ترجمه حکمت 2603 نهج البلاغه

3. و في حديثه (علیه السلام): إِنَّ لِلْخُصُومَةِ قُحَماً.

[يريد بالقحم المهالك لأنها تقحم أصحابها في المهالك و المتالف في الأكثر فمن ذلك قحمة الأعراب و هو أن تصيبهم السنة [فتتفرق] فتتعرق أموالهم فذلك تقحمها فيهم. و قيل فيه وجه آخر و هو أنها تقحمهم بلاد الريف أي تحوجهم إلى دخول الحضر عند محول البدو].

ترجمه: محمد دشتی (ره)

پرهيز از دشمنى كردن:

3. روايتى ديگر از امام: دشمنى، رنج ها و سختى هايى هلاك كننده دارد.

(«قحم» يعنى مهلكه ها، زيرا دشمنى آنان را به هلاكت مى رساند، و به معنى سختى ها نيز آمده كه مى گويند «قحمة الاعراب»، يعنى روزگار سختى و گرسنگى عرب ها به گونه اى كه اموالشان تمام مى شود، و معنى «تقحّم» همين است كه مى گويند خشكسالى روستاييان را به سرزمين هاى سبز و آباد كشانده است).

ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

3. و در حديثى از آن حضرت (ع) آمده است: دشمنى را «قحم» است.

مراد از «قحم» جايهايى است كه هلاكت را سبب شود. زيرا دشمن بيشتر اوقات ياران خود را در آن هلاكتگاهها به هلاكت رساند. و از اين است «قحمة الاعراب» و آن سالهاى قحطى است كه ايشان را فرو گيرد و اموالشان را نابود گرداند. معنى ديگر اين است كه صحراها خشك شود و ساكنان خود را به زور وادارد كه به شهرها روند.

3. در گفتار آن حضرت است: براى نزاع قحم است.

مراد حضرت از قحم موارد هلاكت است، زيرا خصومت در اكثر احوال اهلش را دچار هلاكت و تلف مى كند، و از همين معناست: قحمة الاعراب، و آن اين است كه خشكسالى به آنان مى رسد و اموالشان را نابود مى كند، پس اين است تقحّم آن در ميان ايشان. در آن معناى ديگرى هم گفته شده و آن اينكه: خشكسالى آنان را به روى آوردن به شهرهاى آباد ناچار مى كند هنگامى كه بيابان خشك گردد.

3. [و در حديث آن حضرت است:] دشمنى را قحمى است.

[از قحمة هلاكتجايها را خواهد، چه آن بيشتر كسانى را كه بدان در شوند نابود و تباه كند، و از اين معنى است «قحمة الأعراب» و آن چنان است كه خشكسالى آنان را فرا گيرد و مالهاشان را نابود كند، و آن نگونسارى شان بود در آن سال، و براى آن معنى ديگرى نيز گفته اند و آن اين است كه خشكى صحرا ناچارشان سازد تا به شهرها رو آورند.]

3. در گفتار آن حضرت عليه السّلام است (در زيان زد و خورد):

نزاع و زد و خورد را رنجها و نابوديها است (چون اگر شخص در آن كوشيده پافشارى نمايد به معصيت و گناه گرفتار شود، و اگر از آن چشم پوشد و دست بردارد مغلوب و مظلوم گردد، و در هر دو صورت رنج بيند و چنين كس از پرهيزكارى باز مى ماند چنانكه در فرمايش دويست و نودم باين نكته تصريح شده، پس سزاوار آنست كه كارى كند كه نزاع و زد و خورد پيش نيايد.

(سيّد رضىّ «عليه الرّحمة» فرمايد:) امام عليه السّلام از لفظ قحم نابوديها را اراده نموده است، زيرا زد و خورد بيشتر اوقات اشخاص را بسختيها و نابوديها مى افكند، و (جمله) «قحمة الأعراب» يعنى سختى باديه نشينان عرب، از آن گرفته شده است، و مراد اينست كه قحطى و خشكسالى ايشان را دريابد بطوريكه دارائيهاى آنان را از بين ببرد و از چارپايانشان باقى نگذارد مگر استخوان بى گوشت كه معنى نابود شدن دارائيهاشان همين است.

و در (معنى) «قحمة الأعراب» جور ديگر هم گفته شده است، و آن اينست كه قحطى و خشكسالى آنها را به رفتن شهرهاى آباد وامى دارد يعنى خشكيدن بيابان (نبودن آب و گياه در آن) ايشان را نيازمند گرداند و وادار نمايد كه بشهر آيند.

امام عليه السلام فرمود: خصومت و دشمنى مهلكه هايى در بر دارد.

مرحوم سيّد رضى (در تفسير اين كلام شريف) مى گويد: «منظور امام از قُحَم، مهلكه هاست، زيرا خصومت و دشمنى، در اغلب موارد افرادى را كه در آن درگيرند به هلاكت و تلف سوق مى دهد و از اين باب است كه در بعضى از تعبيرات آمده كه مى گويند: «قُحْمَة الاعراب» و منظور از آن اين است كه سال قحطى دامان آنها را مى گيرد و اموال آنها را از ميان مى برد و اين تَقَحُّم و نفوذ آثار خشكسالى در ميان آنهاست و در اين مورد (قُحْمَة الاعراب) تفسير ديگرى نيز ذكر شده و آن اين است كه خشكسالى، روستاييان را از سرزمين خود بيرون فرستاده و هنگامى كه بيابان خشك شود آنها را نيازمند مى كند كه به مناطق سبز و آباد بروند».