ترجمه خطبه 39 نهج البلاغه

من خطبة له (علیه السلام) خطبها عند علمه بغزوة النعمان بن بشير صاحب معاوية لعين التمر، و فيها يبدي عذره، و يستنهض الناس لنصرته:

مُنِيتُ بِمَنْ لَا يُطِيعُ إِذَا أَمَرْتُ وَ لَا يُجِيبُ إِذَا دَعَوْتُ. لَا أَبَا لَكُمْ، مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِكُمْ رَبَّكُمْ أَمَا دِينٌ يَجْمَعُكُمْ وَ لَا حَمِيَّةَ تُحْمِشُكُمْ.

أَقُومُ فِيكُمْ مُسْتَصْرِخاً وَ أُنَادِيكُمْ مُتَغَوِّثاً فَلَا تَسْمَعُونَ لِي قَوْلًا وَ لَا تُطِيعُونَ لِي أَمْراً حَتَّى [تَكْشِفَ] تَكَشَّفَ الْأُمُورُ عَنْ عَوَاقِبِ الْمَسَاءَةِ فَمَا يُدْرَكُ بِكُمْ ثَارٌ وَ لَا يُبْلَغُ بِكُمْ مَرَامٌ. دَعَوْتُكُمْ إِلَى نَصْرِ إِخْوَانِكُمْ فَجَرْجَرْتُمْ جَرْجَرَةَ الْجَمَلِ الْأَسَرِّ وَ تَثَاقَلْتُمْ تَثَاقُلَ النِّضْوِ الْأَدْبَرِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْكُمْ جُنَيْدٌ مُتَذَائِبٌ ضَعِيفٌ، كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ.

[قال السيد الشريف أقول قوله (علیه السلام) «متذائب» أي مضطرب من قولهم تذاءبت الريح أي اضطرب هبوبها و منه سمي الذئب ذئبا لاضطراب مشيته].

ترجمه: محمد دشتی (ره)

پس از شنيدن تهاجم يكى از افسران معاويه، نعمان بن بشير به عين التّمر، سرزمين آباد قسمت غربى فرات،(1) و كوتاهى كوفيان در سال 39 هجرى در كوفه فرمود

1. نكوهش كوفيان

گرفتار كسانى شده ام كه چون امر مى كنم فرمان نمى برند، و چون آنها را فرا مى خوانم اجابت نمى كنند. اى مردم بى اصل و ريشه، در يارى پروردگارتان براى چه در انتظاريد؟ آيا دينى نداريد كه شما را گرد آورد و يا غيرتى كه شما را به خشم وا دارد؟(2)

2. علل شكست و نابودى كوفيان

در ميان شما به پاخاسته فرياد مى كشم، و عاجزانه از شما يارى مى خواهم، امّا به سخنان من گوش نمى سپاريد، و فرمان مرا اطاعت نمى كنيد، تا آن را كه پيامدهاى ناگوار آشكار شد، نه با شما مى توان انتقام خونى را گرفت، و نه با كمك شما مى توان به هدف رسيد.

شما را به يارى برادرانتان مى خوانم، مانند شترى كه از درد بنالد، ناله و فرياد سر مى دهيد، و يا همانند حيوانى كه پشت آن زخم باشد، حركتى نمى كنيد. تنها گروه اندكى به سوى من آمدند كه آنها نيز ناتوان و مضطرب بودند، «گويا آنها را به سوى مرگ مى كشانند، و مرگ را با چشمانشان مى نگرند».

(سید رضی مى گويد: «متذائب» يعنى مضطرب، از «تذاءبت الرّيح» يعنى وزش باد گوناگون و مضطرب گشت، و ذئب (گرگ) را ذئب ناميدند چون در رفتن اضطراب دارد).


  1. در آنجا مالک بن کعب، فرماندار امام (ع) بود که صدنفر نیرو در اختیار داشت و فرمانده مهاجم معاویه، نعمان با دو هزار سرباز به او حمله کرده بود. امیرالمؤمنین (ع) به همین جهت مردم را به یاری او فراخواند و کوفیان را در بی تفاوتی هشدار داد و نکوهش کرد.
  2. نفی تفکّرِ آپولیتیسم Apolitism (آپولوژیسم Apologism) (لا قیدی و عدم شرکت در مسایل سیاسی).
سیاسی اجتماعی اخلاقی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

به مردمى گرفتار آمده ام، كه چون فرمان مى دهم اطاعت نمى كنند و چون فرا مى خوانم پاسخ نمى گويند.
-اى بى ريشه ها- چرا در يارى پروردگارتان درنگ مى كنيد؟ آيا دينى نيست كه شما را با يكديگر متحد سازد؟ آيا غيرت و حميّتى نيست كه شما را به خشم آورد؟
در ميان شما ايستاده، بانگ برداشته، يارى مى طلبم، ندايتان مى دهم، مگر به فرياد رسيد. دريغا، كه هيچ سخنى از من نمى شنويد و هيچ فرمانى را به كار نمى بنديد.
سرانجام، پايان ناگوار كارها پديدار خواهد شد. نپندارم كه به پايمردى شما از كس انتقامى توان گرفت يا به مقصودى توان رسيد. شما را به يارى برادرانتان فراخواندم، ناليديد، همانند اشترى كه از درد ناف بنالد و گرانى و سستى ورزيديد، همانند اشترى پشت ريش كه بار بر او نهاده باشند. سپس، خردك سپاهى مضطرب و ناتوان به نزد من روانه داشته ايد، چنان با بى ميلى قدم برمى دارند كه گويى به ديار مرگشان مى برند.
من (سید رضی) مى گويم: «متذائب» در سخن امام (ع) به معنى مضطرب است. از «تذائبت الريح» يعنى وزش باد مضطرب شد و «ذئب» (گرگ) را ذئب گويند به سبب اضطرابى كه در رفتار دارد.

از خطبه هاى آن حضرت است در نكوهش ياران، و دعوت به جهاد:
به مردمى گرفتار شده ام كه دستورم را پيروى نمى كنند، و دعوتم را پاسخ نمى گويند.
اى بى ريشه ها، براى يارى حق به انتظار چه هستيد، آيا دينى نيست كه شما را متحد كند؟ غيرتى نداريد كه خشم شما را به حركت در آورد؟
فرياد زنان در بين شما مى ايستم، و با صداى بلند از شما يارى مى خواهم، سخنم را گوش نمى دهيد، و فرمانم را نمى بريد تا وقتى كه بدى عاقبت امور آشكار شود.
انتقام خونى را به وسيله شما نمى توان گرفت، و به توسط شما امكان رسيدن به مقصودى نيست. شما را به يارى برادرانتان خواندم ولى همانند شتر بيمار و خسته فرياد كرديد، و همچون شتر لاغر زخمديده از حركت سنگينى نموديد، آن گاه از شما لشگرى اندك و مضطرب و ناتوان به سوى من آمد كه «گويى به سوى مرگ رانده مى شوند و صحنه مرگ را به چشم خود مى نگرند».
مى گويم: «متذائب» به معنى «مضطرب» است، و اين معنا از گفتار عرب گرفته شده كه مى گويند: «تذاءبت الرّيح» يعنى باد مضطرب وزيد. و به اين خاطر گرگ را «ذئب» مى گويند كه وقت راه رفتن مضطرب است.

گرفتار كسانى شده ام كه چون امر مى كنم فرمان نمى برند، و چون مى خوانم پاسخ نمى دهند.
اى ناكسان! براى چه در انتظاريد و چرا براى يارى دين خدا گامى برنمى داريد؟ دينى كو كه فراهمتان دارد، غيرتى كو تا شما را به غضب آرد؟
فرياد مى خواهم و يارى مى جويم، نه سخنم مى شنويد نه فرمانم را مى بريد، تا آن گاه كه پايان كار پديدار گردد و زشتى آن آشكار.
نه انتقامى را با شما بتوان كشيد، و نه با يارى شما به مقصود توان رسيد. شما را به يارى برادرانتان خواندم، همچون شترى كه از درد سينه بنالد و زخم پشت او را از رفتن بازدارد، ناله در گلو شكستيد و بر جاى خويش نشستيد. سرانجام دسته اى نزد من آمد لرزان، ناتوان «گويى به كام مرگشان مى برند و آنان نگران».
[مى گويم، «متذائب» از سخن امام، به معنى مضطرب است، از «تذائبت الرّيح» يعنى وزش باد مضطرب گشت، و ذئب را ذئب-  گرگ-  ناميده اند چون در رفتن اضطراب دارد.]

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (هنگاميكه نعمان ابن بشير بامر معاويه با دو هزار نفر براى ترساندن مردم عراق از شام حركت كرد، چون به عين التّمر نزديك كوفه رسيد مالك ابن كعب ازحبىّ كه از جانب حضرت و حكومت آنجا را داشت و بيش از صد نفر با او نبود آن جناب را از اين واقعه خبر داد، حضرت بر منبر تشريف برده پس از اداى حمد و ثناى الهىّ فرمود: خدا شما را هدايت كند، نعمان ابن بشير با گروهى از مردم شام كه بسيار نيستند نزديك مالك ابن كعب كه برادر شما است فرود آمده اند، مهيّا شويد برويد و برادر خود را كمك دهيد، شايد بسبب شما خداوند جمعى از كفّار را نابود نمايد، چون مردم در رفتن بكمك مالك ابن كعب اهمال نمودند حضرت رؤساى ايشان را دعوت كرده امر به رفتن نمود، قريب سيصد نفر گرد آمده بقيّه خوددارى كردند، پس آن بزرگوار غمگين برخاسته فرمود):
(1) به كسانى گرفتار شده ام كه چون ايشان را امر مى نمايم پيروى نمى كنند و آنها را مى خوانم جواب نمى دهند،
(2) اى بى پدرها براى نصرت و يارى پروردگار خود منتظر چه هستيد (سبب سستى در كار و نرفتن بسوى جهاد در راه خدا چيست) آيا نيست دينى كه شما را گرد آورد (تا براى بدست آوردن سعادت دنيا و آخرت يكديگر را كمك نمائيد) و آيا نيست حميّت و غيرتى كه شما را (براى دفع دشمن) تكان بدهد (براى حمايت از دين و اهل آن)
(3) در ميان شما ايستاده فرياد كنان يارى و همراهى مى طلبم، سخن مرا گوش نمى دهيد و فرمانم را پيروى نمى كنيد تا اينكه (بر اثر نافرمانى و مخالفت با من) پيش آمدهاى بد هويدا گردد (دشمن بر جان و مال و ايمان شما تسلّط پيدا نمايد)
(4) بتوسّط شما خونخواهى نمى توان نمود (با شما مقاومت با دشمن ممكن نيست) و به همراهى شما مقصودى (در امر دين و دنيا) حاصل نمى شود،
(5) شما را براى يارى برادرانتان دعوت كردم، ناله كرديد (آخ و واى گفتيد) مانند ناله شتر هنگامى كه نافش درد ميكند، و (در رفتن بكار زار و يارى برادرانتان) مانند (راه رفتن) شتر بيمارى كه پشتش زخم است سستى كرديد، و سپاه كمى از شما هم كه بسوى من آمد نگران و ناتوانند مانند اينكه ايشان بسوى مرگ فرستاده ميشوند و آنان مرگ را در مقابل خود مى بينند.
(سيّد رضىّ فرمايد:) مى گويم: متذائب در سخن آن حضرت بمعنى مضطرب و نگران است و اين مأخوذ از گفتار عربست كه گفته اند تذاءبت الرّيح يعنى بادهاى مضطرب و درهم وزيد، و از اين جهت گرگ ذئب، ناميده شده كه در رفتارش نگران است.

«من گرفتار مردمى هستم که هرگاه به آنها فرمان مى دهم، اطاعت نمى کنند و هر زمان که آنان را فرا مى خوانم اجابت نمى کنند. اى بى اصلها! براى يارى آيين پروردگارتان منتظر چه هستيد؟ آيا دينى نداريد که شما را دور خود جمع کند و يا غيرتى که شما را به خشم آورد؟ من در ميان شما به پا مى خيزم و فرياد مى کشم و دردمندانه از شما يارى مى طلبم، اما نه سخن مرا مى شنويد و نه از دستورم اطاعت مى کنيد! تا زمانى که عواقب اعمال سوء شما ظاهر شود (و پشيمان گرديد در زمانى که کار گذشته و پشيمانى سودى ندارد) با اين حال نه با شما انتقام خون بى گناهى گرفته مى شود و نه با کمک شما هدف مطلوبى به دست مى آيد.

من شما را به يارى برادرانتان ـ که در چنگال دشمن گرفتار شده اند ـ فرا خواندم ولى شما همانند شترى که از درد سينه بنالد، آه و ناله سر داديد و يا همانند حيوان لاغرى که پشتش زخم باشد، کُندى کرديد! سپس گروه اندکى به سوى من آمدند، گروهى مضطرب و وحشت زده و ناتوان، که گويى آنها را به سوى مرگ مى برند در حالى که آن را با چشم خود نظاره مى کنند.