ترجمه خطبه 148 نهج البلاغه

و من كلام له (علیه السلام) في ذكر أهل البصرة:

كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا يَرْجُو الْأَمْرَ لَهُ وَ يَعْطِفُهُ عَلَيْهِ دُونَ صَاحِبِهِ، لَا يَمُتَّانِ إِلَى اللَّهِ بِحَبْلٍ وَ لَا يَمُدَّانِ إِلَيْهِ بِسَبَبٍ. كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَامِلُ ضَبٍّ لِصَاحِبِهِ وَ عَمَّا قَلِيلٍ يُكْشَفُ قِنَاعُهُ بِهِ. وَ اللَّهِ لَئِنْ أَصَابُوا الَّذِي يُرِيدُونَ لَيَنْتَزِعَنَّ هَذَا نَفْسَ هَذَا وَ لَيَأْتِيَنَّ هَذَا عَلَى هَذَا. قَدْ قَامَتِ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ، فَأَيْنَ الْمُحْتَسِبُونَ؟ فَقَدْ سُنَّتْ لَهُمُ السُّنَنُ وَ قُدِّمَ لَهُمُ الْخَبَرُ. وَ لِكُلِّ ضَلَّةٍ عِلَّةٌ وَ لِكُلِّ نَاكِثٍ شُبْهَةٌ. وَ اللَّهِ لَا أَكُونُ كَمُسْتَمِعِ اللَّدْمِ يَسْمَعُ النَّاعِيَ وَ يَحْضُرُ الْبَاكِيَ ثُمَّ لَا يَعْتَبِرُ.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

اين خطبه در باره شهر بصره و مردمش و طلحه و زبير ايراد شد

روانشناسى طلحه و زبير (در شورش بصره)

هر كدام از طلحه و زبير، اميدوار است كه حكومت را به دست آورد، و ديده به آن دوخته و رفيق خود را به حساب نمى آورد.(1) آن دو، نه رشته اى الهى را چنگ زدند و نه با وسيله اى به خدا روى آوردند. هر كدام با كينه رفيق خود را بر دوش مى كشد، كه به زودى پرده از روى آن كنار خواهد رفت. به خدا سوگند اگر به آنچه مى خواهند برسند، اين جان آن را مى گيرد و آن، اين را از پاى در مى آورد.

هم اكنون گروهى سركش و نافرمان به پا خاسته اند (ناكثين) پس خدا جويان حسابگر كجايند؟ سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر ايشان بيان گرديد و اخبار امروز را به آنان گفته اند، در حالى كه براى هر گمراهى علّتى(2) و براى هر عهد شكنى بهانه اى وجود دارد. سوگند به خدا من آن كس نيستم كه صداى گريه، و بر سر و سينه زدن براى مرده، و نداى فرشته مرگ را بشنود و عبرت نگيرد.


  1. طلحه و زبیر، قبل از آغاز جنگ برای خواندن نماز جماعت نزاع کردند و با دخالت عایشه بنا شد یک روز فرزند طلحه و روز دیگر فرزند زبیر نماز بخواند، طلحه از مردم خواست او را با عنوان ((امیر)) سلام دهند، زبیر هم همین درخواست را کرد.
  2. اشاره به: تِتیُولوژی Tetiology (علّت شناسی)
سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

درباره مردم بصره:

هر يك از آن دو فرمانروايى را براى خود اميد مى دارد، نه براى دوستش، و آن را به جانب خود مى گرداند. اين دو ميان خود و خدا راهى نگشوده اند و پيوندى برقرار نكرده اند. هر يك كينه آن ديگر را در دل مى پروراند و بزودى نقاب از چهره هايشان برخواهند گرفت. به خدا سوگند، اگر به آنچه مى خواهند دست يابند، هر يك جان آن ديگر را بگيرد و تباه و نابودش سازد. ستم پيشگان برخاسته اند، كجايند آنهايى كه تنها براى پاداش خداوندى مجاهدت مى كنند كه راههاى رستگارى پيش پايشان گشاده است و پيش از اين به آنان خبر داده اند.

براى هر گمراه شدن، سببى و بهانه اى است و هر پيمان شكنى را شبهه اى است. به خدا سوگند، كه من آن كسى نيستم كه بانگ بر سر و سينه زدن عزاداران و آواز خبردهندگان از مرگ را بشنود و سپس بر سر گريندگان حاضر آيد و در آنها ننگريسته، بگذرد.

از سخنان آن حضرت است درباره اهل بصره:

طلحه و زبير هر يك حكومت را براى خود اميد داشت، و به سوى خود مى گرداند نه دوست خويش، آن دو نفر به سوى خدا نه به ريسمان محكمى چنگ مى زنند، و نه به وسيله اى به او تقرّب مى جويند، هر يك نسبت به دوستش كينه اى در دل دارد، و به همين زودى پرده از اين حقيقت برداشته مى شود. به خدا قسم اگر به آنچه بخواهند برسند اين جان آن را نابود مى كند، و آن اين را از ميان بر مى دارد. گروه ستمگر به پا خاسته اند، در اين ميان جمعيتى كه به حساب حق كار مى كنند كجايند در حالى كه راههاى دين بر آنها روشن است، و پيش از اين وقوع اين حادثه را به آنان خبر داده اند.

براى هر ضلالتى سببى است، و هر عهد شكنى را شبهه اى است. سوگند به خدا من مانند كسى نيستم كه صداى بر سر و سينه كوبيدن و فرياد خبر دهنده مرگ را بشنود و ديده گريان را مشاهده نمايد و از آن عبرت نگيرد.

هر يك از دو تن كار را براى خود اميد مى دارد، ديده بدان دوخته و رفيقش را به حساب نمى آرد. نه پيوندى با خدا دارند، و نه با وسيلتى روى بدو مى آرند. هر يك كينه ديگرى را در دل دارد، و زودا كه پرده از آن بردارد. به خدا اگر بدانچه مى خواهند برسند، اين جان آن را از تن برون سازد، و آن اين را از پا در اندازد. اكنون گروه نافرمان بر پاخاست، پس گروهى كه براى خدا مى كوشد كجاست راههاى راست را پيش روى آنان گشادند، و از پيش، آنان را خبر دادند.

براى هر گمراه شدنى دستاويزى است و هر پيمان شكنى را راه گريزى است. به خدا، من چون آن كس نباشم كه بر سينه زدن، ناله برآوردن، و گريه كردن -بر مرده را- شنود و ببيند، پس سر خود گيرد، و پند نپذيرد.

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است در باره اهل بصره (مذمّت طلحه و زبير):
(1) طلحه و زبير هر يك امارت و حكومت بر مردم را براى خود اميدوار بوده و درخواست مى نمايند، نه براى رفيقش (زيرا هر يك خلافت را براى خود دست و پا ميكند، پس پيمان شكنى و ياغى شدنشان بر من چنانكه اظهار ميكنند به طرفدارى از دين و ايمان نيست، بلكه بجهت حبّ دنيا و شهوت جاه است، لذا در اين جنگ و زد و خورد) بسوى خدا تقرّب نجسته به ريسمانى و به رشته اى خود را باو نزديك نمى نمايند (عذر و بهانه اى ندارند كه نزد حقّ تعالى براى ريختن خونهاى ناحقّ حجّت و دليل قرار دهند، و چون ايشان طرفدار دين نبوده خدا را در نظر ندارند)
(2) هر يك براى رفيق خود كينه در دل دارد كه بهمين زودى پرده از روى كار برداشته كينه را آشكار خواهد ساخت (چنانكه چون وارد بصره شد بمكر، عثمان ابن حنيف را دستگير كرده بسيارى از سپاه و نگهبانان بيت المال را كشتند، براى پيشنمازى با هم اختلاف نموده دشمنى ظاهر ساختند، تا اينكه عائشه ميان آنها آشتى داد باين ترتيب كه يك روز محمّد ابن طلحه پيشنماز باشد و يك روز عبد اللّه ابن زبير، و ديگر هر يك از آنها از عائشه درخواست نمود كه مردم بر او سلام كرده و او را به امارت بشناسند، پس عائشه فرمان داد تا مردم بهر دو سلام كرده و ايشان را با هم به امارت بپذيرند، خلاصه از اين گونه اختلافها بن آنها بسيار بود، و از اينرو امام عليه السّلام مى فرمايد:)
(3) سوگند بخدا اگر بآنچه كه مى خواهند دست يابند (به رياست و حكومت برسند) هر آينه هر يك جان ديگرى را بگيرد، و هر كدام رفيقش را تباه و نابود سازد.
(4) (اكنون كه) گروه ستمگر (براى فتنه و آشوب) قيام كرده اند (ما نيز براى دفاع و جلو گيرى آماده ايم) پس كجايند كسانيكه (نهى منكر نموده از خداوند) اجر و ثواب مى طلبند (تا بما كمك و يارى نمايند) كه بتحقيق سنّتها (راههاى هدايت و رستگارى) براى آنها آشكار است (همه مى دانند) و اين خبر پيش از اين براى آنان بيان شده است (پيغمبر اكرم خبر داده كه ناكثين كه پيمان شكستند يعنى اصحاب جمل، طلحه و زبير و پيروانشان، و قاسطين كه ظلم و ستم روا داشتند يعنى معاويه و لشگر شام، و مارقين كه از دين بيرون رفتند يعنى خوارج نهروان، با من جنگ كرده در راه ضلالت و گمراهى سير خواهند نمود) و (از اين جهت نبايد به سخنان ايشان «كه كشتن عثمان را بهانه نقض بيعت قرار داده اند» گوش فرا داد، زيرا) براى هر گمراهى علّت و بهانه اى است و براى هر شكستن پيمانى شبهه اى (هر مدّعى باطل و نادرستى ناگزير آنست كه براى آن مردم را بشبهه اندازد و باطل را بصورت حقّ در آورده بهانه قرار دهد، و ليكن)،
(5) سوگند بخدا من مانند كسى نيستم كه آواز دست بر سر و رو و سينه زدن در ماتمها و خبر مرگ را از خبر دهنده بشنود و (باور نكند تا) بر سر گريه كننده حاضر شود (من كسى نيستم كه بوقوع فتنه و آشوبى علم داشته و آثارش را مشاهده نموده در صدد جلوگيرى از آن بر نيايم تا آنرا آشكار ببينم، بلكه بمحض ديدن آثار فتنه و آشوب براى جلوگيرى از آن خود را آماده مى نمايم، خلاصه چون منظور طلحه و زبير و پيروانشان از اين سخنان نادرست بر پا نمودن فتنه و آشوب است من نخواهم گذاشت آنها بمقصود خود برسند).

هر يک از آن دو نفر (طلحه و زبير)، اميدوار است که حکومت به دست او بيفتد و آن را به سوى خود مى کشد، نه به سوى رفيقش، آنها نه به رشته اى (از رشته هاى محکم الهى) چنگ زده اند، و نه به وسيله اى به او نزديک شده اند، بلکه هر يک، بار کينه رفيقش رابر دوش مى کشد، و به زودى پرده از روى آن برداشته خواهد شد! به خدا سوگند! اگر اين دو به آنچه مى خواهند برسند (و حکومت را در دست گيرند)، اين يکى جان ديگرى را مى گيرد، و آن ديگر مى خواهد اين را از ميان بردارد.

(هم اکنون)، گروه طغيانگر و فتنه انگيز، به پاخاسته اند، کجا هستند پاداش طلبان از خدا؟ (و مجاهدان مخلص) که در برابر آنها بايستند و آتش فتنه را خاموش کنند؟ در حالى که سنتها براى آنها بيان شده، و از پيش به آنها خبر داده اند. (به يقين) براى هر ضلالتى، علتى است و براى هر پيمان شکنى، دستاويز و بهانه اى (هرگز فريب اين بهانه ها را نخوريد).

به خدا سوگند! من همچون کسى نخواهم بود که صداى بر سر وسينه کوبيدن سوگواران و نداى خبرگزار مرگ را بشنود، و نزد گريه کنندگان حضور يابد، اما عبرت نگيرد (هرگز در برابر تحرکات دشمن غافلگير نخواهم شد).