ترجمه خطبه 36 نهج البلاغه

من خطبة له (علیه السلام) في تخويف أهل النهروان:

فَأَنَا نَذِيرٌ لَكُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَى بِأَثْنَاءِ هَذَا النَّهَرِ وَ بِأَهْضَامِ هَذَا الْغَائِطِ عَلَى غَيْرِ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لَا سُلْطَانٍ مُبِينٍ مَعَكُمْ. قَدْ طَوَّحَتْ بِكُمُ الدَّارُ وَ احْتَبَلَكُمُ الْمِقْدَارُ. وَ قَدْ كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ هَذِهِ الْحُكُومَةِ فَأَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِبَاءَ الْمُنَابِذِينَ حَتَّى صَرَفْتُ رَأْيِي إِلَى هَوَاكُمْ. وَ أَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَامِ سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ وَ لَمْ آتِ لَا أَبَا لَكُمْ بُجْراً وَ لَا أَرَدْتُ لَكُمْ ضُرّاً.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

براى هشدار و نصيحت خوارج نهروان و تذكّر اشتباهات آنان در ماه صفر سال 38 هجرى فرمود

تلاش در هدايت دشمن

شما را از آن مى ترسانم مبادا صبح كنيد در حالى كه جنازه هاى شما در اطراف رود نهروان(1) و زمين هاى پست و بلند آن افتاده باشد، بدون آن كه برهان روشنى از پروردگار، و حجّت و دليل قاطعى داشته باشيد. از خانه ها آواره گشته و به دام قضا گرفتار شده باشيد.

من شما را از اين حكميّت نهى كردم ولى با سر سختى مخالفت كرديد، تا به دلخواه شما كشانده شدم. شما اى بى خردان، و بى خردان، اى ناكسان و بى پدران، من كه اين فاجعه را به بار نياوردم و هرگز زيان شما را نخواستم!.


  1. نهروان: نام دامنه رودخانه ای در نزدیکی کوفه، در کنار صحرای ((حروراء)) میان کوفه و بغداد است به همین علّت خوارج را ((حروریّه)) می نامیدند، و رئیس آنها حرقوص بن زهیر بود که به ((ذوالثّدیه)) معروف شد.
سیاسی تاریخی اخلاقی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

خطبه اى از آن حضرت (ع) در بيم دادن نهروانيان:

من شما را مى ترسانم، از آن گاه كه كشته در كنار اين رود، يا در پست و بلند اين بيابان به خاك افتاده باشيد، بدون آنكه، نزد پروردگار خود حجتى يا دليلى روشن داشته باشيد. اين دنياى ناپايدار به ورطه هلاكتان افكند و قضاى الهى شما را به دام خود كشيد.

بسا شما را از «حكميت» منع كردم و شما سر بر تافتيد و مخالفت ورزيديد، چون كسانى كه عهد و بيعت شكسته باشند. تا بناچار رأى خود با خواست شما هماهنگ كردم. براستى، مردمى سبك مغز و سفيه و نابردبار هستيد. -اى بى ريشه ها- من هيچگاه برايتان موجب شرّى نبوده ام و نخواسته ام به شما زيانى برسانم.

از خطبه هاى آن حضرت است در ترساندن اهل نهروان:

من شما را از اينكه فردا در اطراف اين نهر و ميان اين زمينهاى پست روى خاك افتاده باشيد مى ترسانم، بدون آنكه برهانى از پروردگارتان داشته و حجتى آشكار همراهتان باشد.

دنيا شما را دچار هلاكت كرد، و به دست خود به دام قضا و قدر افتاديد. من شما را از اين حكميت باز داشتم، و شما با من همانند مخالفان پيمان شكن مخالفت كرديد، تا مجبور شدم رأيم را با رأى شما يكى كنم. شما مردمى سبكسر و غرق در خيالات احمقانه هستيد. اى مردم بى ريشه، من كه شرّى برايتان نياوردم، و زيانى براى شما نخواستم.

از خطبه هاى آن حضرت است در ترساندن خارجيان نهروان:

شما را از آن مى ترسانم كه كشته در كرانه اين رود افتاده باشيد، و در پست و بلنديهاى اين مغاك افكنده. نه برهانى روشن از پروردگار داشته باشيد، و نه حجّتى آشكار، آواره خانه و ديار، و به دام قضا گرفتار. شما را از كار حكميّت باز داشتم، و سرباز زديد. با من در افتاديد و مخالفت ورزيديد. چندان كه راى خود را در كار هواى شما كردم. شما اى سبكسران، اى بيخردان نادان، اى ناكسان من نه بلايى براى شما آوردم و زيانى برايتان خواستم.

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است كه در ترسانيدن اهل نهروان فرموده:
(نهروان اسم موضعى است در كنار نهرى در راهى كه به كوفه نزديك است سمت صحراى حروراء، و حروراء نام قريه ايست نزديك كوفه، و اينكه خوارج نهروان را حروريّه مى نامند از جهت اين است كه اجتماع ايشان براى مخالفت با امير المؤمنين در آن صحرا بوده است، و سبب جنگ حضرت با خوارج نهروان آنست كه چون در جنگ صفّين كارزار بر معاويه و اصحابش سخت شد مخصوصا در ليلة الهرير كه سى و شش هزار نفر از هر دو لشگر كشته شد، و هرير الكلب در لغت زوزه كشيدن سگ را گويند، و روبرو شدن دليران را در كارزار بآن تشبيه مى نمايند، خلاصه بامداد آن شب معاويه بدستور عمرو ابن عاص حيله بكار برده فرمان داد تا لشگريان پانصد قرآن بر سر نيزه ها كرده جلو لشگر حضرت آورده فرياد كردند: اى مسلمانان كارزار دمار از روزگار عرب بر آورد و اين همه مخالفت بنياد قبائل ما و شما را بر انداخت، بياييد تا بكتاب خدا باز گشته بآنچه ميان ما حكم كند رضاء داده دست از مخالفت برداريم، اين حيله ايشان مؤثّر شد و لشگر عراق از آن سخنان متردّد گشته در جنگ سستى نمودند و دوازده هزار كس رو گرداندند و بحضرت گفتند: مالك اشتر را از جنگ باز گردان و گر نه با تو مى جنگيم، آن جناب ناچار مالك را باز گردانيد و قضيّه حكمين رو داد، و حضرت از زيادى اصرار ايشان به حكميّت آنان تن داد، و آنها بعد از دانستن رأى حكمين و حيله عمرو ابن عاص بيش از پيش با حضرت مخالفت نموده گفتند: چون خلق را در كار خالق و امر خلافت حكم ساختى اكنون بكفر و خطاى خويش اقرار و پس از آن توبه كن تا از تو اطاعت و پيروى نماييم، حضرت ابتداء عبد اللّه ابن عبّاس را فرستاد تا ايشان را نصيحت نمود و پس از آن خودش با آنان سخن گفته شبهاتشان را رفع فرمود تا اينكه هشت هزار تن از گفتار و تصميم خود باز گشتند و چهار هزار نفر درصدد جنگ با آن جناب بر آمده متوجّه نهروان شدند، و همه آنها در حوالى آن نهر كشته گرديدند مگر نه نفر كه به اطراف گريختند، و اكثر نواصب و خوارج از نسل ايشانند، و سبب اينكه ايشان را خوارج مى گويند آنست كه بر آن حضرت خروج كردند، و سبب ناميدن نواصب آنست كه به عداوت و دشمنى اهل بيت «عليهم السّلام» و شيعيان ايشان متظاهرند، خلاصه حضرت پيش از جنگ براى اتمام حجّت آنها را ترسانيده فرمود):
(1) من شما را مى ترسانم از اينكه صبح كنيد در حالتى كه در ميان اين نهر و در بين اين زمينهاى پست و بلند كشته افتاده باشيد بدون آنكه نزد پروردگار خود (بر مخالفت و ياغى شدن با من) حجّت و دليلى داشته و نه (در اين كار) برهان واضحى با شما است،
(2) دنيا شما را هلاك ميكند و قضاء و قدر الهىّ شما را در دام مى اندازد (با مخالفت با امام خود راهى جز كشته شدن براى شما نيست)
(3) من شما را از حكومت حكمين (كه اكنون پشيمان شده ايد) نهى كردم، پس شما امتناع كرده مخالفت نموديد مانند مخالفين پيمان شكن (هنگاميكه لشگر معاويه در جنگ صفّين قرآنها را بر سر نيزه ها كردند گفتيد: ايشان ما را بسوى كتاب خدا دعوت مى نمايند و ما را لازم است دعوت آنها را اجابت كنيم، و من مى دانستم آنان چون شكست خورده اين حيله را بكار برده اند، گفتارشان را باور نكردم، شما با من مخالفت نموده گفتيد: اگر دعوت ايشان را اجابت نكنى ترا بآنها تسليم مى نماييم، پس من بدون رضايت چاره نداشتم) تا اينكه بميل و خواهش شما رفتار كردم (از جنگ دست كشيده مالك اشتر را هم از كار زار باز گردانيدم)
(4) و شما (ديروز كه حكومت حكمين را واجب دانسته امروز آنرا كفر مى پنداريد، پس) گروهى سبك سر و سفيه و بى بردبارى هستيد (زيرا در گفتار و كردار ثابت قدم نبوده از روى خردمندى سخن نگفته كارى نمى كنيد). من شرّى براى شما نياوردم، اى بى پدرها (جمله «لا أبا لكم» را عرب در موقع مذمّت و نفرين گويد، زيرا پدر نداشتن نزدشان سبب ذلّت و خوارى است) و نخواستم بشما زيانى وارد شود.

من شما را از اين برحذر مى دارم که بدون دليل روشنى از سوى پروردگارتان و با دستى تهى از مدرک، اجساد بى جانتان در کنار اين نهر و در اين گودال بيفتد. دنيا (و دنيا پرستى) شما را در اين پرتگاهِ (بدبختى) پرتاب کرده و افکار نادرستتان شما را گرفتار اين دام خطرناک کرده است.

من شما را از اين حکميت نهى مى کردم، ولى شما با سرسختى مخالفت مى کرديد و فرمان مرا دور افکنديد تا آنجا که ناچار به پذيرش شدم و به دلخواه شما تن در دادم. اينها همه به خاطر آن است که شما گروهى سبک سر هستيد و کوتاه فکر. خداوند شما را خوار و ذليل کند! من کار خلافى انجام ندادم و نمى خواستم به شما زيانى برسانم (اين شما بوديد که مرا در تنگنا قرار داديد و مجبور به پذيرش حکميّت کرديد).