ترجمه خطبه 128 نهج البلاغه

و من كلام له (علیه السلام) فيما يخبر به عن الملاحم بالبصرة:

يَا أَحْنَفُ، كَأَنِّي بِهِ وَ قَدْ سَارَ بِالْجَيْشِ الَّذِي لَا يَكُونُ لَهُ غُبَارٌ وَ لَا لَجَبٌ وَ لَا قَعْقَعَةُ لُجُمٍ وَ لَا حَمْحَمَةُ خَيْلٍ، يُثِيرُونَ الْأَرْضَ بِأَقْدَامِهِمْ كَأَنَّهَا أَقْدَامُ النَّعَامِ. ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): وَيْلٌ لِسِكَكِكُمُ الْعَامِرَةِ وَ الدُّورِ الْمُزَخْرَفَةِ الَّتِي لَهَا أَجْنِحَةٌ كَأَجْنِحَةِ النُّسُورِ وَ خَرَاطِيمُ كَخَرَاطِيمِ الْفِيَلَةِ، مِنْ أُولَئِكَ الَّذِينَ لَا يُنْدَبُ قَتِيلُهُمْ وَ لَا يُفْقَدُ غَائِبُهُمْ. أَنَا كَابُّ الدُّنْيَا لِوَجْهِهَا وَ قَادِرُهَا بِقَدْرِهَا وَ نَاظِرُهَا بِعَيْنِهَا.

منه في وصف الأتراك:

كَأَنِّي أَرَاهُمْ قَوْماً كَأَنَّ وُجُوهَهُمُ الْمَجَانُّ [الْمُطْرَقَةُ] الْمُطَرَّقَةُ يَلْبَسُونَ السَّرَقَ وَ الدِّيبَاجَ وَ يَعْتَقِبُونَ الْخَيْلَ الْعِتَاقَ وَ يَكُونُ هُنَاكَ اسْتِحْرَارُ قَتْلٍ حَتَّى يَمْشِيَ الْمَجْرُوحُ عَلَى الْمَقْتُولِ وَ يَكُونَ الْمُفْلِتُ أَقَلَّ مِنَ الْمَأْسُورِ.

فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ لَقَدْ أُعْطِيتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عِلْمَ الْغَيْبِ! فَضَحِكَ (علیه السلام) وَ قَالَ لِلرَّجُلِ وَ كَانَ كَلْبِيّاً يَا أَخَا كَلْبٍ لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَيْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ ...» فَيَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِي الْأَرْحَامِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ قَبِيحٍ أَوْ جَمِيلٍ وَ سَخِيٍّ أَوْ بَخِيلٍ وَ شَقِيٍّ أَوْ سَعِيدٍ وَ مَنْ يَكُونُ فِي النَّارِ حَطَباً أَوْ فِي الْجِنَانِ لِلنَّبِيِّينَ مُرَافِقاً. فَهَذَا عِلْمُ الْغَيْبِ الَّذِي لَا يَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِيَّهُ (صلی الله علیه وآله) فَعَلَّمَنِيهِ وَ دَعَا لِي بِأَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي وَ تَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوَانِحِي.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

از اين سخنرانى در سال 36 هجرى پس از جنگ جمل در شهر بصره در بيان حوادث سخت آينده ايراد شد

1. پيشگويى امام عليه السّلام نسبت به حوادث مهم شهر بصره

اى أحنف،(1) گويا من او را مى بينم كه با لشكرى بدون غبار و سر و صدا، و بدون حركات لگام ها، و شيهه اسبان، به راه افتاده، زمين را زير قدم هاى خود چون گام شتر مرغان در مى نوردند.(2) پس واى بر كوچه هاى آباد و خانه هاى زينت شده بصره كه بال هايى چونان بال كركسان و ناودان هايى چون خرطوم هاى پيلان دارد واى بر اهل  بصره كه بر كشتگان آنان نمى گريند، و از گمشدگانشان كسى جستجو نمى كند. من دنيا را به رو، بر زمين كوبيده و چهره اش را به خاك ماليدم، و پيش از آنچه ارزش دارد، بهايش نداده ام، و با ديده اى كه سزاوار است به آن نگريسته ام.

2. وصف ترك هاى مغول

گويا آنان را مى بينم كه با رخسارى چونان سپرهاى چكّش خورده، لباس هايى از ديباج و حرير پوشيده، كه اسب هاى اصيل را يدك مى كشند و آنچنان كشتار و خونريزى دارند كه مجروحان از روى بدن كشتگان حركت مى كنند و فراريان از اسير شدگان كمترند.

3. جايگاه علم غيب

(يكى از اصحاب گفت: اى امير مؤمنان تو را علم غيب دادند. امام عليه السّلام خنديد و به آن مرد كه از طايفه بنى كلب بود فرمود): اى برادر كلبى اين اخبارى كه اطّلاع مى دهم علم غيب نيست، علمى است كه از دارنده علم غيب (پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) آموخته ام،(3) همانا علم غيب علم قيامت است، و آنچه خدا در گفته خود آورده كه: «علم قيامت در نزد خداست، خدا باران را نازل كرده و آنچه در شكم مادران است مى داند، و كسى نمى داند كه فردا چه خواهد كرد و در كدام سرزمين خواهد مرد».

پس خداوند سبحان، از آنچه در رحم مادران است، از پسر يا دختر، از زشت يا زيبا،(4) سخاوتمند يا بخيل، سعادتمند يا شقى آگاه است، و از آن كسى كه آتشگيره آتش جهنّم است يا در بهشت همسايه و دوست پيامبران عليهم السّلام است، از همه اينها آگاهى دارد. اين است آن علم غيبى (ذاتى) كه غير از خدا كسى نمى داند. جز اينها، علومى است كه خداوند به پيامبرش تعليم داده (علم غيب اكتسابى) و او به من آموخته است، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى من دعا كرد كه خدا اين دسته  از علوم و اخبار را در سينه ام جاى دهد و اعضاء و جوارح بدن من از آن پر گردد.


  1. أحنف بن قیس، از یاران رسول خدا (ص) است که پیامبر در حقّ او دعا کرد. مردی با هوش و عاقل بود، در هنگامه جنگ جَمَل به امیرالمؤمنین (ع) گفت: دوست داری با 200 سوار برای یاری تو به لشکریان شما ملحق گردم؟ یا با جمعیّت ((بنی سعید)) از جنگ کناره گیری کنم؟ که آنگاه 6000 شمشیر را از تو باز می دارم. امام (ع) فرمود از جنگ کناره بگیر! پس از جنگ و فتح بصره خود را به امام رساند و به یاران آن حضرت ملحق شد. (سفینة البحار مادّه حَنَف - و - اسدالقابة ج1 ص55)
  2. این کلام اشاره است به ((صاحب زنج)). آیا واقعیّت های یاد شده به عملیّات عوّاصان رزمنده ایران در حمله به شهر بصره ارتباط ندارد، که از زیر آب بدون سر و صدا و گرد و غباری با پاهای چونان پای شتر مرغ پیش می رفتند؟.
  3. اشاره به: پریساینس Prescience (علم غیب)
  4. اشاره به علم استتیکس Aesthetics (زیبا شناسی)
سیاسی تاریخی علمی اعتقادی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

سخنى از آن حضرت (ع) از حوادث شگرف بصره خبر مى دهد:

اى احنف، گويى كه مى بينمش كه در حركت آمده، با لشكرى كه نه غبارى برمى انگيزد و نه بانگ و خروشى برمى آورد، نه از دهنه هاى اسبانشان صدايى بر مى آيد و نه از اسبانشان شيهه اى. زمين را با پاهاى خود، كه همانند پاهاى شتر مرغ است، لگدكوب مى كنند.

[اين اشارت است به صاحب الزنج].

سپس، فرمود: واى بر محله هاى آبادتان و خانه هاى آراسته تان كه چون كركسان، بالها دارند و چون فيلها خرطومها. از آن لشكر كسانى هستند كه به سوگ كشتگانشان ننشينند  و آن را، كه از ميانه رفته است، نجويند. من دنيا را به دور افكنده ام و آن را نيك سنجيده ام و به چشمى كه درخور آن است در او مى نگرم.


هم از اين سخن [در باره تركان اشارت دارد]:

گويى مى بينمشان، قومى هستند با چهره هايى، گرد و خشن، چون سپرهاى در پوست گرفته. جامه هايشان حرير و ديباست. همه اسبان راهوار را از آن خود كرده اند. بسيار كشتار كنند. آنسان كه مجروحان بر روى مقتولان روند و آنان كه مى گريزند، كمتر از كسانى باشند كه به اسارت در مى آيند.


[يكى از اصحابش به او گفت: يا امير المؤمنين، شما را علم غيب داده اند. امام (ع) خنديد و به آن مرد، كه از قبيله كلب بود، چنين فرمود:]

اى مرد كلبى اين علم غيب نيست. بلكه چيزى است كه از صاحب علمى آموخته شده. علم غيب علم به زمان قيامت است و آنچه خدا در اين آيه برشمرده: «خداست كه علم زمان قيامت در نزد اوست». اوست كه مى داند، كه در رحمهاى زنان چگونه فرزندى است. پسر است يا دختر، زشت است يا زيبا، سخاوتمند است يا بخيل، بدبخت است يا نيكبخت، هيزم آتش دوزخ است يا در بهشت، همنشين پيامبران. اين است علم غيبى كه جز خدا آن را نداند. جز اينها، علمى است كه به پيامبرش آموخته و او نيز به من آموخته است. و از خدا خواسته كه سينه ام آن را در خود حفظ كند و دلم در درون خود جاى دهد.

از سخنان آن حضرت است كه در آن از پيشامدها و فتنه هاى بصره خبر مى دهد:

اى احنف، گويا او را مى بينم با ارتشى به راه افتاده كه نه غبار دارد نه هياهو، و نه صداى لجام مركبها، و نه شيهه اسبان و با پاهاى خود كه همچون پاهاى شتر مرغان است  از زمين غبار بر مى انگيزند.

[اين سخن اشاره به صاحب زنج است. سپس فرمود:]

واى بر كوچه هاى آباد، و عمارتهاى آراسته شما كه تراس هايى چون بال كركسان، و ناودانهايى چون خرطوم پيلان دارند، از آنان كه بر كشته شدگانشان كسى نمى گريد، و از گم شده آنان جستجو نمى شود. من دنيا را به دور انداخته ام، و مقدار آن را اندازه گرفته ام، و به ديده اى كه بايد به آن نظر كنم نظر كرده ام.


از همين كلام است كه در آن به مغول اشاره مى فرمايد:

انگار آنان را مى نگرم كه صورتهايشان مانند سپرهاى چند لايه و سخت است، ابريشم و ديبا مى پوشند، اسب هاى ريشه دار يدك مى كشند. آنچنان كشتار به راه مى اندازند كه زخمى از روى كشته عبور مى كند، و فرارى از اسير كمتر مى باشد.


[يكى از يارانش گفت: يا امير المؤمنين به شما علم غيب عنايت شده. امام خنديد و به آن مرد كه از طايفه كلب بود فرمود:]

اى برادر كلبى، اين علم غيب نيست، علمى است كه از پيامبر فراگرفته ام. علم غيب علم به قيامت است و به امورى كه خداوند سبحان در كتاب خود بر شمرده: «خداوند است كه علم قيامت نزد اوست، و اوست كه باران نازل مى كند، و آنچه را در ارحام است مى داند، و كسى نمى داند آنچه را كه فردا خواهد اندوخت، و كسى نمى داند در چه سرزمينى خواهد مرد...». خداوند سبحان است كه آنچه را در رحم هاست مى داند: پسر يا دختر، زشت يا زيبا، سخى يا بخيل، سعيد يا شقى، كسى كه هيزم جهنّم است، يا در بهشت همنشين انبياست. اين است علم غيب كه كسى آن را جز خدا نمى داند، و غير اينها دانشى است كه خداوند آن را به پيامبرش (صلّى اللّه عليه و آله) تعليم داده، او هم به من آموخت و از خدا برايم خواست كه در سينه ام جاى گيرد، و قفسه سينه ام آن را در خود جاى دهد.

و از سخنان آن حضرت است كه در آن از فتنه هاى بصره خبر مى دهد:

اى احنف گويى او را مى بينم با سپاهى مى رود كه آن را نه گردى است نه بانگ. نه آواز خاييدن لگامها و نه شيهه اسبان. زمين را به گامهاشان شيار مى كنند چون گام شتر مرغان.

[بدين سخن اشارت به «صاحب الزّنج» كند. سپس فرمود:]

واى بر كوچه هاى آبادان شما و خانه هاى نگارين، كه سايبانهاى آن چون بالهاى كركسان است، و آبروهاى آن چون خرطومهاى پيلان. از كسانى كه بر كشته شان نمى گريند، و از آن كه نيست نمى پرسند. من دنيا را از نظر افكنده ام، و با آن چنانكه در خور است به سر مى برم و به ديده اى كه سزاوار است بدان مى نگرم.


از اين سخنان است كه در آن به تاتار اشارت كند:

گويى آنان را مى بينم، كه چهره هاشان چون سپرهاى تو بر تو است، حرير و ديبا پوشند، و اسبهاى گزيده نگاهدارند. آنجا كشتار چنان سخت شود كه خسته بر كشته راه رود، و گريخته از اسير كمتر باشد.


[يكى از اصحاب امام گفت: اى امير مؤمنان تو را علم غيب داده اند. امام خنديد و به مرد كه از بنى كلب بود گفت:]

اى كلبى اين علم غيب نيست، علمى است كه از دارنده علم آموخته شده. علم غيب، علم قيامت است، و آنچه خدا در گفته خود شمرده است كه «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ». پس خداى سبحان مى داند آنچه در زهدانها است، از نر و ماده، و زشت يا زيبا و جوانمرد يا بخيل، و بدبخت يا نيك بخت، و كه هيزم آتش سوزان است، يا در بهشت همراه پيامبران است پس اين علم غيب است، كه جز خدا كسى آن را نداند، و جز اين، علمى است كه خدا آن را به پيامبرش آموخت، و او مرا ياد داد، و دعا كرد كه سينه من آن را فرا گيرد، و دلم آن علم را در خود پذيرد.

از سخنان آن حضرت عليه السَّلام است (بعد از جنگ جمل در بصره فرموده و از جمله اخبار غيبيّه مى باشد) كه از پيش آمدهاى سخت در بصره خبر مى دهد.
قسمت أول خطبه:
(و در آن بخروج صاحب زنج يعنى امير زنگيان علىّ بن محمّد برقعى اشاره مى فرمايد، و مخاطب آن بزرگوار أحنف است و آن لقب صخر ابن قيس ابن معاويه از قبيله بنى تميم و از اهل بصره كه كنيه او ابو بحر و از بزرگان اصحاب امير المؤمنين و رئيس بنى تميم بوده است. دعوت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله، را بنى تميم اجابت ننموده بودند، ابتداء او مسلمان شد و ديگران را هم مسلمان نمود، چون اين خبر به پيغمبر رسيد در باره او دعاء فرمود، خلاصه بعلم و حكمت و اوصاف پسنديده معروف و در جنگ صفّين حاضر بود و بعد از امام عليه السّلام هم تا زمان حكومت مصعب ابن زبير بر عراق حيات داشت، و در سنه شصت و هفت در كوفه وفات يافت):
(1) اى احنف، مانند آنست كه من او را (رئيس لشگر زنگيان را) مى بينم در حالتى كه با لشگرى خروج ميكنند كه گرد و غبار و غوغاء و هياهو و صداى لجام و آواز اسبها ندارند (داراى اسب و اسلحه نيستند) به قدمهاى خود زمين را مى كوبند (فتنه و فساد بسيار بر پا ميكنند) قدمهاشان (از جهة پهنى و كوتاهى و فراخى انگشت) مانند قدمهاى شتر مرغان است.
(سيّد رضىّ فرمايد:) امام عليه السّلام باين بيان بخروج رئيس زنگيان اشاره مى فرمايد (تاريخ نويسان گفته اند كه او از اهل شهر رى بود و خود را علوىّ مى دانست و مدّعى بود كه پدرش محمّد ابن احمد ابن عيسى ابن زيد ابن علىّ ابن الحسين ابن علىّ ابن ابى طالب است و بيشتر خصوصا طالبيّين در نسب او طعن زده آنرا درست نمى دانستند، زيرا علماى انساب متّفقند بر اينكه او علىّ ابن محمّد ابن عبد الرّحيم است و جدّ مادرش محمّد ابن حكيم اسدى از اهل كوفه و از كسانى است كه با زيد ابن علىّ ابن الحسين بر هشام ابن عبد الملك خروج كرد و پس از كشته شدن زيد فرار كرده بشهر رى رفته در قريه اى كه آنرا ورزنين مى ناميدند اقامت نمود و در اين قريه علىّ ابن محمّد رئيس زنگيان بدنيا آمد و جدّ او عبد الرّحيم در طالقان تولّد يافت، پس از آنكه به عراق رفت كنيزى خريدارى كرد كه از او محمّد پدر علىّ متولّد گرديد، خلاصه در سال دويست و پنجاه و پنج آهنگ بصره نمود و غلامان زنگى را كه كاركنان اهل بصره بودند بيارى خود دعوت نمود و بدستور او روز معيّنى باتّفاق خواجه هاى خود را كشته، دور او گرد آمده انواع فتنه و فساد بر اهل بصره وارد ساختند، و اينكه به برقعىّ مشهور شد براى آنست كه برقع «نقاب» برو مى انداخت)
(2) پس از آن امام عليه السّلام فرمود: واى بر كوچه هاى آباد و خانه هاى آراسته شما كه داراى بالها (كنكره ها) است مانند بالهاى كركسان، و داراى خرطومها (ناودانها) است چون خرطومهاى پيلان از آن لشگر كه (همه آنها را خراب و ويران ميكنند) بر كشته هاى ايشان كسى گريه نمى كند (زيرا همه غلام سياه بوده خويشاوندان ندارند تا بر كشته هاشان گريه كنند) و از غائب آنها جستجو نمى شود (چون كسى از آنان كشته شود بر اثر سنگدلى ديگرى بجاى او مى آيد بدون اينكه از كشته شده پرسشى نمايد).
(3) من دنيا را برو انداخته ام و مقدار آنرا اندازه گرفته ام (بظاهر و باطن و گذشته و آينده آن دانا هستم) و به حقيقت آن بينا مى باشم (بى اعتبارى و بيوفائى آنرا در هر زمان مى بينم).


قسمت دوم از اين سخنان است كه تاتاران (و مغولها و خونريزيهايى كه بدست ايشان و مسلمانان واقع شده و در كتب و تواريخ ثبت است) را وصف مى فرمايد:
(4) مانند آنست كه من آنها را مى بينم گروهى هستند كه چهره هاشان مانند سپر (پهن و گرد و) چكّش خورده (پر گوشت و نشانه دار) است، لباسهاى ابريشمين و ديبا مى پوشند، و اسبهاى نيكو يدك مى كشند،
(5) و در آنجا (كه وارد ميشوند) خونريزى بسيار سخت واقع ميشود بطوريكه زخم خورده بروى كشته راه مى رود، و گريخته (از چنگ آنها) كمتر از اسير شده مى باشد (بيشتر مردم بظلم و ستم ايشان مبتلى بوده راه فرارى ندارند).


يكى از اصحاب آن بزرگوار (توهّم كرد كه آنچه حضرت از اخبار غيبيّه مى فرمايد بدون معلّم و از پيش خود مى باشد، از اين جهت) گفت يا امير المؤمنين: خداوند بتو علم غيب عطاء فرموده، امام عليه السّلام خنديد و براى (دفع توهّم) آن مرد كه از قبيله كلب بود فرمود:
(6) اى برادر كلبى آنچه گفتم علم غيب نيست، بلكه تعلّم و آموختنى است (كه آنرا) از صاحب علم و دانش (رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرا گرفته ام)
(7) و علم غيب منحصر است به دانستن وقت قيامت و آنچه خداوند سبحان در گفتارش شمرده است (سوره 31 آیه 34): «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ، إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» يعنى نزد خدا است دانستن وقت قيامت و وقتى كه باران مى فرستد و ميداند آنچه در رحم مادرها است و هيچكس نمى داند فردا چه ميكند و به كدام زمين مى ميرد، و بتحقيق خداوند دانا و آگاه است.
(8) پس خداوند سبحان ميداند آنچه در رحمها است، پسر است يا دختر، زشت است يا نيكو، بخشنده است يا بخيل، بدبخت است يا نيك بخت، و ميداند چه كسى هيزم آتش دوزخ است يا با پيغمبران يار و همنشين در درجات بهشت،
(9) پس اينها كه شمرده شد (و يكى از آنها را بر سبيل مثال شرح داديم) علم غيب است كه هيچكس نمى داند آنرا مگر خدا (كنايه از اينكه آنچه از اين نوع علوم به پيغمبر وحى رسيده و او هم بمن آموخته مأمور به فاش كردن نيستيم، پس مانند آنست كه نمى دانيم) ولى غير از اينها پس علمى است كه خداوند به پيغمبر خود، صلّى اللَّه عليه و آله، ياد داد (فاش كردن آنرا اجازه فرمود) و او هم بمن آموخت و دعاء كرد كه سينه من آنرا نگاه داشته و پهلوهايم احاطه اش نمايد (حفظ كرده آنرا ضبط نمايم).

اى احنف!، گويا من او را مى بينم که با لشکرى بدون غبار و بى سروصدا، بدون حرکت افسارها و شيهه اسبان به راه افتاده، و زمين را زير قدمهاى خود که همچون پاهاى شتر مرغان است در مى نوردند!

(مرحوم سيّد رضى (رحمه الله) مى گويد: امام (عليه السلام) با اين سخن به «صاحب زنج» (مردى که در سال 255 شورش بردگان را رهبرى کرد) اشاره مى کند).

سپس امام (عليه السلام) فرمود: واى بر کوچه هاى آباد و خانه هاى پر زرق و برق شما که بالهايى همچون بالهاى کرکسان و خرطومهايى همچون خرطوم فيل ها دارد! (واى بر آنها) از (فتنه) اين گروه که کسى برکشتگانشان گريه نمى کند و از گمشدگانشان جستجو نمى شود. من دنيا را به رو افکنده ام و آن را به قدر لازم اندازه گيرى نموده ام و با چشم خودش به آن نگريسته ام!


بخش ديگرى از خطبه در وصف ترکهاى مغول:

گويا قومى را مى بينم که چهره هاشان همچون سپرهاى چکّش خورده است. آنها لباس حرير سفيد و رنگين مى پوشند و اسب هاى اصيل را يدک مى کشند، و در آن زمان چنان کشتار مى کنند که مجروحان از روى بدن کشتگان عبور مى کنند و فراريان از اسيرشدگان کمترند!


(هنگامى که امام (عليه السلام) از فتنه صاحب الزنج و حمله مغول در عبارات بالا با ذکر بسيارى از جزئيات خبرداد) يکى از ياران آن حضرت عرض کرد: اى اميرمؤمنان! شما داراى علم غيب هستيد! امام خنده اى کرد و با آن مرد که از طائفه بنى کلب بود فرمود: اى برادر کلبى! اين علم غيب نيست اين تعلّم و آموخته اى است از عالِمى (از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)) علم غيب تنها علم (به زمان قيام) قيامت است و آنچه خداوند سبحان در اين آيه برشمرده است آن جا که مى فرمايد: «آگاهى به وقت قيامت نزد اوست، او باران را نازل مى کند، و از آنچه در رحم مادران است با خبر است هيچ کس (جز او ) نمى داند فردا چه خواهد کرد و هيچ کس نمى داند در کدامين سرزمين از دنيا مى رود...». بنابراين خداوند سبحان از آنچه در رحمهاست آگاه است که پسر است يا دختر، زشت است يا زيبا، سخاوتمند است يا بخيل، سعادتمند است يا شقّى و چه کس که آتشگيره آتش دوزخ است يا کسى که در بهشت رفيق و هم نشين پيامبران مى باشد اين است آن علم غيبى که هيچ کس جز خدا آن را نمى داند و غير از اينها علمى است که خداوند به پيامبرش تعليم فرموده و او به من آموخته است و براى من دعا کرد که سينه ام آن را در خود جاى دهد و اعضا و جوارحم از آن پر شود.