ترجمه حکمت 271 نهج البلاغه

رُوِيَ أَنَّهُ (علیه السلام) رُفِعَ إِلَيْهِ رَجُلَانِ سَرَقَا مِنْ مَالِ اللَّهِ، أَحَدُهُمَا عَبْدٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ وَ الْآخَرُ مِنْ عُرُوضِ [عُرْضِ] النَّاسِ؛ فَقَالَ (علیه السلام):
أَمَّا هَذَا فَهُوَ مِنْ مَالِ اللَّهِ وَ لَا حَدَّ عَلَيْهِ، مَالُ اللَّهِ أَكَلَ بَعْضُهُ بَعْضاً، وَ أَمَّا الْآخَرُ فَعَلَيْهِ الْحَدُّ الشَّدِيدُ، فَقَطَعَ يَدَهُ.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

قضایی 

(دو نفر دزد را خدمت امام آوردند كه از بيت المال دزدى كرده بودند، يكى برده مردم، و ديگرى برده‌اى جزو بيت المال بود، امام فرمود):

روش صحيح قضاوت

برده اى كه از بيت المال است حدّى بر او نيست، زيرا مال خدا مقدارى از مال خدا را خورده است، امّا ديگرى بايد حدّ دزدى با شدّت بر او اجرا گردد (سپس دست او را بريد).

ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

گويند دو مرد را نزد او آوردند كه از مال خدا دزدى كرده بودند. يكى از آن دو، برده اى بود از آن بيت المال مسلمانان و ديگرى، برده اى بود از آن يكى از مردم. فرمود:

آن كه از بيت المال است، حدى بر او نيست، زيرا برخى از مال خدا را برخى از مال خدا خورده است. اما ديگرى را بايد حد زد. و دستش را بريد.

روايت شده: دو مرد را به حضورش آوردند كه از بيت المال دزدى كرده بودند: يكى از آن دو نفر بنده اى بود از بيت المال، و آن ديگرى غلام مردم. فرمود:

اين عبد از بيت المال است و او را حدّى نيست، مال خداوند برخى از آن برخى ديگر را خورده. و امّا غلام را حدّ الهى مقرر است. پس دست او را بريد.

[و روايت شده است كه دو مرد را نزد او آوردند كه از مال خدا دزدى كرده بودند: يكى از آن دو بنده بود از بيت المال مسلمانان، و ديگرى در ملك مردمان. فرمود:]

امّا آن يكى از مال خداست و حدّى بر او نيست چه مال خدا برخى از مال خدا را خورده، و امّا ديگرى بر او حدّ جارى است و دست او را بريد.

روايت شده كه دو مرد را نزد امام عليه السّلام آوردند كه از مال خدا (بيت المال) دزدى كرده بودند. يكى از آنها بنده و غلام و مال بيت المال بود، و ديگرى غلام يكى از مردم، پس آن حضرت (در باره اينكه چه كسيرا كه از بيت المال دزدى كند بايد دست بريد) فرمود:

امّا بر اين غلام كه از آن بيت المال است حدّى نيست (دستش را نبايد بريد، زيرا) برخى از بيت المال برخى ديگر را خورده (و اگر دستش بريده شود زيان افزون گردد، چنانكه محقّق حلّى «رحمه اللّه» در كتاب شرائع الإسلام فرموده) و امّا بر ديگرى حدّ جارى است، پس دست او را بريد (ابن ميثم «عليه الرّحمة» در اينجا مى نويسد: باين جهت دست او را بريده كه از بيت المال كه در بسته بوده دزدى كرده و دزدى او بحدّ نصاب يعنى بمقدار چهار يك درهم طلا بوده كه دست بريدن واجب گشته و او را از بيت المال نصيب و بهره اى هم نبوده، و اگر بهره اى داشت و دزديش بيش از بهره اش باشد و افزونى آن بمقدار نصاب رسد دست او بريده ميشود، و اگر دزديش بيش از بهره اش نباشد دست او بريده نمى شود).

روايت شده است كه دو نفر را خدمت امام عليه السلام آوردند كه هر دو از بيت المال سرقت كرده بودند. يكى از آن دو، برده اى متعلق به بيت المال بود و ديگرى متعلق به بعضى از مردم. امام عليه السلام فرمود:

اما اين يكى (برده بيت المال) خودش مال خداست و حدى بر او نيست (چراكه) بخشى از مال خداوند، بخش ديگر را خورده! و اما آن ديگرى بايد حد شديد بر او جارى شود (منظور از حد شديد همان حدّ سرقت است. و به دنبال آن دستور داد) دست او را قطع كردند.