ترجمه خطبه 73 نهج البلاغه

و من كلام له (علیه السلام) قاله لمروان بن الحكم بالبصرة؛ قَالُوا: أُخِذَ مَرْوَانُ بْنُ الْحَكَمِ أَسِيراً يَوْمَ الْجَمَلِ فَاسْتَشْفَعَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ (علیهما السلام) إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَكَلَّمَاهُ فِيهِ فَخَلَّى سَبِيلَهُ فَقَالا لَهُ يُبَايِعُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ (عليه السلام):

أَوَ لَمْ يُبَايِعْنِي بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ؟ لَا حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِهِ، إِنَّهَا كَفٌّ يَهُودِيَّةٌ لَوْ بَايَعَنِي بِكَفِّهِ لَغَدَرَ بِسَبَّتِهِ. أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ وَ هُوَ أَبُو الْأَكْبُشِ الْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَى الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وَلَدِهِ يَوْماً أَحْمَرَ.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

[گويند در سال 36 هجرى وقتى مروان بن حكم، داماد عثمان، در جنگ جمل اسير شد، امام حسن عليه السّلام و امام حسين عليه السّلام نزد پدر عذر او خواستند و امام على عليه السّلام او را رها كرد. گفتند: پدر، مروان با شما بيعت مى كند، امام فرمود]:

خبر غيبى از حكومت چهار فرمانرواى فاسد، از پسران مروان

مگر پس از كشته شدن عثمان با من بيعت نكرد؟ مرا به بيعت او نيازى نيست دست او دست يهودى(1) است، اگر با دست خود بيعت كند، در نهان بيعت را مى شكند. آگاه باشيد، او حكومت كوتاه مدتى خواهد داشت، مانند فرصت كوتاه سگى كه با زبان بينى خود را پاك كند. او پدر چهار فرمانرواست (قوچ هاى چهار گانه) و امّت اسلام از دست او و پسرانش روزگار خونينى خواهند داشت.(2)


  1. دست یهودی، کنایه از عهدشکنی مروان است. مروان هم یهودی زاده بود، و هم یهودیان در آن روزگاران معروف به پیمان شکنی بودند.
  2. چهار فرزند مروان که به خلافت رسیدند 1_ عبدالملک مروان حاکم مطلق العنان امّت اسلامی بود. 2_ عبدالعزیز که حاکم مصر شد. 3_ بشر بن مروان حاکم عراق شد. 4_ محمد بن مروان که حاکم الجزیره گردید، بنی امیّه برای اینکه فرزندان یزید ((عبدالله و خالد)) بزرگ شوند و حکومت در خاندان ابوسفیان باقی بماند با مروان بیعت کردند که سرانجام پس از ازدواج مروان با همسر یزید ((ام خالد)) و پدید آمدن اختلافات داخلی به دست ام خالد خفه شد.
سیاسی علمی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

سخنى از آن حضرت (ع) در باره مروان بن حكم در بصره؛ مروان بن حكم در جنگ جمل اسير شد. امام حسن و امام حسين (ع)، نزد امير المؤمنين شفاعتش كردند و على (ع) از بند اسارت آزادش نمود. پدر را گفتند: يا امير المؤمنين، مروان با تو بيعت مى كند. على (ع) در پاسخ آن دو چنين فرمود:

مگر بعد از كشته شدن عثمان با من بيعت نكرد؟ مرا به بيعت او نيازى نيست. دست او در بيوفايى دست يهودى را ماند. اگر دست بيعت به من دهد، غدر كند و در نهان بيعت خويش بشكند. بدانيد كه او در آينده به امارت خواهد رسيد، ولى مدت امارتش به همان كوتاهى است كه سگى با زبان بينى خود را بليسد. او پدر چهار فرمانرواست. زودا، كه امت اسلامى از او و فرزندانش روزى خونين را بينند.

از سخنان آن حضرت است كه در بصره در باره مروان بن حكم فرمود. گفتند: مروان بن حكم روز جمل اسير شد، براى نجاتش از امام حسن و امام حسين در نزد امير المؤمنين عليه السّلام شفاعت خواهى كرد، حسنين شفاعت كردند و امير المؤمنين او را آزاد فرمود. حسنين براى بيعت مروان از حضرت اجازه خواستند، امام فرمود:

مگر بعد از قتل عثمان با من بيعت نكرد؟ مرا به بيعت او نياز نيست، دستش دست يهودى خائن است، اگر با دستش با من بيعت كند با نشيمن گاهش مى شكند. براى او حكومتى در پيش است كه مقدار زمانش به اندازه اى است كه سگ بينى خود را بليسد. او پدر چهار حاكم است، و جامعه اسلامى از او و فرزندانش روز خونبارى خواهد ديد.

و از سخنان آن حضرت است در باره مروان پسر حكم در بصره. [گويند مروان را در جنگ جمل اسير گرفتند. وى در پيشگاه على (ع) امام حسن و امام حسين عليهما السّلام را ميانجى خود ساخت و آنان در باره او با امام سخن گفتند، و على (ع) او را رها كرد. حسنين (ع) گفتند: «امير مؤمنان مروان با تو بيعت كند.» فرمود:]

مگر پس از كشته شدن عثمان با من بيعت نكرد؟ مرا به بيعت او نيازى نيست -كه بيعت شكن است و غدّار- با دستى چون دست جهود، -مكار اگر آشكارا- با دست خود بيعت كند، روگرداند و در نهان -با ريشخند- آن را بشكند. همانا وى بر مردم حكومت كند امّا كوتاه، چندان كه سگ بينى خود را ليسد. او پدر چهار فرمانرواست و زودا كه امّت، از او و فرزندان او روزى خونين را ببينند.

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است كه در بصره راجع بمروان ابن حكم فرموده، گفته اند: چون مروان ابن حكم در جنگ جمل اسير شد امام حسن و امام حسين «عليهما السّلام» را نزد امير المؤمنين «عليه السّلام» شفيع قرار داد، پس آن دو بزرگوار در باره او عرض كردند: يا امير المؤمنين مروان با تو بيعت ميكند، حضرت او را رها كرده فرمود:
(1) آيا بعد از كشته شدن عثمان با من بيعت نكرد (و پس از آن در جنگ جمل شركت نمود)؟ مرا به بيعت او حاجت نيست، زيرا دست دادن او براى بيعت مانند دست دادن يهودى است (كه بمكر و حيله و پيمان شكنى مشهور است) اگر بدست خود با من بيعت كند هر آينه با دبرش مكر و حيله بكار برد (در پنهانى پيمان بشكند و وفاى بعهد ننمايد و بيعت خود را چون باد انگاشته رها كند. اين جمله را براى پستى مروان فرموده و باز در سرزنش او مى فرمايد:)
(2) آگاه باشيد كه او را امارت و حكومتى خواهد بود. (بسيار كوتاه) چون ليسيدن سگ بينى خود را (مدّت امارت و حكومت مروان تقريبا چهار ماه و ده روز بوده)
(3) و او پدر چهار رئيس است (مراد از چهار رئيس فرزندان او بودند كه عبد الملك خليفه شد و عبد العزيز والى مصر و بشر والى عراق و محمّد والى جزيره گرديد، و آنها در مكر و حيله و گمراه كردن مردم مانند پدرشان بودند) و زود باشد كه مردم از مروان و فرزندان او روز سرخ را (قتل و غارت و انواع سختيها كه از ايشان صادر شد) دريابند (و بعضى گفته اند مراد از چهار رئيس كه حضرت فرموده چهار پسر عبد الملك ابن مروان، يزيد و سليمان و وليد و هشام، هستند كه هر چهار بخلافت رسيدند).

مگر او (مروان) پس از قتل عثمان با من بيعت نکرد. من نيازى به بيعت او ندارم، دست او دست يهودى است! اگر (امروز) با دستش بيعت کند (فردا) با پشت خود پيمانش را بر باد مى دهد. بدانيد او حکومت کوتاهى خواهد داشت همچون مقدار زمانى که سگى بينى خود را با زبانش مى ليسد. او پدرِ قوچ هاى چهارگانه است و امّت اسلام به زودى از دست او و پسرانش روز خونينى خواهند داشت!