ترجمه خطبه 44 نهج البلاغه

من كلام له (علیه السلام) لما هَرَب مصقلة بن هبيرة الشيباني إلى معاوية، و كان قد ابتاع سَبي بني ناجية من عامل أمير المؤمنين (عليه السلام) و أعتقهم، فلما طالبه بالمال خاسَ به و هرَب إلى الشام:

قَبَّحَ اللَّهُ مَصْقَلَةَ، فَعَلَ فِعْلَ السَّادَةِ وَ فَرَّ فِرَارَ الْعَبِيدِ، فَمَا أَنْطَقَ مَادِحَهُ حَتَّى أَسْكَتَهُ وَ لَا صَدَّقَ وَاصِفَهُ حَتَّى بَكَّتَهُ، وَ لَوْ أَقَامَ لَأَخَذْنَا مَيْسُورَهُ وَ انْتَظَرْنَا بِمَالِهِ وُفُورَهُ.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

در سال 38 هجرى يكى از فرمانداران امام به نام مصقلة بن هبيرة، اسيران بنى ناجيه را از فرمانده لشكر آن حضرت خريد و آزاد كرد. امّا وقتى از او غرامت خواستند به طرف معاويه فرار كرد

تأسّف از فرار مصقله

خدا روى مصقله را زشت گرداند، كار بزرگواران را انجام داد، امّا خود چونان بردگان فرار كرد، هنوز ثنا خوان به مدّاحى او برنخاسته بود كه او را ساكت كرد، هنوز سخن ستايشگر او به پايان نرسيده بود كه آنها را به زحمت انداخت. امّا اگر مردانه ايستاده بود همان مقدار كه داشت از او مى پذيرفتيم و تا هنگام قدرت و توانايى به او مهلت مى داديم.

سیاسی تاریخی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

مصقلة ابن هبيره شيبانى، اسيران بنى ناجيه را از عامل امير المؤمنين خريد و آزاد كرد و چون على (ع) بهاى آن مطالبه نمود، مصقله نزد معاويه گريخت و على (ع) در باره آن فرمود:

خداوند مصقله را از خير دور كناد. كردارش چون سروران آزاده بود و فرارش چون بردگان. ستاينده اش را، هنوز سخن آغاز نكرده، خاموش ساخت و هنوز زبان به وصف او نگشوده بود كه سرزنش نمود. اگر مانده بود و نمى رفت آنچه را كه برايش ميسر بود از او مى ستدم و براى باقى، تا مالى به دستش افتد، مهلت مى دادم.

از سخنان آن حضرت است به وقتى كه مصلقة بن هبيره شيبانى به سوى معاويه فرار كرد. مصلقه اسراى بنى ناجيه را از عامل امير المؤمنين (ع) خريده و آزاد نموده بود (و حدود نيمى از مبلغ را نپرداخته بود). زمانى كه حضرت بهاى آن را خواست خيانت كرده به شام گريخت.

خدا مصقله را خير ندهد، عمل كرد عمل بزرگان، و فرار كرد فرار بردگان. او ستايش كننده خود را هنوز گويا نكرده خاموش نمود، و وصف كننده اش را هنوز تصديق نكرده سركوب كرد. اگر پيش ما مى ماند آنچه مقدورش بود از او مى گرفتيم، و به انتظار فراوانى مالش براى تسويه بقيه آن مى مانديم.

[چون مصقلة، پسر هبيره شيبانى نزد معاويه گريخت، و اين هنگامى بود كه اسيران بنى ناجيه را از عامل امير المؤمنين خريد، و آنان را آزاد ساخت. چون امام مال را از او طلبيد، خيانت كرد و به شام رفت.]

خدا مصقله را خير ندهاد كارى كرد چون كار آزادگان، و گريختنى چون گريختن بندگان، هنوز آفرين گويش را به سخن نياورده، خاموش ساخت، و ستاينده اش را تصديق نكرده به سرزنش واداشت. اگر مانده بود آنچه در توان داشت مى گرفتيم، و مانده را تا گشايشى در مال براى او پديد آيد انتظار مى برديم.

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است هنگاميكه مصقلة ابن هبيره شيبانىّ گريخته نزد معاويه رفت، و او اسيران بنى ناجيه را از عامل امير المؤمنين خريده آزاد كرد، چون حضرت بهاى آنرا مطالبه نمود خيانت كرده بشام گريخت (گروهى از بنى ناجيه بعد از جنگ صفّين با خوارج نهروان متَّفق و به آن حضرت ياغى گشته رو به مدائن آوردند، حضرت معقل ابن قيس را با دو هزار سوار بجنگ آنها فرستاد، چون معقل در كنار درياى فارس بايشان رسيد جنگيد و رئيس بنى ناجيه خرّيت ابن راشد را با اصحابش بقتل رسانيد، و پانصد تن زن و مرد و بچه را كه در اوّل نصرانى و بعد مسلمان آنگاه مرتدّ شده و به خريّت ملحق گشته بودند اسير كرد، و در برگشتن رسيد به اردشير خرّه كه اسم شهرى است در خوزستان، و در آنجا مصقله از جانب امير المؤمنين حاكم بود. اسيران باو پناه برده آزادى خودشان را درخواست نمودند. مصقله آنان را از معقل به پانصد هزار درهم خريده آزاد كرد و وعده داد كه در وقت معيّنى آن مبلغ را براى حضرت بفرستد، پس معقل به كوفه رفته واقعه را خدمت حضرت عرض كرد، آن بزرگوار منتظر بود كه مصقله پانصد هزار درهم بفرستد، چون دير كرد نامه اى باو نوشت كه يا مال را بفرست يا حاضر شو تا بكار تو رسيدگى شود، مصقله به خدمت حضرت رسيد و دويست هزار درهم اداء نمود، و نتوانست باقى را پرداخت نمايد، چند روزى مهلت خواست و شبانه نزد معاويه بشام گريخت، چون حضرت گريختن او را شنيد فرمود):
(1) خدا مصقله را زشت سازد رفتارى كرد مانند رفتار بزرگان (اسيرانى خريده آزاد نمود) و گريخت مانند گريختن بندگان،
(2) پس هنوز مدح كننده را گويا نكرده خاموش گردانيد، و توصيف كننده تصديق كار او را ننموده مجبور بتوبيخ و سرزنشش گرديد (آزاد كردن اسيران سبب مدح و ثناى او شد، ليكن چون براى پرداخت بهاى آنها نزد دشمن گريخت مدح خود را بذمّ تبديل نموده سبب ملامت خلق گرديد)
(3) و اگر مى ماند و نمى رفت آنچه را كه مقدور او بود مى گرفتيم، و (براى دريافت باقى) منتظر زياد شدن مال او مى گرديديم.

خداوند مصقله را سياه رو کند، کار بزرگواران را انجام داد، ولى همچون بردگان فرار کرد! هنوز ثناخوانش لب به مدحش نگشوده بود که او را ساکت کرد! و هنوز سخن ستايشگرانش را با عمل خود تصديق نکرده بود که آنها را خاموش ساخت، اگر مانده بود آنچه را در توان داشت از او مى گرفتيم و نسبت به بقيه تا زمان توانائيش به او مهلت مى داديم!