ترجمه خطبه 229 نهج البلاغه

و من كلام له (علیه السلام) في وصف بيعته بالخلافة:

وَ بَسَطْتُمْ يَدِي فَكَفَفْتُهَا وَ مَدَدْتُمُوهَا فَقَبَضْتُهَا، ثُمَّ تَدَاكَكْتُمْ عَلَيَّ تَدَاكَّ الْإِبِلِ الْهِيمِ عَلَى حِيَاضِهَا يَوْمَ وِرْدِهَا، حَتَّى انْقَطَعَتِ النَّعْلُ وَ سَقَطَ الرِّدَاءُ وَ وُطِئَ الضَّعِيفُ. وَ بَلَغَ مِنْ سُرُورِ النَّاسِ بِبَيْعَتِهِمْ إِيَّايَ أَنِ ابْتَهَجَ بِهَا الصَّغِيرُ وَ هَدَجَ إِلَيْهَا الْكَبِيرُ وَ تَحَامَلَ نَحْوَهَا الْعَلِيلُ وَ حَسَرَتْ إِلَيْهَا الْكِعَاب.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

وصف روز بيعت مردم با امام عليه السّلام كه شبيه اين خطبه در عبارات گذشته آمد

ويژگى هاى بيعت مردم با امام

دست مرا براى بيعت مى گشوديد و من مى بستم، شما آن را به سوى خود مى كشيديد و من آن را مى گرفتم. سپس چونان شتران تشنه كه به طرف آبشخور هجوم مى آورند بر من هجوم آورديد، تا آن كه بند كفشم پاره شد، و عبا از دوشم افتاد، و افراد ناتوان پايمال گرديدند. آنچنان مردم در بيعت با من خشنود بودند كه خردسالان شادمان، و پيران براى بيعت كردن، لرزان به راه افتادند، و بيماران بر دوش خويشان سوار، و دختران جوان بى نقاب به صحنه آمدند.(1)


  1. اثباتِ حکومتِ مردمی و دخالت مردم در حکومت و نفیِ حکومتِ دِسپوتیسم Despotism (حکومت استبدادی)، البتّه مراد، مردم مسلمانی می باشند که در پرتو وحی انتخاب می کنند. و نقد دموکراسی Democracy (حکومت اکثریّت مردم)، زیرا رأی اکثریّت مردم، در پرتو وحی قانونی است.
تاریخ سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

در وصف بيعت با او به خلافت. نظير اين سخن با الفاظى ديگر، پيش از اين گذشت:

دستم را گشوديد و من آن را بستم، دستم را كشيديد و من آن را نگه داشتم سپس، بر من هجوم آورديد آنسان، كه اشتران تشنه در نوبت آب خوردن به آبگيرها هجوم آورند، چندان كه بند كفش بريد و ردا از دوش افتاد و ناتوان در زير پاها ماليده شد. خوشحالى مردم در بيعت با من به حدى رسيد كه خردان، شادمانه و پيران، لنگان و لرزان و بيماران با درد و رنج فراوان و دوشيزگان، بى نقاب به سوى من شتافتند.

از سخنان آن حضرت است در توصيف بيعت مردم با آن جناب بر خلافت و قبلا سخنى شبيه اين با الفاظى ديگر گذشت (كلام 53):

دستم را باز كرديد و من به ستم، آن را كشيديد ولى من جمع كردم، آن گاه همچون شتران تشنه به وقتى كه به آبشخورهايشان وارد مى شوند بر من هجوم آورديد، تا جايى كه بند كفش پاره شد، و عبا از دوش افتاد، و ضعيف زير پا ماند، و مردم به خاطر بيعتشان با من آنچنان خوشحال شدند كه كودكان هم از اين معنى به وجد آمدند، و پيران ناتوان با گامهاى لرزان، و بيماران با مشقّت فراوان، و دختران نو رسيده بى نقاب براى تماشاى اين منظره روى آوردند.

و از گفته هاى آن حضرت است [در وصف بيعت خود به هنگام خلافت، و پيش از اين مانند آن با لفظهاى ديگرى گذشت.]

و دستم را گشوديد، بازش داشتم، و آن را كشيديد، نگاهش داشتم، سپس بر من هجوم آورديد همچون شتران تشنه كه روز آب خوردن به آبگيرهاى خود در آيند -و دوش و بر هم را سايند- چندان كه -از هجوم مردمان- بند پاى افزار بريد وردا افتاد، و ناتوان پامال گرديد. و خشنودى مردم در بيعت من بدانجا رسيد كه خردسال شادمان شد و سالخورده لرزان لرزان بدانجا روان، و بيمار -براى بيعت- خود را بر پا مى داشت، و دختران جوان -براى ديدن آن منظره- سر برهنه دوان.

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است در چگونگى بيعت مردم با آن بزرگوار و پيش از اين (در سخن پنجاه و سوّم و صد و سى و هفتم) مانند آن بالفاظ ديگر گذشت:

(1) (براى بيعت با من) دستم را گشوديد و من بهم نهادم، و آنرا كشيديد و من باز داشتم، پس از آن بر من ازدحام نموديد چون ازدحام شتران تشنه هنگاميكه به آبشخورهاشان وارد ميشوند،
(2) تا اينكه بند كفش (از پاها) گسيخت، و عباء (از دوش) افتاد، و ناتوان زير پا ماند، و شادى مردم بر اثر بيعتشان با من بجائى رسيد كه بچّه ها خوشنود گشتند، و پير ناتوان و بيمار گرفتار سختى و رنج و دختر نار پستان بى نقاب براى ديدار آن آمدند (پس نبايد با چنين بيعتى كه از روى كمال ميل و رغبت انجام گرفته بطوريكه از بسيارى شادى همه از خود بى خود شدند مخالفت نموده پيروى بيعت كنندگان نكرده يا آنرا نقض نمايند).

شما دست مرا (براى بيعت) گشوديد و من آن را بستم، شما بوديد که دست مرا به سوى خود مى کشيديد و من آن را جمع مى کردم، آنگاه همچون شتران تشنه که در روز وعده آب با شتاب به آبشخورگاه هجوم مى آورند و به يکديگر پهلو مى زنند به سوى من آمديد، آن گونه که بند کفشم پاره شد و عبا از دوشم افتاد، و ضعيفان (در اين ميان) پايمال شدند. آن قدر مردم از بيعتشان با من مسرور و شادمان شده بودند که کودکان به وجد آمده و پيران خانه نشين با پاى لرزان براى ديدن منظره اين بيعت و شرکت در آن به راه افتاده بودند. بيماران براى مشاهده آن به زحمت خود را بدانجا مى رساندند و دوشيزگان نو رسيده (بر اثر عجله و شتاب سر از پا نشناخته) بدون نقاب در آن جمع حاضر شده بودند!