ترجمه خطبه 208 نهج البلاغه

و من كلام له (علیه السلام) قاله لما اضطرب عليه أصحابه في أمر الحكومة:

أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَمْ يَزَلْ أَمْرِي مَعَكُمْ عَلَى مَا أُحِبُّ حَتَّى نَهِكَتْكُمُ الْحَرْبُ، وَ قَدْ وَ اللَّهِ أَخَذَتْ مِنْكُمْ وَ تَرَكَتْ وَ هِيَ لِعَدُوِّكُمْ أَنْهَكُ. لَقَدْ كُنْتُ أَمْسِ أَمِيراً فَأَصْبَحْتُ الْيَوْمَ مَأْمُوراً، وَ كُنْتُ أَمْسِ نَاهِياً فَأَصْبَحْتُ الْيَوْمَ مَنْهِيّاً، وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ الْبَقَاءَ وَ لَيْسَ لِي أَنْ أَحْمِلَكُمْ عَلَى مَا تَكْرَهُون.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

به هنگام شورش ياران پيرامون حكميّت فرمود

نكوهش از نافرمانى كوفيان

اى مردم، همواره كار من با شما به دلخواه من بود تا آن كه جنگ شما را ناتوان كرد. به خدا اگر جنگ كسانى را از شما گرفت و جمعى را گذاشت، براى دشمنانتان نيز كوبنده تر بود. من ديروز فرمانده و امير شما بودم، ولى امروز فرمانم مى دهند، ديروز باز دارنده بودم كه امروز مرا باز مى دارند. شما زنده ماندن را دوست داريد، و من نمى توانم شما را به راهى كه دوست نداريد اجبار كنم.

سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

سخنى از آن حضرت (ع) هنگامى كه يارانش در باب حكميت با او راه مخالفت پيش گرفتند، فرمود:

اى مردم، كار من با شما به گونه اى بود كه به دلخواه من بود. تا زمانى كه جنگ ناتوانتان ساخت. به خدا سوگند، چيزهايى را از شما گرفت، ولى چيزهايى را هم برايتان باقى گذاشت و دشمنان شما را بيش از شما ناتوان ساخت.

من ديروز فرمانده بودم، امروز فرمانپذيرم. ديروز من نهى مى كردم امروز مرا نهى مى كنند. شما دوست داريد كه زنده بمانيد و من نمى توانم شما را به كارى وادارم كه خود نمى خواهيد.

از سخنان آن حضرت است زمانى كه يارانش در باره حكميت با او دچار اختلاف شدند:

اى مردم، هميشه با شما برنامه ام به طور دلخواهم بود تا جنگ شما را ناتوان كرد، سوگند به خدا جنگ عده اى از شما را گرفت و گروهى را باقى گذاشت، و حال اينكه دشمنانتان را بيشتر ناتوان نمود. ديروز امير بودم و امروز مأمور گشته ام، ديروز نهى مى كردم و امروز نهى مى شوم. شما عاشق زنده ماندن هستيد، و مرا نمى رسد كه شما را به كارى كه ميل نداريد وادار كنم.

از سخنان آن حضرت است چون ياران او در كار حكمين با وى دو دلى نشان دادند:

اى مردم پيوسته كار من با شما به دلخواهم بود، تا آنكه جنگ ناتوانتان نمود. به خدا اگر جنگ كسانى را از شما گرفت، و كسانى را به جا گذاشت، براى دشمنانتان زيان بيشتر داشت. من ديروز فرمان مى دادم، و امروز فرمانم مى دهند. ديروز باز مى داشتم، و امروز بازم مى دارند. شما زنده ماندن را دوست داريد، و مرا نرسد به چيزى وادارمتان كه ناخوش مى انگاريد.

از سخنان آن حضرت عليه السلام است كه آنرا (در جنگ صفّين) هنگاميكه اصحاب آن بزرگوار در باب حكميت با او مخالفت نمودند، فرموده:
(لشگر شام وقتى كه از جنگيدن با لشگر عراق ناتوان گشته شكست خوردند بتدبير عمرو ابن عاص قرآنها بر سر نيزه ها زده آنان را بحكم آن دعوت كرده صلح و آشتى خواستند، پس لشگر عراق بعضى باعتقاد اينكه ايشان راست مى گويند و برخى بجهت خستگى از جنگ و گروهى بر اثر دشمنى باطنى كه با آن حضرت داشته ظاهرا خود را مطيع جلوه مى دادند، دعوت آنها را بقرآن بهانه كرده همه با هم نزد آن بزرگوار گرد آمده گفتند: بايستى دست از جنگ برداشته مالك اشتر و سائر جنگ جويان را هم از كارزار باز گردانى و گر نه ترا مانند عثمان مى كشيم، امام عليه السّلام امر داد كه مالك و سائرين باز گشتند، پس از آن فرمود:)
(1) اى مردم، هميشه امر و فرمان من با شما طورى بود كه ميل داشتم تا اكنون كه جنگ شما را ضعيف و ناتوان گردانيد، و سوگند بخدا جنگ از جانب شما شروع شده و رها گرديد در حاليكه دشمنتان را ناتوانتر و بيچاره تر نمود.
(2) (پس اگر مخالفت نمى نموديد بر معاويه و لشگر شام تسلّط يافته فتح و فيروزى از آن شما بود، ولى چه كنم) ديروز امير و فرمانده بودم و امروز مأمور و فرمانبر، و ديروز نهى كننده و باز دارنده بودم و امروز باز داشته شده، و شما دوستدار زنده ماندن بوديد، و نمى خواهم شما را بآنچه كه نمى پسنديد وادار نمايم (توانائى ندارم يا مصلحت نيست شما را بجنگ مجبور نمايم).

اى مردم! پيش از اين، وضع من و شما آن گونه بود که دوست مى داشتم (زيرا همه تسليم فرمان من بوديد) تا اينکه جنگ شما را خسته و درهم کوفته ساخت (نافرمانيها از اينجا آغاز شد و من چاره اى جز پذيرش پيشنهاد حکميّت نداشتم) در حالى که به خدا سوگند اگر جنگ گروهى را از شما گرفت و گروهى را باقى گذاشت براى دشمنان کوبنده تر و خستگى آفرين تر بود. من ديروز امير و فرمانده بودم; ولى امروز مأمور و فرمانبر شدم!! ديروز من شما را نهى مى کردم; ولى امروز شما مرا نهى مى کنيد و اين درحالى است که شما بقاى در دنيا را (به قيمت از دست دادن پيروزى بر دشمن) دوست داريد و من نمى توانم شما را به چيزى که دوست نداريد وادار کنم!