ترجمه خطبه 101 نهج البلاغه

و من خطبة له (علیه السلام) و هي إحدى الخطب المشتملة على الملاحم:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ قَبْلَ كُلِّ أَوَّلٍ وَ الْآخِرِ بَعْدَ كُلِّ آخِرٍ وَ بِأَوَّلِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لَا أَوَّلَ لَهُ وَ بِآخِرِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لَا آخِرَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ شَهَادَةً يُوَافِقُ فِيهَا السِّرُّ الْإِعْلَانَ وَ الْقَلْبُ اللِّسَانَ. أَيُّهَا النَّاسُ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي وَ لَا يَسْتَهْوِيَنَّكُمْ عِصْيَانِي وَ لَا تَتَرَامَوْا بِالْأَبْصَارِ عِنْدَ مَا تَسْمَعُونَهُ مِنِّي.

فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّ الَّذِي أُنَبِّئُكُمْ بِهِ عَنِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ (صلی الله علیه وآله)، مَا كَذَبَ الْمُبَلِّغُ وَ لَا جَهِلَ السَّامِعُ. لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ. فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ وَ اشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ وَ ثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ عَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا وَ مَاجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا وَ بَدَا مِنَ الْأَيَّامِ كُلُوحُهَا وَ مِنَ اللَّيَالِي كُدُوحُهَا. فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ عُقِدَتْ رَايَاتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ وَ أَقْبَلْنَ كَاللَّيْلِ الْمُظْلِمِ وَ الْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ هَذَا وَ كَمْ يَخْرِقُ الْكُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُّ الْقُرُونُ بِالْقُرُونِ وَ يُحْصَدُ الْقَائِمُ وَ يُحْطَمُ الْمَحْصُود.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

از خطبه هايى است كه در آن حوادث سخت آينده را بيان مى دارد، كه در شهر كوفه ايراد شد

1. ستايش و اندرز

ستايش خداوندى را كه اوّل هر نخستين است و آخر هر گونه آخرى، چون پيش از او چيزى نيست بايد كه ابتدايى نداشته باشد، و چون پس از او چيزى نيست پس پايانى نخواهد داشت، و گواهى مى دهم كه جز او خدايى نيست، و خدا يكى است، آن گواهى كه با درون و برون و قلب و زبان، هماهنگ باشد.

اى مردم دشمنى و مخالفت با من، شما را تا مرز گناه نراند، و نافرمانى از من شما را به پيروى از هواى نفس نكشاند، و به هنگام شنيدن سخن من، به گوشه چشم، يكديگر را ننگريد.

2. خبر از حوادث خونين آينده

سوگند به آن كس كه دانه را شكافت، و جانداران را آفريد، آنچه به شما خبر مى دهم از پيامبر امّى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است،(1) نه گوينده دروغ گفت و نه شنونده(2) نا آگاه بود.

گويا مى بينم شخص سخت گمراهى(3) را كه از شام فرياد زند و بتازد و پرچم هاى خود را در اطراف كوفه بپراكند، و چون دهان گشايد و سركشى كند و جاى پايش بر زمين محكم گردد، فتنه فرزند خويش را به دندان گيرد و آتش جنگ شعله ور شود. روزها با چهره عبوس و گرفته ظاهر شوند و شب و روز با رنج و اندوه بگذرند.

و آنگاه كه كشتزار او به بار نشست، و ميوه او آب دار شد، و چون شتر مست خروشيد، و چون برق درخشيد، پرچم هاى سپاه فتنه از هر سو به اهتزاز در آيد، و چونان شب تار و درياى متلاطم به مردم روى آورند.

از آن بيشتر، چه طوفانهاى سختى كه شهر كوفه را بشكافد، و چه تند بادهايى كه بر آن وزيدن گيرد، و به زودى دستجات مختلف به جان يكديگر يورش آورند: آنها كه بر سر پا ايستاده اند درو شوند، و آنها كه بر زمين افتادند لگد مال گردند.


  1. اُمّی: منسوب به امّبه معنی مادر است، یعنی کسی که به مدرسه نرفته است و علوم او از طرف خداست.
  2. شنونده، شخصِ امام (ع) است.
  3. برخی از شارحان نهج البلاغه و مورّخین گفته اند که، آن شخص عبدالملک مروان است.
اعتقادی سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

خطبه اى از آن حضرت (ع) مشتمل بر پيشگوييهايى:

اوست خداوندى كه اول است پيش از هر چيز كه اولش پندارند، آخر است بعد از هر چيز كه آخرش انگارند. از آن رو، كه اول است بايد كه او را آغازى نباشد و از آن رو كه آخر است بايد كه او را پايانى نبود. شهادت مى دهم، كه هيچ معبودى جز الله نيست، شهادتى كه در آن نهان و آشكار و دل و زبان هماهنگ اند.


اى مردم، دشمنى با من شما را به گناه نكشاند و نافرمانى از من شما را به سرگشتگى دچار نسازد. چون چيزى از من شنويد به گوشه چشم، به انكار، به يكديگر اشارت مكنيد.

پس سوگند به آنكه دانه را شكافته و جانداران را آفريده، كه آنچه به شما خواهم گفت، سخنى است از پيامبر امّى (صلى اللّه عليه و آله) آنكه اين سخن به شما مى رساند، دروغ نگويد و آنكه اين سخن شنيده، نادان نبوده است كه فهم سخن نكند.


گويى مى بينم مردى را، در گمراهى سرآمد همه گمراهان، كه در شام چون زاغ بانگ مى كند. پرچمهايش را در اطراف كوفه برافراشته. چون دهان گشايد، چونان توسنى، كه لجامش را مى كشند، سركشى آغاز كند و در زمين جاى پاى محكم سازد، ديو فتنه، فرزندان خود را در زير دندان خرد بسايد و درياى دمان جنگ موجها برانگيزد، روزها تيره و تار گردد و شبها با رنج و خستگى همراه. چون كشته اش بارور شود و ثمره اش برسد، همانند اشتر مست از خشم، پاره گوشت را از كنار دهان بيرون افكند و بسى چون صاعقه بسوزاند و براى لشكرهاى فتنه علم  بربندد و به راهشان اندازد و آنان چونان شب تاريك و درياى متلاطم پيش آيند. اى بسا، چنين توفانهايى كوفه را در هم كوبد و گرد بادها زير و زبرش سازد. پس از اندك زمانى جنگجويان، شاخ در شاخ، در هم آويزند، آنكه بر پا تواند ايستاد درو شود و آنكه دروده شده، زير پاها خرد و ناچيز گردد.

و از خطبه اى ديگر است مشتمل بر خبر از حوادث ناگوار:

حمد خداى را همان اول پيش از هر اول، و آخر بعد از هر آخر. اوليّتش موجب آن است كه قبل از او اولى نباشد، و آخريتش موجب آنكه بعد از او آخرى نباشد. و شهادت مى دهم معبودى جز او نمى باشد، شهادتى كه باطن و ظاهر و دل و زبان در آن متّحد است.


اى مردم، كينه با من شما را به گناه آلوده نكند، و نافرمانى از من شما را به پيروى هواى نفس نكشاند، و به وقتى كه از من چيزى بشنويد (از راه ناباورى) به يكديگر چشم نيندازيد. به خدايى كه دانه را شكافت، و انسان را آفريد، آنچه به شما خبر مى دهم از پيامبر امّى صلّى اللّه عليه و آله است، ابلاغ كننده دروغ نگفته، و شنونده هم جاهل نبوده.


گويا مى بينم شخصى كه گمراهيش شديد است در شام فرياد مى كند، بيرق هاى خود را اطراف كوفه نصب مى نمايد. پس چون دهانش باز شود، و مقاومتش سخت گردد، و جاى پايش در زمين استوار شود، به آن هنگام فتنه و آشوب با نيش خود مردم زمان را بگزد، و جنگ با امواجش زبانه كشد، و از روزها قيافه خشن آشكار گردد، و از شبها رنج و سختى ها هويدا شود. و هنگامى كه محصول او خوب برسد، و پخته و رسيده سر پا شود، و شقشقه اش به صدا در آيد، و برق شمشيرهايش بدرخشد، آن وقت است كه پرچم هاى فتنه و آشوب كه راه رهايى از آن نيست به اهتزاز آيد، و همانند شب تار و درياى پر موج روى آورد. اين است اوضاع، چه صداهاى سهمگينى كه گوش كوفه را بخراشد، و چه تندبادهايى كه بر آن بوزد به همين زودى ها گروههاى مختلف به جان هم افتند، آنان كه سر پايند درو شوند، و آنان كه از پا افتاده اند لگد مال گردند.

پيش از هر چيزى است كه آن را نخستين انگارند، و پس از هر چيزى است كه او را آخرين شمارند. چون پيش از او چيزى نيست، بايست كه او را ابتدايى نباشد، و چون پس از او چيزى نيست او را انتهايى نباشد، و گواهى مى دهم كه: خدا يكى است و جز او خدايى نيست. گواهيى كه موافق است با آن نهان و عيان، و هم دل و هم زبان.


اى مردم مخالفت با من شما را به گناه واندارد، و نافرمانى من به سرگردانى تان در نيارد. و چون سخن مرا مى شنويد به گوشه چشم به يكديگر منگريد، و آن را نادرست مشمريد. به خدايى كه دانه را كفيده، و جانداران را آفريده، آنچه شما را از آن خبر مى دهم از رسول امّى است -و سخن من با گفته او يكى است-. رساننده، خبر دروغ نگفته، و شنونده نادان نبوده.


گويى مردى را مى بينم سخت گمراه -دينش در راه دنيا تباه- كه از شام بانگ بردارد و در تازد، و درفشهاى خود را پيرامون كوفه بر پا سازد. و چون دهان گشايد، و سركشى كند، و به فرمان نيايد، و جور و ستم از حدّ درگذرد، فتنه دندان خود را در فتنه انگيزان فرو برد. موج پيكار از هر سو پديدار گردد و چهره ترش روزگار آشكار. شب و روز بارور رنج و سختى بسيار. چون كشت او به بار رسيد و ميوه او آبدار گرديد، و چون شتر مست بخروشيد، و چون برق بدرخشيد، سپاه فتنه از هر سو درفش بر بسته برخيزد، و چون شب تار و درياى زخّار، روى آرد و به هم در آميزد. آن هنگام چه تندر بلا كه كوفه را ويران سازد، و چه تندبادها كه بر آن بگذرد و برج و بارويش را در اندازد، و ديرى نپايد كه دو سپاه درهم ريزند، و توده ها به هم آويزند و با يكديگر بستيزند. آنچه از خير و رستگارى بر پاست بدورند و آنچه درويده است، خرد كنند.

از خطبه هاى ديگر (آن حضرت عليه السّلام) است مشتمل بر حوادث و پيش آمدهاى سخت (كه بعد از آن بزرگوار واقع شده):

(1) او است خداوندى كه پيش از هر اوّلى اوّل (و مبدأ) است (پس هر اوّلى مؤخّر از او است) و بعد از هر آخرى آخر (و مرجع) مى باشد (پس برگشت هر آخرى بسوى او است) بسبب اوّل (و مبدأ بودن) او لازم است كه اوّل (و مبدأ) نداشته باشد (و گر نه مبدأ هر چيز نبود) و بجهت آخر (و مرجع بودن) او لازم است كه آخر (و مرجع) نداشته باشد (و گر نه مرجع هر چيز نيست، خلاصه ازلى و ابدى است كه چيزى پيش از او نبوده و بعد از او نمى باشد) و گواهى مى دهم باينكه بجز او خدائى نيست گواهى كه پنهان و آشكار و دل و زبان در آن موافقت دارند (و نفاق و دو روئى در آن راه ندارد).


(2) مردم، دشمنى و مخالفت با من شما را به گناه (تكذيب گفتارم) وادار ننمايد، و (در آنچه خواهم گفت) نافرمانى از من شما را حيران و سرگردان نسازد، و چون چيزى (خبر از غيب) از من بشنويد بيكديگر چشم نيندازيد (به شگفت نيامده انكار نكنيد) پس سوگند بآن كس كه دانه را (زير زمين) شكافته و انسان را آفريده آنچه بشما خبر مى دهم (از پيش خود نمى گويم، بلكه) از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله است كه امّى بوده (هر چه فرموده از وحى الهىّ است از كسى نياموخته) و دروغ نگفته، و شنونده (فرمايشات او يعنى امام عليه السّلام) نادان نبوده است (خلاصه اين خبر وحى الهىّ است به پيغمبر اكرم).


(3) مانند آن است كه مى بينم كسيرا (معاويه يا عبد الملك ابن مروان) در ضلالت و گمراهى بسيار كه بشام بانگ زند (مردم را گرد آورد) و بيرقهاى خود را در اطراف كوفه نصب كند، پس چون دهن باز نمايد (مردم را طعمه شمشير قرار دهد) و دهنه لجام او سخت (بسيار سركش) گردد، و پا زدنش در زمين سنگين باشد (جورش همه را فرا گيرد) و فتنه و آشوب به نيش دندان مردان زمانش را بگزد (مردم مبتلى بقتل و غارت و درد و اندوه گردند) و موجهاى جنگ به حركت آيد (جنگهاى سخت پيش آيد) و روزها (بسبب ظلم و ستم) گرفته و در همند، و شبها (بسبب درد و اندوه) دلخراش هستند (خلاصه آن مرد گمراه كوفه را ويران كرده مردم را دقيقه اى آسوده نگذارد)
(4) پس آنگاه كه كشت آن گمراه (از تخم فتنه و فساد) بروئيد، و شاخه آن نموّ نمايد (بر مردم مسلّط شود) و شقشقه هاى او صدا كند (شقشقه چيزى است مانند شش گوسفند كه هنگام مستى از دهن شتر بيرون آمده صدا كند، يعنى فرمانهاى نا حقّ دهد) و برق شمشيرهايش بدرخشد (طغيان و سر كشيش بحدّ كمال رسيده و بيم و ترس از او در دلهاى قوىّ جا گيرد، آنگاه) بيرقهاى فتنه و آشوب كه رهائى از آن نيست استوار مى گردد، و مانند شب تاريك و درياى موج دار (پى در پى بمردم) رو آورد،
(5) اين است، و چقدر باد سخت و صدا دار كوفه را بشكافد (ويران نمايد) و باد تند بر آن بوزد (خونريزيها در آن واقع گردد) و پس از زمان كمى گروهى با گروهى بپيچند (بزد و خورد مشغول گردند) و (از سنبله آدمى) آنچه بر پا است (قوىّ است) درو شود (كشته ميشود) و آنچه درو شده (ضعيف و ناتوان) است (در زير دست و پاى فتنه جويان) خورد مى گردد (خلاصه از پى يكديگر هلاك گشته و هر سال از كشت تخم فتنه و آشوب خرمنها از كشته آدميان بر باد رود).

ستايش مخصوص خداوندى است! که نخستين هستى است پيش ازهمه نخستين ها، و آخرين هستى است بعد ازهمه آخرها; به دليل نخست بودنش، لازم است آغازى نداشته باشد و به دليل آخر بودنش، واجب است پايانى برايش نباشد. و شهادت مى دهم که معبودى (جز ذات پاک) الله نيست; شهادتى که درون و برون در آن هماهنگ است، و دل با زبان هم صدا.


اى مردم! دشمنى و مخالفت با من، شما را وادار به گناه نسازد، و نافرمانى نسبت به من شما را به پيروى از هواى نفس نکشاند، و به هنگام شنيدن سخنانم با ديده انکار به يکديگر نگاه نکنيد. سوگند به آن کس که دانه را (در دل خاک) شکافت و بشر را آفريد! آنچه را که به شما خبر مى دهم، از پيامبر امّى(صلى الله عليه وآله) است. نه آن کس که (اين حقايق را) به من ابلاغ کرده، دروغ گفته است و نه شنونده جاهل بوده، (که نتواند سخنان رسول خدا را به درستى حفظ کند).


گويا مى بينم شخصى بسيار گمراه و گمراه کننده، بر مردم شام مسلّط شده، و همچون حيوانات بر آنها بانگ مى زند و (آن قدر پيشروى مى کند که) پرچم هاى خويش را در اطراف کوفه نصب مى نمايد. هنگامى که او دهن باز مى کند و طغيانش به اوج مى رسد و جاى پايش در زمين محکم مى گردد و فتنه، فرزندان خود را با دندان هايش مى گزد، و امواج جنگ، به حرکت در مى آيد; چهره عبوس روزها ظاهر مى شود و درد و رنج و مشقّت شب ها نمايان مى گردد و هنگامى که کِشت (آن ظالم گمراه) به مرحله درو مى رسد، براى چيدنش به پا مى خيزد، به هيجان در مى آيد و برق شمشيرش مى درخشد; در آن هنگام، پرچم هاى فتنه هاى پيچيده (بر ضدّ او) به اهتراز در مى آيد و (دشمنانش) همچون شب تار، و درياى متلاطم روى مى آورند. چه طوفان هاى سختى شهر کوفه را مى شکافد! و چه تندبادهايى که بر آن مى گذرد و به زودى گروههاى مختلف به جان هم مى افتند; آنان که سرپا هستند درو مى شوند و آنها که از پا افتاده اند، لگدمال مى گردند!