ترجمه خطبه 223 نهج البلاغه

و من كلام له (علیه السلام) قاله عند تلاوته «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ»: أَدْحَضُ مَسْئُولٍ حُجَّةً وَ أَقْطَعُ مُغْتَرٍّ مَعْذِرَةً، لَقَدْ أَبْرَحَ جَهَالَةً بِنَفْسِهِ. يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا جَرَّأَكَ عَلَى ذَنْبِكَ وَ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ وَ مَا أَنَّسَكَ بِهَلَكَةِ نَفْسِكَ؟ أَمَا مِنْ دَائِكَ بُلُولٌ؟ أَمْ لَيْسَ مِنْ نَوْمَتِكَ يَقَظَةٌ؟ أَمَا تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَرْحَمُ مِنْ غَيْرِكَ؟ فَلَرُبَّمَا تَرَى الضَّاحِيَ مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ فَتُظِلُّهُ أَوْ تَرَى الْمُبْتَلَى بِأَلَمٍ يُمِضُّ جَسَدَهُ فَتَبْكِي رَحْمَةً لَهُ، فَمَا صَبَّرَكَ عَلَى دَائِكَ وَ جَلَّدَكَ عَلَى مُصَابِكَ وَ عَزَّاكَ عَنِ الْبُكَاءِ عَلَى نَفْسِكَ، وَ هِيَ أَعَزُّ الْأَنْفُسِ عَلَيْكَ؟ وَ كَيْفَ لَا يُوقِظُكَ خَوْفُ بَيَاتِ نِقْمَةٍ وَ قَدْ تَوَرَّطْتَ بِمَعَاصِيهِ مَدَارِجَ سَطَوَاتِهِ؟ فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ فِي قَلْبِكَ بِعَزِيمَةٍ وَ مِنْ كَرَى الْغَفْلَةِ فِي نَاظِرِكَ بِيَقَظَةٍ، وَ كُنْ لِلَّهِ مُطِيعاً وَ بِذِكْرِهِ آنِساً، وَ تَمَثَّلْ فِي حَالِ تَوَلِّيكَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَيْكَ يَدْعُوكَ إِلَى عَف...

ترجمه: محمد دشتی (ره)

به هنگام تلاوت آيه 6 سوره انفطار، «اى انسان، چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته است» فرمود

1. هشدار از غرور زدگى ها

برهان گناهكار، نادرست ترين برهان ها است، و عذرش از توجيه هر فريب خورده اى بى اساس تر، و خوشحالى او از عدم آگاهى است.

اى انسان چه چيز تو را بر گناه جرأت داده و در برابر پروردگارت مغرور ساخته و بر نابودى خود علاقه مند كرده است؟ آيا بيمارى تو را درمان نيست و خواب زدگى تو بيدارى ندارد؟ چرا آنگونه كه به ديگران رحم مى كنى، به خود رحم نمى كنى؟(1)

چه بسا كسى را در آفتاب سوزان مى بينى بر او سايه مى افكنى يا بيمارى را مى نگرى كه سخت ناتوان است، از روى دلسوزى بر او اشك مى ريزى، امّا چه چيز تو را بر بيمارى خود بى تفاوت كرده و بر مصيبت هاى خود شكيبا و از گريه بر حال خويشتن باز داشته است در حالى كه هيچ چيز براى تو عزيزتر از جانت نيست. چگونه ترس از فرود آمدن بلا، شب هنگام تو را بيدار نكرده است كه در گناه غوطه ور، و در پنجه قهر الهى مبتلا شده اى؟

2. چگونه بودن

پس سستى دل را با استقامت درمان كن، و خواب زدگى چشمانت را با بيدارى از ميان بردار، و اطاعت خدا را بپذير، و با ياد خدا انس گير، و ياد آر كه تو از خدا روى گردانى و در همان لحظه او روى به تو دارد، و تو را به عفو خويش مى خواند، و با كرم خويش مى پوشاند در حالى كه تو از خدا بريده به غير او توجّه دارى.

پس چه نيرومند و بزرگوار است خدا و چه ناتوان و بى مقدارى تو، كه بر عصيان او جرأت دارى، در حالى كه تو را در پرتو نعمت خود قرار داده، و در سايه رحمت او آرميده اى، نه بخشش خود را از تو گرفته، و نه پرده اسرار تو را دريده است.

بلكه چشم بر هم زدنى، بى احسان خدا زنده نبودى در حالى كه يا در نعمت هاى او غرق بودى، يا از گناهان تو پرده پوشى شد، و يا بلا و مصيبتى را از تو دور ساخته است، پس چه فكر مى كنى اگر او را اطاعت كنى؟

به خدا سوگند اگر اين رفتار ميان دو نفر كه در توانايى و قدرت برابر بودند وجود داشت (و تو يكى از آن دو بودى) تو نخستين كسى بودى كه خود را بر زشتىِ اخلاق، و نادرستىِ كردار محكوم مى کردى.(2)

3. دنيا شناسى

به حق مى گويم آيا دنيا تو را فريفته است يا تو خود فريفته دنيايى؟ دنيا عبرت ها را براى تو آشكار، و تو را به تساوى دعوت كرد، دنيا با دردهايى كه در جسم تو مى گذارد، و با كاهشى كه در توانايى تو ايجاد مى كند، راستگوتر از آن است كه به تو دروغ بگويد، و يا مغرورت سازد.

چه بسا نصيحت كننده اى از دنيا را متّهم كردى، و راستگويى را دروغگو پنداشتى. اگر دنيا را از روى شهرهاى ويران شده، و خانه هاى درهم فرو ريخته بشناسى، آن را يادآورى دلسوز، و اندرز دهنده اى گويا مى يابى، كه چونان دوستى مهربان از تباهى و نابودى تو نگران است.

دنيا چه خوب خانه اى است براى آن كس كه آن را جاودانه نپندارد، و خوب محلّى است براى آن كس كه آن را وطن خويش انتخاب نكند. سعادتمندان به وسيله دنيا در قيامت، كسانى هستند كه امروز از حرام آن مى گريزند.(3)

4. انسان و رستاخيز

آنگاه كه زمين سخت بلرزد، و نشانه هاى هولناك قيامت تحقّق پذيرد، و پيروان هر دينى به آن ملحق شوند، و هر پرستش كننده به معبود خود، و هر اطاعت كننده اى به فرمانده خود رسد. نه چشمى بر خلاف عدالت و برابرى در هوا گشوده، و نه قدمى بر خلاف حق، آهسته در زمين نهاده مى شود.

در آن روز چه دليل هايى كه باطل مى گردد، و عذرهايى كه پذيرفته نمى شود پس در جستجوى عذرى باش كه پذيرفته شود، و دليلى بجوى كه استوار باشد. و از دنياى فانى براى آخرت جاويدان توشه بردار، و براى سفر آخرت وسائل لازم را آماده كن، و چشم به برق نجات بدوز، و بار سفر بربند.


  1. این رهنمود امام (ع) ثابت می کند که انسان باید در پرتو وحی الهی و عمل به دستورات خداوند بزرگ به کمال واقعی برسد، پس خود اصالت ندارد، که هرچه بخواهد انجام دهد، چون خود را نمی شناسد، و انسان موجودی ناشناخته است، نمی تواند برای خود دستورالعمل زندگی (کاتولوگ catalogue) بنویسد، پس اومانیسم Humanism و اگزیستانسیالیسم Existentialism نمی توانند صحیح باشد.
  2. نفی تفکر: اندیویدوآلیسم Andividualism (اصالت فرد)
  3. نفی: پِسی میسم Pessimism (بدبینی و بیزاری از جهان و دنیا) و اثبات هدفداری انسان
اخلاقی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

سخنى از آن حضرت (ع) هنگام تلاوت «يا ايها الانسان ما غرّك بربّك الكريم» فرمود:

آنكه از او چنين پرسشى شده، دليلش نادرست ترين دليلهاست و فريب خورده اى است كه عذرش در خور پذيرفتن نيست، اصرار مى ورزد كه درنگش در عالم جهالت به دراز كشد.

اى انسان، چه كسى تو را به گناهكارى دلير كرد و چه چيز تو را به پروردگارت مغرور نمود. و چه چيز تو را به هلاكت خويش دلبسته ساخت؟ آيا دردت را درمانى نيست؟ آيا از اين خواب گران ديده نمى گشايى؟ چرا آنسان، كه به ديگران مهر مى ورزى به خود مهربان نيستى؟ بسا كسى را در تابش آفتاب بينى و از سر ترحم بر او سايه افكنى يا بيمارى پيكرش را دردمند ساخته و بر او از سر دلسوزى بگريى. پس از چيست كه بر درد خويش شكيبا هستى و بر مصيبتهاى خود صبور و پايدارى؟ از چيست كه بر جان خود، كه در نزد تو عزيزترين جانهاست، سرشكى نمى بارى؟ چرا شبيخون كيفر خداوندى از خواب غفلتت برنمى انگيزد و حال آنكه، نافرمانيهايت تو را به ورطه قهر او افكنده است. پس به نيروى عزم و تصميم دردى را كه بر دل تو سستى آورده، درمان كن و به بيدارى و هوشيارى خواب غفلت از ديدگان بزداى. خدا را اطاعت كن و به ياد او انس بگير.


و در نظر آر، آن حالت را كه تو از او روى گردانيده اى و او به تو روى آورده است. تو را به بخشايش خويش فرا مى خواند و فضل و نعمتش تو را در برگرفته و تو از او به ديگرى روى نهاده اى.

بلند و برتر است آن خداى توانا كه كريم و بزرگوار است و تو اى بنده بى مقدار ناتوان در نافرمانى او، چه گستاخى و حال آنكه، در پناه ستر و پوشش او غنوده اى و در فراخناى فضل و بخشايش او مى گردى. خداوند نه فضل و بخشايش خود را از تو دريغ داشت و نه پرده از گناهانت برگرفت. بلكه، چشم بر هم زدنى، از نعمتى كه بر تو ارزانى مى دارد و پرده اى كه بر گناهان تو مى كشد يا بلايى كه از تو مى گرداند بى بهره نبوده اى. پس، چه گمان برى به او، اگر فرمانش برى؟

به خدا سوگند، اگر اين حال ميان تو و ديگرى كه در قدرت و توان همسنگ تو مى بود، پديد آمده بود، تو خود نخستين كسى بودى كه خود را به سبب سوء اخلاق و زشتى رفتارت نكوهش مى كردى.


به راستى، دنيا تو را نفريفته، تو خود فريفته آن شده اى. دنيا هر چيز را كه از آن عبرتى توان گرفت، برايت آشكار ساخت و از فوايد عدالت آگاهت نمود. دنيا كه تو را به دردمند شدن تن و نقصان نيرو وعده مى دهد، صادقتر و وفادارتر از آن است كه به تو دروغ گويد يا فريبت دهد. و بسا كه تو اندرز دهندگانش را متهم داشتى و راست گفتارانش را به دروغ نسبت دادى.

اگر دنيا را در سرايهاى ويران و زمينهاى خالى شده از مردمان بشناسى، بينى كه چه پندهاى نيكو و اندرزهاى رسايت مى دهد. پس آن را دوستى مهربان خواهى يافت كه هرگز نخواهد كه تو به تباهى افتى. دنيا چه خوش سرايى است، ولى براى كسى كه بدان دل نبندد و چه دلپذير جايى است، ولى براى كسى كه آن را وطن اصلى خويش نداند. فرداى قيامت نيكبختان دنيا كسانى هستند كه امروز از آن گريزان اند.


آن گاه كه زمين بلرزد و قيامت با همه هول و هراسش در رسد و به هر آيينى، پيروان آن پيوندند و به هر معبودى، پرستندگانش و به هر پيشوايى، فرمانبرانش، چشمى به فضا باز و گامى آهسته بر زمين نهاده نماند، جز آنكه، در دستگاه عدل الهى جزاى آن بحق داده شود.

بسا حجتها كه در آن روز باطل گردد و رشته عذرها گسسته شود. از اعمال خود وسيلتى بجوى تا عذرت پايدار و حجتت ثابت بماند. از آنچه براى تو نمى ماند توشه اى برگير كه براى تو بر جاى ماند. مهياى سفر خود باش. به برق رهايى خود نظر افكن كه از كجا مى زند و بر مركب جد و جهد خود بار برنه.

از سخنان آن حضرت است به هنگام تلاوت «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ»:

دليل مغرور شده به كرم حق در حين باز خواست باطل ترين دلايل، و عذر آن فريب خورده بى پايه ترين عذرهاست، او در اين زمينه بر جهالت خود اصرار ورزيده. اى انسان، چه چيز تو را بر انجام گناه جرأت داد و چه چيز تو را به پروردگارت مغرور كرد و چه چيز تو را به هلاكت خود واداشت؟ آيا دردت را درمان، و خوابت را بيدارى نيست؟ چرا به همان صورتى كه به ديگرى رحم مى كنى به خود رحم نمى نمايى؟ چه بسا كسى را در حرارت آفتاب مى بينى پس بر او سايه مى اندازى، يا شخصى را دچار دردى مى نگرى كه بدنش را مى سوزاند و تو از روى رحمت بر او گريه مى كنى، پس چه چيز تو را بر اين دردت صبر داده، و بر بلاهايت توانمند نموده، و چه شادى و سرورى تو را از گريه بر جان خود كه نزد تو عزيزترين جانهاست باز داشته و دل تسلّايت داده؟ چگونه بيم شبيخون خشم حق تو را از خواب غفلت بيدار نمى كند در صورتى كه به علّت گناهانت در راه هاى قهر و سلطه او افتاده اى. درد سستى دل را به قوّت اراده معالجه كن، و به هوشيارى خواب غفلت را درمان نما. خدا را بنده باش، و به ياد او انس بگير.


و در حال روى گرداندن از خدا روى آوردن او را به سوى خود مجسم كن كه تو را به عفوش دعوت مى كند، و به فضلش مى پوشاند، و تو از او روى مى گردانى و به غير او روى مى آورى.

بلند مرتبه است خدايى كه با اين قدرتش چه كريم است و تو با اين ناتوانى و پستى چه جرأتى بر معصيت او دارى در حالى كه در پناه پوشش او مقيمى، و در فراخناى احسانش مى گردى، فضلش را از تو باز نداشته، و پرده حرمتت را ندريده است، بلكه در نعمتى كه براى تو ايجاد مى كند، و گناهى كه بر تو مى پوشاند، و بلايى كه از تو دور مى نمايد چشم به هم زدنى از لطفش محروم نيستى، پس به او چه گمان مى برى اگر او را بندگى كنى.

به خدا قسم اگر اين برنامه بين دو نفر بود كه در قوّت و قدرت برابر بودند، تو اولين كسى بودى كه بر زشتى اخلاق و بدى اعمالت به زيان خود حكم مى كردى.


به حق مى گويم: دنيا تو را فريب نداده بلكه تو فريفته آن شده اى، دنيا پندها را برايت آشكار نمود، و بر عدل و انصاف دعوتت كرد، دنيا با وعده اى كه از رسيدن بلا و درد بر جسمت، و كم شدن نيرويت به تو مى دهد راستگوتر و وفادارتر از اين است كه به تو دروغ بگويد يا تو را بفريبد. چه بسا پند دهنده اى از امور دنيا كه پيش تو متّهم است، و چه بسا راستگويى از اخبار آن كه نزد تو دروغگو به شمار آيد.

اگر دنيا را از روى مناطق خراب شده، و خانه هاى خالى مانده بشناسى آن را با پند نيكويى كه به تو مى دهد و موعظه رسايى كه به گوش تو مى رساند همچون دوست مهربانى خواهى يافت كه در رسيدن زيان و ضرر به شخص تو به شدّت خوددارى مى كند. دنيا سراى خوبى است براى آن كه آن را خانه خود نداند، و محل نيكويى است براى كسى كه آن را به عنوان وطن انتخاب ننمايد. نيك بختان دنيا در قيامت آنانى هستند كه امروز از دنيا فراريند.


به وقتى كه زمين بلرزد، و رستاخيز با سختى ها و شدائدش محقق شود، و به هر آيينى اهلش، و به هر معبودى بندگانش، و به هر امامى پيروانش ملحق شوند، در آن روز هيچ نگاه خلافى، و قدم نابجايى كيفر داده نشود مگر به عدل و درستى.

چه دليل ها كه در آن روز باطل شود، و چه عذرها كه شخص به آن دلگرم بود مردود گردد پس به برنامه اى روى آور كه عذرت به آن پذيرفته شود، و برهانت به آن استوار گردد، و از دنيايى كه براى آن باقى نمى مانى براى آخرتت انتخاب كن آنچه را برايت ماندنى است و براى سفر آخرت آماده باش، به برق نجات ديده بگشا، و بار و توشه آخرت را بر پشت مركبهاى همّت محكم ببند.

و از سخنان آن حضرت است كه هنگام تلاوت «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ» برگفت:

-انسان- از هر سؤالى دليلش بى پاتر است، و از هر فريب خورده عذرش ناپذيراتر. چون به شناخت خود نادان است خود را پسندد. و بر خود نازان است. اى انسان تو را بر گناه چه چير كرده است و بر پروردگارت چنين دلير چرا به كشتن خود ناپژمانى، مگر دردت را درمان نيست، و يا بيداريت از اين خواب گران نيست تو كه بر ديگرى مهربانى چرا در كار خود وامى مانى؟ بسا كه يكى را در تابش آفتاب بينى و او را به سايه آرى، يا بر گرفتارى كه بيمارى وى را گداخته از روى رحمت اشك بارى پس چه تو را بر درد خود شكيبا نمود، و در مصيبتت توانايى بخشود، و در گريستن بر نفس خويش كه نزد تو گرانبهاترين جانهاست، به شكيبايى ات امر فرمود. و چگونه بيم كيفرى بيدارت نمى سازد كه شبانگاه بر تو بتازد. حالى كه با نافرمانى خدا خود را -تباه ساخته اى- و در پنجه قهرش انداخته. پس سستى دل را با پايدارى درمان كن، و خواب غفلت ديده ات را به بيدارى. و طاعت خدا را بپذير و به ياد او انس گير.


و به خاطر آر آن گاه كه تو روى از او گردانده اى او روى به تو گرداند و تو را به خواستن بخشايش از خود مى خواند و -جامه- كرم خويش بر تو مى پوشاند، و تو از او رويگردانى و ديگرى را خواهان.

پس چه نيرومند است و بزرگوار، و چه ناتوانى تو و بى مقدار، و چه گستاخ در نافرمانى پروردگار. در سايه پوشش او مى آرامى، و در پهنه بخشايش او مى خرامى، نه بخشش خويش را از تو بريده، و نه پرده خود را بر تو دريده، بلكه چشم به هم زدنى بى احسان او به سر نبرده اى، در نعمتى كه بر تو تازه گردانيده، يا گناهى كه بر تو پوشانيده، يا از بلاييت رهانيده. -با نافرمانى اين چنين به نعمتش اندرى- پس چه گمان بدو برى، اگر وى را فرمان برى؟

به خدا اگر اين رفتار ميان دو كس بود كه در قوّت برابر بودند، و در قدرت همبر -و تو يك تن از آن دو بودى-، نخست خود را محكوم مى نمودى كه رفتارت نكوهيده است و كردارت ناپسنديده.


سخن به راست بگويم، دنيا تو را فريفته نساخته، كه تو خود فريفته دنيايى و بدان پرداخته. آنچه را مايه عبرت است برايت آشكار داشت، و ميان تو و ديگرى فرقى نگذاشت. او با دردها كه به جسم تو مى گمارد، و با كاهشى كه در نيرويت پديد مى آرد، راستگوتر از آن است كه با تو دروغ گويد و وفادارتر از آنكه با تو راه خيانت پويد، و بسا نصيحتگويى از سوى دنيا كه وى را متهم داشتى و راستگويى كه گفته او را دروغ پنداشتى.

اگر در پى شناخت او باشى در خانه هاى ويران، و سرزمينهاى خالى از مردمان، اندرزهايى چنان نيكو فراياد تو آرد، و نمونه هايى براى گرفتن پند پيش چشمت دارد، كه او را همانند دوستى يابى مهربان، و از بدبختى و تباهى ات نگران، و دنيا خانه اى است خوب براى كسى كه آن را چون خانه نپذيرد، و محلى است نيكو براى آن كه آن را وطن خويش نگيرد، و همانا فردا خوشبختان دنيا آنانند كه امروز از آن گريزانند.


آن گاه كه زمين لرزيدن گيرد -و صرصر مرگ وزيدن-، و رستاخيز روى آرد، با همه هراس كه دارد، و به هر كيش پيروانش پيوندند و به هر پرستنده پرستندگانش و به هر مهتر فرمانبرانش. پس ديده اى در فضا گشاده و گامى آهسته در زمين نهاده نماند، جز كه در ترازوى داد و محكمه عدالت بنياد حق تعالى جزايى را كه در خور است ستاند.

پس بسا حجت كه آن روز باطل و ناپسنديده باشد، و دستاويزهاى عذر كه بريده. پس در كار خويش بكوش، تا عذرى آورى كه پايدار باشد، و حجتى كه استوار. و آن را بگير كه براى تو مى ماند -و آن نيكويى كردار است- از آنچه براى آن نخواهى ماند -كه جهان ناپايدار است- و سفر خود را آماده باش و به برق نجات ديده گشاده و بارگى جد و جهد را بار برنهاده.

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (در اندرز بمردم) كه آنرا هنگام خواندن «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ» فرموده (سوره 82 آیه 6) يعنى اى انسان چه چيز ترا فريب داد به پروردگار كريم خود (كه به دستورش رفتار نكرده نافرمانى نمودى):
(1) دليل و برهان گناهكار مخاطب به آيه «ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ» نادرستترين برهانها است (زيرا اگر بگويد «غَرَّنِي كَرَمُكَ» يعنى كرم تو مرا مغرور ساخت، درست نيست چون مقتضى كرم كوشش نمودن در اطاعت و سپاسگزارى است نه معصيت و كفران، و اينكه نفرموده: «ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ المُنتَقِمِ» يعنى چه ترا مغرور نمود به پروردگارى كه انتقام مى كشد، براى دانستن اينست كه پروردگار كريم را نبايستى نافرمانى نمود، و اگر بگويد: غَرَّنِي الشَّيّطانُ يعنى شيطان مرا مغرور گردانيد، باو پاسخ داده ميشود: آيا ما در قرآن كريم نگفتيم از شيطان پيروى ننمائيد كه او دشمن آشكار شما است، و اگر بگويد: غَرَّنى جَهْلِى يعنى نادانى مرا مغرور كرد، در جواب گفته ميشود: مگر پيغمبران را نفرستاديم تا احكام ما را بشما ياد دهند، خلاصه راه عذر بسته است) و فريب خورده اى است كه عذر او ناپذيرفته ترين عذرها است، بتحقيق براى نادان ماندن خود اصرار نموده است (به اين جهت لذّت و خوشى دنياى فانى را بر سعادت هميشگى و بهشت جاويد اختيار كرده است).
(2) اى انسان، چه چيز ترا بر گناه كردنت دلير گردانيده، و چه چيز ترا به پروردگارت بغرور آورده، و چه چيز ترا به تباه كردن خويش مأنوس ساخته؟
(3) آيا درد ترا بهبودى يا خواب ترا بيدارى نيست آيا بجان خود رحم نمى كنى بآنچه بغير خويش رحم ميكنى؟
(4) بسا شخص را در آفتاب ديده بر او سايه مى افكنى، يا كسيرا به دردى گرفتار مى بينى كه درد تن او را مى سوزاند و از راه مهربانى بر او گريه ميكنى، پس چه چيز ترا بدرد (گناهان) خود شكيبا ساخته و بر مصيبتهايت توانا نموده، و از گريستن بر جان خويش باز داشته و تسليت داده، در حاليكه جانت نزد تو عزيزتر و ارجمندترين جانها است؟
(5) و چگونه ترس شبيخون خشم خدا ترا بيدار نمى كند و حال آنكه به نافرمانيهاى از او در راههاى قهر او افتاده اى، پس مداوا كن رنج سستى دل خود را بتصميم و كوشش (در اطاعت) و خواب غفلت ديده ات را به بيدارى، و خدا را فرمانبر و بذكر او مأنوس باش.


(6) و در حال رو گردانيدنت از او رو آوردن او را بخود تصوّر كن (و از راه انديشه بنگر) كه ترا بعفو و بخشش خود خوانده بفضل و كرمش مى پوشاند و تو از او رو گردانيده بديگرى توجّه كرده اى، پس خداوند بلند و برتر و توانا است (و با اين حال) چه بسيار كريم است، و تو پست و ناتوانى و چه بسيار بر نافرمانى او دليرى، و حال آنكه تو در پناه پوشش (عفو و بخشش) او اقامت گزيده اى، و در فراخى فضل و احسانش مى گردى، و فضلش را از تو باز نداشته، و پرده (بخشش) خود را از (جلو گناهان) تو ندريده، بلكه در نعمت و بخششى كه براى تو پديد آورده يا گناه ترا كه پوشانده يا بلائى كه از تو دور گردانده يك چشم برهم زدن از لطف او دور نبوده اى (با اينكه در نافرمانى او مى كوشى) پس گمان تو باو چيست اگر (دستور) او را پيروى كنى،
(7) و سوگند بخدا اگر اين صفت (رو آوردن خدا بتو و دورى نمودن تو از او) در دو شخصى بود كه در توانگرى مساوى و در توانائى برابر بودند (و يكى از آنها تو بودى كه از ديگرى كه بتو رو آورده بود دورى مى جستى) از خوهاى ناپسند و بدى كردارهايت بر زيان و بدى خود اوّل كسى بودى كه حكم مى دادى (پس چگونه اى در برابر خداوند سبحان كه حكم تو بر بدى خود سزاوارتر است).


(8) و بحقّ و درستى مى گويم (كه در واقع) دنيا ترا فريب نداده، بلكه تو بآن فريفته شده اى، دنيا براى تو پندها هويدا ساخته و ترا بعدل و برابرى آگاه كرده، و به وعده هائى كه بتو مى دهد از قبيل رسيدن درد با ندامت و كم شدن توانائيست راستگوتر و وفادارتر است از آنكه با تو دروغ گفته يا ترا بفريبد، و بسا پند دهنده است آنكه تو او را متّهم مى نمايى (از عبرتهاى آن پند نمى گيرى و چون بر خلاف خواهش نفس تو است بآن اهميّت نمى دهى) و بسا خبر راست آنرا كه دروغ شمارى،
(9) و اگر بخواهى دنيا را در شهرهاى ويران و خانه هاى خالى بشناسى آنرا از راه اينكه ترا نيكو ياد آورنده و پند دهنده اى است مى يابى مانند يار مهربان بر خود كه بخل دارد از اينكه ترا به تباهى رساند (پس از اينرو نبايد بگوئى دنيا مرا بفريفت، زيرا اگر دنيا ترا مى فريفت عبرتهايش را از تو پنهان مى ساخت، و اين فرمايش با كلام خداوند متعال «در قرآن كريم سوره 45 آیه 35 «وَ غَرَّتْكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا» يعنى زندگانى دنيا شما را فريب داد» منافات ندارد، زيرا معنى فريب دنيا در واقع فريفته شدن بآن است، لذا مى فرمايد:)
(10) و خوب سرائى است براى كسيكه بان دل نبسته، و خوب جائى است براى كسيكه آنرا وطن (و محل اقامت هميشگى خويش) قرار نداده است، و نيك بختان اهل دنيا فردا (قيامت) كسانى هستند كه امروز از دنيا مى گريزند (و شيفته كالاى آن نمى شوند).


(11) چون زمين سخت بلرزد و با هولها و سختيهاى آن قيامت محقّق گردد، و بهر دينى اهل آن و بهر معبودى پرستندگان آن و بهر پيشوايى پيروان آن ملحق شوند (در يك جا گرد آيند تا گفتار و كردارشان را وارسى نمايند) آن هنگام انداختن نظرى در هوا و آهسته قدم برداشتى در زمين در برابر عدل و داد خدا جزاء داده نشود مگر براستى و درستى (در آنروز هر امر بد و نيكى هر چند كوچك باشد هويدا گشته از آن باز پرسى ميشود)
(12) پس چه بسيار حجّت و دليلى كه آنروز باطل و نا درست گردد، و عذرهايى كه شخص بآن متوسّل شده پذيرفته نشود، پس از كردار خود بخواه آنچه را كه بآن عذر ترا بپذيرند و حجّت تو برقرار شود (طبق دستور خدا و رسول رفتار كن تا از سختيهاى رستخيز رهائى يابى) و از آنچه تو براى آن باقى نمى مانى (دنيا) بگير آنرا كه براى تو باقى مى ماند (اطاعت خداوند خدمت بخلق) و براى سفر خود آماده باش، و ببرق نجات و رهائى (از سختيها) نظر افكن (كه از كجا زده و به كجا مى رود) و پالان بر پشت شتران چيست و چالاكى ببند (براى سفر آخرت توشه و مركب تهيئه نما تا در راه نمانده بسختى بر نخورى).

اين انسان (در برابر گناهانى که انجام مى دهد) نادرست ترين دليل براى خود اقامه مى کند و اين بى خبر مغرور به بدترين عذر متوسّل مى شود، چرا که نسبت به خود بيشترين جهالت را دارد! اى انسان! چه چيز تو را بر گناهت جسور ساخته و چه چيز تو را در مقابل پروردگارت مغرور کرده؟ و چه چيز تو را به هلاکت خويش علاقه مند نموده است. آيا درد تو درمان ندارد يا از اين خوابت بيدارى نيست؟ چرا آن گونه که به ديگران رحم مى کنى به خودت رحم نمى کنى؟! چه بسا کسى را در دل آفتاب سوزان مى بينى و در برابر حرارت آن بر او سايه مى افکنى يا بيمارى را مشاهده مى کنى که درد جانکاهى بدنش را سخت آزرده و از روى ترحّم بر او مى گريى (پس چرا درباره خود بى تفاوت هستى) چه چيز تو را بر اين بيمارى ات شکيبا ساخته و بر مصائب خود صبور کرده و از گريه بر خويشتن باز داشته است؟! در حاليکه هيچ چيز براى تو عزيزتر از نفس خودت نيست. چگونه ترس از بلاها و عذابهاى شبانه تو را بيدار نکرده در حالى که بر اثر معصيت الهى هر روز، خود را به مرحله شديدترى از خشم خدا مى افکنى؟! حال که چنين است بيمارى سستى دل خود را با داروى تصميم و عزم راسخ مداوا کن و اين خواب غفلتى که چشمت را فرو گرفته با بيدارى برطرف ساز، بنابراين مطيع خداوند باش و با ياد او انس گير!


خوب تصوّر کن در همان هنگام که تو از خداى خود روى مى گردانى او (با دادن انواع نعمتها) به تو روى مى آورد او تو را به عفو و بخشش خويش فرا مى خواند و در زير پوشش فضل و رحمتش قرار مى دهد در حالى که تو همچنان به او پشت کرده و به غير او روى مى آورى. بزرگ و بلندمرتبه است خدايى که با آن همه قدرت و قوت، اين قدر کريم است; ولى تو با آن حقارت و ضعف اين اندازه بر معصيت او جسور هستى در حالى که در پناه پرده پوشى او قرار دارى و در فراخناى فضل و رحمتش در حرکت هستى (با اين همه نافرمانى) تو را از فضل خويش باز نداشته و پرده گناهانت را ندريده است، بلکه حتى يک چشم بر هم زدن از لطف او دور نشده اى، يا در نعمتى قرار دارى که براى تو فراهم ساخته و يا در گناهى که پرده بر آن افکنده و يا بلا و مصيبتى که از تو دور نموده است.

آرى با اين همه گناه که دارى اين گونه به تو محبّت دارد، حال درباره او چه فکر مى کنى اگر اطاعتش مى کردى؟ به خدا سوگند اگر اين وضعى که تو با خدا دارى (که پيوسته عصيانش مى کنى و او همواره لطف و محبّت مى کند) در ميان دو نفر که در نيرو و توان مساوى بودند وجود داشت تو نخستين کسى بودى که خود را به سبب اخلاق ناپسند و کردار بد، محکوم و نکوهش مى کردى (به يقين اگر اين وضع ميان مولا و عبد باشد به طريق اولى نکوهيده تر است).


به حق مى گويم: دنيا تو را فريب نداده، اين تو هستى که به آن فريفته و مغرور شده اى (و خود را فريب داده اى)، دنيا پندهاى فراوانى دارد که پرده از روى واقعيت خود براى تو برداشته و تو را به عدل و انصاف دعوت کرده است. دنيا با هشدارهايى که از طريق نزول بلا و آفات در جسمت و کاستن از قوا و نيرويت به تو مى دهد راستگوتر و وفادارتر از آن است که به تو دروغ گويد يا فريبت دهد. چه بسيار نصيحت کنندگانى درباره دنيا که نزد تو متهم اند و چه بسيار راستگويانى که در مورد اخبار دنيا که از سوى تو تکذيب مى شوند.

اگر حال دنيا را در مورد مناطق ويران شده و خانه هاى خالى از سکنه، جستجو کنى به يقين آن را يادآورى کننده اى نيکو و واعظى گويا مى يابى همچون دوستى مهربان که از رسيدن اندوه به تو به شدّت ناراحت مى شود.

دنيا چه سراى خوبى است براى کسى که آن را خانه هميشگى خود نداند و چه محلّ نيکويى است براى کسى که آن را وطن خود برنگزيند (آرى!) سعادتمندان بوسيله دنيا در قيامت، آنها هستند که امروز از آن مى گريزند.


در آن زمان که آن لرزه سخت و سنگين روى دهد (و نفخه صور واقع شود) و قيامت با تمام حوادث بزرگ و وحشتناکش تحقق يابد واهل هر مذهب و معبدى به آن ملحق شود و بندگان هر معبودى به او بپيوندند و هر اطاعت کننده اى به مطاعش ملحق شود، در آن هنگام در صحنه عدل و قسط پروردگار (همه اعمال) حتى چشمى که برخلاف حق به آسمان گشوده شده و گامى که آهسته (به ظلم) در زمين برداشته اند، به حق و عادلانه پاداش داده مى شوند. در آن روز چه بسيار دليلهايى که ابطال مى گردد و چه پيوند عذرهايى که قطع مى شود. حال که چنين است کوشش کن تا چيزى به دست آورى که عذر تو را موجه سازد و حجت و دليل خويش را با آن استوار سازى. چيزى به دست آور که براى تو باقى بماند. در برابر آنچه تو براى آن باقى نمى ماند. (با تهيّه زاد و توشه) براى سفر آخرت آماده شو، و چشم به برق نجات (و دليل راه) بدوز و مرکب راهوار خود را براى اين سفر آماده ساز و بار و بنه خويش را بر آن ببند!