ترجمه خطبه 88 نهج البلاغه

و من خطبة له (علیه السلام) و فيها بيان للأسباب التي تهلك الناس:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يَقْصِمْ جَبَّارِي دَهْرٍ قَطُّ إِلَّا بَعْدَ تَمْهِيلٍ وَ رَخَاءٍ، وَ لَمْ يَجْبُرْ عَظْمَ أَحَدٍ مِنَ الْأُمَمِ إِلَّا بَعْدَ أَزْلٍ وَ بَلَاءٍ، وَ فِي دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْبٍ وَ مَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْبٍ مُعْتَبَرٌ، وَ مَا كُلُّ ذِي قَلْبٍ بِلَبِيبٍ وَ لَا كُلُّ ذِي سَمْعٍ بِسَمِيعٍ وَ لَا كُلُّ نَاظِرٍ بِبَصِيرٍ.

فَيَا عَجَباً! وَ مَا لِيَ لَا أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هَذِهِ الْفِرَقِ عَلَى اخْتِلَافِ حُجَجِهَا فِي دِينِهَا، لَا يَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِيٍّ وَ لَا يَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِيٍّ وَ لَا يُؤْمِنُونَ بِغَيْبٍ وَ لَا يَعِفُّونَ عَنْ عَيْبٍ، يَعْمَلُونَ فِي الشُّبُهَاتِ وَ يَسِيرُونَ فِي الشَّهَوَاتِ، الْمَعْرُوفُ فِيهِمْ مَا عَرَفُوا وَ الْمُنْكَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْكَرُوا، مَفْزَعُهُمْ فِي الْمُعْضِلَاتِ إِلَى أَنْفُسِهِمْ وَ تَعْوِيلُهُمْ فِي الْمُهِمَّاتِ عَلَى آرَائِهِمْ، كَأَنَّ كُلَّ امْرِئٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِيمَا يَرَى بِعُرًى ثِقَاتٍ وَ أَسْبَابٍ مُحْكَمَاتٍ.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

به نقل برخى از شارحان، اين خطبه در سال 36 هجرى پس از قتل عثمان در مدينه ايراد شد(1)

عوامل هلاكت انسانها

پس از ستايش پروردگار، خدا هرگز جبّاران دنيا را در هم نشكسته مگر پس از آن كه مهلت هاى لازم و نعمت هاى فراوان بخشيد، و هرگز استخوان شكسته ملّتى را باز سازى نفرمود مگر پس از آزمايش ها و تحمّل مشكلات.

مردم در سختى هايى كه با آن روبرو هستيد و مشكلاتى كه پشت سر گذارديد، درس هاى عبرت فراوان وجود دارد. نه هر كه صاحب قلبى است خردمند است، و نه هر دارنده گوشى شنواست، و نه هر دارنده چشمى بيناست.

در شگفتم، چرا در شگفت نباشم از خطاى گروه هاى پراكنده با دلايل مختلف كه هر يك در مذهب خود دارند؟ نه گام بر جاى گام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى نهند، و نه از رفتار جانشين او پيروى مى كنند. نه به غيب ايمان مى آورند و نه خود را از عيب بر كنار مى دارند، به شبهات عمل مى كنند و در گرداب شهوات غوطه ورند.

نيكى در نظرشان همان است كه مى پندارند، و زشتى ها همان است كه آنها منكرند. در حل مشكلات به خود پناه مى برند، و در مبهمات تنها به رأى خود تكيه مى كنند، گويا هر كدام، امام و راهبر خويش مى باشند كه به دستگيره هاى مطمئن و اسباب محكمى كه خود باور دارند چنگ مى زنند.


  1. ارشاد شیخ مفید و شرح منهاج البراعه خویی ج6 ص251 و 249
اخلاقی سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

اما بعد. خداوند سبحان، جباران روزگار را در هم نشكست، مگر آن گاه كه مهلتشان داد كه روزگارى در آسايش و شادخوارى بگذرانند. و استخوان شكسته هيچ ملتى را نبست مگر بعد از بلاها و سختيهايى كه به آنها رسيد. در آن دشواريها كه به آنها روى نهاده ايد و آن رنجها و بلاها كه از آنها پشت گردانيده ايد شما را پند و عبرت است. نه هر كه دلى در سينه دارد خردمند است و نه هر كه گوشى براى شنيدن دارد شنوا است و نه هر كه چشمى براى ديدن دارد بيناست.


در شگفتم، و چرا در شگفت نباشم از خطاهاى اين فرقه هاى گوناگون كه هر يك را هم در دين خود حجّت و دليلى ديگر است. از هيچ پيامبرى پيروى نمى كنند و به هيچ وصى پيامبرى اقتدا نمى نمايند و به غيب ايمان ندارند و از عيب نمى پرهيزند. اعمالشان شهبت آميز است و در طريق اميال و هواهاى نفسانى خود گام مى زنند. هر چه را كه خود پسندند نيكش دارند و هر چه را كه ناخوش دارند منكر شمارند.

در مشكلات به افكار و انديشه هاى خود پناه مى برند و در مبهمات به آراى خود تكيه دارند. هر يك از آنها گويى كه خود پيشواى خود است و چنان پندارد كه خود محكم ترين دستگيره ها و استوارترين وسيله هاست.

از خطبه هاى آن حضرت است در بيان عوامل هلاكت مردم:

پس از حمد حق، خداوند سركشان هيچ روزگارى را درهم نشكست مگر پس از مهلت دادن و آسايش، و شكستگى هيچ امتى را جبران ننمود مگر بعد از تنگنايى و سختى و رنج، و در سختى هايى كه به سوى آن مى رويد، و در حوادثى كه پشت سر گذاشتيد عبرتهاست. هر صاحب دلى خردمند نيست، و هر صاحب گوشى شنوا نمى باشد، و هر چشم دارى بينايى ندارد.


عجبا! چرا در عجب نباشم از اشتباه كاريهاى اين فرقه ها با اختلاف دلايلى كه در دينشان دارند از اثر هيچ پيامبرى پيروى نمى كنند، و به عمل هيچ جانشينى اقتدا نمى نمايند، و به هيچ غيبى ايمان نمى آورند، و از هيچ عيبى عفّت نمى ورزند. به شبهات عمل مى كنند، و در شهوات سير مى نمايند.

معروف در ميان آنان چيزى است كه خود معروف دانند، و منكر نزدشان همان است كه خود منكر مى دانند. پناهگاهشان در مشكلات خودشان هستند، و اعتمادشان در امور مبهم بر رأى و نظرشان است، گويى هر كدام از آنان امام خود است، و هر شخصى گمان مى كند در آرائش به ريسمانهاى محكم و سبب هاى استوار چنگ زده است.

امّا بعد، خداوند ستمكاران روزگار را شكست نداده، جز آنكه نخست آنان را لختى مهلت داده، و در آسايش به روى شان گشاده. و شكست هيچ مردمى را نبسته، جز از پس آنكه -گرد- سختى و بلا بر سرشان نشسته. پس در كمتر آن دشوارى كه از آن استقبال كرديد و اندك آن سختى كه بدان پشت كرديد، مايه عبرت است. نه هر كه دلى دارد، بخردى داننده است و نه هر كه گوشى دارد نيك شنونده است، و نه هر كه ديده اى دارد بيننده است.


در شگفتم و چرا شگفتى نكنم از خطاى فرقه هاى چنين، با گونه گونه حجّتهاشان در دين. نه پى پيامبرى را مى گيرند و نه پذيراى كردار جانشينند. نه غيب را باور دارند، و نه عيب را وامى گذارند. به شبهتها كار مى كنند و به راه شهوتها مى روند.

معروف نزدشان چيزى است كه شناسند و بدان خرسندند، و منكر آن است كه آن را نپسندند. در مشكلات خود را پناه جاى، شمارند، و در گشودن مهمّات به رأى خويش تكيه دارند.

گويى هر يك از آنان امام خويش است كه در حكمى كه مى دهد -بى تشويش است- چنان بيند كه به استوارترين دستاويزها چنگ زده و محكمترين وسيلتها را به كار برده.

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (كه در آن مردم را بجهت اختلاف در دين و اعتماد بر آراء و عقائد باطله و پيروى نكردن از پيغمبر و امام سرزنش مى فرمايد):
(1) پس از اداى حمد و سپاس خداى تعالى و درود بر خاتم انبياء (بدانيد رسم دنيا بر اين بوده كه) خداوند سبحان گردنكشان روزگار را هرگز نابود ننموده مگر پس از مهلت دادن و خوشگذرانى، و شكستگى استخوان هيچيك از امّتها (ى پيغمبران) را اصلاح نكرده مگر پس از تنگى و رنج (در زندگى، پس شما هم به ستمگرى ستمكاران شكيبا بوده منتظر روزى باشيد كه خدا دست ظلم و تعدّى آنها را كوتاه نمايد) و سختيهايى كه بآن رو آورديد (شما را دريافت) و كارهاى بزرگ و گرفتاريهايى كه از آن پشت گردانيديد (رهائى يافتيد) عبرت است (تا شما را آگاه گرداند كه خداوند هيچ قومى را در سختى نگذارد و عاقبت، ستمكاران را از پاى در آورد و هر مصيبت و بلائى را زوالى است)
(2) و (ليكن) هر دلدارى خردمند نيست (تا حقائق را بفهمد) و هر گوش دارى شنوا نيست (تا حقّ را بشنود) و هر چشمدارى بينا نيست (تا از ديدن پيشآمدهاى روزگار عبرت گيرد، و معلوم است براى درك حقائق دلهاى هشيار و گوشهاى شنوا و چشمهاى بينا لازم است، نه اين دلها و گوشها و چشمها كه حيوانات هم آنرا دارند).


(3) پس شگفتا و چگونه به شگفت نيايم از خطاء و اشتباه كارى اين فرقه هاى گوناگون كه دليلهاى ايشان در دينشان با يكديگر اختلاف دارد (و در هر امرى اعتماد بر دليلهاى خود دارند و) از سنّت پيغمبرى پيروى نكرده به كردار وصيّى اقتداء نمى نمايند (اگر پيروى مى كردند اختلاف در دينشان نبوده از عذاب الهىّ مى رهيدند) و ايمان بغيب (خدا و روز رستخيز) نمى آورند و از زشتى (حرام و شبهه) خوددارى نمى نمايند (پس اگر بنا ديده گرويده و از زشتى خوددارى مى كردند به دليلهاى نادرست خود كه موجب اختلاف در دينشان شد اعتماد نداشتند)
(4) در شبهات (آنچه بر ايشان مشتبه است، طبق رأى نادرست خود) رفتار نموده از خواهشهاى نفس پيروى ميكنند، معروف و پسنديده نزد ايشان چيزى است كه خودشان نيكو شناخته اند و منكر و ناشايسته پيش آنها چيزيست كه خودشان بد دانسته اند،
(5) در مشكلات پناهگاهشان خودشان هستند (در حلّ احكام مشكله بخود مراجعه نموده و بنظر خويشتن رفتار مى نمايند اگر چه مخالف گفته خدا و رسول باشد) و در امور پوشيده (معارف الهيّه) اعتمادشان بر رأيهاى (نادرست) خودشان است (اگر چه بر خلاف عقل و دين باشد) گويا هر مردى از ايشان (در امر دين) در آنچه مى بيند (حكم هر مسئله كه بيان ميكند) پيشواى خود است كه بندهاى استوار و دلائل محكمه از خويش گرفته است (و بآنها استدلال مى نمايد و اعتقادش اينست كه هر حكمى كه به رأى نادرست خود اجتهاد كرده مانند حكم الهى است).

بعد از حمد و ثناى الهى: خداوند هرگز ستمگران دنيا را درهم نشکسته، مگر بعد از آنکه به آنان مهلت داده و نعمت فراوان بخشيده (تا فرصت فکر و انديشه را داشته باشند و شکر نعمت هاى الهى را بجا آورند، ولى غالباً به جاى شکرِ نعمت، مغرور شدند و بر ظلم خود افزودند). و (نيز) هرگز استخوانِ شکسته هيچ امّتى را ترميم نکرده، مگر بعد از تحمّل مشکلات و آزمون ها; و در سختى هايى که شما با آن روبرو شديد و مشکلاتى که پشت سر گذارديد، درس هاى عبرت فراوانى است (تا به ضعف هاى خود پى بريد و راه حلّ مشکلات را بياموزيد). ولى نه هر کس مغز دارد، انديشمند است و نه هر صاحب گوشى شنوا و نه هر صاحب چشمى بينا.


راستى عجيب است! و چرا تعجّب نکنم از خطا و اشتباه اين گروهها(ى پراکنده) با دلائل مختلفى که بر مذهب خود دارند! نه گام در جاى گام پيامبرى مى نهند و نه از عمل وصىّ (پيامبر) پيروى مى کنند، نه به غيب ايمان مى آورند و نه خود را از عيب برکنار مى دارند. پيوسته در درون شبهات عمل مى کنند و در مسير شهوات گام بر مى دارند. کار نيک در نظرشان همان است که خود نيک مى پندارند و منکر و زشتى همان است که خود منکر و زشت بدانند; پناهگاه آنها در حلّ مشکلات خودشانند و در حوادث مهم (و مبهم) تنها به آراى (ناقص) خويش تکيه مى کنند. گويى هر کدام از آنها، امام خويشتن اند که به دستگيره هاى مطمئن و اسباب محکمى -به پندار خود- چنگ زده اند.