ترجمه خطبه 127 نهج البلاغه

و من كلام له (علیه السلام) و فيه يبيّن بعض أحكام الدين و يكشف للخوارج الشبهة و ينقض حكم الحَكَمين: فَإِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّي أَخْطَأْتُ وَ ضَلَلْتُ، فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّةَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) بِضَلَالِي وَ تَأْخُذُونَهُمْ بِخَطَئِي وَ تُكَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِي؟ سُيُوفُكُمْ عَلَى عَوَاتِقِكُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ الْبُرْءِ وَ السُّقْمِ وَ تَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ يُذْنِبْ! وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) رَجَمَ الزَّانِيَ الْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ وَ قَتَلَ الْقَاتِلَ وَ وَرَّثَ مِيرَاثَهُ أَهْلَهُ وَ قَطَعَ [يَدَ] السَّارِقَ وَ جَلَدَ الزَّانِيَ غَيْرَ الْمُحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِمَا مِنَ الْفَيْءِ وَ نَكَحَا الْمُسْلِمَاتِ فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَقَامَ حَقَّ اللَّهِ فِيهِمْ وَ لَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ أَهْلِهِ. ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ وَ مَنْ رَمَى بِهِ الشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ. وَ سَيَهْلِكُ فِيَّ صِنْفَانِ: ...

ترجمه: محمد دشتی (ره)

قبل از جنگ نهروان در سال 37 هجرى در ردّ اعتقادات خوارج ايراد كرد، خوارج عقيده داشتند: كسى كه گناه كبيره انجام دهد كافر و از اسلام خارج شده است، مگر توبه كند و دوباره مسلمان گردد

1. افشاء گمراهى خوارج

پس اگر چنين مى پنداريد كه من خطا كرده و گمراه شدم، پس چرا همه امّت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را به گمراهى من گمراه مى دانيد و خطاى مرا به حساب آنان مى گذاريد و آنان را براى خطاى من كافر مى شماريد؟ شمشيرها را بر گردن نهاده، كور كورانه فرود مى آوريد و گناهكار و بى گناه را به هم مخلوط كرده همه را يكى مى پنداريد در حالى كه شما مى دانيد، همانا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم زناكارى را كه همسر داشت(1) سنگسار كرد، سپس بر او نماز گزارد، و ميراثش را به خانواده اش سپرد، و قاتل را كشت و ميراث او را به خانواده اش بازگرداند، دست دزد را بريد و زناكارى را كه همسر نداشت تازيانه زد، و سهم آنان را از غنائم مى داد تا با زنان مسلمان ازدواج كنند. پس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنها را براى گناهانشان كيفر مى داد، و حدود الهى را بر آنان جارى مى ساخت، امّا سهم اسلامى آنها را از بين نمى برد، و نام آنها را از دفتر مسلمين خارج نمى ساخت. (پس با انجام گناهان كبيره كافر نشدند). شما (خوارج)، بدترين مردم و آلت دست شيطان، و عامل گمراهى اين و آن مى باشيد.

2. پرهيز از افراط و تفريط نسبت به امام على عليه السّلام

به زودى دو گروه نسبت به من هلاك مى گردند: دوستى كه افراط كند و به غيرِ حق كشانده شود،(2) و دشمنى كه در كينه توزى با من زياده روى كرده به راه باطل در آيد. بهترين مردم نسبت به من گروه ميانه رو هستند. از آنها جدا نشويد، همواره با بزرگ ترين جمعيّت ها باشيد كه دست خدا با جماعت است.(3) از پراكندگى بپرهيزيد، كه انسان تنها بهره شيطان است آنگونه كه گوسفند تنها طعمه گرگ خواهد بود، آگاه باشيد هر كس كه مردم را به اين شعار(4) «تفرقه و جدايى» دعوت كند او را بكشيد هر چند كه زير عمامه من باشد.

3. علل پذيرش «حكميّت»

اگر به آن دو نفر (ابو موسى و عمرو عاص) رأى به داورى داده شد، تنها براى اين بود كه آنچه را قرآن زنده كرد زنده سازند، و آنچه را قرآن مرده خواند، بميرانند، زنده كردن قرآن اين است كه دست وحدت به هم دهند و به آن عمل نمايند، و ميراندن، از بين بردن پراكندگى و جدايى است، پس اگر قرآن ما را به سوى آنان بكشاند آنان را پيروى مى كنيم، و اگر آنان را به سوى ما سوق داد بايد اطاعت كنند.

پدر مباد شما را، من شرّى براه نيانداخته، و شما را نسبت به سرنوشت شما نفريفته، و چيزى را بر شما مشتبه نساخته ام، همانا رأى مردم شما بر اين قرار گرفت كه دو نفر را براى داورى انتخاب كنند، ما هم از آنها پيمان گرفتيم كه از قرآن تجاوز نكنند، امّا افسوس كه آنها عقل خويش را از دست دادند، حق را ترك كردند در حالى كه آن را به خوبى مى ديدند، چون ستمگرى با هوا پرستى آنها سازگار بود با ستم همراه شدند، ما پيش از داورى ظالمانه شان با آنها شرط كرديم كه به عدالت داورى كنند و بر أساس حق حكم نمايند، امّا به آن پاى بند نماندند.


  1. محصن: مردی یا زنی را گویند که همسر دارد و آلوده به زنا می شود.
  2. مانند فرقه ((سبائیّه)) که امیرالمؤمنین (ع) را خدا پنداشتند، و آن حضرت آنها را مجازات کرد.
  3. نقد تفکّر آندیویدولیسم Andividulism (اصالت فرد) و نقد تفکّر اِسکو پیسم Escopism (فرار از شرکت در امور اجتماعی و دولتی) که در تفکّر امام (ع) فرد اصالت ندارد، بلکه باید با جامعه زندگی کند و از انزوا پرهیز داشته باشد تا جامعه ساخته شود.
  4. شعار را، به شعار معروف خوارج، ((لا حکم الاّ الله)) که نفی حکومت بود، تفسیر کرده اند، که حاصل آن تفرقه در امّت است. ابن ابی الحدید می گوید: شعار خوارج آن بود که موی میان سر را می تراشیدند. فرمایش حضرت تفکر سکتاریانیسم Sectarianisme (فرقه گرایی) را نفی می کند.
سیاسی اعتقادی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

خطاب به خوارج:

اگر گمان آن داريد كه من خطا كرده ام و گمراه شده ام، پس به چه سبب همه امت محمد (صلى اللّه عليه و آله) را به گمراهى من، گمراه مى شمريد و آنان را به خطايى كه من كرده ام، بازخواست مى نماييد و به گناهى كه من مرتكب شده ام به كفر نسبت مى دهيد؟ شمشيرهاى خود را بر دوش نهاده، بر سر بيگناه و گناهكار فرود مى آوريد و گناهكار و بيگناه را با هم در مى آميزيد.

و خود مى دانيد، كه رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله) كسى را كه مرتكب زناى محصنه شده بود، سنگسار نمود. سپس، بر او نماز كرد و ميراثش را به كسانش داد. قاتل را كشت  و ميراثش را به كسانش داد. دست دزد را بريد و زناكار غير محصن را تازيانه زد ولى، سهمى را كه از غنايم نصيبشان مى شد به آنان پرداخت و رخصت داد كه با زنان مسلمان ازدواج كنند. رسول الله(صلى اللّه عليه و آله) آنان را به سبب گناهى كه مرتكب شده بودند، مواخذه كرد و حدّ خدا را بر ايشان جارى ساخت ولى از سهمى، كه اسلام برايشان معين كرده بود منعشان ننمود و نامشان از ميان مسلمانان نزدود.


شما بدترين مردم هستيد، از كسانى كه شيطان به هر سو كه خواهد آنان را مى كشاند و گمراه و سرگردان مى سازد. بزودى دو گروه به سبب من هلاك شوند. يكى، دوستى كه در دوستى من افراط كند و اين دوستى او را از راه حق دور سازد و ديگر، دشمنى كه در دشمنى من افراط كند و دشمنى با من او را از راه حق دور سازد.

بهترين مردم كسانى هستند كه راه ميانه را برگزيدند، پس همراه آنان باشيد، همراه جماعت بزرگتر. زيرا دست خدا با جماعت است و از تفرقه حذر كنيد، زيرا كسانى كه از جماعت كنارى مى گيرند طعمه شيطان اند مانند گوسفندى كه از گله جدا مى افتد و گرگ او را بر مى درد. آگاه باشيد، هر كه مردم را به اين شعار دعوت كند، بكشيدش اگر چه زير اين عمامه باشد.


آن دو حكم به داورى پرداختند تا آنچه را كه قرآن زنده داشته است زنده دارند و آنچه را ميرانيده است بميرانند. زنده داشتن قرآن، گرد آمدن است بر آنچه حكم كرده و ميراندن قرآن، جدا شدن از احكام آن است. اگر قرآن ما را به جانب ايشان كشاند، از ايشان پيروى مى كنيم و اگر آنان را به جانب ما كشاند، بايد كه از ما پيروى كنند.

اى نابكاران، من كار بدى نكرده ام و شما را در كارتان فريب نداده ام و به اشتباه نينداخته ام. بزرگان شما دو مرد را برگزيدند و ما از آن دو پيمان گرفتيم كه از قرآن تجاوز نكنند، ولى، آن دو گمراه شدند و حقيقت را، با آنكه به چشم مى ديدند، رها كردند. ميلشان به ستم بود و به ستم گراييدند. ما پيش از آن كه رأى ناصواب خود را آشكار كنند و حكمى ظالمانه دهند از ايشان پيمان گرفته بوديم كه در حكميت حق و عدالت را رعايت كنند.

از سخنان آن حضرت است باز هم به خوارج:

اگر به گمان خود جز اين را قبول نكنيد كه من اشتباه كردم و گمراه شدم، چرا همه امّت محمّد صلّى اللّه عليه و آله را به گمراهى من گمراه مى دانيد، و آنان را به خطاى من مؤاخذه مى كنيد، و به گناه من تكفير مى نماييد؟

شمشيرهايتان بر دوشتان قرار دارد، بر سالم و نا سالم فرود مى آوريد، و گناهكار و بى گناه را با هم مخلوط مى كنيد، و حال اينكه مى دانيد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله زناكار همسردار را سنگسار مى كرد سپس بر جنازه اش نماز مى خواند و ارثش را به اهلش مى سپرد، قاتل را مى كشت و ارثش را به زن و فرزندش مى داد، دست سارق را قطع مى كرد، و زناكار بى همسر را تازيانه مى زد، آن گاه قسمت هر دو را از غنيمت مى پرداخت و حق داشتند زنان مسلمان را به همسرى بگيرند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گناهكاران را به خاطر گناهشان مؤاخذه مى كرد، و حق خدا را نسبت به آنان اجرا مى نمود، ولى سهم اسلامى آنان را از آنان منع نمى كرد، و نامشان را از دفتر مسلمانان حذف نمى نمود.


اما شما بدترين مردم هستيد، و شيطان شما را به موارد كفر و طغيان انداخته، و به سرگردانى دچار كرده. به زودى دو دسته در باره من به هلاكت مى افتند: يكى محبّى كه در محبت افراط كند و افراطش او را به راه ناحق برد، و ديگرى دشمنى كه تجاوز از حد كند و دشمنى بى حدّش او را به غير راه حق برد. بهترين مردم در باره من مردم معتدل هستند، پس ملازم راه وسط باشيد و با اكثريت همراه شويد، كه دست خدا بر سر جماعت است، و از تفرقه و جدايى بپرهيزيد، كه يكسو شده از مردم بهره شيطان است، چنان كه گوسپند دور مانده از گله نصيب گرگ است. آگاه باشيد كسى كه به اين شعار (تفرقه) دعوت كند او را بكشيد گرچه زير عمامه من باشد.


به آن دو نفر حكميت داده شد كه آنچه را قرآن زنده كرده زنده كنند، و آنچه را قرآن ميرانده بميرانند. احياء قرآن در يك دلى همگان در عمل به آن است، و ميراندن قرآن جدايى از اوست. بنا بر اين اگر قرآن ما را به سوى آنان بكشاند از آنان پيروى مى كنيم، و اگر آنان را به سوى ما بكشد بايد از ما پيروى كنند.

پس اى بى ريشه ها شرّى براى شما نياورده ام، و در كارتان فريبتان نداده ام، و شما را به اشتباه نينداخته ام، رأى خودتان به انتخاب دو نفر قرار گرفت، ما هم از آنان پيمان گرفتيم كه از حدود قرآن تجاوز نكنند، ولى هر دو گمراه شدند و حق را ترك كردند در حالى كه به حق بصيرت داشتند، مقتضاى طبعشان جور و ستم بود و به آن راه رفتند، در صورتى كه قبل از آنكه رأى به باطل بدهند و حكم ظالمانه نمايند با آنان شرط كرديم كه به عدالت حكم كنند و حق را منظور دارند.

و از سخنان آن حضرت است به خوارج:

پس اگر به گمان خود جز اين نپذيريد كه من خطا كردم، و گمراه گشتم، چرا همه امّت محمّد (صلی الله علیه وآله) را به گمراهى من گمراه مى پنداريد، و خطاى مرا به حساب آنان مى گذاريد و به خاطر گناهانى كه من كرده ام ايشان را كافر مى شماريد شمشيرهاتان بر گردن، به جا و نا به جا فرود مى آريد، و گناهكار را با بيگناه مى آميزيد و يكى شان مى انگاريد.

همانا دانستيد كه رسول خدا (ص) زناكار محصن را سنگسار كرد، سپس بر او نماز گزارد، و به كسانش داد و قاتل را كشت و ميراثش را به كسانش واگذارد. دست دزد را بريد و زناكار نامحصن را تازيانه نواخت. سپس بخش هر دو را از فيىء به آنان پرداخت، و هر دو خطا كار -دزد و زناكار- زنان مسلمان را به زنى گرفتند. رسول خدا (ص) گناهانشان را بى كيفر نگذاشت، و حكم خدا را در باره ايشان برپا داشت، و سهمى را كه در مسلمانى داشتند از آنان باز نگرفت، و نامشان را از تومار مسلمانان بيرون نكرد.


پس شما بدترين مردميد و آلت دست شيطان، و موجب گمراهى اين و آن، و به زودى دو دسته به خاطر من تباه شود: دوستى كه كار را به افراط كشاند، و محبّت او را به راه غير حق براند، و آن كه در بغض اندازه نگاه ندارد، و بغضش او را به راهى كه راست نيست در آرد. حال آن دسته در باره من نيكوست، كه راه ميانه را پويد و از افراط و  تفريط دورى جويد. همراه آنان رويد، و با اكثريت همداستان شويد، كه دست خدا همراه جماعت است، و از تفرقه بپرهيزيد كه موجب آفت است. آن كه از جمع مسلمانان به يك سو شود، بهره شيطان است، چنانكه گوسفند چون از گلّه دور ماند نصيب گرگ بيابان است. آگاه باشيد، هر كه مردم را بدين شعار بخواند او را بكشيد، هرچند زير عمامه من باشد.


همانا دو داور گمارده شدند تا آنچه را قرآن زنده كرد، زنده گردانند، و آنچه را مرده خوانده بميرانند. زنده داشتن قرآن فراهم آمدن بر داورى آن است، و ميراندن آن جدا گرديدن و نپذيرفتن احكام قرآن. اگر قرآن ما را به سوى آنان كشاند، پيرو آنانيم، و اگر آنان را به سوى ما براند پيروى ما خواهند كرد.

پس اى ناكسان نه شرّى را بنياد نهادم، و نه شما را در كارتان فريب دادم، و نه آن را چنانكه نيست به شما نشان دادم. رأى مهتران شما بر آن شد، كه دو مرد بگزينند -تا به داورى بنشينند-. از آن دو پيمان گرفتيم كه از حكم قرآن برون نشوند، و از آنچه گويد، به ديگر سو نروند. امّا آن دو گمراه گرديدند، و حق را واگذاردند، حالى كه آن را مى ديدند. دور شدن از راه حق را خواهان بودند، بدان راه رفتند و به آرزوى خود رسيدند. پيمان گرفتن ما از داوران بدان شرط كه حكم به عدالت رانند، و حق را از نظر دور ندارند، پيش از آن بود كه آن دو به راه خطا روند و حكمى چنان ناصواب دهند.

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است ايضا درباره خوارج:
(چون عقيده و مذهب خوارج نهروان اين بود كه هر كه خطاء كرده گناهى مرتكب شود كافر است، و گمان كردند كه تن دادن به حكميّت حكمين گناه است به اين جهت گفتند كه امير المؤمنين عليه السّلام، و اصحابش -العياذ باللّه- كافر شده اند و آنجا را دار الكفر دانستند، دست از اهل آن بر نداشته هر چه توانستند اگر چه بچه يا از چهار پايان بود مى كشتند، پس امام عليه السّلام براى ابطال گفتارشان مى فرمايد):
(1) اگر مخالفت شما (با من) براى اينست كه گمان مى كنيد (در نصب حكمين و تن دادن به حكميّت ايشان) خطاء كرده و گمراه شده ام، پس چرا همه امّت محمّد، صلّى اللَّه عليه و آله، را به گمراهى من (به گمان خود) گمراه مى دانيد، و آنان را به خطاى من مى گيريد و به گناه من تكفيرشان مى نماييد
(2) (بطوريكه) شمشيرهاتان را كه بر دوشهايتان است بر جاهاى سلامت و هم بر مواضع بيمارى فرود مى آوريد (مقصّر به گمان خود و بى تقصير هر دو را مى كشيد) و كسيرا كه (به گمان شما) گناه كرده با كسى كه گناهى مرتكب نشده خلط مى كنيد،
(3) و (همه را كافر مى پنداريد، در صورتيكه شرع مقدّس اسلام هيچكس را بارتكاب گناه اگر چه كبيره باشد كافر نمى داند، چنانكه) مى دانيد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله زناء كننده اى را كه همسر داشت سنگسار كرد و بعد بر او نماز گزارده و (با اينكه عقيده شما بر اين است كه كفر مانع از ارث بردن است و اگر چه وارث مسلمان باشد) ميراثش را به كسان او داد، و قاتل را كشت وارث او را بوارثش تقسيم كرد، و دست دزد را بريد و زناء كننده بى همسر را تازيانه زد، بعد از آن از مالى كه مسلمانها به غنيمت آورده بودند بايشان قسمت داده و آنان هم زنهاى مسلمان را بنكاح خود در آوردند، پس (اگر زناء و آدم كشى و دزدى كه گناه كبيره است موجب كفر مى گشت، پيغمبر اكرم بر زانى نماز نمى خواند و ارث او و قاتل را به كسانشان نمى پرداخت و يا بزناء كننده بى همسر و دزد دست بريده از غنيمت قسمت نداده و آنها زنهاى مسلمان را به نكاحشان در نمى آوردند، زيرا نماز خواندن بر كافر جائز نيست و كفر از جمله موانع ارث بردن و همسرى با زن مسلمان و بهره بردن از غنيمت است) رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله ايشان را (كافر ندانسته، بلكه) به گناهانشان گرفته حقّ خدا را در باره آنان جارى ساخت و از بهره آنها از اسلام جلوگيرى ننمود و اسمشان را از بين مسلمانان خارج نفرمود (پس اگر شما خود را مسلمان و پيرو اين پيغمبر مى دانيد چرا بمحض توهّم گناه مسلمان را كافر دانسته جان و مالشان را مباح مى پنداريد؟).


(4) پس (از اين براى توبيخ و سرزنش آنها مى فرمايد:) شما بدترين مردم و بدترين كسى مى باشيد كه شيطان او را به گمراهيهاى خود (نادانى و باور نكردن به نادانى خود) پرتاب كرده و به حيرت و سرگردانى وا داشته است،
(5) و (بر اثر پيروى از شيطان) بزودى دو طايفه در باره من هلاك خواهند شد: يكى دوستى كه در دوستى افراط كند بطوريكه محبّت بى اندازه او را براه باطل بكشد (مانند اينكه او را خدا يا پيغمبر بداند) و ديگر دشمنى كه از حدّ تجاوز كرده دشمنى بى اندازه او را بغير حقّ وا دارد (مانند خوارج و نواصب) و بهترين مردم در باره من گروه ميانه مى باشند (كه نه بالوهيّت او قائل بوده نه دشمنى مى نمايند، مانند اماميّه كه آن بزرگوار را امام و پيشوا و وصّى پيغمبر اكرم دانسته و او و يازده فرزندش را معصوم و منزّه از هر گناهى مى شناسند) پس همراه اين گروه ميانه بوده از سواد اعظم (پيروان سلطان عادل) پيروى كنيد، زيرا دست خدا بر سر (اين) جماعت است،
(6) و بر حذر باشيد از مخالفت و جدائى (با ايشان) زيرا تنها و يكسو شده از مردم دچار شيطان است، چنانكه تنها مانده از گوسفند طعمه گرگ مى باشد،
(7) آگاه باشيد هر كه كسى را باين رويّه دعوت كند (بدعتى در دين قرار دهد) او را بكشيد اگر چه در زير عمامه من باشد (بدعت گزار را بايد كشت اگر چه من باشم.


(8) (پس از آن در موضوع حكميّت مى فرمايد:) و جز اين نيست كه حكمين حاكم شدند كه زنده كنند آنچه قرآن زنده كرده و بميرانند آنچه قرآن ميرانيده، و زنده كردن قرآن هم آهنگى (عمل كردن) بر آنست، و ميرانيدن آن جدائى (رفتار نكردن) از آنست، پس اگر قرآن ما را بسوى ايشان بكشد از آنها پيروى مى كنيم و اگر آنها را بسوى ما بكشد پيرو ما باشند (بديهى است كه قرآن آنها را بسوى ما مى كشاند، و ليكن حكمين با آن مخالفت كرده زنده نكردند آنچه قرآن زنده كرده و نميراندند آنچه آن ميرانيده)
(9) پس -اى بى پدرها- من شرّى بجا نياوردم و شما را فريب نداده باشتباه نيانداختم، بلكه رأى و انديشه خودتان بود كه اين دو مرد (ابو موسى و عمرو ابن عاص) را اختيار نموديد، ما هم از آنها پيمان گرفتيم كه از قرآن تعدّى و تجاوز ننمايند، ولى آنان گمراه گشته دست از حقّ شستند و حال آنكه هر دو بحقّ بينا بودند و ظلم و ستم آنها (رفتار كردن بر خلاف دستور خدا) از روى هواى نفس بود كه بآن رفتار نمودند،
(10) و پيشتر (در صلح نامه) پيمان گرفتيم كه حكومت بايد از روى عدل و درستى بوده حقّ را در نظر داشته باشند، ولى بد رأيى و حكومت كردن ايشان از روى ظلم و ستم ميان ما و آنها جدائى انداخته (چون بر خلاف قرارداد رفتار نمودند سزاوار توبيخ و سرزنش هستند).

(اى گروه خوارج) اگر چنين مى پنداريد که من خطا کرده و گمراه شده ام (به فرض محال که چنين باشد) چرا به خاطر گمراهى من، همه امّت محمّد (صلى الله عليه وآله) را گمراه مى شمريد؟ و آنها را به خاطر خطاى من، مورد مؤاخذه قرار مى دهيد و تکفير مى کنيد؟
شما شمشيرهاى خودرا بر دوش گذاشته ايد (و به هر کس و هر جا ضربه مى زنيد و) آن را بر جاى درست و نادرست فرود مى آوريد، و گناهکار و بى گناه را با هم فرق نمى گذاريد، در حالى که مى دانيد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) زناکار همسردار را سنگسار مى کرد ولى بعد از آن بر وى نماز مى خواند، سپس ارث او را در ميان خانواده اش تقسيم مى نمود (و به اين ترتيب تمام احکام اسلام را بر آنها جارى مى کرد) قاتل را مى کشت ولى ارث او را به خاندانش مى داد; و دست سارق را مى بريد، و زنا کار بدون همسر را تازيانه مى زد، سپس سهم آنها را از بيت المال مى داد و مى توانستند از زنان مسلمان همسر انتخاب کنند. (کوتاه سخن اين که) رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آنها را به خاطر گناهانشان مجازات مى کرد و حدّ الهى را بر آنان اجرا مى نمود، اما سهم آنها را از اسلام مى پرداخت و نام آنان را از دفتر مسلمين خارج نمى ساخت. (پس شما چرا بر خلاف دستور پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) هر گنهکارى را کافر مى شمريد).


شما (خوارج) شرورترين مردم و کسانى هستيد که شيطان آنها را هدف تيرهاى خود قرار داده، و به سرگردانى کشانده است، (و افکار شيطانى و اعمال ضد انسانى شما، بهترين گواه بر اين معناست).
و به زودى دو گروه درباره من هلاک (و گمراه) مى شوند: دوست افراطى که محبّتش او را به غير حق مى کشاند و دشمن افراطى که از سر دشمنى قدم در غير طريق حق مى نهد.
بهترين مردم درباره من، گروه ميانه رو هستند، از آنها جدا نشويد و هميشه همراه جمعيّت هاى بزرگ (اکثريت طرفدار حق) باشيد، که دست خدا با جمعيّت است. از جدايى بپرهيزيد (جدايى از توده هاى عظيم و مؤمن) زيرا افراد تنها و جدا، نصيب شيطانند، همان گونه که گوسفند تک رو، طعمه گرگ است.
آگاه باشيد! هر کس به اين شعار (شعار تفرقه انگيز خوارج لا حکم إلاّ للّه) مردم را دعوت کند او را به قتل برسانيد هر چند زير عمامه من باشد (و به من پناهنده شود).


اگر به اين دو نفر (ابو موسى اشعرى وعمروعاص) حکميّت داده شد، تنها به اين منظور بود که آنچه را قرآن زنده کرده، زنده بدارند و آنچه را به مرگ محکوم ساخته، از ميان بردارند، و احياى قرآن اين است که دست اتحاد به هم دهند و به آن عمل کنند وميراندن قرآن پراکندگى و جدايى از آن است (منظور اين بود که) اگر قرآن ما را به سوى آنها دعوت کند ما از آنها پيروى کنيم واگر آنان را به سوى ما سوق مى دهد بايد تابع ما باشند، ولى اين کار به صورتى که مى خواستيم و شرط کرده بوديم هرگز انجام نشد.
بنابراين اى بى ريشه ها! من کار بدى نکردم (و خلافى انجام ندادم) و شما را فريب نداده ام و چيزى را بر شما مشتبه نساخته ام، مطلب اين است که رأى جمعيّت شما بر اين قرار گرفت که دو نفر را انتخاب کنند ما نيز از آنها پيمان گرفتيم که از قرآن تجاوز نکنند ولى آنها عقل (وايمان) خويش را از دست دادند و حق را ترک کردند در حالى که به خوبى آن را مى ديدند، اما چون جور و ستم با هواى نفس آنها سازگار بود با آن همراه شدند در حالى که پيش از آن که آن رأى زشت و آن حکم ظالمانه را ابراز دارند با آنها شرط کرده بوديم که به عدالت داورى کنند و حق را در نظر داشته باشند (ولى اين خودکامگان همه اينها را به دست فراموشى سپردند و طريق حق را رها کرده، به راه شياطن رفتند).