ترجمه خطبه 55 نهج البلاغه

من كلام له (علیه السلام) و قد استبطأ أصحابه إذنه لهم في القتال بصفين:

أَمَّا قَوْلُكُمْ أَ كُلَّ ذَلِكَ كَرَاهِيَةَ الْمَوْتِ، فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِي دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَيَّ. وَ أَمَّا قَوْلُكُم شَكّاً فِي أَهْلِ الشَّامِ، فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ يَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِي طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِيَ بِي وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِي وَ ذَلِكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلَالِهَا وَ إِنْ كَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

در سال 37 هجرى در آستانه جنگ صفّين، برخى مدارا كردن امام را ديده و علّت را پرسيدند در پاسخ آنان فرمود

توضيحاتى پيرامون جنگ صفّين

اينكه مى گوييد، خويشتن دارى از ترس مرگ است، بخدا سوگند باكى ندارم كه من به سوى مرگ روم يا مرگ به سوى من آيد، و اگر تصوّر مى كنيد در جنگ با شاميان ترديد دارم.

بخدا سوگند هر روزى كه جنگ را به تأخير مى اندازم براى آن است كه آرزو دارم عدّه اى از آنها به ما ملحق شوند و هدايت گردند. و در لابلاى تاريكى ها، نور مرا نگريسته به سوى من بشتابند، كه اين براى من از كشتار آنان در راه گمراهى بهتر است، گر چه در اين صورت نيز به جرم گناهانشان گرفتار مى گردند.

سیاسی عقیدتی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

ياران على (ع) مى گفتند، كه چرا در نبرد صفين درنگ مى كند و به آنان اجازت جنگ نمى دهد. و او در پاسخ چنين گفت:

اما اين كه مى گوييد كه اين درنگ به اين سبب است كه مرگ را ناخوش مى دارم، به خدا سوگند، باكى ندارم كه من به سراغ مرگ روم يا مرگ به سراغ من آيد.

اما اين كه مى گوييد كه در پيكار با مردم شام دچار ترديد شده ام، به خدا سوگند، هيچگاه جنگ را حتى يك روز به تأخير نينداختم مگر به آن اميد كه گروهى از مخالفان به من پيوندند و به وسيله من هدايت شوند. و با چشمان كم سوى خود پرتوى از راه مرا بنگرند و به راه آيند. چنين حالى را دوست تر دارم از كشتن ايشان در عين ضلالت، هرچند، خود گناه خود به گردن گيرند.

از سخنان آن حضرت است به وقتى كه به نظر يارانش در اجازه براى آغاز جنگ صفين تأخير نمود:

اما سخن شما كه: آيا اين همه درنگ از نبرد براى ناگوار بودن مرگ است به خدا قسم باكى ندارم كه من بر مرگ وارد شوم يا مرگ به سوى من آيد.

و اما كلام شما كه تأخيرم در نبرد ترديد نسبت به شاميان است، به خدا سوگند يك روز جنگ را به تأخير نينداختم جز به طمع اينكه گروهى از اين مردم به من ملحق شوند و به وسيله من هدايت يابند و با آن ديد ضعيفى كه دارند از نورم بهره مند گردند، اين تأخير با اين نظرى كه دارم برايم از اينكه گمراهان را با شمشير درو كنم محبوبتر است هر چند كه كيفر گناهانشان به گردن خودشان است.

و از سخنان آن حضرت است، ياران امام مى گفتند، چرا در رخصت جنگ با شاميان درنگ مى كند:

امّا گفته شما كه اين همه درنگ به خاطر ناخوش داشتن مرگ است. به خدا، پروا ندارم كه من به آستانه مرگ در آيم يا مرگ به سر وقت من آيد.

امّا گفته شما كه در جنگ با شاميان دو دل مانده ام، به خدا كه يك روز جنگ را واپس نيفكنده ام، جز كه اميد داشتم گروهى به سوى من آيند، و به راه حقّ گرايند، و به نور هدايت من راه پيمايند. اين مرا خوشتر است تا شاميان را بكشم و گمراه باشند، هر چند خود گردن گيرنده گناه باشند.

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است در صفّين موقعى كه اصحاب آن بزرگوار تصوّر كردند در شروع به جنگيدن (با مردم شام) درنگ و كندى مى نمايد، (چون در صفّين آب بتصرّف حضرت در آمد و از اهل شام ممانعت ننمود. چند روزى جنگ متاركه گشت، پس بعضى از لشگريان گفتند تأمّل او در فرمان بجنگ شايد براى اينست كه از مرگ و كشته شدن مى ترسد، و برخى ديگر گفتند شايد براى اينست كه در وجوب جنگيدن با مردم شام شكّ و ترديد دارد، حضرت در پاسخ آنان فرمود):
(1) امّا سخن شما كه آيا اين همه تأمّل و درنگ من براى ترس از مرگ و كشته شدن است پس سوگند بخدا هيچ باكى ندارم از داخل شدن در مرگ (كشته شدن در ميدان كارزار) يا اينكه ناگاه مرگ مرا دريابد،
(2) و امّا سخن شما در اينكه (فرمان جنگيدن نمى دهم براى آنست كه در وجوب كارزار) با اهل شام مرا شكّ و ترديدى است، پس سوگند بخدا يك روز جنگ كردن را بتأخير نينداختم مگر براى آنكه مى خواهم گروهى (از ايشان) بمن ملحق گرديده هدايت شوند (از گمراهى دست كشيده براه راست قدم نهند) و بچشم كم نور خود روشنى راه مرا ببينند،
(3) و اين تأمّل و درنگ در كارزار نزد من محبوبتر است از اينكه آن گمراهان را بكشم و اگر چه (ايشان دست از ضلالت و گمراهى بر نداشته بالأخره كشته ميشوند و در قيامت) با گناهانشان (مخالفت با امام و پيروى نمودن از دشمنان آن حضرت) باز مى گردند (گرفتار خواهند شد).

اما اين که مى گوييد: «تأخير در جنگ به خاطر ناخشنودى از مرگ است» به خدا سوگند باک ندارم از اين که من به سوى مرگ بروم يا مرگ به سوى من آيد.

و اما اين که مى گوييد: «تأخير در جنگ بسبب اين است که من در مبارزه با شاميان ترديد دارم» به خدا سوگند (اين تصوّر باطل و خيال خامى است) من اگر هر روز جنگ را به تأخير مى اندازم به خاطر آن است که اميدوارم گروهى از آنان به ما بپيوندند و هدايت شوند و در لابه لاى تاريکى ها پرتوى از نور مرا ببينند و به سوى من آيند. و اين براى من بهتر است از کشتن آنها در حالى که گمراهند، هر چند در اين صورت نيز گرفتار گناهان خويشتن مى شوند (و من مسؤول بدبختى آنها نيستم).