ترجمه خطبه 2 نهج البلاغه

و من خطبة له (علیه السلام) بعد انصرافه من صفين و فيها حال الناس قبل البعثة و صفة آل النبي ثم صفة قوم آخرين. أَحْمَدُهُ اسْتِتْمَاماً لِنِعْمَتِهِ وَ اسْتِسْلَاماً لِعِزَّتِهِ وَ اسْتِعْصَاماً مِنْ مَعْصِيَتِهِ وَ أَسْتَعِينُهُ فَاقَةً إِلَى كِفَايَتِهِ. إِنَّهُ لَا يَضِلُّ مَنْ هَدَاهُ وَ لَا يَئِلُ مَنْ عَادَاهُ وَ لَا يَفْتَقِرُ مَنْ كَفَاهُ فَإِنَّهُ أَرْجَحُ مَا وُزِنَ وَ أَفْضَلُ مَا خُزِنَ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ شَهَادَةً مُمْتَحَناً إِخْلَاصُهَا مُعْتَقَداً مُصَاصُهَا نَتَمَسَّكُ بِهَا أَبَداً مَا أَبْقَانَا وَ نَدَّخِرُهَا لِأَهَاوِيلِ مَا يَلْقَانَا فَإِنَّهَا عَزِيمَةُ الْإِيمَانِ وَ فَاتِحَةُ الْإِحْسَانِ وَ مَرْضَاةُ الرَّحْمَنِ وَ مَدْحَرَةُ الشَّيْطَانِ. وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالدِّينِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ وَ الْكِتَابِ الْمَسْطُورِ وَ النُّورِ السَّاطِعِ وَ الضِّيَاءِ اللَّامِعِ وَ الْأَمْرِ الصَّادِعِ إِزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ وَ احْتِجَاجاً بِالْبَيِّنَاتِ وَ تَحْذِيراً بِالْآيَاتِ وَ تَخْوِيفاً بِالْمَثُلَاتِ. وَ النَّاسُ فِي فِتَنٍ ...

ترجمه: محمد دشتی (ره)

پس از بازگشت از نبرد صفّین1 در سال 38 هجری ایراد فرمود

1. ستایش پروردگار

ستايش مى كنم خداوند او را، براى تكميل نعمت هاى او و تسليم بودن برابر بزرگى او و ايمن ماندن از نافرمانى او. و در رفع نيازها از او يارى مى طلبم زيرا آن كس را كه خدا هدايت كند، هرگز گمراه نگردد، و آن را كه خدا دشمن دارد، هرگز نجات نيابد و هر آن كس را كه خداوند بى نياز گرداند، نيازمند نخواهد شد. پس ستايش خداوند گران سنگ ترين چيز است، و برترين گنجى است كه ارزش ذخيره شدن دارد.

و گواهى مى دهم كه جز خداى يكتاى بى شريك، معبودى نيست، شهادتى كه اخلاص آن آزموده و پاكى و خلوص آن را باور داريم و تا زنده ايم بر اين باور استواريم، و آن را براى صحنه هاى هولناك روز قيامت ذخيره مى كنيم، زيرا شهادت به يگانگى خدا، نشانه استوارى ايمان، باز كننده درهاى احسان، مايه خشنودى خداى رحمان، و دور كننده شيطان است.

2. ويژگى هاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله

و شهادت مى دهم كه محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بنده خدا و فرستاده اوست. خداوند او را با دينى آشكار، و نشانه اى پايدار و قرآنى نوشته شده و استوار و نورى درخشان و چراغى تابان و فرمانى آشكار كننده فرستاد تا شك و ترديدها را نابود سازد و با دلائل روشن استدلال كند،(2) و با آيات الهى مردم را پرهيز دهد، و از كيفرهاى الهى بترساند.

3. شناخت عصر جاهليّت

خدا پيامبر اسلام را زمانى فرستاد كه مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته هاى دين پاره شده و ستون هاى ايمان و يقين ناپايدار بود. در اصول دين اختلاف داشته، و امور مردم پراكنده بود، راه رهايى دشوار و پناهگاهى وجود نداشت، چراغ هدايت بى نور، و كور دلى همگان را فرا گرفته بود.

خداى رحمان معصيت مى شد و شيطان يارى مى گرديد، ايمان بدون ياور مانده و ستون هاى آن ويران گرديده و نشانه هاى آن انكار شده، راه هاى آن ويران و جاده هاى آن كهنه و فراموش گرديده بود.

مردم جاهلى شيطان را اطاعت مى كردند و به راه هاى او مى رفتند و در آبشخور شيطان سيراب مى شدند. با دست مردم جاهليت، نشانه هاى شيطان، آشكار و پرچم او بر افراشته گرديد.

فتنه ها، مردم را لگد مال كرده و با سم هاى محكم خود نابودشان كرده و پا بر جا ايستاده بود. امّا مردم حيران و سرگردان، بى خبر و فريب خورده، در كنار بهترين خانه (كعبه) و بدترين همسايگان (بت پرستان) زندگى مى كردند. خواب آنها بيدارى، و سرمه چشم آنها اشك بود، در سرزمينى كه دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامى بود.

4. ويژگى‏ هاى اهل بيت عليهم السّلام

عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جايگاه اسرار خداوندى و پناهگاه فرمان الهى و مخزن علم خدا و مرجع احكام اسلامى، و نگهبان كتاب‏هاى آسمانى و كوه‏هاى هميشه استوار دين خدايند خدا به وسيله اهل بيت عليهم السّلام پشت خميده دين را راست نمود و لرزش و اضطراب آن را از ميان برداشت.

5. سیمای فاسدان

برابر فاسدانى كه تخم گناه افشاندند، و با آب غرور و فريب آبيارى كردند، و محصول آن را كه جز عذاب و بدبختى نبود برداشتند!.

6. جايگاه خاندان آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم

كسى را با خاندان رسالت نمى‏ شود مقايسه كرد و آنان كه پرورده نعمت هدايت اهل بيت پيامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أساس دين، و ستون‏هاى استوار يقين مى‏ باشند. شتاب كننده، بايد به آنان بازگردد و عقب مانده بايد به آنان بپيوندد زيرا ويژگى‏هاى حقّ ولايت به آنها اختصاص دارد و وصيّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نسبت به خلافت مسلمين و ميراث رسالت، به آنها تعلّق دارد.

هم اكنون (كه خلافت را به من سپرديد) حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جايگاهى كه از آن دور مانده بود، باز گردانده شد.


  1. صفّین سرزمینی نزدیک ((رقّه)) و بالس، برکرانه رود فرات که در آنجا جنگ صفّین در صفر سال 37 هجری بین امام علی (ع) و شامیان رخ داده است. (معجم البلدان)
  2. نفی تفکّر دوگماتیسم Dogmatism (پذیرش بدون دلیل و برهان) در سراسر نهج البلاغه در واژه های حُجَج، دلیل، برهان، این حقیقت را طرح می فرماید که انسان با دلیل و برهان می باید چیزی را پذیرفته یا انکار کند.
اعتقادی تاریخی سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

او را سپاس مى گويم و خواستار فزونى نعمت او هستم و بر آستان عزتش سر تسليم نهاده ام و خواهم كه مرا از گناه در امان نگه دارد. از او يارى مى جويم كه نيازمند آنم كه نيازم برآورد. هر كس را كه او راه بنمايد، گمراه نگردد و هر كس را كه با او دشمنى ورزد، كس زينهار ندهد، هركس را كه تعهد كند، بى چيز نشود كه تعهدش از هر چه به سنجش آيد، افزون است و از هر چه اندوختنى است برتر.

و شهادت مى دهم كه خداوندى جز اللّه، خداى يكتا نيست. يگانه است و بى هيچ شريكى. شهادت مى دهم، شهادتى كه خلوصش از بوته آزمايش نيكو برآمده باشد و اعتقاد به آن با صفاى نيت همراه بود. بدان چنگ در مى زنم، همواره تا آن گاه كه ما را زنده مى دارد و مى اندوزيم آن را براى روزهاى هولناكى كه در پيش داريم. چنين شهادتى نشان عزم جزم ما در ايمان است و سرلوحه نيكوكارى و خشنودى خداوند است و، سبب دورساختن شيطان.


و شهادت مى دهم كه محمد (صلى اللّه عليه و آله) بنده او و پيامبر اوست كه او را فرستاد با آيينى چون آفتاب تابنده، پرآوازه و دانشى برتر و كتابى نوشته شده و فروغى تابان و پرتوى درخشان و فرمانى قاطع تا حق از باطل بازشناساند، و زنگ شبهت از دلها بزدايد. محمد (صلى اللّه عليه و آله) براى اثبات پيامبرى خويش حجتها آورد و مردمان را با آيات كتاب خود بيم داد و با ذكر عقوبتها و كيفرها كه بر امتهاى پيشين رفته بود، بترسانيد.


مردمان در فتنه هايى گرفتار بودند، كه در آن رشته دين گسسته بود و پايه يقين شكست برداشته و مى لرزيد. هركس به چيزى كه خود اصل مى پنداشت چنگ زده بود. كارها پراكنده و درهم، راه بيرون شدن از آن فتنه ها باريك، طريق هدايت مسدود و كورى و بى خبرى آنسان شايع و همه گير كه هدايت را آوازه اى نبود.

خدا را گناه مى كردند و شيطان را يار و ياور بودند. ايمان خوار و ذليل بود، ستونهايش از هم گسيخته و نشانه هايش دگرگون و راههايش ويران و جاده هايش محو و ناپديد.

همگان در راه شيطان گام مى زدند و از آبشخور او مى نوشيدند. به يارى اين قوم بود كه شيطان پرچم پيروزى برافراشت و فتنه ها برانگيخت و آنان را در زير پاهاى خود فرو كوفت و پى سپر سمهاى خود نمود. آنان، در آن حال، حيرت زده و نادان و فريب خورده بودند و بهترين خانه ها را بدترين همسايه.

شبها خواب به چشمانشان نمى رفت و سرمه ديدگانشان سرشك خونين بود. آنجا سرزمينى بود كه بر دانايش چون ستوران لگام مى زدند و نادانش را بر اورنگ عزت مى نشاندند.


آل محمد امينان اسرار خداوندند و پناهگاه اوامر او و معدن علم او و مرجع حكمت او و خزانه كتابهاى او و قله‏ هاى رفيع دين او. قامت خميده دين به پايمردى آنان راستى گرفت، و لرزش اندامهايش به نيروى ايشان آرامش يافت.

و از اين خطبه [در باره منافقان‏]:

گناه مى ‏كارند و كشته خويش به آب غرور آب مى ‏دهند و هلاكت مى ‏دروند.

در اين امّت هيچ كس را با آل محمد (صلى اللّه عليه و آله) مقايسه نتوان كرد. كسانى را كه مرهون نعمتهاى ايشان‏اند با ايشان برابر نتوان داشت، كه آل محمد اساس دين‏اند و ستون يقين كه افراط كاران به آنان راه اعتدال گيرند و واپس ماندگان به مدد ايشان به كاروان دين پيوندند. ويژگيهاى امامت در آنهاست و بس. و وراثت نبوّت منحصر در ايشان. اكنون حق به كسى بازگشته كه شايسته آن است و به جايى باز آمده كه از آنجا رخت بر بسته بود.

خداى را سپاس كه تتميم نعمتش را طالبم، و فروتنى در برابر عزّتش را جويايم، و پناه او را از نافرمانيش خواهانم، از او درخواست يارى دارم كه به كفايتش نيازمندم، آن را كه او هدايت كند گمراه نشود، و هر كه را او دشمن بدارد نجات نيابد، و هر كه را او كفايت كند محتاج نگردد، زيرا او سنگين ترين وزنه ها، و بهترين اندوخته هاست.

و شهادت مى دهم كه جز خداى يگانه خداى نيست و او را شريكى نمى باشد، شهادتى كه خلوصش از امتحان گذشته، و بر حقيقتش پايبندم. به آن شهادت تمسك داريم تا زمانى كه خدا زنده مان مى دارد، و آن را براى دشواريهاى قيامت ذخيره مى كنيم، كه اين گواهى استوارى ايمان، سر لوحه احسان، مايه خشنودى حق، و عامل طرد شيطان است.


و شهادت مى دهم كه محمّد بنده و رسول اوست، و او را به دين مشهور، و نشانه معروف، و كتاب مسطور، و نور درخشان، و چراغ فروزان، و دستور روشن و آشكار به سوى مردم فرستاد، تا شبهه هاى آنان را بر طرف سازد، و با دلايل روشن بر آنان اتمام حجت كند، و به آيات قرآن مردم را از هلاكت بر حذر داشته، و از عواقب شوم معصيت بترساند.


رسالت او به وقتى بود كه مردم دچار فتنه اى بودند كه ريسمان دين از اثر آن گسسته، و پايه هاى يقين متزلزل، و اصل دين گرفتار اختلاف، و همه امور درهم ريخته بود، راه رهايى بر مردم تنگ، و مصدر هدايت پوشيده، چراغ راهنما خاموش، و گمراهى نسبت به همه فراگير بود.

خداوند نافرمانى مى شد، و شيطان يارى داده مى شد، ايمان ورشكسته، پايه هايش فرو ريخته، نشانه هايش متغير و ناشناخته، راههايش ويران و پوشيده، و آثار جاده هايش از بين رفته بود.

شيطان را فرمان برده، راههاى او را پيموده، و به آبشخورهاى او وارد شده بودند. آثار شيطان به وسيله متابعانش به كار افتاده، و پرچمش بر افراشته شده بود، در فتنه هايى كه همچون حيوان چموش آنان را لگد مال مى كرد، و زير سم خود مى كوبيد، و باز هم (به انتظار فتنه اى بيش) بر سر سم خود ايستاده بود.

در آن فتنه سر گردان و حيران و نادان و دچار حيله شيطان بودند. آن بزرگوار در بهترين خانه و كنار بدترين همسايگان جاى داشت. خوابشان بيدارى بود، و سرمه چشمشان اشك، سوزان، در سرزمينى مى زيستند كه آگاهشان دهانش دوخته، و نادانشان به تخت عزت نشسته بود.


اهل بيت رسول جايگاه راز حق، و پناهگاه امر يزدان، و ظرف علم رحمان، و مرجع دستور خدا، و مخازن كتابهاى پروردگار، و كوههاى پشتوانه دين الهى ‏اند. به وسيله آنان كژيهاى دين را راست، و لرزش بدنه آيين را آرام نمود.

قسمتى از آن در باره قومى ديگر:

مخالفان حق بذر نافرمانى و انحراف پاشيدند، و آب فريب پاى آن ريختند، و بدبختى و سقوط درو كردند. با آل محمّد -درود خدا بر او و آل او باد- احدى از اين امت را نمى ‏توان مقايسه كرد، و هيچ گاه آنان را كه نعمت آل محمّد به طور دائم بر آنان جارى است نمى‏ شود همپايه آنان دانست.

آنان پايه دين و ستون يقين‏اند. افراط گرايان به آنان باز گردند، و عقب مانده ‏ها به ايشان رسند (تا هدايت شوند)، ويژگيهاى حقّ ولايت مخصوص آنان، و وصيت و ارث پيامبر خاص ايشان است. اكنون حق‏ به حق دار رسيده، و خلافت به جايگاه خودش باز گشته است.

او را سپاس مى گويم كه زيادتخواه نعمت اويم. گردن نهاده عزّت اويم. پناه خواه از معصيت اويم، و نيازمند كفايت اويم. هر كه را راه نمايد گمراه نباشد، و دشمنش را كسى پناه نباشد و آن را كه او كارگزار شد، نيازى به مال و جاه نباشد. هر چه سنجند به پاى سپاس او نرسد و هيچ اندوخته اى به بهاى او نرسد.

گواهى مى دهم كه خدا يكتاست، انبازى ندارد و بى همتاست. گواهيى از روى اعتقاد و ايمان، بى آميغ برآمده از امتحان. چند كه ما را زنده مى دارد اين گواه دستاويز ماست و ذخيره دشواريهاى روز رستاخيز ماست، كه گواه به يگانگى او، نشانه استوارى ايمان است و سرلوحه نيكوكارى و احسان، و مايه خشنودى خداى رحمان، و سلاح جنگ با شيطان.


و گواهى مى دهم كه محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) بنده او و پيامبر اوست. او را بفرستاد با دينى آشكار، و نشانه هايى پديدار، و قرآنى نبشته در علم پروردگار. كه نورى است رخشان، و چراغى است فروزان، و دستورهايش روشن و عيان. تا گرد دودلى از دلها بزدايد، و با حجّت و دليل ملزم فرمايد. نشانه هايش ببينند و بيش نستيزند، و بترسند و از گناه بپرهيزند.


و اين هنگامى بود كه مردم به بلاها گرفتار بودند، و رشته دين بريده و كشتى هاى يقين ناپايدار. پندار با حقيقت به هم آميخته، همه كارها در هم ريخته. برونشو كار دشوار، در آمدنگاهش ناپايدار، چراغ هدايت بى نور، ديده حقيقت بينى كور، همگى به خدا نافرمان، فرمانبر و ياور شيطان، از ايمان روگردان. پايه هاى دين ويران، شريعت بى نام و نشان، راههايش پوشيده و نا آبادان.

ديو را فرمان بردند، و به راه او رفتند و چون گله كه به آبشخور رود پى او گرفتند. -تخم دوستى اش در دل كاشتند- و بيرق او را برافراشتند حالى كه فتنه چون شترى مست آنان را به پى مى سپرد، و بر دست و پا ايستاده، از پايشان در مى آورد، و آنان دچار موج فتنه سرگردان بودند، درمانده و نادان، فريفته مكر شيطان. در خانه امن كردگار با ساكنانى تبه كار و بدكردار، خوابشان شب بيدارى، سرمه ديده شان اشك جارى، در سرزمينى عالم آن دم از گفت بسته، و جاهل به عزّت در صدر نشسته.


راز پيامبر بدانها سپرده است، و هر كه آنان را پناه گيرد به حق راه برده است. مخزن علم پيامبرند و احكام شريعت او را بيانگر. قرآن و سنّت نزد آنان در امان. چون كوه افراشته، دين را نگهبان، پشت اسلام بدانها راست و ثابت و پابرجاست.

و از اين خطبه است در باره گروهى از مخالفان:

تخم گناه كشتند، و آب فريب به پاى آن هشتند و شكنجه و عذاب درويدند، و بدين حقيقت نرسيدند كه: از اين امّت كسى را با خاندان رسالت همپايه نتوان پنداشت، و هرگز نمى‏توان پرورده نعمت ايشان را در رتبت آنان داشت كه آل محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) پايه دين و ستون يقينند. هر كه از حد درگذرد به آنان بازگردد، و آن كه وامانده، بديشان پيوندد. حقّ ولايت خاصّ ايشان است و ميراث پيامبر مخصوص آنان. اكنون حقّ به خداوند آن رسيد و رخت بدانجا كه بايسته اوست كشيد.

قسمت أول خطبه در حمد و ثناي خداوند:

(صفّين سرزمينى است در سمت غربى فرات بطرف شام كه در آنجا جنگ مشهور بين آن بزرگوار و معاويه واقع شد):

(1) خداوند متعال را سپاسگزارم براى تمام گردانيدن نعمتش و فرمانبردارى در مقابل بزرگوارى و عزّتش و نگاه داشتن از معصيتش (زيرا شكر در هر نعمتى علاوه بر اينكه نعمت را مى افزايد خود راهى است بسوى بندگى و نكردن معصيت)

(2) و از او كمك مى طلبم براى احتياجى كه به بى نياز گردانيدنش دارم، زيرا كسيرا كه او هدايت نمايد گمراه نمى شود، و كسيرا كه دشمنى كرده فرمانش را انجام ندهد راه نجات نيست، و كسيرا كه بى نياز گرداند محتاج نخواهد شد، زيرا بى نياز گردانيدن او (اگر بميزان عقل سنجيده شود) زيادتر است از هر چيزيكه با آن برابر و هم وزن شود، و بهتر است از هر چيزيكه (جواهرى كه در گنجينه ها) پوشيده گردد،

(3) و گواهى مى دهم بر اينكه نيست خدائى بجز او كه مستجمع جميع صفات كماليّه و تنها كسى است كه براى او شريكى نيست، گواهى كه از روى اخلاق و راستى مى باشد (نه آنكه به زبان گفته در دل باور نداشته باشم)

(4) و خود را از معاصى نگاه مى داريم بآن (كلمه شهادت) مادامى كه زنده ايم و ذخيره مى كنيم ايمان به آن را براى ترسها و سختيهايى كه در قيامت بما مى رسد، زيرا كلمه شهادت لازمه ايمان و گشاينده احسان الهىّ و باعث خوشنودى خدا و دور كردن شيطان است (شيطان هميشه فرزند آدم را فريب مى دهد تا بلكه او شريكى براى خدا قائل شود، پس اداى كلمه شهادت و اعتقاد بآن سبب از كار باز داشتن و دور كردن شيطان است).


(5). و گواهى مى دهم كه محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) بنده خدا و فرستاده اوست، فرستاد او را با دينى كه شهرت عالمگير دارد و با نشانه (و معجزاتى كه از آن حضرت) رسيده و با كتابى كه آورده (و در دسترس مردم است) و با نور درخشنده و روشنى تابنده (برهان عقل و نقل) و با فرمانى كه حقّ و باطل را از هم جدا مى سازد، تا شبهات باطله (كفر و شرك) را برطرف نموده با مردم از روى برهان سخن گويد و معجزات خود را ظاهر گرداند و آنان را بآيات قرآن تنبيه نموده از عذابهايى كه بر امّتهاى پيش وارد شده بترساند (تا عبرت گرفته از معصيت و نافرمانى دست بردارند).


(6) فرستاد او را در وقتى كه مردم مبتلى به فتنه هاى بسيار بودند (از جهت پرستش هاى گوناگون و اختلاف آراء و گمراهى) كه در آن ريسمان دين پاره شده، ستونهاى ايمان و يقين متزلزل گرديده، اصل دين مختلف و كار آن (احكامش) درهم و برهم، راه خارج شدن (از آن فتنه ها) تنگ (فرار از آنها غير ممكن) و وسيله اى براى هدايت نبود،

(7) پس رهنمايى و هدايت از بين رفته كورى و گمراهى شيوع داشت، بر خداوند سبحان عاصى و شيطان را يار بودند، ايمان ذليل و ستونهاى آن ويران گشته، آثار و نشانه هايش تغيير كرده، راههاى آن خراب و نابود شده بود،

(8) مردم پيرو شيطان بوده در راههاى او قدم نهاده بسر چشمه هايش وارد مى شدند (آب گمراهى را مى آشاميدند يعنى دستور او را مى پذيرفتند، پس قوّت گرفت و) بكمك ايشان حيله هاى او بكار افتاد و بيرق كفر و ضلالتش افراشته گرديد،

(9) در فتنه هايى كه مردم را پايمال و لگد كوب كرد (چنانكه چهار پايان هر چه زير پايشان قرار گيرد پايمال ميكنند) و همگى در آن سرگردان و حيران و نادان و گرفتار بودند،

(10) در بهترين محلّ دنيا (مكّه معظّمه) و ميان بدترين همسايه ها (اهل مكّه) كه خواب آنان بى خوابى و سرمه چشمشان گريه بود (بطورى در فتنه و انقلاب و خونريزى و گرفتارى واقع شده بودند كه آنى استراحت نداشتند) در سرزمينى كه دهان داناى آن بسته و ذليل، و نادانش افسار گسيخته و ارجمند بود.


و قسمتى دوم از اين خطبه است در باره كمال آل پيغمبر (ائمّه اثنى عشر) عليهم السّلام مى ‏فرمايد:

(11) آل پيغمبر اكرم نگهدارنده راز نهان و پناه فرمان آن حضرت مى‏ باشند (بآنچه آن بزرگوار از جانب حقّ تعالى امر فرموده قيام نمودند) و خزينه دانش آن وجود محترم هستند (آنچه را كه او مى‏ دانسته اينان نيز مى‏ دانند) و مرجع حكمتهاى آن جناب (تا مردم بآنان رجوع كرده آنچه را نمى‏ دانند بپرسند) و حافظ كتابهايش (قرآن و سنّتش) مى ‏باشند، و مانند كوههايى هستند براى دينش (تا از بادهاى مخالف و تخريب دشمنان متزلزل نگردد و بسبب ايشان باقى و برقرار بماند)

(12) حضرت رسول اكرم بكمك آنان پشتش را راست كرد (بر اثر ترويج ايشان دين خود را كه در اوّل ضعيف و ناتوان بود قوىّ و توانا گردانيد تا معارف آن سر تا سر جهان را فرا گرفت) و لرزش بدنش را زائل نمود (بسبب خدمات ائمّه اطهار عليهم السَّلام اضطراب و نگرانى كه از دشمنان دين اسلام داشت از خود دور كرد).

و قسمت چهارم از اين خطبه است در باره كسانى مى ‏فرمايد كه دست از حقّ برداشته در راه باطل قدم نهادند (و دوباره بمدح و ثناى آل پيغمبر «عليهم السّلام» پرداخته):

(13) (خوارج يا منافقين يا اصحاب معاويه و غير ايشان، تخم) نافرمانى را (در كشتگاه دلهاشان) كشته، به غفلت و فريب آنرا آب داده، هلاكت را درو كردند (پس سعادت دنيا و آخرت را از دست دادند)،

(14) (و امّا اهل بيت رسول اللّه گمشدگان را راهنمائى نموده از هلاكت و بد بختى نجات مى ‏دهند، پس) هيچيك از اين امّت با آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله طرف مقايسه نبوده و كسانيكه هميشه از نعمت و بخشش (معارف و علوم) ايشان بهره ‏مندند با آنان برابر نيستند (پس چگونه خود را بر اينان ترجيح مى ‏دهند و مردم را بسوى خويش مى‏ خوانند، و حال آنكه)

(15) آل محمّد عليهم السّلام اساس و پايه دين و ستون ايمان و يقين هستند (زيرا بسبب هدايت و ارشاد ايشان دين اسلام بر پا است و آل محمّد عليهم السّلام كسانى هستند كه) دور افتادگان از راه حقّ بآنان رجوع كرده و واماندگان، بايشان ملحق مي شوند، و خصائص امامت (علوم و معارف حقّه و آيات و معجزات) در آنان جمع و حقّ ايشان است و بس، و در باره آنان وصيّت (رسول اكرم) وارث بردن (از آن وجود محترم) ثابت است (و ايشان به آن حضرت از هر جهت نزديكتر و سزاوارترند، و ليكن بعضى از اين امّت به وصيّت آن بزرگوار عمل نكرده ارث او را پايمال نموده تخم فساد را در روى زمين پاشيدند، و بحسب ظاهر)

(16) در اين هنگام حقّ بسوى اهلش برگشته، بجائى كه از آن خارج شده بود منتقل گرديد (زيرا پيش از اين امارت و خلافت را غصب كرده سزاوار اين منصب را خانه نشين كرده بودند).

حمد و ستايش مى کنم او را براى جلب اتمام نعمتش و اظهار تسليم در برابر عزّتش و تقاضاى حفظ و نگهدارى از معصيتش، چرا که آن کس را که او هدايت فرمايد هيچ گاه گمراه نمى شود و آن کس را که او دشمن دارد هرگز رهايى نمى يابد، زيرا ستايش او در ترازوى سنجش، از همه چيز سنگينتر است و براى ذخيره کردن، از هر گنجى برتر.

و گواهى مى دهم که جز خداوند معبودى نيست; يگانه و بى شريک است، همان گواهيى که خلوص آن آزموده شده و عصاره و جوهره آن را در عمق عقيده خود جاى داده ام، شهادتى که تا خدا ما را زنده دارد به آن پايبنديم و آن را براى صحنه هاى هولناکى که در پيش داريم ذخيره کرده ايم زيرا اين (شهادت به توحيد) پايه اصلى ايمان و ريشه و قوام آن و سرآغاز همه نيکيها و سبب جلب خشنودى خداوند و موجب طرد و دورى شيطان است.


و گواهى مى دهم که محمّد(صلى الله عليه وآله) بنده و فرستاده اوست; او را با دين و آيين آشکار، و نشانه روشن، و کتاب نوشته شده، و نور درخشان و روشنايى تابنده، و امر و فرمان قاطع و بى پرده، فرستاد تا شبهات را از ميان بردارد و با دلايل و منطق روشن استدلال کند و به وسيله آيات الهى مردم را از مخالفت خدا برحذر دارد و از کيفرهايى که به دنبال مخالفت، دامنگيرشان مى شود بترساند.


(خداوند پيامبرش را در زمانى فرستاد که) مردم در فتنه ها گرفتار بودند; فتنه هايى که رشته دين در آن گسسته و ستونهاى ايمان و يقين متزلزل شده بود. اصول اساسى فطرت و ارزشها دگرگون گشته و امور مردم پراکنده و متشتّت، راه هاى فرار از فتنه ها بسته و پناهگاه و مرجع، ناپيدا بود. (در چنين محيطى) هدايت، فراموش شده و گمراهى و نابينايى، همه را فرا گرفته بود.

(در چنين شرايطى) خداوند رحمان معصيت مى شد و شيطان يارى مى گرديد و ايمان، بدون يار و ياور مانده بود. ارکان ايمان فرو ريخته و نشانه هاى آن ناشناخته مانده و طرق آن ويران و شاهراه هايش ناپيدا بود. مردم پيروى شيطان مى کردند و در مسير خواسته هاى او گام برمى داشتند. در آبشخور شيطان وارد شده و به وسيله آنها (مردمى که در دام شيطان گرفتار بودند) نشانه هاى او آشکار و پرچم وى به اهتزاز درآمده بود.

اين در حالى بود که مردم در فتنه هايى گرفتار بودند که با پاى خويش آنان را لگدمال نموده و با سُم خود، آنها را له نموده بود (و همچنان اين هيولاى فتنه) بر روى پاى خود ايستاده بود. به همين دليل آنها در ميان فتنه ها گم گشته و سرگردان و جاهل و فريب خورده بودند (و اينها همه در حالى بود که مردم آن زمان) در کنار بهترين خانه (خانه خدا) زندگى داشتند (ولى) با همسايگانى که بدترين همسايگان بودند; خوابشان بى خوابى و سرمه چشمهايشان اشکها بود. در سرزمينى که دانشمندش به حکم اجبار، لب فرو بسته و جاهلش گرامى بود.


آنها محل اسرار خدايند و پناهگاه فرمان او و ظرف علم او و مرجع احکامش و جايگاه حفظ کتابهاى (آسمانى) او هستند و کوه هاى استوار دينند. به وسيله آنان قامت دين را راست نمود و لرزش و تزلزل و وحشت آن را از ميان برد.

آنها بذر فجور را افشاندند و با آب غرور و نيرنگ، آن را آبيارى کردند و سرانجام، بدبختى و هلاکت را درو نمودند. هيچ کس از اين امّت را با آل محمّد(صلى الله عليه وآله) نمى توان مقايسه کرد و آنها که از نعمت آل محمد(صلى الله عليه وآله) بهره گرفتند با آنان برابر نخواهند بود; چرا که آنها اساس دين و ستون استوار بناى يقينند. غلوّ کننده، به سوى آنان باز مى گردد و عقب مانده به آنان ملحق مى شود و ويژگيهاى ولايت و حکومت، از آن آنهاست و وصيّت و وراثت (پيامبر) تنها در آنهاست; ولى هم اکنون که حق به اهلش بازگشته و به جايگاه اصلى اش منتقل شده (چرا کوتاهى و سستى مى کنند و قدر اين نعمت عظيم را نمى شناسند؟).