ترجمه خطبه 219 نهج البلاغه

و من كلام له (علیه السلام) لمّا مَرّ بطلحة بن عبد الله و عبد الرحمن بن عتاب بن أسيد و هما قتيلان يوم الجمل:

لَقَدْ أَصْبَحَ أَبُو مُحَمَّدٍ بِهَذَا الْمَكَانِ غَرِيباً، أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَكْرَهُ أَنْ تَكُونَ قُرَيْشٌ قَتْلَى تَحْتَ بُطُونِ الْكَوَاكِبِ. أَدْرَكْتُ وَتْرِي مِنْ بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ وَ [أَفْلَتَنِي أَعْيَارُ] أَفْلَتَتْنِي أَعْيَانُ بَنِي [جُمَحٍ] جُمَحَ. لَقَدْ أَتْلَعُوا أَعْنَاقَهُمْ إِلَى أَمْرٍ لَمْ يَكُونُوا أَهْلَهُ فَوُقِصُوا دُونَه.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

در ميدان نبرد جَمَل در سال 36 هجرى وقتى به جنازه طلحه(1) و عبد الرحمن بن عتّاب(2) رسيد فرمود

تأسّف بر كشتگان جَمَل

ابو محمد (طلحه) در اين مكان، غريب مانده است. به خدا سوگند خوش نداشتم قريش را زير تابش ستارگان كشته و افتاده بينم. به خونخواهى، بر فرزندان «عبد مناف» دست يافتم، ولى سر كردگانى «بنى جمح» از دستم گريختند. آنان براى كارى كه در شأن آنها نبود سر بر افراشتند، و پيش از رسيدن به آن سركوب شدند.


  1. طلحه، پسر عبیدالله، پدرش از قبیله بنی تمیم و مادرش دختر عبدالله بن عماد بود که در جنگ جَمَل مروان بن حکم با تیری او را کشت.
  2. عَتّاب نوه امیّه بن عبدالشّمس بود.
سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

سخنى از آن حضرت (ع) در جنگ جمل بر كشته طلحه و عبد الرحمن بن عتاب بن اسيد گذشت و چنين فرمود:

ابو محمد در اينجا غريب افتاده است. به خدا سوگند، كه خوش نداشتم قريش، كشته در زير نور ستارگان افتاده باشند. خونخواهى كردم از بنى عبد مناف ولى بزرگان بنى جمح از دست من گريختند. آنان براى كارى كه لايق آن نبودند گردن كشيدند، ولى گردنهايشان شكسته شد و به مقصود نرسيدند.

از سخنان آن حضرت است وقتى كه در جمل از كنار كشته طلحه و عبد الرّحمن بن عتّاب بن اسيد عبور كرد:

ابو محمّد در اينجا غريب افتاده. به خدا قسم ميل نداشتم ببينم افراد قريش كشته شده در زير ستارگان افتاده باشند. انتقامم را از فرزندان عبد مناف گرفتم، و سران قبيله جمح از چنگ من گريختند، آنان براى چيزى كه لياقت نداشتند گردن كشيدند، و به آن نرسيده گردنهايشان شكست.

از سخنان آن حضرت است چون به طلحه و عبد الرّحمن بن عتّاب ابن اسيد كه در نبرد جمل كشته افتاده بودند گذشت:

ابو محمد در اينجا غريب مانده است. به خدا خوش نداشتم قريش كشته زير تابش ستارگان افتاده باشند. كين خود را از بنى عبد مناف گرفتم، و سركردگان بنى جمح از دستم گريختند آنان براى كارى كه در خور آن نبودند گردن افراشتند. ناچار گردنهاشان شكسته، دست بازداشتند.

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است در جنگ جمل آنگاه كه از سر كشته طلحه و زبير عبد الرّحمن ابن عتّاب ابن اسيد گذشت:

(1) هر آينه ابو محمّد (كنيه طلحه است) در اينجا دور از ديار غريب افتاده است، آگاه باشيد بخدا سوگند من كراهت داشتم كه از طايفه قريش در زير ستارگان كشته افتاده باشند، خونخواهى از فرزندان عبد مناف (طلحه و زبير كه از طرف مادر به عبد مناف منتهى ميشوند يا غير ايشان بنا بر اختلاف شرّاح) را دريافتم، و بزرگان قبيله جمح (كه در جنگ جمل همراه عائشه بودند جز دو نفر «عبد الرّحمن ابن عتّاب و عبد اللَّه ابن ربيعه» كه از ايشان كشته شد) از چنگ من گريختند،
(2) بتحقيق براى امرى كه لياقت نداشتند گردن كشيدند، و بآن نرسيده گردنهاشان شكسته گرديد (خواستند براى دنيا پرستى خلافت و امارت بدست آورند به آرزوشان نرسيدند).

ابومحمد (طلحه) در اين مکان، غريب مانده است (و جسد بى جانش در وسط بيابان افتاده) بدانيد به خدا قسم، من خوش نداشتم که اجساد قريش (پيشگامان) در زير اين آ سمان بر روى زمين افتاده باشد (ولى جاه طلبى و پيمان شکنى آنها کارشان را به اينجا رساند) من سزاى «بنى عبد مناف» را دادم (و خون شيعيانم را که به هنگام ورود به بصره و غارت بيت المال ريخته بودند، قصاص کردم) ولى رؤساى قبيله «بنى جمح» از دست من گريختند، آنها به سوى امرى گردن کشيده بودند که اهليّت آن را نداشتند و پيش از آنکه به آن برسند گردنهايشان شکسته شد!