خود و از عجائب آنچه را كه آثار و نشانه هاى حكمت او (به زبان حال) بآن گويا است و از احتياج و نيازمندى موجودات (بديگرى) و اعتراف ايشان باينكه او است كه به قدرت و توانائى خود آنها را بر سر پا نگاه داشته، بما نمود آنچه را كه برهان ضرورىّ و دليل قطعى است و ما را راهنمائى نمود بر معرفت و شناسايى او، و آثار صنعت و نشانه هاى حكمت او در همه مصنوعات كه ايجاد كرده آشكار است، پس آنچه آفريده حجّت و دليل بر حقيقت او است اگر چه (مانند جمادات و نباتات) بى زبان باشند (و در ظاهر چيزى نگويند) پس تدبير و نظم (اين موجودات) حجّت و برهان گويايى است بر خلّاقيّت او، دليلى است استوار (روى پايه عقل) بر ايجاد كنندگى او.


(اكنون كه ثابت شد او است خداوند يگانه و بى همتا و پروردگار جميع موجودات حاضرش دانسته و در مقام تنزيه و تقديسش مى فرمايد:) گواهى مى دهم باينكه هر كس تو را تشبيه كند به مخلوقى كه آفريده اى و داراى اعضاى گوناگون و مفصلهاى كوچك بهم پيوسته، هستند كه بتدبير و نظم حكمت تو (در زير پوست و گوشت) پنهان است در حقيقت و نفس الأمر تو را نشناخته و يقين ننموده كه مثل و مانندى براى تو نيست (بلكه تصوّر جسم نموده كه مقتضى آن حدوث و فناء و امكان است) و گويا نشنيده است بيزارى جستن بت پرستان را (در قيامت) از بتهائى كه مى پرستيدند آنگاه كه مى گويند (در قرآن سوره 26 آیه 98-97): «تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ» يعنى بخدا سوگند كه ما در ضلالت و گمراهى آشكار بوديم هنگاميكه شما را با پروردگار عالميان برابر مى نموديم،
دروغ گفتند آنانكه تو را (با مخلوقات) برابر نمودند، زمانيكه ترا با بتهايشان تشبيه كرده بسبب اوهام بيهوده خود حضرتت را مانند آفريده شدگان جلوه دادند و با انديشه هاى خويش ترا مانند اجسام داراى اجزاء، دانستند، و به روّيه عقول ناقصه خود برايت مانند مخلوقات گوناگون مقدار و سنجش قائل شدند.
و گواهى مى دهم كسيكه تو را بچيزى كه آفريده اى مساوى دانست از تو برگشته و كسيكه از تو بر گشت كافر است (و باور ندارد كه تو خداوند بى همتائى) بدليل آيات محكمه واضح و هويدا كه از جانب تو (در قرآن كريم به پيغمبر اكرم) نازل شده (سوره 41 آیه 9 مى فرمايد: «قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً، ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ» يعنى بگو آيا شما كافر مى شويد به خدائى كه زمين را در مقدار دو روز آفريد و براى او مانندها قرار مى دهيد در صورتيكه او است پروردگار عالميان) و بحكم حجّت و دليلهاى آشكار تو (براهين عقليّه) كه همه آنها (بكفر چنين كسى كه براى تو مثل و مانندى قرار مى دهد) گويا است، و گواهى مى دهم تويى خداوندى كه نهايت و پايانى در عقلها براى تو نيست تا در منشأ انديشه ها داراى كيفيّت و چگونگى باشى و نه در انديشه هاى عقول محدود بحدّى و موصوف بتغيير از جائى بجائى هستى (زيرا محدوديّت و تغيير از لوازم امكان است).


قسمتى سوم از اين خطبه است (در بيان كيفيّت و چگونگى خلقت اشياء و اينكه خداوند سبحان از صفات مخلوقات منزّه و مبرّى است):
خداوند متعال بقاء و هستى آنچه آفريده تعيين نموده و آنرا محكم و استوار گردانيده (بطوريكه بيش و كم نخواهد شد) پس از روى لطف (حكمت و مصلحت) آنرا منظّم ساخته، و هر يك را اختصاص داده بآنچه كه براى آن خلق شده (مانند خورشيد براى نور افشانى و ابر براى باريدن و زنبور براى عسل) پس (هيچيك از آفريده ها) از حدودى كه برايش تعيين گشته تجاوز نكرده و به رسيدن بمقصود كوتاهى ننموده (به وظيفه خود رفتار كرده) وقتى كه مأمور شده براى انجام اراده و خواست او مأموريّت را دشوار نشمرده (سركشى نكرده).
و چگونه تواند سركشى كند كه همه اشياء به مشيّت و اراده او بوجود آمده (پس اوامر تكوينيّه او را فرمان برده طوق خضوع و فروتنى را به گردن انداخته اند) او است خداوند ايجاد كننده انواع مخلوقات بدون اينكه انديشه اى بكار اندازد، و بى آنكه قبلا تصوّر كرده بعد بيافريند، و بى تجربه و آزمايشى كه از پيش آمدهاى روزگار استفاده كند، و بى شريك و همتائى كه او را در آفريدن مخلوقات شگفت آور كمك و همراهى نمايد، پس طبق فرمانش تمام گشت خلقت و آفرينش او (بسبب مشيّت و اراده او مخلوقات بوجود آمدند) و طاعت او را قبول كرده دعوتش را پذيرفتند، آفريده اى نبوده كه در امرش درنگ و سستى نموده انجام فرمانش را بتأخير اندازد (چنانكه در قرآن كريم سوره 2 آیه 117 مى فرمايد: «بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» يعنى او است پديد آورنده آسمانها و زمين كه هر گاه آفريدن چيزى را اراده كند و بفرمايد موجود شو، بى درنگ موجود مى گردد). پس اعوجاج و كجى اشياء را راست گردانيد (آنها را از روى حكمت آفريد) و حدودشان را واضح و روشن قرار داد (آنچه كه سزاوارشان بود بآنها افاضه نمود) و به قدرت و توانائى ميان اضداد گوناگون آنها را (مانند عناصر چهار گانه: صفراء و بلغم و خون و سوداء در يك مزاج) التيام داده جمع گردانيد، و آنها را بهم پيوست كه از هم جدا نگردند، و در حدود و اندازه ها و خويها و صفات مختلفه (كه هر يك از ديگرى امتياز دارد) قرار داد (و آنچه آفريده) مخلوقات شگفت آورى است كه خلقت آنها را محكم و استوار گردانيد و بر طبق اراده و خواست خود ايجاد و اختراع نمود.


و قسمت چهارم از اين خطبه در بيان كيفيّت و چگونگى آسمان است (در تعقيب وصف قدرت و توانائى خداوند متعال در باب آفريدن اشياء، چگونگى آفرينش آسمان را «كه از مخلوقات شگفت آور و دلالت بر عظمت قدرت او دارد» بيان مى فرمايد):
و راههاى گشاده آسمان را بى آنكه (بچيزى) آويخته باشد منظّم و برقرار نمود، شكافهاى وسيعش را بهم پيوست، و ميان آن و مانندهايش را بهم ربط داد (كرات معلّقه در جوّ را بوسيله قوّه جاذبه و دافعه اى كه در آنها ايجاد فرموده ملازم هم گردانيده)
و براى فرود آيندگان به فرمان او (ملائكه اى كه حمله رحمت هستند) و بالا روندگانى (ملائكه اى) كه رفتار و كردار بندگان او را ضبط كرده (مى نويسند) دشوارى (راه آمد و رفتن) آنرا (براى آنها) سهل و آسان قرار داد.
و چون آسمان دود و بخار بود فرمان داد تا قطعات آن كه با هم فاصله بسيار داشتند بهم پيوسته و گرد آمدند (چنانكه در قرآن كريم سوره 41 آیه 12-11 مى فرمايد: «ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً، قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها، وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ حِفْظاً، ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ» يعنى پس از آنكه كوههاى بزرگ را بروى زمين آفريد حكمت و مصلحتش بر آفريدن آسمان قرار گرفت در حالتى كه دود و بخار بود، پس به آسمان و زمين فرمود بياييد و آماده باشيد از روى ميل يا كراهت، آسمان و زمين گفتند آمديم اطاعت كننده و فرمانبردار، پس هفت آسمان را بمقدار دو روز بيافريد، و در هر آسمانى كار و حركات طبيعيّه اش را وحى فرموده بر قرار ساخت و آسمان دنيا را به چراغها و ستارگان زينت و آرايش داديم و آنرا محفوظ نگاه داشتيم، و آن خواست خداى غالب و توانا است كه به حكمت و مصلحت هر چيز دانا است.
در اينجا بايد دانست كه مراد از فرمان خداوند متعال به آسمان و زمين و جواب آنها و رضاء و كراهت داشتنشان، اظهار قدرت و توانائى او است باينكه در آفرينش و ايجاد اشياء براى او هيچ گونه مشقّت و زحمتى نبوده، بلكه بمجرّد اراده و خواستن او بوجود آمده، چنانكه در س 36 ى 82 مى فرمايد: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» يعنى جز اين نيست امر و فرمان او كه هر گاه چيزى را اراده كند و بخواهد بگويد موجود باش، بى درنگ بوجود آيد)
و درهاى بسته شده آنرا بعد از جمع شدن (براى نزول رحمت و باران) گشود (چنانكه در قرآن كريم سوره 21 آیه 30 مى فرمايد: «أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما، وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ». يعنى كسانيكه كافر شده و بخدا و رسول نگرويدند، آيا نديده و ندانستند كه آسمانها و زمين براى آمدن باران و روييدن نباتات بسته بود پس آنها را گشوديم، و حيات و بقاء هر چيزى را از آب قرار داديم، آيا پس از ديدن اين آيات و نشانه هاى توحيد ايمان نمى آورند. در حديث است كه شخصى از حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام تفسير اين آيه را پرسيد، آن حضرت فرمود: شايد تو گمان ميكنى كه آسمان و زمين بهم چسبيده بودند و از هم جدا شدند، گفت آرى، آن حضرت فرمود: بر اين عقيده نادرست استغفار كن و از پروردگار آمرزش بطلب، زيرا معنى اينكه حقّ تعالى مى فرمايد: آسمان و زمين بسته بود آنست كه آسمان نمى باريد و زمين نمى روئيد، پس چون خداوند خلق را آفريد و جان داران را در زمين منتشر نمود آسمان را براى باريدن و زمين را براى روييدن باز كرد، سائل گفت: گواهى مى دهم كه تو از جمله فرزندان پيغمبران هستى، و آنچه را كه آنها دانسته اند ميدانى).
و از ستاره هاى درخشنده براى راههاى آن نگهبان برگماشت (تا از آمدن شياطين به آنجا جلوگيرى كنند كه سخنان فرشتگان را نشنوند، در جملات بعد امام عليه السّلام اشاره مى فرمايد) و بقوّت و توانائى خود آنرا در شكاف هواء (فضاى گشوده) از اضطراب و بهم خوردگى نگاه داشت (چنانكه در قرآن كريم سوره 22 آیه 65 مى فرمايد: «وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ» يعنى آيا نديده و ندانسته اى كه خداوند متعال آسمان را از افتادن بر زمين نگاه مى دارد مگر باذن و فرمان او، يعنى اگر خواست و اراده فرمود مى افتد) و فرمان داد اينكه در جاى خود توقّف نموده تسليم امر و اراده او باشد (چنانكه در قرآن كريم سوره 30 آیه 25 مى فرمايد: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ» يعنى از جمله آيات و نشانه هاى قدرت و توانائى او آنست كه بامر و اراده او آسمان بدون ستون و زمين بروى آب ثابت و بر قرار است).
و خورشيد آنرا كه بينا كننده (روشنى دهنده) است علامت روز قرار داده، و ماه را كه نورش محو شده نشانه شب (محو ماه اشاره است باينكه نورش در پاره اى از شبها قسمتى از آن و در بعضى شبها تمامش پنهان مى گردد) پس آنها را در راههايى كه مسيرشان است روانه ساخت و حركتشان را در منازل و راههايى كه بايستى سير كنند تعيين نمود (چنانكه در قرآن كريم سوره 36 آیه 39-38 مى فرمايد: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ - وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ» يعنى خورشيد بجائى كه برايش مقرّر گشته حركت ميكند و رفتن آنرا خدائى كه بهر چيز غالب و دانا است تعيين فرموده، و سير ماه را در منزلهايى مقرّر نموديم تا آنگاه كه چون بآخر منزلش رسيده بر گردد مانند چوب كهنه و خشك شده خرما كه باريك و زرد و كج شده بشكل هلال در آيد.
خورشيد و ماه را علامت و نشانه روز و شب قرار داد) تا بسبب سيرشان شب از روز امتياز داشته عدد و شماره سالها و حساب كارها از روى حركت آنها دانسته شود (چنانكه در قرآن كريم سوره 17 آیه 12 مى فرمايد:«وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ، وَ كُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِيلًا» يعنى شب و روز را دو علامت و نشانه بر قدرت و توانائى خود قرار داديم پس نشانه شب و نور آنرا محو نموده و نشانه روز را روشن قرار داديم براى اينكه افزونى در معيشت را از پروردگار خودتان در خواست نمائيد و شماره سالها و حساب در كارها را بدانيد، و ما هر چيزى را از امر دين و دنيا كه بآن نيازمند هستيد بطورى كه اشتباهى در آن رخ ندهد بيان كرديم).
پس در فضاى آسمان فلك را (كره و جسم مستدير كه مدار نجوم به آنست) معلّق نگاه داشت، و ستاره هايى را كه مانند درّ سفيد و (بسبب بعد و دورى آنها نسبت بما) پنهان است، و ستاره هايى را كه (بسبب قرب و نزديكى آنها بما) مانند چراغها روشن است زينت و آرايش آن قرار داد،
و ستاره هاى درخشنده آنرا كه (مانند تير) سوراخ ميكند بطرف شياطينى كه از راه دزدى گوش مى دهند انداخت (شياطين بالا مى رفتند تا بر اوضاع آسمان و احوال فرشتگان آگاه شده اسرار آنها را بدست آورند، و اين جمله توضيح آنست كه پيش فرمود كه خداوند از ستاره هاى درخشنده براى آسمان نگهبان بر گماشت، نه آنكه همان جمله را تكرار فرموده باشد، و اشاره است بآنچه كه در قرآن كريم سوره 15 آیه 18-16 مى فرمايد: «وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرِينَ - وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ - إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِينٌ». يعنى در آسمان برجها و منزلهايى براى سير كواكب قرار داده و آنرا بنور و روشنى خورشيد و ماه و ستارگان زينت داديم تا بينايان از روى عبرت به آثار قدرت و توانائى خالق نگريسته و بيگانگى و بى همتائى او پى برند، و آنرا از بالا رفتن همه شياطين كه از رحمت حقّ رانده شده اند حفظ نموديم و هر شيطان و ديوى كه از راه دزدى بالا رفته گوش فرا دهد كه از اخبار علويّه آگاه گردد ستاره درخشان او را پى كرده بسوزاند)
و ستارگانى را كه ثابت بوده و آنهائى كه همواره در حركت هستند و هبوط و صعود (طلوع و غروب) و نحوس و سعود (ناموافق و مساعد) آنها را (بامر و اراده خود) مسخّر و برقرار فرمود. (اين جمله اشاره است بآنچه كه در قرآن كريم سوره 7 آیه 54 مى فرمايد: «إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً، وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ، أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ» يعنى پروردگار شما خداوندى است كه آسمانها و زمين را در مقدار شش روز آفريد، پس از آن آفريدن عرش را اراده فرمود «و از آثار قدرت و توانائى او آنست كه» شب روشنائى روز را به تاريكى خود مى پوشاند و بسرعت و كوشش در پى آن بوده آنرا طلب ميكند، و خورشيد و ماه و ستارگان فرمانبردار امر و اراده او مى باشند، آگاه باشيد كه آفريدن مخلوقات و امر و اراده ايجاد اشياء «بدون مادّه و مدّت» از او است، بلند مرتبه و بزرگ است خداوند كه پروردگار جهانيان است. و مراد از نحس و سعد كواكب يعنى ظهور و پيدايش بدى و خوشى در احوال عالم همانا اتّصال آنها است بيكديگر كه بسا موجب اصلاح گردد مانند باريدن باران در وقت مقتضى كه باعث فراوانى ارزاق شود و گاهى سبب افساد باشد مانند نباريدن باران كه بر اثر آن قحطى پيش آيد، و ليكن بايد دانست كه نحوس و سعود آنها مؤثّر در امرى نيست، چه بسا هنگام خشكسالى ارزاق فراوان باشد و بر عكس در سالى كه باران در وقت مقتضى باريده تنگى در معيشت روى دهد، پس بايد اعتقاد داشت باينكه مؤثّر در امور اراده و خواست حقّ تعالى است و بس، چنانكه امام عليه السّلام وقتى عازم رفتن بجنگ با خوارج بود اين موضوع را به عفيف برادر اشعث ابن قيس فرمود، كه در شرح خطبه هفتاد و هشتم گذشت. و امّا نكته اى كه ياد آورى آن لازم است و پس از تحقيق در آيات و اخبار و علوم امروزى و بحث با اساتيد و بزرگان اهل فضل و دانش مى گويم، آنست كه براى دانستن حقيقت سموات هفتگانه و كرات معلّقه در جوّ و شهب ثواقب و استراق سمع شياطين و هبوط و صعود كواكب و مانند اين مسائل بايستى به صحّت و راستى آنچه كه انبياء و اوصياء ايشان عليهم السّلام كه علم بهر چيز را از حقّ تعالى فرا گرفته فرموده اند تصديق و اعتراف نمود، و بظواهر گفتارشان ايمان آورد، زيرا اگر بخواهيم بوسيله عقول ناقصه حقيقت اشياء را درك كرده يا بآراء مختلفه و گفتارهاى گوناگون تطبيق نماييم توانائى نداشته بجائى نمى رسيم، بلكه در وادى ضلالت و گمراهى حيران و سرگردان مانده نتيجه اى بدست نمى آوريم، هو العالم بحقائق ملكه و ملكوته).


(ابن ابى الحديد در شرح كتاب نهج البلاغه در اينجا بر طبق حقّ و حقيقت چنين مى گويد: اينجا مثل ذكر مى كنيم: إذا جاء نهر اللّه بطل نهر معقل، يعنى هر گاه نهر خدا جارى گردد، نهر معقل كه جوئى است در بصره باطل گشته اهميّت خود را از دست مى دهد. چون اين كلام ربّانى و لفظ قدسى يعنى سخنان امام عليه السّلام كه خدا پسند و از هر عيبى مبرّى و منزّه است در ميان آمد فصاحت عرب باطل گشت. يعنى پس از تأمّل و انديشه در فرمايشهاى آن حضرت نمى توان گفت: عرب داراى فصاحت و بلاغت است و فرق ميان كلام فصحاى عرب با سخن آن بزرگوار مانند فرق خاك است با طلاى ناب، و اگر خيال كنيم كه عرب هم الفاظ فصيحه اى مناسب و قريب بهمين الفاظ مى تواند بيان كند، از كجا پى به چنين معانى مى برد تا آن معانى باين الفاظ تعبير و گفته شود، و از كجا عربهاى زمان جاهليّت بلكه اصحاب و معاصرين رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اين معانى مشكله كه مربوط به آسمانها است مى شناختند تا چنين الفاظى را براى آن معانى آماده نمايند، زيرا فصاحت عربهاى زمان جاهليّت فقط در چگونگى شتر يا اسب يا خر كوهى يا گاو صحرايى يا كوهها يا بيابانهاى بى سر و ته مانند آنها بوده، يعنى آنان باين معانى مشكله پى نبرده بودند تا بوسيله الفاظ فصيحه از آنها تعبير نمايند، و امّا عربهايى كه اصحاب و معاصر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودند و به فصاحت نامبردار شده اند، منتهى درجه فصاحت يكى از آنان در دو سطر يا سه سطر بيشتر نمى باشد آنهم يا در باب موعظه و پند است كه متضمّن ياد از مرگ و مذمّت از دنيا باشد، و يا در باب جنگ و ترغيب براى زد و خورد و ترساندن از دشمن و نرفتن بجهاد است، و امّا سخن در موضوع ملائكه و صفات و اقسام و عبادات و تسبيح آنان و معرفت و دوستى و شوق ايشان بخالق و مانند آنها را كه در اين فصل مشروحا بيان شده نمى دانستند، بله بسا جمله اى را كه در قرآن عظيم در باب سخن از ملائكه ذكر شده شنيده و آشنا بودند، و ليكن باين تفصيل كه امام عليه السّلام فرموده نبوده است، و امّا كسانيكه باين معانى آشنا بودند مانند عبد اللّه ابن سلام و اميّة ابن ابى الصّلت و غير ايشان توانائى ذكر اين الفاظ فصيحه را نداشتند، پس ثابت شد كه چنين معانى دقيقه را در اين عبارات فصيحه هيچكس نگفته و توانائى بر آن نداشته مگر علىّ عليه السّلام، و سوگند ياد ميكنم باينكه هر گاه خردمندى در اين كلام امام عليه السّلام تأمّل و انديشه كند پوست بدنش لرزيده قلبش مضطرب و نگران گردد، و عظمت و بزرگى خداوند عظيم را در قلب و اعضاء بدنش جاى داده باو توجّه كند و چنان شادى باو دست دهد كه از بسيارى شوق نزديك شود كه جان از تنش مفارقت نمايد. خلاصه چون مقصود از بيان اين خطبه ياد آورى عظمت و بزرگى و قدرت و توانائى خداوند است و ملائكه از عجائب مخلوقات و دليل بر قدرت كامله او مى باشند، لذا امام عليه السّلام در فرمايشهاى خود احوال و اوصاف آنان را چنين بيان مى فرمايد):
خداوند سبحان پس از ايجاد آسمانها كه از جمله ملكوت او هستند براى ساكن كردن در آنها و معمور ساختن قسمت اعلاى آن جمعى از ملائكه را كه مخلوق بديع و شگفت مى باشند آفريد، و آنان را در راههاى وسيع ميانه آسمانها و گشادگيهاى فضاى آنها جاى داد، و بين آن راههاى گشاده آواز تسبيح كنندگان ايشان در مكانهاى پاك و پاكيزه و در پشت پرده هاى عظمت و بلند قدرى (جاهاى آماده براى عبادت و بندگى ايشان) بلند است، و پشت آن آواز مضطرب و نگران كننده كه گوشها از آن كر مى گردد درخشندگيهاى نور و روشنائى است كه ديده هاى آنها طاقت ديدار آنرا ندارند، پس در جاهاى خود حيران و سرگردان مى ايستند (ملائكه اى كه با تسبيح و تحميد خود در آسمانها غوغا نموده اضطراب و نگرانى بر پا كرده اند طاقت مشاهده درخشندگيهاى نور عظمت و بزرگوارى حقّ تعالى را ندارند زيرا او منزّه است از اينكه ديده اى او را ديده و يا حقيقتش را درك كند).
خداى تعالى آنان را بصورتها و شكلهاى گوناگون داراى بالها آفريد كه تسبيح كنان بزرگى و ارجمندى او را مى ستايند (چنانكه در قرآن كريم سوره 35 آیه 1 مى فرمايد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا، أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ، يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ، إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ» يعنى سپاس خدائى را سزا است كه پديده آورنده آسمانها و زمين است فرشتگان را رسولان و پيغام آورندگان بسوى انبياء قرار داد، و آنها داراى بالهاى متعدّده اى هستند دو، دو، و سه، سه، و چهار، چهار «مراد خصوصيّت اعداد نيست، چنانكه مى فرمايد:» در آفرينش خود زياد ميكند آنچه كه بخواهد، زيرا خداوند بر همه چيز قادر و توانا است).
آنچه كه در آفريده ها آشكار و نمايان از صنع پروردگار است بخود نمى بندند (مانند بشر ادّعاى ربوبيّت و پروردگارى نمى كنند) و ادّعا نمى نمايند خلق كردن چيزى را كه خالق و ايجاد كننده او تنها خدا است (خود را شريك خدا نمى دانند بر خلاف قول بت پرستان كه آنان را شريك خدا مى دانستند) بلكه آنان بندگانى گرامى شده، هستند كه در گفتار بر خداوند پيشى نگرفته طبق امر و فرمان او رفتار مى نمايند (بى اجازه حقّ تعالى سخنى نگفته بر خلاف امرش كارى انجام نمى دهند، چنانكه در قرآن كريم سوره 21 آیه 27-26 مى فرمايد: «وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً، سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ - لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ يعنى كفّار از روى جهل و نادانى گفتند: خداى بخشنده گرفت از فرشتگان فرزند، حقّ تعالى از اينگونه گفتار منزّه و پاك است، بلكه فرشتگان بندگانى هستند گرامى شده كه در گفتار از او پيشى نگرفته به دستورش رفتار ميكنند).
و آنان را (بعضى را) در جاى خود امين بر وحى خويش گردانيده وادارشان كرد تا امانتهاى امر و نهى او را به پيغمبران برسانند (چنانكه در قرآن كريم سوره 22 آیه 25 مى فرمايد: «اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ» يعنى خداوند وحى را بوسيله رسولان و فرستادگانى كه از ملائكه اختيار ميكند به پيغمبرانى كه از ميان مردم بر مى گزيند مى فرستد، و بتحقيق خداوند گفتار پيغمبران را هنگام تبليغ شنوا است و به احوال امّتهاى آنان بينا. و چنانكه امام عليه السّلام در خطبه يكم فرمود: «وَ مِنْهُمْ أُمَنآءُ عَلى  وَحْيِهِ، وَ أَلْسِنَةٌ إِلى  رُسُلِهِ، وَ مُخْتَلِفُونَ بِقَضائِه وَ أَمْرِهِ» يعنى دسته اى از فرشتگان امين بر وحى خداوند متعال هستند و براى پيغمبران او زبانها و ترجمانانند و براى رساندن حكم و فرمانش آمد و رفت كنندگان) و همه فرشتگان را از شكّ و شبهه ها (وسوسه هاى شيطان) معصوم نگاه داشت، پس نيست از ايشان كه از راه رضاء و خوشنودى خداوند منحرف گردد.
و آنان را كمك و يارى كرده اسباب طاعات را بر ايشان فراهم نمود، و تواضع را كه مستلزم فروتنى و وقار و آرامى است شعار دلهاشان قرار داد، و ابواب سپاسگزارى و بزرگوارى خود را كه سهل و آسان است (شيطان و نفس امّاره جلوگير از آنها نيست) براى آنان گشود، و علامتهاى آشكار (ادلّه قطعيّه) بر نشانه هاى توحيد و يگانگى خود را براى آنها برپا نمود.


بار گناهان بر دوش آنان سنگينى فرود نياورده (مرتكب گناهى نمى شوند، زيرا داراى شهوات و نفس امّاره نيستند) و پى در پى آمدن شبها و روزها در ايشان تغييرى نداده (تا بسبب آن مانند بشر ضعف قوا و پيرى و شكستگى بآنها روى دهد) و ايمانشان را هيچ گونه شكّ و ريبى متزلزل نساخته و هيچ نوع ظنّ و گمانى بر يقين و باور محكم و استوارشان (بتوحيد و يگانگى خداوند) وارد نگشته (تا ظنّ و يقين با هم زد و خورد كرده سستى در ايمانشان هويدا گردد) و آتش كينه و دشمنى ميان ايشان (براى امتياز مراتب با يكديگر) افروخته نشده است (زيرا هيچيك از آنها بديگرى حسد نبرد تا سبب فتنه و فساد و دشمنى گردد) و حيرت و سرگردانى براى ايشان نيست تا معرفت و شناسايى حقّ را كه در دلهاشان جاى داده اند از آنها بربايد (زيرا منشأ حيرت و سرگردانى معارضه و هم با عقل است و وهم در آنان راه ندارد) و عظمت و بزرگوارى حقّ تعالى در وسط سينه هايشان جاى گرفته (كه بغير از خدا كسى در دل آنها راه نيافته) و وسوسه ها (ى شيطان) در ايشان طمع نكرده تا بر فكر و انديشه هايشان مسلّط شود (و دلشان را چركين كرده آنها را از ياد خدا باز دارد).
از فرشتگان دسته اى هستند كه در ميان ابرهاى پر باران و در كوههاى بزرگ و بلند و در تيرگى تاريكى كه راه در آن گم گردد قرار گرفته اند (جمعى در ميان ابرها جاى گرفته موكّلند براى باريدن برف و باران و برخى در ميان كوهها براى حفظ و نگهبانى آنها و گروهى در تاريكى ها براى راهنمائى مردمى كه راه را گم كرده و سرگردانند، و يا مقصود از اين جمله تشبيه آنان است در لطافت جسم به ابرها و در عظمت و بزرگى خلقت و آفرينش به كوهها و در سياهى به تاريكيها) و بعضى از آنان فرشتگانى هستند كه قدمهايشان زمين را سوراخ كرده به پائين ترين نقطه آخر زمين رسيده و قدمهاشان به بيرقهاى سفيدى ماند كه در ميان هواء و جاى خالى فرو رفته و در زير قدمهاشان بادى است خوشبو كه آنها را در جائيكه رسيده و قرار گرفته اند نگاه داشته است.


عبادت و بندگى خداوند ايشان را از هر كار باز داشته و حقائق ايمان بين ايشان و معرفت و شناسايى پروردگار وسيله گرديده است (نيكوئى عقائد سبب شده كه حقّتعالى را شناخته پرستش مى نمايند) و يقين و باورشان باو آنها را از توجّه بديگرى منصرف ساخته و از شدّت شوق و دوستى او تمام توجّه ايشان بجانب او است، و آنچه بخواهند از او مى طلبند و از ديگرى توقّعى ننموده اند.
حلاوت و شيرينى معرفت و شناسايى او را چشيده از جام سيراب كننده اى كه مملوّ از محبّت و دوستى او است آشاميده اند، و (بجهت معرفت به عظمت و قدرت خداوند سبحان) خوف و ترس (از عذاب) او در سويداى دلهاشان ريشه دوانده و جايگير شده است، و از بسيارى طاعت و بندگى كمرهاشان خم گرديده، و بسيارى رغبت و ميل ايشان بسوى او تضرّع و زارى آنها را تمام نكرده (همواره بپرستش او مشغولند) و بلندى مرتبت و منزلت ريسمان خاكسارى را از گردنشان باز نكرده (با مقام ارجمند، بسيار متواضعند) و عجب و خودپسندى بر آنها راه نيافته تا عبادات خود را بسيار شمارند، و خضوع و زارى آنان در برابر جلالت و بزرگى حقّ باعث نگشته كه اعمال حسنه خود را بزرگ دانسته (اهميّتى بآن دهند) و از بسيارى كوشش ايشان در كار (عبادت و بندگى) سستى بر آنها مستولى نشده (چنانكه در قرآن كريم سوره 21 آیه 20 ميفرمايد: «يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ» يعنى فرشتگان شب و روز پيوسته خداوند را تسبيح كرده هيچ گاه خسته نمى شوند).
و رغبتهاى ايشان به پروردگارشان كم نگشته تا از اميدوارى باو چشم بپوشند (و بديگرى دل بندند) و طول مناجات و راز و نياز (با خداى تعالى) اطراف زبانشان را خشك نكرده،
و كارهايى آنان را مشغول ننموده تا آوازهاى پنهانى و راز و نيازى كه با حقّ دارند منقطع شود، و در جاهايى كه براى طاعت و بندگى ايستاده اند دوشهايشان از يكديگر سوا نمى شود (همه با هم دوش به دوش در صفّهاى عبادت بپرستش خداوند مشغول و از جاى خويش منحرف نشوند) و (از رنج در عبادات و بسيارى بندگى) راحتى و آسايش نطلبيده اند تا گردن از زير بار امر و فرمان حقّ تعالى تهى كرده تقصير نمايند (زيرا رنج و راحتى از لوازم مزاج حيوانى است و فرشتگان از اين اوصاف منزّه هستند) و بر تصميم و كوشش ايشان (در عبادات) نفهمى و فراموشى غلبه پيدا نمى كند، و شهوتها و خواهشها به تيرهاى خدعه و فريب همّت و كوشش آنان را (در طاعات) از بين نمى برد (زيرا فرشتگان داراى قوّه شهويّه نيستند تا فريب خورده از عبادت دست بردارند).


داراى عرش (خداوند سبحان) را براى روز حاجت و نيازمندى ذخيره قرار داده اند، و رغبت و ميل ايشان بسوى او است حتّى زمانيكه خلايق از او دست برداشته به مخلوقات متوجّه گردند، بپايان منتهى درجه عبادت و بندگى او نمى رسند (زيرا مراتب و درجات معرفت و شناسايى خداوند متعال غير متناهى است، پس هر مرتبه اى تحصيل نموده بر طبق آن او را عبادت نمايند مرتبه بالاترى دارد، و وصول بمنتهى درجه عبادت او براى هيچكس ممكن نيست) و شوق و دوست داشتن اشتغال ايشان بطاعت و بندگى او بر اثر علاقه اى است كه در دلهاى آنان است و موادّ آن عبارت است از اميدوارى به رحمت و ترس از عذاب او كه هيچ گاه از آنها جدا نمى شود (هميشه داراى خوف و رجاء بوده از عبادت آنى منفكّ و جدا نمى گردند).
و آنچه سبب خوف و ترس از عذاب است از نظر ايشان محو نگشته تا از خدمت و كوشش خود دست برداشته سستى و تنبلى نشان دهند، و طمعها (ى دنيوىّ) آنان را اسير و گرفتار نكرده تا بسيارى سعى و كوشش (دنيا) را بر جدّ و جهد (براى تحصيل سعادت هميشگى آخرت) اختيار نمايند، و اعمال و طاعاتى كه بجا آورده اند بزرگ ندانسته اند (تا بسبب آن مغرور گشته به پاداش كردار خود اميدوار باشند) و اگر بزرگ دانسته بودند اميدوارى آنها (به پاداش عبادت) انواع خوف و ترس را از ايشان زائل مى ساخت (در صورتيكه آنان هميشه خائف و ترسناك هستند) و بجهت استيلاى شيطان بر ايشان در باره پروردگارشان اختلافى نداشته اند (شيطان بر آنان دست نيافته تا در باب حقّ تعالى بر خلاف يكديگر سخن گويند) و جدائى از هم و بدى دشمنى با يكديگر آنها را متفرّق نساخته است، و كينه حسد بر يكديگر بآنان راه نيافته، و انواع شكّ و ريب آنها را دسته دسته نگردانيده، و همّتها و تصميمها ايشان را چند قسم ننموده (همّت بلندشان صرف طاعت و بندگى خداوند متعال ميشود).
پس فرشتگان اسير و گرفتار ايمان هستند (بطوريكه ممكن نيست دست از آن كشيده بر خلاف امر و فرمان الهىّ رفتار كنند) ميل و عدول (از حقّ) و سستى و كاهلى (در عبادت) آنها را از ايمان جدا ننموده است، و نيست در طبقات آسمانها جاى پوستى مگر آنكه بر آن فرشته اى است در حالت سجده و يا فرشته اى است كه شتابان (بانجام امر حقّ تعالى) سعى و كوشش دارد، بر اثر بسيارى طاعت و بندگى پروردگارشان علم و يقين خود را زياد ميكنند، و عزّت و سلطنت پروردگارشان عظمت و بزرگى را در دلهاشان مى افزايد (خلاصه غرض آن حضرت از بيان اوصاف مختلفه فرشتگان آنست كه مردم رفتار آنان را سر مشق قرار داده در باب خدا پرستى از آنها پيروى كرده و از وسوسه هاى شياطين دورى نمايند).


(در اين فصل تدبير و حكمت خداوند سبحان را «در كيفيّت ايجاد زمين و خلقت ابر و باران و برق و نباتات و جمادات و انهار كه براى بشر سود بيشمار دارد» در ضمن اشاره به قدرت و توانائى او بيان فرموده):
خداوند متعال (بيشتر) زمين را فرو برد در جنبش موجها (ى آب) كه مانند حيوان نر بر ماده خود هنگام صولت و هيجان مى باشد، و در درياهايى كه مملوء و پر از آب است در حالتى كه موجهاى با عظمت آن درياها متلاطم بوده ديگرى را از خود دفع مى نمايد، و مانند حيوانهاى نر كه هنگام هيجان شهوت و مستى كف بر لب مى آورند، پس آب متلاطم بجهت سنگينى زمين كه در بر گرفت از هيجان و سركشى خود دست برداشته خضوع و فروتنى پيشه گرفت، و چون زمين در آن فرو رفته گسترده شد هيجان موج و زير و رو شدنش آرامش يافت، و هنگاميكه به دوشهاى خود (جوانبش) بر روى آب غلطيد (قرار گرفت، امواج) آب ذليل و شكسته (ساكن) گشت، و بعد از هياهو و غوغا امواجش آرميده مغلوب و در حلقه آهنين لجام گردن نهاده فرمانبردار و اسير و گرفتار شد (خلاصه پس از قرار گرفتن زمين بر آب و امواج آن ساكن گرديد) و زمين در ميان آن آب پر موج قرار گرفته آنرا از تكبّر و نخوت و سركشى و بلند پروازى و بزرگى (كه بر اثر جوش و خروش امواج خود غوغايى بر پا كرده بود) باز داشت، و از شدّت جريانش (زير و رو شدن) مانع شد، پس آب بعد از خفّت و پستى ها فرو نشست، و بعد از سركشى و بر جستن (روى هم غلطيدن) دور زمين را گرفت.
پس چون هيجان آن در زير نواحى زمين آرام گرفت و خداوند سبحان كوههاى بلند و بزرگ را بر دوشها (گوشه ها) ى آن نصب كرد، راه چشمه هاى آب را از بالاى زمين باز نمود و در بيابانهاى گشاده و اطراف و جوانب آن پراكنده ساخت، و حركات زمين را بسبب كوههاى ثابت و برقرار كه از قطعه سنگ سخت و عظيم و بلند فراهم آمد، ساكن نمود،
پس زمين هم بجهت فرو رفتن كوهها در گوشه هاى سطح آن و نصب شدن در اعماقش و قرار گرفتن پست و بلنديهاى آن از حركت و جنبش آرام گرفت، و حقّ تعالى ميان فضاء و زمين را فراخ نموده هواء را براى نفس كشيدن ساكنين آن مهيّا فرمود، و اهل زمين را با جميع آنچه بآن نيازمندند (براى زندگى كردن بر روى آن) بيافريد.


پس از آن زمين بى گياه را كه آب چشمه ها بجهت بلندى بآن نمى رسد و نهرهاى كوچك و رودخانه ها بر فراز آن راه نيابد بحال خود نگذاشت تا ابر را كه در هوا پديد آمده خلق فرمود كه مرده آنرا زنده كند (زمين را آب داده) و گياه آنرا بروياند (چنانكه در قرآن كريم سوره 32 آیه 27 مى فرمايد: «أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا يُبْصِرُونَ» يعنى آيا نديدند كه ما بزمين بى گياه باران مى فرستيم پس گياه آنرا كه چهار پايان ايشان و خودشان مى خورند بيرون مى آوريم، آيا نمى بينند اين همه آثار و نشانه هاى قدرت و توانائى پروردگار را) پاره هاى ابر درخشنده را كه براى باريدن بر زمين آماده و از يكديگر جدا و پراكنده بود بهم پيوست تا اينكه ابرهاى سفيد كه پر آب بود به جنبش در آمده مهيّاى باريدن گرديد و در اطراف ابرهاى كشيده و دائره مانند، برق آن درخشيد و روشنيش در ميان قطعه هاى بزرگ ابرهاى سفيد روى هم قرار گرفته تمام نشده پى در پى ابر بارنده فرستاد، پس باران آن كه بسبب ثقل و سنگينى مائل به پائين آمدن بود بزمين نزديك شد و پياپى باد جنوب آنرا حركت داده بارانهايش را بيرون مى آورد (و مانند دوشيدن شيراز پستان حيوانات آنرا مى دوشيد) پس چون ابر (مانند شتر سنگين بار كه سينه بر زمين مى نهد) سينه خود و اطراف آنرا بر زمين افكند (باران باريد) و آب فراوانى را كه در برداشت فرو ريخت، خداوند متعال از زمينهاى خشك گياه ها را و از كوههاى خالى علفهاى تازه و تر رويانيد (چنانكه در قرآن كريم سوره 22 آیه 5 مى فرمايد: «وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ» يعنى زمين خشك و بى گياه را مى بينى پس آنگاه كه ما باران بر آن مى فرستيم به جنبش در آمده افزايش يابد و از هر صنف، گياه زيبا بروياند).
پس زمين به مرغزارهاى خود كه بآنها زينت داده شده شادى ميكند (جلوه نيكوئى مى يابد) و بآنچه كه در آن روييده و بآن آراسته گرديده از قبيل شكوفه ها و گلهاى درخشنده و تازه فخر و خود نمائى مى نمايد (سبز و خرّم مى گردد) و حقّ تعالى آن گياهها را توشه مردم و روزى چهارپايان قرار داده، در اطراف زمين راههاى گشاده باز كرد (تا بهر جا كه خواهند آمد و رفت نمايند) و در ميان راهها براى روندگان علامات و نشانه هايى (مانند ستاره ها و كوهها) بر پا نمود (تا به اطراف جهان راه بيابند. چنانكه در قرآن كريم سوره 43 آیه 10 مى فرمايد: «الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» يعنى او است خدائى كه زمين را براى شما گهواره وار گسترانيد تا بر آن قرار گيريد و راههايى در آن براى شما قرار داد تا بهر جا كه بخواهيد آمد و رفت كنيد، اميدوار باشيد كه هدايت بيابيد).


پس از آنكه حقّ تعالى زمين را پهن كرد و امر خود را به آفرينش انسان جارى ساخت، آدم عليه السّلام را برگزيد و او را افضل و برتر از سائر مخلوقاتش گردانيد، و او را نخستين مخلوق خويش قرار داده در بهشت ساكن نمود، و روزيش را در آنجا فراوان كرد، و در آنچه او را از خوردنش نهى نمود سفارش فرمود، و باو آموخت كه اقدام در اين كار معصيت و نافرمانى است، براى مقام و منزلت او خطرناك و زيان آور است.
پس آدم مبادرت كرد بآنچه كه خداوند از آن نهى فرموده بود، تا كار او با علم خدا كه از پيش بآن تعلّق گرفته مطابقت نمايد (و اين دليل نيست بر اينكه آدم در اين كار مجبور بوده و بر ترك آن توانائى نداشته، زيرا علم خداى تعالى علّت معلوم و سبب اينكه آدم بايد چنين كارى را مرتكب شود نمى باشد، بلكه علم حقّ تعالى حكايت از معلوم است، و گر نه او را بر اثر اقدام در اين كار توبيخ و سرزنش نمى فرمود، و او هم معصيت و نافرمانى را بخود نسبت نمى داد، چنانكه در قرآن كريم سوره 7 آیه 23-22 مى فرمايد: «فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما: أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبِينٌ قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ» يعنى شيطان آدم و حوّاء را فريب داد، پس چون مزه ميوه آن درخت را چشيده و خوردند لباسشان ريخته عورتشان آشكار گرديد شروع كردند از برگ بهشت برگى روى برگى چسبانيده عورت خود را مى پوشانيدند و پروردگارشان آنان را نداء كرد باينكه آيا شما را از خوردن ميوه اين درخت نهى نكرده نگفتم شيطان دشمن آشكار شما است گفتند پروردگارا ما بخود ستم كرديم، اگر ما را نيامرزيده نبخشى هر آينه از زيانكاران مى باشيم. اين نكته در شرح خطبه يكم در جزء اوّل كتاب در باب قصّه آدم بيان نشد، در اينجا ياد آورى مى نمايم: بدليل عقل و نقل و اجماع علماء اماميّه ثابت شده كه انبياء عليهم السّلام از شروع تا پايان زندگانى خود معصوم بوده از هر گناهى كوچك يا بزرگ منزّه و مبرّى هستند، پس نهى كردن حقّ تعالى آدم را از خوردن ميوه آن درخت نهى تنزيهى است كه عبارت از ترك مستحبّ و ترك اولى باشد، و اينكه آدم پس از خوردن آن ميوه خود را ستمكار و زيانكار خوانده يا خداوند در جاى ديگر او را گناهكار ناميده «سوره 20 آیه 121: «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى» يعنى چون آدم مستحبّى را كه پروردگارش دستور داده اتيان نكرد پس از ماندن در بهشت بى بهره ماند» براى آنست كه انبياء و اولياء ايشان ترك اولى را بزرگ شمرند و هر عبادتى را كوچك دانند).
پس بعد از توبه و بازگشت خداوند آدم عليه السّلام را بزمين فرود آورد تا با نسل او زمين خود را آباد گرداند، و براى بندگانش (فرزندانى كه با او بودند و يا بعد بدنيا آمدند) او را حجّت و راهنما (به مبدأ و معاد) قرار دهد، و بعد از آنكه قبض روحش كرد مردم را در باب ربوبيّت و معرفت و شناسايى خود كه حجّت و دليل بر آن استوار مى نمايد رها نكرده بحال خود وا نگذاشت، بلكه بسبب حجّتها و دليلهايى كه بر زبان برگزيدگان از پيغمبرانش فرستاد و همه آنان يكى بعد از ديگرى آورنده پيغامهاى او بودند، از ايشان پيمان گرفت (آنها را راهنمائى نمود) تا اينكه بوسيله پيغمبر ما محمّد صلّى اللّه عليه و آله حجّتش را تمام كرده و جاى عذرى باقى نگذاشت و بيم دادن او بپايان رسيد (چون نبوّت و رسالت را بوجود مقدّس رسول اكرم ختم كرد و دين خود را تكميل فرمود ديگر جاى عذر براى هيچكس باقى نگذاشت و عذاب را براى گناهكاران مقرّر فرمود).


و روزيها را مقدّر كرد (اندازه آنرا تعيين نمود) پس آنها را زياد و كم گردانيد و (به بندگان) به تنگى و فراخى قسمت كرد و در اين قسمت به عدالت رفتار نمود (هر كس را بر وفق حكمت و مصلحت و باندازه استعداد او بخشيد) تا به آسانى دست آوردن روزيها و دشوارى آن هر كه را بخواهد آزمايش نمايد و بهمين جهت شكر را از غنىّ ايشان و صبر را از فقيرشان بيازمايد (ببيند توانگر سپاسگزارى ميكند و درويش شكيبائى دارد، يا نه) پس از آن بفراخ روزيها سختيهاى فقر و پريشانى را مقرون ساخت و به سلامتى اشخاص آفتهاى ناگهانى را پيوست و شاديهاى بسيار را به غصّه ها و اندوههاى گلوگير مبدّل فرمود (غنّى را فقير، سالم را بيمار، شادمان را غمگين كرد).
و مدّت عمرها را تعيين نموده برخى را دراز و گروهى را كوتاه و بعضى مقدّم و جمعى را مؤخّر داشت و موجبات مرگ (غرق گشتن و سوختن و بيمارى و كشته شدن و مانند آنها) را فراهم كرد، و مرگ را (مانند كسيكه دلو را از چاه بالا مى كشد) كشنده طنابهاى دراز عمرها و پاره كننده ريسمانهاى كوتاه گرده خورده آنها قرار داد (تا اشخاص قوىّ مزاج كه اميدوار بعمر طولانى هستند بدانند كه مرگ قوّت و ضعف نمى شناسد).


(امام عليه السّلام در اين فصل با الفاظى بمنتهى درجه فصاحت و بلاغت داراى معانى بزرگ به همه اصناف و انواع مخلوقات حقّ تعالى اشاره فرموده و شنوندگان را آگاه كرده باينكه خداوند سبحان بجزئيّات امور عالم و داناست، زيرا آفرينش موجوداتى كه ديده نمى شوند و يا پنهان هستند و تربيت هر يك از آنها و اظهار حكمت در جميع احوال معقول نيست مگر از كسيكه بحقائق آنها عالم و دانا باشد، چنانكه در قرآن كريم سوره 67 آیه 14-13: مى فرمايد: «وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ - أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ» يعنى اين كفّار قريش چه گفتار خود را در باره پيغمبر پنهان نمائيد چه آشكار در نزد خدا يكسان است، زيرا او بآنچه در سينه ها مى باشد پيش از آنكه به زبان آيد دانا است، آيا آفريننده سينه ها آنچه در آنست نمى داند، و حال آنكه باريك بين و آگاه است ابن ابى الحديد در اينجا سخن نيكوئى بيان كرده: سخنى به نيكوئى و عظمت و بزرگى شبيه باين سخن سراغ ندارم جز سخن خداوند سبحان، زيرا كلام امام عليه السّلام شاخه ايست از آن درخت و نهرى است از آن دريا و شعله اى است از آن آتش، گويا فرمايش خداى تعالى را شرح داده سوره 6 آیه 59: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ» يعنى خزينه ها يا كليدهاى غيب كه از مردم پوشيده و پنهان است نزد اوست كه آنها را جز او كسى نمى داند، و بآنچه كه در بيابان و دريا مى باشد عالم و دانا است، و هيچ برگى از درخت نيفتد و هيچ دانه و تخمى در تاريكى ها و زير زمين فرو نرفته و كشت نشود مگر آنكه او ميداند، و نيست ترى و خشكى مگر آنكه در كتاب آشكار ثابت است و علم حقّ تعالى بآن احاطه دارد. خلاصه امام عليه السّلام در اين باب مى فرمايد:)
خداوند متعال عالم و دانا است بر كسانيكه راز خود را پنهان كنند، و به پنهان گوئى آنانكه سخن با يكديگر آهسته گويند، و به انديشه هائى كه از ظنّ و گمان در دل قرار گيرد، و بآنچه با يقين تصميم بر آن گرفته ميشود، و به نگاه كردنهاى زير چشم كه از روى دزدى و آهستگى انجام مى گيرد (بطوريكه ديگرى ملتفت نباشد) و بآنچه در دلها پنهان شده (و هيچكس از آن آگاه نيست) و به ناديدنيها كه در زير حجابها و پرده ها مستور است (و براى احدى آشكار نمى باشد) و به سخنانى كه سوراخهاى گوشها بدزدى و آهستگى مى شنود، و به سوراخهائى كه موران كوچك در تابستان و حشرات و گزندگان در زمستان در آنها جا مى گيرند، و به صداى با آه و ناله و گريه زنهايى كه ميان ايشان و فرزندانشان مفارقت و جدائى افتاده، و به صداى آهسته قدمها (ى روندگان) و بجاى نموّ ميوه كه در غلافهاى رگ و ريشه درختان است، و بجاى پنهان شدن حيوانات در غارها و درّه هاى كوهها، و بجاى پنهان شدن پشّه ها ميان ساقها و پوستهاى درختها، و بجاى اتّصال برگها به شاخه ها (ى درختها) و به رحمهائى كه نطفه هاى آميخته به خون كه از صلبها خارج شده در آن قرار گيرد، و به ابرهاى بر آمده در هواء و جاى بهم پيوستن آنها، و به باريدن دانه باران در جاى روى هم آمدن ابرها، و بآنچه (خاك و خاشاكى كه) گرد بادها بروى زمين مى پاشند، و بآنچه (بناء و عمارات و مانند آنها كه) سيلها كه از بارانها توليد شده نابود ميكنند، و به فرو رفتن و سير حشرات در ريگستانها، و به جايگاه پرندگان بر سر كوههاى بلند، و به نغمه سرائى مرغان خواننده در آشيانهاى تاريك، و بآنچه در ميان صدفها (لؤلؤ و مرجان) است و موجهاى درياها آنرا پرورش داده، و بآنچه تاريكى شب آنرا پوشانده و يا آفتاب بر آن تابيده، و بآنچه پى در پى پرده هاى تاريكى و درخشندگيهاى روشنى، بر آن وارد گرديده، و به نشانه هر گامى و به صداى آهسته هر حركتى، و به آواى هر سخنى، و به حركت و جنبش هر لبى، و بجاى هر جاندارى، و بمقدار وزن هر ذرّه اى، و به همهمه و صداى آهسته هر نفسى كه داراى اراده و عزم است، و بآنچه بر روى زمين است از قبيل ميوه درخت يا برگى كه از درخت بريزد يا رحم و جائيكه نطفه در آن قرار گيرد يا خون در آن جمع شده و بسته گشته مانند پاره گوشت گردد يا خلقى و صورتى پيدا گشته متولّد شود، و از اين علم و دانائى (مانند بشر) هيچ گونه مشقّت و رنجى باو نرسيده و در حفظ و نگاه دارى آنچه كه آفريده هيچ رادع و مانعى براى او پيش نيامده.
و در اجراى امور و تدبير مخلوقات هيچ ملالت و كدورت و سستى باو روى نياورده، بلكه علم او در همه آنها جارى است و بآنها احاطه دارد، و عدالت و دادگسترى او آنها را فرا گرفته فضل و كرمش شامل حال شان شده و از تقصيرشان بجهت درك نكردن آنچه شايسته مقام او است (معرفت و شناسايى و عبادت و پرستش و شكر نعمت و سپاسگزارى) در گذشته (اين جمله اشاره است به حقارت و كوچكى مدح و ثناء و عبادت و پرستش مخلوق در مقابل عظمت و بزرگى خالق تا بشكر نعمت و طاعات و بندگى ادامه داده آنى غفلت ننمايند).


(امام عليه السّلام چون حمد و ثناى الهىّ را بجا آورد و مخلوقاتش را وصف فرمود، و عظمت و بزرگى و اوصاف كمال و جلالش را بيان كرده فهماند كه او را بچشم سر نمى توان ديد، بلكه بچشم دل آشكار و هويدا است، در صدد مناجات و راز و نياز با او بر آمده عرض ميكند:)
بار خدايا تويى سزاوار وصف نيكو و لائق شمارش نعمتهاى بى پايان، اگر به (لطف و كرم) تو آرزومنديم تو بهتر و برترى از آنكه آرزو مى كنيم، و اگر به (رحمت و آمرزش) تو اميدواريم تو گراميتر و بزرگترى از آنكه اميد داريم (زيرا در خانه تو هميشه گشوده و خوان نعمتت همواره گسترده و دست جود و بخشش تو بالاترين دستها است).
بار خدايا تو مرا قدرت دادى در آنچه (فصاحت و بلاغت گفتار) كه غير تو را بآن مدح نگفته بجز تو بآن بر كسى ثناء گو نمى باشم، و بآن بمواضع حرمان و نوميدى و جاهاى شكّ و بد گمانى (پيش مخلوق) رو نمى آورم (زيرا آنان خودشان بيچاره و نيازمندند) و از مدحهاى آدميان و درود بر آفريده شده ها كه (بنعمت تو) پرورده شده اند زبانم را نگاه داشتى.
بار خدايا هر درود گوينده اى را بر ستوده شده توقّع اجر و مزدى است و من بتو اميدوارم كه دليل و راهنمائى بر توشه هاى رحمت و گنجهاى مغفرت (بزرگترين پاداشى كه عطاء مى فرمايى).
بار خدايا اينجا (كه من بتعظيم و توحيد مشغولم) جاى كسى است كه تو را يكتا دانسته بيگانگى كه خاصّ تو است و براى اين سپاسگزاريها و ثناءها كسيرا غير از تو مستحقّ و سزاوار نديده (پس هر كس لياقت پا نهادن بر منبر نداشته و هر سخنى را بالاى آن نمى توان گفت) و فقر و نيازمندى من بسوى تو است كه بد بختى آنرا (هيچ چيز) جبران و تلافى نمى كند مگر فضل و احسان تو، و سختى آنرا بر طرف نمى گرداند مگر جود و بخشش تو، پس در اين مقام (كه بذكر تو مشغوليم) رضاء و خوشنودى خود را بما ارزانى فرموده دستهاى ما را بسوى غير خود دراز مفرما، زيرا تو قادر و توانا هستى بر هر چه كه خواهى.

حمد و ستايش مخصوص خداوندى است که بازداشتن و امساک چيزى بر دارايى اش نمى افزايد، و سخاوت و بخشش او را فقير نمى سازد; چراکه هر بخشنده اى غير از او دارايى اش نقصان مى يابد، و هرکس جز او، دست از عطا و بخشش بازدارد، مذموم شمرده مى شود. اوست بخشنده انواع نعمت ها و افزون کننده درآمدها و بهره ها. همه بندگان جيره خوار اويند، و روزى همه آنها را تضمين کرده، و قوت آنها را معين ساخته است و راه را به علاقه مندان خود، و جويندگانِ آنچه نزد اوست، نشان داده است. چنان نيست که سخاوت او در آنجا که از وى چيزى بخواهند، بيشتر از موقعى باشد که از او نخواهند.
او آغازى است که قبل ندارد، تا پيش از او چيزى باشد، و پايانى است که بعد ندارد، تا بعد از او وجودى باشد (بلکه از ازل تا ابد بوده و خواهد بود). مردمک چشم ها را، از مشاهده و درک ذاتش بازداشته است (نه چشم ظاهر او را مى بيند، و نه چشم باطن به کنه ذاتش مى رسد). زمانى بر آن نگذشته تا حالش دگرگون شود، و در مکانى نبوده که جابه جايى براى او تصوّر شود. اگر آنچه از درون سينه معادن کوهها بيرون مى ريزد، يا از دهان صدف هاى دريا خارج مى شود: از نقره خالص و طلاى ناب و دانه هاى دُرّ و شاخه هاى مرجان (و در يک کلمه، تمام ذخاير جهان) را ببخشد، در جود و سخايش کمترين اثرى نمى گذارد، و از وسعت نعمت هايش نمى کاهد; آن قدر نزد او از ذخاير نعمت ها است، که تقاضاهاى مردم آن را از ميان نمى برد; چرا که او سخاوتمندى است که پاسخ گويى به تقاضاى سائلان، چيزى از او نمى کاهد، و اصرارِ اصرارکنندگان، او را به بخل وانمى دارد.


اى کسى که از صفات خدا سؤال کردى! درست بنگر آنچه را قرآن از صفات او بيان کرده است از آن پيروى کن و از نور هدايتش روشنايى بگير و آنچه را شيطان فرا گرفتنش را به تو تکليف مى کند - از امورى که در کتاب خدا بر تو واجب نشده و اثرى از آن در سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه هُدى نيامده است - علمش را به خداوند واگذار کن; که اين نهايت حق خدا بر توست. و بدان راسخان و استواران در علم، آنها هستند که خداوند آنان را به خاطر اقرار اجمالى به تمام آنچه از آنها پوشيده است و تفسير آن را نمى دانند، از فرو رفتن در عمق اسرار نهانى بى نياز ساخته و از اين جهت که به عجز خويش در برابر آنچه از تفسيرش ناتوانند اعتراف دارند خداوند آنها را ستوده و ترک بحث و تعمّق در آنچه پروردگار بر عهده آنان نگذاشته است را رسوخ در علم ناميده (و آنان را راسخان و ثابت قدمان در دانش خوانده است;) به همين مقدار قناعت کن و عظمت خداوند سبحان را با مقياس عقل خود، اندازه مگير که از هالکان خواهى بود.
او خداوند توانايى است که اگر نيروى اوهام و انديشه ها براى درک گستره قدرتش بکار افتد و افکار بلندِ مبرّاى از وسوسه ها، براى فهم عميق غيب ملکوتش به جولان درآيد و قلب هاى مملوّ از عشق به او، براى پى بردن به کيفيّات صفاتش به کوشش پردازد و عقل هاى پر توان، با دقّت و باريک بينى هر چه بيشتر، براى درک ذات پاکش - در آنجايى که توصيفات بشرى به آن نمى رسد - گام بردارد، دست ردّ بر سينه همه آنها مى گذارد و همه را به عقب مى راند، در حالى که در تاريکى هاى غيب، براى خلاصى خويش به خداوند سبحان پناه مى برند (و از گرفتار شدن در دام شرک و تشيبه بيمناکند.) سپس باز مى گردند و اعتراف مى کنند که هرگز با تلاش و کوشش نمى توان به کنه ذات و صفات او رسيد و با فکر و عقل نارساى بشر نتوان او را درک کرد و اندازه عظمت و عزّتش به فکر انديشمندان خطور نمى کند.


او خدايى است که موجودات را از کتم عدم بوجود آورده، بى آنکه از نقشه قبلى ديگرى اقتباس کند، يا در آفرينش از آفريدگارى پيش از خود، سرمشق بگيرد، و آنقدر از ملکوت قدرت خود و شگفتى هايى که آثار حکمتش از آن سخن مى گويد و از نياز موجودات به قدرتِ برپا دارنده اى خبر مى دهد، به ما نشان داده که ما را بى اختيار به معرفت و شناخت او دعوت مى کند. بدين ترتيب، ابداعاتى را آثار صنع او و نشانه هاى حکمتش بوجود آورده، که هر يک از مخلوقاتش حجّت و دليلى بر وجود او هستند; هر چند به ظاهر مخلوقى خاموشند، ولى (با زبان بى زبانى، امّا با صراحت و وضوح) از تدبير او سخن مى گويند و همواره گواه بر آفريدگارند.


من گواهى مى دهم آن کس که تو را به مخلوقاتت تشبيه کرده و براى تو همانند آنها اعضاى مختلف و مفاصل به هم پيوسته - که به حکمتت در لابه لاى عضلات پنهان گشته اند - قائل شود، هرگز در اعماق ضمير خود تو را نشناخته و يقين به اين حقيقت، که براى تو شبيه و نظيرى نيست، در درون جانش قرار نگرفته است و گويا سخن تابعان را که از رهبران گمراه خود (در قيامت) بيزارى مى جويند نشنيده است! آن روز که مى گويند: «به خدا سوگند ما در گمراهى آشکار بوديم که شما را با پروردگار جهانيان برابر مى شمرديم». دروغ گفتند آنان که براى تو همتايى قائل شدند و تو را به بتهاى خود تشبيه نمودند و لباس و زينت مخلوقين را با اوهام و خيالات خود بر تو پوشانيدند و تو را همچون اجسام، با پندارهاى خود تجزيه کردند (و اجزايى همچون دست و پا، براى تو قائل شدند) و با سليقه هاى منحطّ خود، تو را به مخلوقى که قواى گوناگون دارد، مقايسه نمودند.
و گواهى مى دهم آنانکه تو را با چيزى از مخلوقات مساوى شمردند همتايى براى تو قائل شده اند، و آن کس که براى تو همتايى قائل شود، نسبت به آنچه آيات محکمات تو آورده و شواهد «دلايل آشکار» تو از آن سخن مى گويد: کافر شده است! تو همان خدايى هستى که عقل ها به تو احاطه نمى يابد، تا در مسير وزش افکار در کيفيّت خاصى قرار گيرى! و در خاطره ها و انديشه ها جاى نمى گيرى، تا محدود و قابل تغيير باشى!


آنچه را آفريده به درستى اندازه گيرى نموده، و به خوبى تدبير کرده، و در مسير خودش قرار داده است. لذا هيچ موجودى از حدّ خود تجاوز نکرده، و پيش از رسيدن به هدف، باز نمى ايستد، و به هنگامى که به آن فرمان داده شد، که مطابق اراده پروردگار حرکت کن سرپيچى ننمود; چگونه ممکن است سرپيچى کند، حال آنکه همه چيز از اراده او سرچشمه گرفته است؟!
او کسى است که موجودات مختلف را بدون نياز به تفکّر و انديشه اى که به دست آورده باشد و بدون غريزه اى که در درون نهان کند و بى نياز از تجربه حوادث زمان هاى گذشته، و بدون کمک شريک و همتايى که او را در آفرينش موجودات شگفت انگيز يارى دهد، آفريد. و اين سان آفرينش موجودات به فرمان او کامل شد، همه سر بر فرمانش نهادند و دعوتش را اجابت کردند، بى آن که در برابرش سستى کنند يا در اطاعت امرش درنگ نمايند; بدين گونه، موجودات را بى هيچ کژى برپا داشت و راهى را که بايد بپيمايند معيّن فرمود. با قدرت خويش در ميان اشياى متضاد الفت ايجاد کرد و آنها را که با يکديگر همگون بودند، پيوند داد، و موجودات جهان را به انواع مختلف از نظر حدود و اندازه ها، و غرايز و اَشکال و هيأت هاى گوناگون تقسيم نمود. اينها مخلوقات شگفت انگيزى است که آفرينش آنها را استوار نمود، و با حکمت قرين ساخت و آن سان که مى خواست ايجاد و ابداع فرمود.


(خداوند) فاصله هاى وسيع و گشوده (کرات آسمانى) را بى آنکه بر چيزى تکيه داشته باشند، تنظيم نمود و شکاف هاى ميان (هر کدام از آنها) را پيوند داد، آنها و نظائر آنها را به يکديگر مربوط ساخت، و مشکل فرود آمدن فرشتگان را براى ابلاغ فرمان او، و بالا بردن اعمال مخلوقات را به آسمان، آسان نمود. به آسمانها در حالى که به صورت دود بودند، فرمان داد (فرمانى تکوينى براى پيمودن مراحل خلقت و تکامل). در اين هنگام، ميان بخش هاى مختلفِ آن ارتباط برقرار گشت (و به صورت توده عظيمى درآمدند). سپس آسمانها را از هم جدا ساخت و درهاى بسته آنها را باز گشود، و نگهبانانى از شهاب هاى ثاقب بر هر راهى گماشت (تا مانع نفوذ شياطين به آسمانها گردد) و آنها را با دست قدرتش بى آن که گرفتار حرکات ناموزون گردند (در فضا) نگاهداشت و به آنها فرمان داد که تسليم امر او بوده باشند (و از قوانين آفرينش پيروى کنند).
خداوند خورشيد را نشانه روشنى بخش روز، و ماه را نورى محو و کم رنگ براى (زدودن شدّت تيرگى) شب ها قرار داد و آنها را در مسيرهايشان به حرکت درآورد; و مقدار سير آنها را در مراحلى که بايد بپيمايند معيّن فرمود، تا شب و روز را بدين وسيله از هم جدا سازد و عدد سال ها و زمان معلوم گردد. سپس در فضاى آسمان ها، فلک ها (مدارات کواکب) را آفريد، و آنچه زينت بخش آن بود از ستارگان مخفى و کم نور و ستارگان پر نور در آن جايگزين ساخت، و استراق سمع کنندگان را با شهاب هاى ثاقب تير باران نمود، و همه آسمانها را به تسخير خود درآورد، و ستارگان ثوابت و سيّار و هبوط کننده و صعود کننده و نحس و سعد آنها را به جريان انداخت.


سپس خداوند سبحان براى سکونت در آسمانها و آباد ساختن آنها (با عبادت و نيايش) در بالاترين صفحه ملکوت خود، مخلوقاتى بديع از فرشتگان آفريد; تمام فواصل آسمان را با آنها پر کرد و فضاى ميان آن را از وجود فرشتگان، مالامال ساخت. (به گونه اى که) صداى تسبيح آنها، فاصله هاى آسمانها را پر کرده و در بارگاه قدس و درون حجابها و سراپرده هاى مجد و عظمت، طنين انداز است، و در ماوراى زلزله و غوغاى تسبيح آنان - که گوشها از آن کر مى شود - شعاع هاى خيره کننده نور، چشمها را از ديدن باز مى دارد و در محدوده خود متوقّف مى سازد.
آنها را به صورتهاى مختلف و اندازه هاى گوناگون آفريد، «در حالى که داراى بالهاى متعددى هستند» (و از نظر قدرت، يکسان نمى باشند). همواره تسبيح جلال و عزّت او مى گويند و هرگز اسرار شگفت انگيز آفرينش مخلوقات را به خود نسبت نمى دهند و ادّعا نمى کنند که در آفرينش چيزى با او شرکت دارند، «بلکه آنها بندگان گرامى او هستند که هيچ گاه در سخن بر او پيشى نمى گيرند و به فرمان او (بى هيچ کم و کاست) عمل مى کنند».
گروهى از آنها را امين وحى خود قرار داد، و به آنها براى رساندن ودايع امر و نهيش به پيامبران مأموريت داد، و از ترديد و شبهات مصونيّت بخشيد، به گونه اى که هيچ کدام از آنان از راه رضاى حقّ منحرف نمى شوند. آنان را از يارى خويش بهره مند ساخت (تا وظيفه ابلاغ وحى را به خوبى انجام دهند) و قلب آنان را با تواضع و خشوع و سکينه و آرامش قرين نمود (تا در انجام اين وظيفه خطير گرفتار خطا نشوند) و درهاى سهل و آسانى را براى مدح و تمجيد (و نيايش) خويش به روى آنها گشود (تا از اين طريق مصونيّت بيشترى به آنها ببخشد) و چراغ هاى روشنى جهت راهيابى به نشانه هاى توحيدش براى آنان نصب نمود.


سنگينى گناهان هرگز فرشتگان را ناتوان و درمانده نساخته (چرا که آنها هرگز گناه نمى کنند.) و رفت و آمد شب و روز آنان را به سوى مرگ کوچ نداده است (تا ضعف و پيرى بر آنها چيره شود.) تيرهاى شک و شبهه، ايمان پر عزم آنان را هدف قرار نداده، و گمان و ترديد بر پايگاه يقين آنان راه نيافته (و آنها را متزلزل نساخته است). هيچ چيز آتش کينه و حسد را در ميان آنها بر نيافروخته (تا ضعف و فتورى در کار آنها راه يابد.) و هرگز حيرت و سرگردانى آنان را از معرفتى که در باطن دارند و آنچه از عظمت و هيبت و جلال الهى در درون سينه هايشان نهفته است، جدا نساخته، و (سرانجام) وسوسه ها در وجودشان راه نيافته، تا شک و ترديد ناشى از آن بر افکارشان چيره شود.
گروهى از آنها در درون ابرهاى پر آب و بر فراز کوههاى عظيم و مرتفع و در پوشش تاريکى هاى شديد قرار دارند و گروهى ديگر از آنها قدمهايشان تا قعر زمين پايين رفته و (قامت آنها) همچون پرچم هاى سفيدى دل هوا را شکافته و در زير آن بادهايى است که با سرعت و نظم حرکت مى کند و آنها را در مرزهاى معيّنى نگه مى دارد.


اشتغال به عبادت پروردگار، تمام وجودشان را پر کرده است، و حقيقت ايمان ميان آنان و معرفت خدا پيوند داده، و يقين به پروردگار، آنها را تا سر حدّ عشق به او پيش برده است، و به جهت علاقه اى که به آنچه نزد خداست دارند به چيزى نزد غير او نمى انديشند.
آنها شيرينى معرفت خدا را چشيده و از جام محبتّش سيراب شده اند، و (در عين حال) خوف او در اعماق جانشان جايگزين شده است; قامتشان از کثرت اطاعت خم شده و رغبت فراوان آنها به عبادت پروردگار، هرگز حال تضرّع و نشاط عبادت را در آنها از بين نبرده، و مقام برجسته آنان طوق خشوع را از گردنشان باز نکرده است; خودبينى و عُجب آنها را فرا نگرفته، تا اعمال گذشته خود را بسيار بشمرند، خضوع و کوچکى در برابر ذات با عظمتش، جايى براى بزرگ شمردن حسنات براى آنان باقى نگذارده است و با اينکه پيوسته مشغول عبادتند فتور و سستى به آنها دست نمى دهد و ادامه اين کار از رغبتشان نمى کاهد، تا از اميد به پروردگار خود روى برتابند.
مناجاتهاى طولانى زبان آنان را خشک و ناتوان نساخته و اشتغال به غير خداوند، آنها را تحت سلطه خود نياورده، تا نداى بلند آنان را (در مقام تضرّع و تسبيح) کوتاه سازد، در مقام اطاعت و بندگى همچنان دوش به دوش ايستاده اند; و راحت طلبى، آنان را به کوتاهى در انجام فرمانش وانداشته و کودنى غفلت ها بر تلاش و عزم راسخ آنها چيره نگرديده، و تيرهاى فريبِ شهوات، همّت هاى آنها را هدف قرار نداده است!.


آنها (فرشتگان عشق به) خداوندى را که صاحب عرش است ذخيره روز بى نوايى خود قرار داده و در آن هنگام که ديگران به مخلوقات مى انديشند آنها تمام توجّه خود را به خالق معطوف ساخته اند. آنها هيچ گاه عبادت او را پايان نمى دهند (چرا که) علاقه آنها به لزوم عبادت پروردگار از رجا و خوف او - که هرگز از دل آنها برکنده نمى شود - سرچشمه مى گيرد، و هرگز اسباب خوف پروردگار از آنها قطع نشده تا در تلاش و کوشش خود سستى کند و طمع ها آنها را اسير چنگال خود نساخته تا سرعت سعى (در امور دنيا) را بر کوشش خود (در کار آخرت و طاعت پروردگار) مقدّم دارند.
آنها اعمال گذشته خود را بزرگ نشمرده که اگر بزرگ مى شمردند اميدوارى (بيش از حدّ) خوفشان را از بين مى برد، آنها درباره پروردگارشان هرگز بر اثر وسوسه هاى شياطين گرفتار اختلاف نشده، و برخوردهاى بد، آنان را از هم جدا نساخته و حسادت هاى درونى، آنان را از هم دور ننموده است، عوامل شک و ترديد، آنها را پراکنده نکرده، و افکار متفرقه، جمع آنها را از هم جدا نساخته است، آنها هميشه پاى بند ايمانى هستند که هرگز طوق آن را به سبب شک و ترديد، و عدول از حق، و سستى و خستگى، از گردن خويش بر نمى دارند، در تمام آسمان ها به قدر جاى پوست حيوانى نتوان يافت که فرشته اى در آنجا به سجده نيفتاده باشد، يا ملکى تلاشگر و سريع و چابک مشغول به کار نباشد، فرشتگانى که طاعت فراوان پيوسته، بر يقين و معرفتشان نسبت به پروردگار مى افزايد و عزت خداوند را در قلوبشان فزونى مى بخشد!


زمين را بر روى امواج پرهيجان و درياهاى مملو از آب قرار داد، امواجى که قسمتهاى بالاى آن متلاطم بود و پيوسته به هم مى خورد، و لايه اى از کف - همانند کفهاى دهان شتر به هنگام مستى - بر روى آنها پديد آمد. (سپس) قسمتهاى سرکش آب پر تلاطم بر اثر سنگينى خضوع نمود، و هيجان آن به سبب تماس با سينه زمين فرو نشست، و کاملا تسليم و رام شد; چرا که زمين بر آن مى غلتيد و به اين ترتيب آبها بعد از آن همه سر و صدا که بر اثر امواج خروشان پيدا شده بود، آرام شد و همچون اسب افسار شده اى اسير و رام گشت و زمين نيز آرام شد و (خشکيها) از دل امواج تدريجاً ظاهر و گسترده گشت، آب را از کبر و غرور و هيجان بى حدّ باز داشت و از شدّت حرکاتش کاست و بعد از آن همه جوش و خروش (کاملا) آرام شد و پس از آن همه جست و خيز متکبّرانه، به جاى خود ايستاد.
هنگامى که هيجان آب در اطراف زمين فرو نشست، و زمين کوه هاى سخت و مرتفع را بر دوش خود حمل کرد، چشمه هاى آب را از بينى کوه ها جارى ساخت; و آن را در دشت هاى گسترده و گودال ها (و بستر رودخانه ها) پراکنده و جارى نمود و حرکات زمين را با صخره هاى عظيم و قلّه هاى بلند و استوار کوه ها تعديل کرد، و بدين ترتيب، لرزشهاى زمين به جهت نفوذ کوه ها در سطح آن و فرو رفتن ريشه هاى آن در اعماق زمين و سوار شدن آن ها بر گردن دشت ها و اعماق آن از لرزش و اضطراب باز ايستاد و خداوند ميان زمين و جوّ فاصله افکند، نسيم هوا را براى ساکنان زمين آماده ساخت و تمام نيازمندى ها و وسايل زندگى را براى اهل آن فراهم نمود.


سپس خداوند هيچ يک از بلندى هاى زمين را که آب چشمه ها به نقاط مرتفع آن نمى رسد و جدول هاى نهرها به آن راه ندارد، به حال خود وانگذاشت; بلکه (براى آبيارى آنها) ابرهايى آفريد تا قسمتهاى مرده زمين را زنده کند و گياهان آن را بروياند. خداوند قطعات درخشنده و پراکنده و جداى ابرها را به هم پيوست و درياهايى از آب که در ابرها نهفته بود سخت به حرکت درآمد (و آماده نزول شد).
برق، در اطراف آن درخشيدن گرفت و از درخشندگى آن، در ابرهاى سفيد کوه پيکر و متراکم چيزى کاسته نشد; (و همچنان ادامه يافت) اين در حالى بود که ابرها (از شدّت سنگينى) به زمين نزديک شده بودند; در اين هنگام باد جنوب، باران را همچون شيرى از پستان حيوان بدوشيد و به شدّت بر زمين فرو ريخت هنگامى که ابرها سينه بر زمين نهادند و آبهاى فراوانِ سنگينى را که بر دوش داشتند، فرو ريختند، خداوند به وسيله آن از زمين هاى خشک و بى گياه، نباتات فراوانى رويانيد و از دامنه کوههاى کم گياه، سبزه بسيار خارج ساخت و زمين به زيور باغهايش غرق نشاط و شادى شد و با لباس نازک گلبرگها که بر خود پوشيده بود به ناز آمد، و از زينت و زيورى که از گردنبند گل هاى گوناگون يافته بود در وجد و شادى فرو رفت! و همه اينها را غذا وتوشه انسانها، و روزى چهارپايان قرار داد، در اطراف زمين (و در ميان کوهها) درّه ها و راههاى وسيعى شکافت و نشانه ها - براى آنان که بخواهند از شاهراه هاى وسيعش بگذرند - قرار داد.


هنگامى که (خداوند) زمين را آماده ساخت و فرمان خويش را (در تمام جهات) نافذ کرد، آدم را از ميان تمام مخلوقاتش برگزيد، و او را نخستين و برترين آفريده، خويش قرار داد; او را در بهشت خود ساکن کرد و غذاهاى فراوان و گوارا را در اختيارش نهاد و (در عين حال) قبلا از آنچه ممنوعش کرده بود وى را بر حذر داشت، و آگاهش ساخت که اقدام بر آن (و تناول از درخت ممنوع) سبب عصيان و نافرمانى او خواهد بود و مقام و منزلتش را به خطر خواهد افکند! ولى آدم اقدام بر آن چيزى که از آن نهى شده بود کرد و علم خداوند درباره او به وقوع پيوست; به همين جهت، او را پس از توبه از بهشت فرو فرستاد تا با کمک نسل خود زمين را آباد سازد و حجّت را بر بندگانش اقامه کند;
و بعد از از مرگ آدم، بندگان را از حجّت بر ربوبيّتش خالى نگذاشت و ميان فرزندان آدم و معرفت خويش پيوندى برقرار ساخت و قرن به قرن، حجت ها و دليل ها را بر زبان پيامبران برگزيده و حاملان ودايع رسالت خويش براى آنها اقامه نمود، سرانجام به وسيله پيامبر ما محمّد(صلى الله عليه وآله) حجتش تمام شد (و سلسله پيامبران ختم گرديد) و بيان احکام و انذار و (بشارت) به آخر رسيد.


خداوند روزى ها را مقدّر کرد و اندازه گيرى فرمود; گاه آن را زياد و گاه کم نمود، گاه با تنگى و گاه با وسعت روزى را تقسيم کرد و (در عين حال) عدالت را در آن رعايت فرمود، و هدف از آن تقسيم، اين بود که هر کس را بخواهد با وسعت روزى يا تنگى آن بيازمايد و به وسيله آن، شکر و صبر غنى و فقير را آزمايش کند. سپس روزىِ وسيع را با فقر و بيچارگى درآميخت، تندرستى را با حوادث دردناک توأم ساخت، و شادى و سرور را با غصّه و اندوه قرين کرد.

سرآمدِ عمر را آفريد; آن را گاه طولانى و گاه کوتاه قرار داد و گاه مقدّم و گاه موخّر داشت و سرانجام مرگ را با عوامل پايان عمر پيوند داد و با آن، رشته هاى طولانى حيات را درهم پيچيد و پيوندهاى محکم زندگىِ (توانمندان) را قطع کرد.


خداوند از اسرار پنهانى رازداران آگاه است، واز نجواى آنان که آهسته سخن مى گويند با خبر است، از آنچه به اذهان از طريق ظنّ و گمان، مى گذرد، و از تصميماتى که به يقين مى پيوندد، آگاهى دارد.
برق نگاه هاى خيانت آميز چشم ها را که از لابه لاى پلک ها خارج مى شود، مى بيند و از آنچه در نهانگاه دلها قرار دارد و آنچه در پشت پرده هاى ظلمانى غيب پوشيده و پنهان است و از آنچه که پرده هاى گوشها مخفيانه مى شنود، آگاه است، او از درون لانه هاى تابستانى مورچه گان و خانه هاى زمستانى حشرات، و آهنگ اندوه بار زنان غم ديده، و صداى آهسته گامها، آگاهى دارد.
و نيز از جايگاه پرورش ميوه ها در درون غلاف شکوفه ها، و از مخفى گاههاى وحوش در درون غارهاى کوهها و اعماق درّه ها، و از نهانگاه پشه ها در ميان ساقه ها و پوستهاى درختان، و از محل پيوستگى برگها و شاخه ها و از جاى حرکت نطفه ها از صلب (پدران) و آميزش با نطفه (مادران) در درون رحم ها مطلع است. او از ابرهاى رقيقى که (در آسمان) پيدا مى شود، سپس به هم پيوسته، و متراکم مى گردد و نيز از ريزش قطرات باران از ابرهاى متراکم و آنچه گردبادها با دامن خويش از روى زمين بر مى گيرند و باران ها با سيلاب خود آن را فرو مى نشانند و محو مى کنند و از فرورفتن جانوران زمين، در ميان تپه هاى شن (در همه جا و در هر زمان و در هر حال) به خوبى آگاه است!
خداوند، از جايگاه پرندگان در قلّه بلند کوهها، و از نغمه مرغان خواننده در آشيانه هاى تاريک، باخبر است. همچنين از لؤلؤهايى که در دل صدف ها پنهان شده و امواج دريا آنها را در دامن خويش پرورش داده است، و آنچه تاريکى شب آن را فرا گرفته، يا خورشيد به آن نور افشانده، و آنچه ظلمت ها و امواج نور يکى بعد از ديگرى آن را در بر مى گيرد، و اثر هر گام و احساسِ هرگونه حرکت و آهنگ هر سخن، و جنبش هر لب، و جايگاه هر انسان، و وزن هر مورچه، و ناله هر صاحب اندوه، و ميوه هايى که بر شاخسار درختان قرار گرفته، و برگ هايى که روى زمين ريخته، و قرارگاه هر نطفه ها، يا جمع شدن خون، و مضغه يا پرورش يافتن انسان و ساير مخلوقات.
(آرى!) از همه اينها به خوبى آگاه است، وهيچ گونه مشقّتى براى او در اين علم و آگاهى وجود ندارد. بلکه در حفظ و نگهدارى آنچه از مخلوقات ابداع کرده، نيز مشکلى براى او رخ نداده، و در تنفيذ امور و تدبير موجودات نيز ملالت و فتورى بر او عارض نشده است. بلکه علمش در همه آنها نافذ و احصاى او همه را شامل شده، و عدالتش همه را در برگرفته است و با اينکه آنها در آنچه شايسته مقام اوست تقصير دارند، فضل و رحمتش شامل حال همه آنهاست.


خداوندا! تو دارى اوصاف جمال و صفات کمال فراوان هستى; اگر به تو آرزومنديم به خاطر آن است که تو بهترين آروزى مايى. و اگر به تو اميدواريم تو بهترين اميد ما هستى.
بارالها! تو به من توان دادى که به مدحى بپردازم که غير تو را با آن مدح نمى گويم، و به ثنايى روى آورم که بر غير تو نمى خوانم; و روى سخنم را به کسانى که کانون نوميدى و شک و ترديد هستند، متوجّه نمى سازم، تو زبانم را (در پرتو معرفتت) از مدح و ستايش انسان ها و ثناخوانى مخلوقات بازداشتى.
خداوندا! هر ثناخوانى; از سوى کسى که ثنايش را مى گويد، پاداش و عطايى دارد (به همين دليل) من اميدوارم که مرا به سوى ذخاير رحمت و گنج هاى مغفرت رهنمون گردى.
خداوندا! اين وضع کسى است که تو را در توحيد خاصّ خودت يکتا شمرده، و غير تو را لايق اين ستايش ها، و ثناها نمى داند.
(خداوندا!) من به تو نياز دارم. نيازى که جز فضل تو نمى تواند آن را برطرف سازد; و پريشانم، پريشانى و فقرى که جز بخشش تو نمى تواند آن را برطرف سازد. حال که چنين است، رضاى خود را در اين موقعيّت به ما عطا کن و دست نياز ما را از دامن غير خود کوتاه گردان «که تو بر هر چيز توانايى».