ترجمه خطبه 164 نهج البلاغه

و من كلام له (علیه السلام) لما اجتمع الناس إليه و شكوا ما نقموه على عثمان و سألوه مخاطبته لهم و استعتابه لهم، فدخل عليه فقال: إِنَّ النَّاسَ وَرَائِي وَ قَدِ اسْتَسْفَرُونِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ، وَ وَاللَّهِ مَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لَكَ مَا أَعْرِفُ شَيْئاً تَجْهَلُهُ وَ لَا أَدُلُّكَ عَلَى أَمْرٍ لَا تَعْرِفُهُ، إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ، مَا سَبَقْنَاكَ إِلَى شَيْءٍ فَنُخْبِرَكَ عَنْهُ وَ لَا خَلَوْنَا بِشَيْءٍ فَنُبَلِّغَكَهُ، وَ قَدْ رَأَيْتَ كَمَا رَأَيْنَا وَ سَمِعْتَ كَمَا سَمِعْنَا وَ صَحِبْتَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) كَمَا صَحِبْنَا، وَ مَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ لَا ابْنُ الْخَطَّابِ بِأَوْلَى بِعَمَلِ الْحَقِّ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَقْرَبُ إِلَى أَبِي رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَشِيجَةَ رَحِمٍ مِنْهُمَا وَ قَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ مَا لَمْ يَنَالا. فَاللَّهَ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ، فَإِنَّكَ وَ اللَّهِ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمًى وَ لَا تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ وَ إِنَّ الطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ وَ إِنَّ أَعْلَامَ الدِّينِ لَقَائِمَةٌ. فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِيَ وَ هَدَى، فَأَقَامَ سُ...

ترجمه: محمد دشتی (ره)

در سال 34 هجرى مردم در اطراف امام جمع شده و از عثمان شكايت كردند و از او خواستند كه با عثمان صحبت كند تا از اشتباهات خود دست بردارد

هشدار دادن به عثمان

همانا مردم پشت سر من هستند و مرا ميان تو و خودشان ميانجى قرار داده اند، به خدا نمى دانم با تو چه بگويم چيزى را نمى دانم كه تو ندانى، تو را به چيزى راهنمايى نمى كنم كه نشناسى، تو مى دانى آنچه ما مى دانيم.

ما به چيزى پيشى نگرفته ايم كه تو را آگاه سازيم، و چيزى ما در پنهانى نيافته ايم كه آن را به تو ابلاغ كنيم. ديدى چنانكه ما ديدم، شنيدى چنانكه ما شنيديم، با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بودى چنانكه ما بوديم.

پسر ابو قحافه (ابا بكر) و پسر خطّاب، در عمل به حق، از تو بهتر نبودند، تو به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در خويشاوندى از آن دو نزديك ترى، و داماد او شدى كه آنان نشدند.

پس خدا را، خدا را، پروا كن سوگند به خدا، تو كور نيستى تا بينايت كنند، نادان نيستى تا تو را تعليم دهند، راه ها روشن است، و نشانه هاى دين برپاست.

پس بدان كه برترين بندگان خدا در پيشگاه او رهبر عادل است كه خود هدايت شده و ديگران را هدايت مى كند، سنّت شناخته شده را بر پا دارد، و بدعت ناشناخته را بميراند. سنّت ها روشن و نشانه هايش آشكار است، بدعت ها آشكار و نشانه هاى آن بر پاست، و بدترين مردم نزد خدا، رهبر ستمگرى است كه خود گمراه و مايه گمراهى ديگران است، كه سنّت پذيرفته را بميراند، و بدعت ترك شده را زنده گرداند.

من از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه گفت: «روز قيامت رهبر ستمگر را بياورند كه نه ياورى دارد و نه كسى از او پوزش خواهى مى كند، پس او را در آتش جهنم افكنند، و در آن چنان مى چرخد كه سنگ آسياب، تا به قعر دوزخ رسيده به زنجير كشيده شود».

من تو را به خدا سوگند مى دهم كه امام كشته شده اين امّت مباشى، چرا كه پيش از اين گفته مى شد: «در ميان اين امّت، امامى به قتل خواهد رسيد كه درِ كشتار تا روز قيامت گشوده خواهد شد و كارهاى امّت اسلامى با آن مشتبه شود، و فتنه و فساد در ميانشان گسترش يابد، تا آنجا كه حق را از باطل نمى شناسند، و به سختى در آن فتنه ها غوطه ور مى گردند».

براى مروان(1) چونان حيوان به غارت گرفته مباش كه تو را هر جا خواست براند، آن هم پس از ساليانى كه از عمر تو گذشته(2) و تجربه اى كه به دست آورده اى.

(عثمان گفت «با مردم صحبت كن كه مرا مهلت دهند تا از عهده ستمى كه به آنان رفته بر آيم»). امام عليه السلام فرمود: آنچه در مدينه است به مهلت نياز ندارد، و آنچه مربوط به بيرون مدينه باشد تا رسيدن فرمانت مهلت دارند.


  1. ((مروان)) یهودی زاده، داماد عثمان و منشی او بود و در او نفوذ بسیاری داشت. رسول خدا (ص) او و پدرش را تبعید کرده بود، در زمان عثمان آزاد و داماد و سپس همه کاره او گردید که او را عامل اصلی کشته شدن عثمان می دانند.
  2. عثمان هشتاد سال عمر کرد.
تاریخی سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

سخنى از آن حضرت (ع) هنگامى كه مردم نزد او گرد آمدند و، در آنچه از عثمان ناپسندشان افتاده بود، به وى شكايت كردند و خواستند كه از سوى آنها با عثمان سخن گويد و بخواهد تا خشنودشان سازد، نزد عثمان شد و چنين گفت:

مردم پشت سر من هستند و مرا چون سفيرى از سوى خود به نزد تو فرستاده اند. به خدا سوگند، ندانم كه تو را چه گويم. من از چيزى آگاه نيستم كه تو خود آن را ندانى. و تو را به چيزى راه ننمايم كه آن را نشناسى. هر چه ما مى دانيم تو نيز مى دانى. ما، در چيزى از تو پيشى نگرفته ايم كه اكنون تو را از آن خبر دهيم. و در جايى با يكديگر خلوت نكرده ايم كه تو را از ماجراى آن بياگاهانيم. تو ديده اى، چنانكه ما ديده ايم و شنيده اى آنسان كه ما شنيده ايم. با رسول الله (صلى الله عليه و آله) صحبت داشته اى، همان گونه، كه ما صحبت داشته ايم. فرزند ابو قحافه و فرزند خطّاب، به كار حق و صواب سزاوارتر از تو نبودند. تو به خويشاوندى از آن دو، به رسول الله (صلى الله عليه و آله) نزديكترى تو به دامادى او مرتبتى يافته اى كه آن دو نيافته اند. پس خداى را، بر جان خود بترس. نابينا نيستى كه چشمانت بگشايند و نادان نيستى كه چيزى به تو آموزند. راه ها روشن است و نشانه هاى دين برپاى.


بدان، كه بهترين مردم در نزد خداوند، پيشواى دادگرى است كه خود هدايت يافته و مردم را هدايت نمايد. سنت شناخته شده را برپاى دارد و بدعت ناشناخته را بميراند. سنتها روشن است و نشانه هايش برپاست و بدعتها آشكار است و نشانه هايش برپا. بدترين مردم در نزد خداوند پيشوايى ستمگر است كه خود گمراه است و سبب گمراهى ديگران شود. سنتى را، كه مردم فرا گرفته اند، بميراند و بدعتى را كه متروك افتاده زنده كند. من از رسول الله (صلى الله عليه و آله) شنيدم كه مى گفت: در روز قيامت پيشواى ستمگر را مى آورند، هيچ ياورى ندارد و كس عذرخواه او نيست، در جهنمش مى افكنند و او چون سنگ آسيابى كه مى چرخد در جهنم بچرخد. سپس، در قعر جهنم به زنجيرش مى كشند.

به خدا سوگندت مى دهم، چنان مكن كه پيشواى مقتول اين امت گردى. زيرا گفته مى شد -از رسول الله (ص)- كه «در اين امّت پيشوايى كشته مى شود و در كشت و كشتار  تا روز قيامت به روى امّت گشوده مى شود و كارها را بر آنان مشتبه مى كند. پس بذر فتنه ها پراكنده گردد و مردم حق از باطل نشناسند و در كشاكش آن فتنه ها با يكديگر بستيزند و آشوب كنند و كارشان به هرج و مرج كشد.» در اين سالهاى پيرى و سراشيب عمر براى مروان چون مركبى مباش، كه به هر سو كه خواهد، تو را براند.

عثمان گفت: با مردم سخن بگوى و بخواه كه مرا مهلت دهند. تا از عهده ستمى كه بر آنان رفته است برآيم. على (ع) گفت: آنچه در مدينه است نيازى به مهلت ندارد و آنچه در خارج مدينه است چندان مهلت بايد كه فرمان تو به آنجا رسد.

از سخنان آن حضرت است به هنگامى كه نزد آن حضرت آمدند و از اعمال ناپسند عثمان شكايت كردند، و در خواست داشتند از طرف آنان با عثمان وارد گفتگو شود و بخواهد كه رضايت مردم را جلب كند. پس امام نزد عثمان رفت و فرمود:

مردم به دنبال من هستند، و مرا بين خود و تو واسطه قرار داده اند، به خدا قسم نمى دانم با تو چه بگويم چيزى را نمى دانم كه تو از آن بى خبر باشى، و به چيزى كه ندانى تو را دلالت نمى كنم، تو مى دانى آنچه را ما مى دانيم، به چيزى سبقت نگرفته ايم كه تو را به آن آگاهى دهيم، در پنهان به كارى نپرداخته ايم كه آن را به تو برسانيم، آنچه ما ديده ايم تو هم ديده اى، و آنچه ما شنيده ايم تو هم شنيده اى، و با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مصاحبت داشتى چنانكه ما مصاحبت داشتيم. پسر ابو قحافه و پسر خطّاب از تو به عمل به حق سزاوارتر نبودند، تو به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از نظر خويشاوندى از آن دو نزديك ترى، و از دامادى او به جايى رسيدى كه آن دو نفر نرسيدند. پس خدا را خدا را در حفظ جانت، كه سوگند به خدا كور نيستى تا بينايت كنند، و جاهل نيستى تا دانايت نمايند، راهها آشكار است، و نشانه هاى دين برپاست.


آگاه باش كه برترين بندگان خدا نزد خدا پيشواى عادلى است كه هدايت شده و هدايت كند، سنّت معلومى را به پا دارد، و بدعت مجهولى را بميراند. سنّت ها نورانى هستند و داراى نشانه هاى مشخّص، و بدعتها آشكارند و داراى علائم معلوم. و بدترين مردم نزد خداوند حاكم ستمكارى است كه گمراه است و گمراه كننده، سنّت در دست عمل را از بين ببرد، و بدعتهاى متروكه را زنده كند. من از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم مى فرمود: «پيشواى ستمكار را به عرصه گاه قيامت مى آورند در حالى كه او را نه ياورى است و نه عذر خواهى، پس او را به آتش دوزخ مى اندازند و چون سنگ آسيا در آتش مى چرخد، سپس در قعر جهنّم به زنجير مى كشند».

و تو را به خدا سوگند مى دهم نكند پيشواى مقتول اين امت باشى، زيرا سابقا گفته مى شد: «در اين امت پيشوايى كشته خواهد شد كه با كشته شدن او راه كشت و كشتار تا قيامت به روى اين امت باز مى گردد، و امور امت را بر امت مشتبه سازد، و فتنه را در ميان آنان مى گستراند، در آن وقت حق را از باطل تشخيص نمى دهند، و در آن فتنه موج مى زنند چه موجى، و آشوب مى نمايند چه آشوبى» در اين كهولت سن و پايان عمر، آلت دست مروان نباش كه تو را به هر جا بخواهد براند.

عثمان در پاسخ حضرت گفت: «از مردم بخواه به من مهلت دهند تا ستمهاى رفته بر آنان را بر طرف كنم.» امام فرمود: آنچه در رابطه با مدينه است مهلت لازم ندارد، و آنچه در ارتباط با خارج از مدينه است مهلتش تا وقتى است كه فرمان تو براى رفع ظلم برسد.

[چون مردم نزد او فراهم شدند، و در آنچه از عثمان ناپسند مى داشتند، شكايت كردند، و از وى خواستند تا از سوى آنان با وى گفتگو كند، و رضايت ايشان را از او بخواهد، امام بر عثمان در آمد و گفت:]

مردم پشت سر منند، و مرا ميان تو و خودشان ميانجى كرده اند. به خدا، نمى دانم به تو چه بگويم چيزى نمى دانم كه تو آن را ندانى، تو را به چيزى راه نمى نمايم كه آن را نشناسى. تو مى دانى آنچه ما مى دانيم. ما بر تو در چيزى سبقت نجسته ايم تا تو را از آن آگاه كنيم، جدا از تو چيزى نشنيده ايم تا خبر آن را به تو برسانيم. ديدى چنانكه ما ديديم، شنيدى چنانكه ما شنيديم. با رسول خدا (ص) -بودى- چنانكه ما بوديم. پسر ابو قحافه، و پسر خطّاب در كار حق از تو سزاوارتر نبودند. تو از آنان به رسول خدا نزديكترى، كه خويشاوند پيامبرى، داماد او شدى و آنان نشدند. خدا را خدا را خويشتن را بپاى. به خدا، تو كور نيستى تا بينايت كنند، نادان نيستى تا تو را تعليم دهند. راهها هويداست، و نشانه هاى دين برپاست.


بدان كه فاضل ترين بندگان خدا نزد او امامى است دادگر، هدايت شده و راهبر، كه سنّتى را كه شناخته است بر پا دارد، و بدعتى را كه ناشناخته است بميراند. سنّتها روشن است و نشانه هايش هويداست، و بدعتها آشكار است و نشانه هايش برپاست، و بدترين مردم نزد خدا امامى است ستمگر، خود گمراه و موجب گمراهى كسى ديگر، كه سنّت پذيرفته را بميراند، و بدعت واگذارده را زنده گرداند. و من از رسول خدا (ص) شنيدم كه گفت: «روز رستاخيز امام ستمگر را بياورند، و او را نه يارى بود، نه كسى كه از سوى او پوزش خواهد، پس او را در دوزخ افكنند، و در آن چنان گردد كه سنگ آسيا گردد، سپس او را در ته دوزخ استوار ببندند.»

من تو را به خدا سوگند مى دهم تا امام كشته شده اين امّت مباشى، چه گفته مى شد كه: «در اين امّت امامى كشته گردد، و با كشته شدن او در كشت و كشتار تا روز رستاخيز باز شود، و كارهاى امّت بدو مشتبه ماند، و فتنه ميان آنان بپراكند. چنانكه حق را از باطل نشناسند، و در آن فتنه با يكديگر بستيزند و درهم آميزند».  براى مروان همچون چاروايى به غارت گرفته مباش، كه تو را به هر جا خواست براند، آن هم پس از ساليانى كه بر تو رفته و عمرى كه از تو گذشته.

[عثمان گفت: «با مردم سخن گوى كه مرا مهلت دهند تا از عهده ستمى كه بر آنان رفته برآيم.» امام فرمود:] «آنچه در مدينه است مهلت نخواهد، و مهلت بيرون مدينه چندان كه فرمان تو بدانجا رسد.»

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است هنگاميكه (فساد و تباهكارى عثمان و كار گردانان او در مدينه و سائر شهرها شيوع پيدا نمود جمعى از اهل مدينه صحابه رسول خدا و ديگران بمردم شهرها نوشتند: شما كه مى خواهيد در راه خدا جهاد كرده با دشمنان دين بجنگيد، با شتاب نزد ما بياييد كه خليفه شما دين را تباه كرده و از بين برده، پس دلهاى مردم از او برگشت و در صدد خلعش برآمدند، و گروه بسيارى از اهل مصر و بصره و كوفه به مدينه آمدند، و) نزد آن بزرگوار گرد آمده از كردارهاى ناپسند عثمان شكايت كردند، و درخواست نمودند تا حضرت از جانب ايشان با او گفتگو نمايد، و بخواهد كه رضاى آنها را فراهم نمايد (از بد رفتارى دست برداشته بدعتهائى كه در دين نهاده از بين ببرد و باصحاب پيغمبر اكرم اين همه ظلم و ستم روا ندارد، و مردم درستكار را به حكمفرمائى شهرها بفرستد) پس امام عليه السّلام نزد عثمان رفته فرمود:
(1) مردم در پشت سر من مى باشند و مرا بين تو و خودشان سفير و واسطه قرار داده اند (از من درخواست نموده اند كه پيغام ايشان را رسانيده فساد را از بين ببرم) و سوگند بخدا بتو نمى دانم چه بگويم (بچه زبانى سخن بگويم كه در تو اثر بخشد) چيزى (از بدعتها و كردار زشتت) نمى دانم كه تو خود آنرا ندانى، و ترا بكارى (حرمت آنچه بجا مى آورى) راهنما نيستم كه آنرا نشناسى (بلكه رفتارت را ميدانى حرام و بر خلاف دين است)
(2) و ميدانى آنچه ما مى دانيم (زشتى كارهايى كه مرتكب مى شوى بر تو پوشيده نيست، چنانكه بر ما آشكار است) در چيزى از تو پيشى نگرفتيم كه ترا بآن آگاه سازيم، و در هيچ حكمى خلوت ننموديم تا آنرا بتو برسانيم (ما و تو هر دو پيغمبر اكرم را درك كرده رفتارش را با مردم ديده و احكامش را شنيده ايم، پس لازم نيست ترا به روش آن حضرت تبليغ نماييم) و تو ديدى آنچه ما ديديم، و شنيدى آنچه كه ما شنيديم، و با رسول خدا -صلّى اللّه عليه و آله- آميزش داشتى چنانكه ما آميزش داشتيم،
(3) و پسر ابى قحافه و پسر خطّاب به درستكارى سزاوارتر از تو نبودند (با اينكه بر خلاف گفتار پيغمبر اكرم رفتار كرده به بهانه خلافت را غصب نمودند، مانند تو بدعتهائى در دين احداث نكرده با مسلمين اينگونه ظلم و ستم روا نداشتند) در حاليكه تو از جهت خويشى به رسول خدا -صلّى اللّه عليه و آله- از آنها نزديكترى (چون عثمان پسر عفّان ابن ابى العاص ابن اميّة ابن عبد شمس بن عبد مناف مى باشد، و عبد مناف جدّ سوّم حضرت رسول: محمّد ابن عبد اللّه بن عبد المطّلب ابن هاشم ابن عبد مناف ابن قصّى ابن كلّاب ابن مرّة ابن كعب است، و امّا ابو بكر عبد اللّه پسر ابى قحافة عثمان ابن عامر ابن عمر ابن كعب ابن سعد ابن تيم ابن مرّة ابن كعب مى باشد، و مرّة جدّ ششم پيغمبر اكرم است، و امّا عمر پسر خطّاب ابن نفيل ابن عبد العزّى ابن رياح ابن عبد اللّه ابن قرط ابن زرّاح ابن عدىّ ابن كعب بوده، و كعب جدّ هفتم رسول خدا است، پس خويشاوندى عثمان از ابو بكر و عمر به پيغمبر اكرم نزديكتر است) و به دامادى پيغمبر مرتبه اى يافته اى كه ابو بكر و عمر نيافتند (عثمان رقيّه و امّ كلثوم را كه بنا بر مشهور دختران پيغمبر بودند به همسرى خود درآورد، در اوّل رقيّه را و بعد از چندگاه كه آن مظلومه وفات نمود امّ كلثوم را بجاى خواهر باو دادند، و از اينرو است كه در پيش عامّه و سنّيها به ذى النّورين ملقّب گشته)
(4) پس در باره خود از خدا بترس، از خدا بترس، زيرا سوگند بخدا تو از كورى بينا و از نادانى تعليم داده نمى شوى (براه حقّ گمراه نبوده اى تا ترا راهنمائى نمايم، و به رفتار درست نادان نيستى تا ترا دانا گردانم، بلكه دانسته بر خلاف رفتار مى نمايى) و بتحقيق راهها (احكام خدا) آشكار، و نشانه هاى دين (قرآن و اهل بيت) برپا و برقرار است.


(5) پس (اگر ترا غفلت گرفته) بدان برترين بندگان نزد خدا پيشواى عادل و درستكارى است كه (براه حقّ) هدايت شده، و (ديگران را) راهنما باشد، و سنّت و طريقه دانسته شده (از پيغمبر اكرم) را برپا دارد (طبق آن رفتار نمايد) و بدعت باطل و نادرست را بميراند (از بين برده مردم را به نادرستى آن آگاه سازد) و بتحقيق سنّتها روشن و هويدا است و براى آنها نشانه هايى است، و (همچنين) بدعتها آشكار است و آنها (نيز) نشانه هايى دارد،
(6) و بدترين مردم نزد خدا پيشواى ستمكارى است كه گمراه باشد و ديگران هم بوسيله او گمراه شوند، بميراند سنّتى را كه (از رسول خدا) گرفته شده، و زنده گرداند بدعتى كه از بين رفته (از حقّ دست برداشته بترويج باطل بكوشد)
(7) و من از رسول خدا، صلّى اللّه عليه و آله، شنيدم كه مى فرمود: روز قيامت پيشواى ستمكار را مى آورند كه با او يارى كننده اى نيست (تا از آتش دوزخ رهائيش دهد) و نه عذر خواهى (تا عذاب را از او برطرف نمايد) پس در آتش دوزخ انداخته ميشود و در آن مى گردد چنانكه آسيا گردش مى نمايد، بعد در گودى و ته دوزخ حبس و باز داشته ميشود.
(8) و ترا بخدا درخواست نموده سوگند مى دهم كه مبادا پيشواى اين امّت باشى كه كشته شوى، زيرا پيش از اين گفته مى شد (پيغمبر اكرم فرمود): كه در اين امّت پيشوايى كشته ميشود كه (بر اثر كشته شدنش راه) خونريزى و جنگيدن تا روز قيامت گشوده مى گردد، و كارها را برايشان مشتبه مى نمايد، و تباهكاريها را در آنان نشر مى دهد، و آنها حقّ را از باطل امتياز نمى دهند، در آن تباهكاريها آشوب بسيار كرده از حقّ دست برميدارند، و بسختى مضطرب و نگران مى گردند،
(9) پس بعد از ساليان دراز (كه متجاوز از هشتاد سال است) و بسر رسيدن عمر براى مروان (ابن حكم كه نويسنده و كار گردان تو است) مانند شترى كه دشمن آنرا غارت كرده و به تندى ميراند، مباش تا بهرجا كه خواهند ترا براند. عثمان به آن حضرت گفت: با مردم گفتگو كن تا مرا مهلت دهند كه ستمهايى كه بر آنان وارد شده برطرف نمايم. پس امام عليه السّلام فرمود:
(10) آنچه در مدينه است مهلتى در آن لازم نيست، و آنچه در آن نمى باشد مهلت آن تا رسيدن فرمان تو است بآن (براى كسيكه در مدينه حاضر است شروع به اصلاح نما مهلت نمى خواهد، و براى آنكه حاضر نيست تا رسيدن فرمان تو عذرى نمى باشد. گفته اند عثمان بر اثر فريب خوردن از مروان به ستمگرى بر مسلمانان دلير گرديده، گوش به فرمايشهاى امير المؤمنين نداد تا جائيكه اهل مصر و ديگران او را در خانه اش محاصره نموده بسختى كشتند).

مردم، به سراغ من آمده اند و مرا ميان خود و تو سفير قرار داده اند. به خدا! نمى دانم چه چيز را براى تو بگويم؟ من مطلبى را که تو از آن بى اطلاع باشى (در مورد حقوق مردم) سراغ ندارم، و نمى توانم تو را به چيزى راهنمايى کنم که از آن آگاه نيستى؟ (چرا که) آن چه را که ما (در اين زمينه) مى دانيم، مى دانى و ما به چيزى سبقت نگرفته ايم که تو را از آن آگاه سازيم و مطلبى پنهانى نزد ما نيست که به تو ابلاغ کنيم. آن چه را ما (در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله)) ديده ايم تو نيز ديده اى و آن چه را ما شنيده ايم همانند ما شنيده اى و همان گونه که ما با پيامبر(صلى الله عليه وآله) همنشين بوديم تو نيز همنشين بوده اى (علاوه بر اين) فرزند ابى قحافه (ابوبکر) و پسر خطاب (عمر) در اجراى اعمال نيک از تو سزاوارتر نبودند; چرا که تو به رسول خدا از نظر پيوند خويشاوندى ا ز آن دو نزديک ترى تو به افتخار دامادى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نائل شدى که آن ها نشدند. خدا را! خدا را! (اى عثمان) به جان خود رحم کن; چرا که به خدا سوگند! تو کور نيستى تا بينايت کنند و جاهل نيستى تا تعليمت دهند; زيرا راه ها آشکارند و نشانه هاى دين بر پا و روشن! (از خدا بترس و به کار مردم رسيدگى کن).


بدان، برترين بندگان نزد خدا پيشواى عادلى است که خود، هدايت شده و ديگران را هدايت مى کند; سنت هاى شناخته شده را بر پا مى دارد و بدعت هاى ناشناخته را مى ميراند; چرا که سنت ها روشن و نورانى اند و نشانه هاى مشخص دارند و بدعت ها آشکارند و علامت هايى دارند، (و نا آشنا بودن بدعت ها دليل روشنى بر عدم مشروعيت آن هاست) بدترين مردم نزد خداوند پيشواى ستمگرى است که هم خود، گمراه است و هم مردم به وسيله او گمراه مى شوند، کسى که سنّت هاى مقبول را از ميان برده و بدعت هاى متروک را زنده کرده است، من از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شنيدم که فرمود: روز قيامت، پيشواى ستمگر را حاضر مى کنند; در حالى که نه ياورى با اوست و نه عذرخواهى، سپس او را در آتش دوزخ مى افکنند و همچون سنگ آسيا در آن، به گردش در مى آيد (و همگان رسوايى او را مى بينند) آن گاه او را در قعر دوزخ به زنجير مى کشند.

من تو را به خدا سوگند مى دهم نکند تو همان پيشواى مقتول اين امّت باشى! چرا که گفته مى شد (پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمود:) «در اين امّت، پيشوايى به قتل مى رسد که بعد از آن درهاى کشتار و جنگ به روى اين امت تا قيامت گشوده خواهد شد!» امور اين امّت را بر آن ها مشتبه مى کند; فتنه و فساد را در ميان آنان گسترش مى دهد; به گونه اى که حق را از باطل تمييز نمى دهند و به سختى در آن فتنه غوطه ور مى شوند و به شدّت درهم آميخته و فاسد خواهند شد، مبادا مرکب راهوار مروان شوى (و زمام خود را به دست او بسپارى) تا تو را هر جا مى خواهد ببرد; آن هم بعد از اين سنّ و سال و گذراندن عمر (و تجربيات فراوان).

(هنگامى که سخن مولا به اين جا رسيد) عثمان گفت: بامردم سخن بگو و از آنان بخواه به من مهلت دهند تا از حقوق (از دست رفته) آن ها رهايى يابم. امام(عليه السلام) فرمود: آن چه مربوط به مدينه است مهلتى در آن نيست و آن چه مربوط به بيرون مدينه است مهلتش رسيدن دستور تو به آن هاست.