ترجمه خطبه 121 نهج البلاغه

و من خطبة له (علیه السلام) بعد ليلة الهَرير و قد قام إليه رجل من أصحابه فقال نَهيتَنا عن الحكومة ثم أمَرتَنا بها. فلم نَدر أيّ الأمرين أرشَد؟ فَصَفِق (علیه السلام) إحدى يديه على الأخرى ثم قال:

هَذَا جَزَاءُ مَنْ تَرَكَ الْعُقْدَةَ، أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ أَنِّي حِينَ أَمَرْتُكُمْ بِهِ حَمَلْتُكُمْ عَلَى الْمَكْرُوهِ الَّذِي يَجْعَلُ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً، فَإِنِ اسْتَقَمْتُمْ هَدَيْتُكُمْ وَ إِنِ اعْوَجَجْتُمْ قَوَّمْتُكُمْ وَ إِنْ أَبَيْتُمْ تَدَارَكْتُكُمْ لَكَانَتِ الْوُثْقَى، وَ لَكِنْ بِمَنْ وَ إِلَى مَنْ؟ أُرِيدُ أَنْ أُدَاوِيَ بِكُمْ وَ أَنْتُمْ دَائِي، كَنَاقِشِ الشَّوْكَةِ بِالشَّوْكَةِ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّ ضَلْعَهَا مَعَهَا. اللَّهُمَّ قَدْ مَلَّتْ أَطِبَّاءُ هَذَا الدَّاءِ الدَّوِيِّ وَ كَلَّتِ النَّزْعَةُ بِأَشْطَانِ الرَّكِيِّ.

أَيْنَ الْقَوْمُ الَّذِينَ دُعُوا إِلَى الْإِسْلَامِ فَقَبِلُوهُ وَ قَرَءُوا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ وَ هِيجُوا إِلَى الْجِهَادِ فَوَلِهُوا، وَلَهَ اللِّقَاحِ إِلَى أَوْلَادِهَا وَ سَلَبُوا السُّيُوفَ أَغْمَادَهَا وَ أَخَذُوا بِأَطْرَافِ الْأَرْضِ زَحْفاً زَحْفاً وَ صَفّاً صَفّاً، بَعْضٌ هَلَكَ وَ بَعْضٌ نَجَا لَا يُبَشَّرُونَ بِالْأَحْيَاءِ وَ لَا يُعَزَّوْنَ عَنِ الْمَوْتَى، مُرْهُ الْعُيُونِ مِنَ الْبُكَاءِ خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّيَامِ ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ صُفْرُ الْأَلْوَانِ مِنَ السَّهَرِ عَلَى وُجُوهِهِمْ غَبَرَةُ الْخَاشِعِينَ، أُولَئِكَ إِخْوَانِي الذَّاهِبُونَ فَحَقَّ لَنَا أَنْ نَظْمَأَ إِلَيْهِمْ وَ نَعَضَّ الْأَيْدِي عَلَى فِرَاقِهِمْ.

إِنَّ الشَّيْطَانَ يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ وَ يُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً وَ يُعْطِيَكُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ وَ بِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ، فَاصْدِفُوا عَنْ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ وَ اقْبَلُوا النَّصِيحَةَ مِمَّنْ أَهْدَاهَا إِلَيْكُمْ وَ اعْقِلُوهَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

پس از پذيرش «حكميّت» در صفيّن، يكى از ياران(1) گفت: ما را از حكميّت نهى فرمودى، سپس پذيرفتى و داور تعيين كردى ما نمى دانيم كدام يك از اين دو كار درست است امام دست بر روى دست كوبيد و با تأسف فرمود

1. علل شكست كوفيان و پذيرش «حكميّت»

اين سزاى كسى است كه بيعت با امام خود را ترك گويد، و پيمان بشكند. به خدا سوگند، هنگامى كه شما را به جنگ با معاويه فراخواندم، خوشايندتان نبود، ولى خداوند خير شما را در آن قرار داده بود، اگر مقاومت مى كرديد، شما را راهنمايى مى كردم و اگر به انحراف مى رفتيد شما را به راه راست برمى گرداندم، اگر سر باز مى زديد، دوباره شما را براى مبارزه آماده مى كردم، در آن صورت وضعيّتى مطمئن داشتيم. امّا دريغ، با كدام نيرو بجنگم و به چه كسى اطمينان كنم؟

شگفتا، مى خواهم به وسيله شما بيمارى ها را درمان كنم ولى شما درد بى درمان من شده ايد، كسى را مى مانم كه خار در پايش رفته و با خار ديگرى مى خواهد آن را بيرون كشد،(2) در حالى كه مى داند خار در تن او بيشتر شكند و بر جاى ماند. خدايا طبيب اين درد مرگبار به جان آمده، و آب رسان اين شوره زار ناتوان شده است.

2. وصف ياران شهيدى كه وفادار بودند

كجا هستند مردمى كه به اسلام دعوت شده و پذيرفتند، قرآن تلاوت كردند و معانى آيات را شناختند، به سوى جهاد بر انگيخته شده چونان شترى كه به سوى بچّه خود روى مى آورد شيفته جهاد گرديدند، شمشيرها از نيام بر آوردند، و گرداگرد زمين را گروه گروه، صف به صف، احاطه كردند، بعضى شهيد، و برخى نجات يافتند.

هيچ گاه از زنده ماندن كسى در ميدان جنگ شادمان نبودند، و در مرگ شهيدان نيازى به تسليت نداشتند. با گريه هاى طولانى از ترس خدا، چشم هايشان ناراحت، و از روزه دارى فراوان، شكم هايشان لاغر و به پشت چسبيده بود. لب هايشان از فراوانى دعا خشك، و رنگ هاى صورت از شب زنده دارى ها زرد، و بر چهره هايشان غبار خشوع و فروتنى نشسته بود. آنان برادران من هستند كه رفته اند، و بر ماست كه تشنه ملاقاتشان باشيم، و از اندوه و فراقشان انگشت حسرت به دندان بگيريم.

3. هشدار از فريب كارى شيطان

همانا شيطان،(3) راه هاى خود را به شما آسان جلوه مى دهد، تا گره هاى محكم دين شما را يكى پس از ديگرى بگشايد، و به جاى وحدت و هماهنگى، بر پراكندگى شما بيفزايد. از وسوسه و زمزمه و فريب كارى شيطان روى گردانيد، و نصيحت آن كس را كه خيرخواه شماست گوش كنيد، و به جان و دل بپذيريد.


  1. این شخص أشعث بن قیس بود که همه جا، همواره روحیّه اعتراض داشت و خود از عوامل پذیرش حکمیّت بود.
  2. ضرب المثل است برای کسانی که بیهوده تلاش می کنند.
  3. مقصود امام (ع) در اینجا از شیطان، معاویه است که با مکر و حیله عمروعاص لشکر اسلام را پریشان ساخت.
اعتقادی سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

يكى از اصحابش برخاست و گفت: ما را از حكميت منع مى كردى و سپس خود حكمى برگماشتى ندانيم كداميك از اين دو به صواب نزديكتر است، على (ع) دست بر دست زد و فرمود:

اين است جزاى كسى، كه آنچه را كه بر آن پيمان بسته به كار نبندد. به خدا سوگند، هنگامى كه شما را فرمان دادم به آنچه فرمان دادم، شما را به كارى ناخوش آيند واداشتم،  ولى، كارى بود كه خدا خير شما را در آن نهاده بود. اگر استقامت ورزيده بوديد، شما را راه مى نمودم و اگر به راه كج مى رفتيد به راه راستتان مى آوردم و اگر سر بر مى تافتيد، چاره كار شما مى كردم. اين روشى درست و رأيى استوار بود.

اما به كه و با چه كسى؟ مى خواهم درد خود را به شما درمان كنم و حال آنكه شما عين درد من هستيد. همانند كسى كه بخواهد با نوك خارى، خارى را از پاى بيرون كند و مى داند كه خار به خار متمايل است. بار خدايا، پزشكان اين درد بيدرمان از علاج ملول شده اند و آنان كه مى خواهند با طنابها از چاه ژرف آب بكشند، خسته و درمانده گشته اند.


كجايند آن مردمى كه چون به اسلام دعوتشان كردند پذيرفتند و قرآن را مى خواندند و نيكو در مى يافتند و چون به جنگ بسيج مى شدند چنان با شوق تمام به حركت مى آمدند، كه ماده شترى مشتاقانه به سوى فرزندش مى رود.

شمشيرها را از غلاف ها بر مى كشيدند و، فوج فوج و، صف صف به اطراف زمين مى تاختند. برخى هلاك مى شدند و برخى نجات مى يافتند. نه زنده ماندن زندگان را به يكديگر مژده مى دادند و نه مرگ كشتگان را تسليت.

از بس از خوف خدا گريسته بودند، ديدگانشان سفيدى گرفته بود. شكمهايشان از روزه داشتن، لاغر شده و لبهايشان از دعا خشكيده و رنگشان از شب زنده دارى زرد شده و بر چهره هايشان گرد خشوع نشسته بود. اينان، برادران من بودند كه رفتند. شايسته است كه تشنه ديدارشان باشيم و از جداييشان دست حسرت به دندان بگزيم.


شيطان راه خود را برايتان هموار نموده، مى خواهد گره رشته ايمانتان بگلسد و به جاى اتحاد كارتان را به تفرقه كشد و فتنه و فساد برانگيزاند. از وسوسه ها و افسونهايش اعراض كنيد. اندرز كسى را، كه آن را به شما هديه مى كند، بپذيريد و آويزه گوش جان سازيد.

از خطبه هاى آن حضرت است بعد از ليلة الهرير مردى از يارانش به پا خاست و گفت: ما را از قبول حكميت نهى كردى سپس به آن امر نمودى، ما نفهميديم كدام دستور شما صحيح است؟ امير المؤمنين عليه السّلام يكى از دو دست مبارك را بر ديگرى زد و فرمود:

اين است جزاى كسى كه پيمان محكم را واگذارد. بدانيد به خدا قسم اگر وقتى كه شما را امر به ادامه جنگ كردم وادار به كارى مى نمودم كه به آن بى ميل بوديد ولى خداوند در آن خير قرار داده بود، پس اگر به امر من استقامت مى ورزيديد شما را راهنمايى مى كردم، و اگر به كژى مى رفتيد راستتان مى كردم، و اگر امتناع مى نموديد به راه حق بازتان مى آوردم هر آينه اين روش مطمئن تر بود، اما با كمك كه و با چه كس؟

مى خواهم بيماريها را به وسيله شما مداوا كنم ولى خود درد من هستيد، وضع من مانند كسى است كه مى خواهد خارى را كه در عضوى فرو رفته با خارى ديگر در آورد و حال اينكه مى داند آن خار در جاى خار اول بشكند.

بار خدايا، طبيبان اين درد بى درمان ملول شدند، و بالا آورندگان آب از چاهها با اين طنابها به خستگى رسيدند.


كجايند آنان كه به اسلام دعوت شدند و آن را پذيرفتند، قرآن خواندند و با استقامت به آن عمل كردند، به جهاد ترغيب شدند و مانند شوق شتران شيرده به فرزندانشان به هيجان آمدند، شمشيرها از نيام كشيدند، و دور زمين (جنگ) را گروه گروه و صف به صف (براى اعتلاى اسلام) احاطه كردند، بعضى شهيد شدند، و عده اى نجات يافتند، از زنده ماندن زنده ها خوشحال نمى شدند، و بر شهادت شهيدان توقع تسليت نداشتند، چشمشان از گريه بى نور، شكمشان از روزه لاغر، لبانشان از كثرت دعا خشكيده، رنگشان از بيدارى شب زرد، و بر صورتشان غبار خشوع كنندگان نشسته بود. آنان برادرانم بودند كه از دنيا رفتند، سزاوار است كه تشنه ديدارشان باشيم، و بر فراقشان دست به دندان گزيم.


بدون شك شيطان راههاى خود را براى شما هموار مى كند، و مى خواهد گره هاى محكم دينتان را از پى هم باز كند، و به جاى اتفاق پراكندگى ايجاد نمايد، و از پراكندگى فتنه به پا كند، از وساوس و افساد او روى بگردانيد، و از آنان كه پند و خير خواهى به شما هديه مى دهند پذيرش داشته باشيد، و آن را محكم بر خود ببنديد.

[مردى از اصحاب او برخاست و گفت: «ما را از داورى بازداشتى، سپس خود داور گماشتى. ما نمى دانيم كدام يك از دو كار، راست و استوار است.» امام دست خود بر دست ديگر زد و فرمود:]

اين پاداش كسى است كه پيمان بسته را واگذارد، -و آن را به حساب نيارد- به خدا سوگند، آن گاه كه شما را فرمان دادم بدانچه دادم، كارى ناخوش، كه خدا خيرى در آن نهاده بود، به عهده تان نهادم.  اگر پايدار مى مانديد، شما را راهنمايى مى كردم، و اگر كژى پيش مى گرفتيد، به راه راستتان مى آوردم. اگر سر باز مى زديد، تدارك كارتان مى كردم. صواب اين بود، و راى درست چنين. امّا به كه و با چه كس -و براى آزار من، بودن شما بس-. مى خواهم خود را با شما درمان كنم و درد من شماييد، چونان كه كسى خواهد خار را به خار از تن برون كند، و خار در تن او بيشتر شكند. خدايا پزشكان اين درد مرگبار به جان آمدند، و آبرسانان بدين شوره زار، ناتوان شدند.


كجايند مردمى كه به اسلامشان خواندند، و آن را پذيرفتند، و قرآن خواندند، و معنى آن را به گوش دل شنفتند  به كارزارشان برانگيختند، و آنان همچون ماده شتر كه به بچّه خود روى آرد، شيفته آن گرديدند. شمشيرها از نيام برآوردند، و گروه گروه، و صف در صف روى به اطراف زمين كردند. بعضى نجات يافتند، و بعضى مردند. نه مژده زنده ماندن زندگان را شنفتند، و نه آنان را بر مردگان تعزيت گفتند.

چشمانشان از گريه تباه، شكمهاشان از روزه لاغر، و به پشت چسبيده. لبهاشان از دعا خشك، و پژمرده گرديده، رنگها زرد از شب زنده دارى -بسيار- بر رخسارشان گرد فروتنى پديدار. برادران من اينانند كه رفته اند، و ماراست كه تشنه ديدارشان بپاييم، و بر جدايى آنان دست حسرت به دندان بخاييم.


شيطان راههاى خود را به شما آسان مى نمايد، و خواهد كه گرههاى استوار دينتان را يكى پس از ديگرى بگشايد، و به جاى هماهنگى بر پراكندگى تان بيفزايد. پس، از دمدمه، و وسوسه او روى برگردانيد، و نصيحت آن كس را كه خيرخواه شما است قبول كنيد، و در گوش كشانيد، و به جان بپذيريد -تا زيانبار ممانيد-.

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (در جنگ صفّين بعد از وقعه ليلة الهرير «شمّه اى از چگونگى آن در شرح خطبه سى و ششم بيان شد» چون لشگر شام شكست خورده آثار فتح و فيروزى را در لشگر عراق مشاهده نمودند، بر اثر مكر و حيله عمرو ابن عاص دست از جنگ كشيده قرآنها بر سر نيزه ها كرده حكومت حكمين را درخواست نمودند، و بيشتر لشگر عراق در خواستشان را پذيرفتند، ولى امام عليه السّلام باين امر راضى نبود آنان را از قبول اين درخواست نهى فرمود، آنها بسيار اصرار نموده گفتند اگر در خواست ايشان را نپذيرى ترا مى كشيم چنانكه عثمان ابن عفّان را كشتيم، پس حضرت بر اثر اصرار و گفتار زشتشان به حكميّت تن داد و لشگرش را به پذيرفتن آن اجازه فرمود) مردى از اصحابش برخاسته گفت: ما را از حكومت (حكمين) نهى كردى پس از آن امر نمودى، نفهميديم كدام يك از اين دو به هدايت و راهنمائى نزديكتر است امام عليه السّلام دست بروى دست زده فرمود:
(1) اين (حيرت و سرگردانى) جزاى كسى است كه حزم و احتياط را از دست داده است (و گفتار مرا پيروى نكرده بقبول حكميّت حكمين يعنى ابو موسى عمرو ابن عاص وادارم نمود)
(2) آگاه باشيد بخدا سوگند اگر آن زمان كه بشما امر كردم فريب نخورده به حكميّت تن ندهيد وادار كرده بودم شما را به كارى كه ميل نداشتيد (جنگ با اهل شام) كه خداوند در آن خير و نيكوئى قرار مى داد (فتح و فيروزى نصيب مى گرديد) پس اگر استقامت داشتيد (پيروى مرا مى كرديد) شما را هدايت و راهنمائى مى كردم، و اگر كج بوديد شما را راست مى نمودم، و اگر (از پيروى من) امتناع مى نموديد شما را مجبور مى ساختم (كشته يا زجر مى كردم تا دستور مرا انجام دهيد) هر آينه آن رويّه (براى من و شما) استوارتر بود، و ليكن بكمك و همراهى كه و ياورى خواستن از چه كسى؟ (با نداشتن يار و ياور و موافقت ننمودن شما چگونه مى توانستم بصلاح و خير شما كه جنگ با اهل شام بود امر نمايم)
(3) مى خواهم (بيمارى شكست خوردن و تسلّط دشمن را بر خود) به (كمك و همراهى) شما مداوا كنم (فتح و فيروزى بدست آرم) و حال آنكه شما خود درد و بيمارى من مى باشيد (موجب شكست من هستيد) مانند كسى هستم كه مى خواهد بوسيله خار از پا خار بيرون آورد و حال آنكه ميداند ميل خار با خار است (اين جمله ضرب المثل است، و استعمال آن در موقعى است كه شخص كمك و يارى از كسى درخواست نمايد كه رغبت و ميل او با دشمن باشد، و اصل مثل اينست: «لا تنقش الشّوكة بالشّوكة فإنّ ضلعها معها» يعنى خار را بوسيله خار بيرون نياور، زيرا ميل خار با خار است. در اينجا امام عليه السّلام از بسيارى رنجش از اصحابش به خداوند سبحان شكايت نموده و از خدمات رؤساى دين مانند حمزه و جعفر و سلمان و ابو ذرّ و مقداد و عمّار و اوصاف پسنديده آنها ياد آورى فرموده و از نبودنشان براى كمك و يارى تأسّف خورده و در خاتمه پند و اندرز داده مى فرمايد:)
(4) بار خدايا طبيبان اين درد بى درمان ملول گشتند، و كشندگان آب از چاهها با ريسمانها خسته و ناتوان شدند (ما را به اميدى به هدايت و رستگارى اين قوم نيست، تو خود علاج فرما).


(5) كجايند گروهى كه به اسلام خوانده شده آنرا پذيرفتند، و قرآن را خوانده آنرا محكم و استوار ساختند (طبق آن عمل كردند) و بجهاد انگيخته شدند (آنرا تشويق نمودند) پس (به رفتن كارزار و جنگ با دشمن) شيفته گرديدند مانند شيفتگى شترها به اولادشان (زمانيكه آنها را از هم جدا ميكنند) و شمشيرها را از غلاف بيرون كشيده اطراف زمين (كارزار) را دسته دسته و صفّ صفّ فرا گرفتند (دشمن را محاصره نمودند، و اين فتح و فيروزى مسلمانان بدست نيامد مگر وقتى كه) بعضى هلاك گشتند (كشته شدند، مانند عبيدة ابن حارث در جنگ بدر و حمزة ابن عبد المطّلب در جنگ احد و جعفر ابن ابى طالب كه در جنگ موته شهيد گرديدند) و بعضى به سلامت ماندند (مانند امام عليه السّلام، چنانكه در قرآن كريم سوره 33 آیه 23 مى فرمايد: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ، وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا» يعنى از مؤمنين مردانى هستند كه بر آنچه با خدا عهد و پيمان بستند راست گفتند، پس بعضى از ايشان «با كفّار و منافقين» جنگيده شهادت را دريافتند و برخى كشته شدن را انتظار مى برند و ايشان عهد و پيمان را تبديل ننموده از ايستادگى دست بر نداشتند)
(6) از بقاء زنده ها (كه در جنگ كشته نشده بودند) شاد نمى شدند (اگر مى گفتند فلان در كارزار رهائى يافته كشته نشد شاد نمى گشتند، زيرا زندگى جاويد كشته شدن در راه حقّ را مى دانستند) و از مرگ كشته شده ها تسليت نمى خواستند (اگر مى گفتند فلان در جنگ كشته شد اندوهگين نمى شدند تا دلداريشان دهند، زيرا كشته شدن در راه خدا را سعادت ابدى مى دانستند) چشمشان از گريه (خوف خدا) سفيد شد، و شكمشان از روزه لاغر، و لبشان از دعاء خشكيد، و رنگشان از بيدارى زرد گشت، و بر روهاشان غبار (آثار) فروتنان بود،
(7) آنان برادران (ايمانى و ياران) من بودند كه رفتند، پس سزاوار است تشنه (ملاقات) ايشان بوده از فراق و دوريشان دستها بگزيم (چون مانند آنها در ميان شما يافت نمى شود).


(8) شيطان راههاى (ضلالت و گمراهى) خود را براى شما آسان مى گرداند، و مى خواهد با گشودن گره از پى گره استوارى دين شما را سست گرداند (تا در نتيجه دست از حقائق برداشته كافر شويد) و بعوض جماعت و اتّحاد تفرقه و جدائى و بر اثر تفرقه و جدائى فتنه و فساد در شما توليد نمايد،
(9) پس از وسوسه ها و افسونهاى او رو گردانيد (فريب نخورده به دستورش رفتار ننمائيد) و از كسيكه (امام عليه السّلام) پند و اندرز را هديّه و ارمغان بشما مى دهد قبول كنيد و آنرا حفظ نمائيد (بپذيريد و رفتار كنيد تا در دنيا و آخرت سعادتمند شويد).

اين (گرفتارى ناشى از حکميّت که دامان شما را گرفته)، کيفر کسى است که «رأى صواب و پيمان اطاعت» را رها سازد. به خدا سوگند! اگر هنگامى که من شما را دستور به قبول حکميّت (از روى ناچارى) دادم (به جاى آن) شما را وادار (به ادامه جهاد) مى کردم ـ کارى که خوشايندتان نبود، ولى خدا خير فراوانى در آن قرار مى داد ـ و در اين حال اگر شما در مسير حق گام برمى داشتيد هدايتتان مى کردم، و اگر منحرف مى شديد شما را به راه، باز مى گرداندم، اگر گروهى از شما خوددارى مى کردند کسان ديگرى را به جاى آنها مى گماردم، اين کار صحيح و اساسى بود، ولى (افسوس که تسليم فرمان من نبوديد)، من با کمک چه کسى مى جنگيدم؟ وبه که اعتماد مى کردم؟

من مى خواهم به وسيله شما دردم را درمان کنم در حالى که شما خود درد من هستيد. من در اين حال به کسى مى مانم، که مى خواهد خار را به وسيله خار، بيرون بياورد با اين که مى داند خار همچون خار است. خداوندا! طبيبان اين بيمارى سخت و جانکاه، خسته شده اند، و کِشندگان آب از چاه (براى آبيارى اين زمين بى حاصل) درمانده گشته اند.


کجايند آنها که به اسلام دعوت شدند، و (از جان و دل) آن را پذيرفتند، قرآن را تلاوت کردند و به خوبى آن را شناختند و به کار بستند، به جهاد دعوت شدند و عاشقانه به سوى آن حرکت کردند، همچون عشق ناقه به بچه هايش، غلاف شمشيرها را کنار انداختند (و فکر عقب نشينى را از سر به در کردند) و گرداگرد زمين را در جبهه هاى مختلف گروه گروه و صف در صف احاطه نمودند سرانجام بعضى شهيد شدند وبعضى رهايى يافتند.

آنها کسانى بودند که هيچ گاه از زنده ماندن در ميدان جنگ، ابراز شادى نمى کردند و در مرگ شهيدان به يکديگر تسليت نمى گفتند! آنها بر اثر گريه (از خوف خدا) چشمانشان ناراحت و به خاطر روزه شکم هايشان تهى ولب ها از کثرت دعا خشک شده و رنگ چهره ها بر اثر شب زنده دارى پريده و غبار خشوع بر چهره هاى آنها نشسته بود، (آرى) برادران من آنها بودند که رفتند، پس سزاوار است که تشنه ديدار آنها باشيم و از فراقشان انگشت حسرت به دندان بگزيم!


شيطان راه هاى انحرافى خويش را براى شما آسان جلوه مى دهد، و مى خواهد (رشته هاى محکم) دين شما را گره گره بگشايد و به جاى اتحاد و هماهنگى، ايجاد تفرقه کند و به وسيله تفرقه، فتنه بر پا سازد. حال که چنين است: از وسوسه ها و فريب هاى او روى بگردانيد و نصيحت را از کسى که به شما هديه مى کند، پذيرا شويد، و آن را محکم در درون جان خويش نگهدارى کنيد.