ترجمه خطبه 87 نهج البلاغه

صفات المتقين: عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ وَ هَوَّنَ الشَّدِيدَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلًا وَ سَلَكَ سَبِيلًا جَدَداً قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ إِلَّا هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى وَ مُشَارَكَةِ أَهْلِ الْهَوَى وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ وَ سَلَكَ سَبِيلَهُ وَ عَرَفَ مَنَارَهُ وَ قَطَعَ غِمَارَهُ وَ اسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ. قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ الْأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ مِصْبَاحُ ظُلُ...

ترجمه: محمد دشتی (ره)

برخی از شارحان گفتند که این خطبه در شهر کوفه ایراد شد

1. معرّفى بهترين بنده خدا (الگوى انسان كامل)

اى بندگان خدا همانا بهترين و محبوب ترين بنده نزد خدا، بنده اى است كه خدا او را در پيكار با نفس يارى داده است، آن كس كه جامعه زيرين او اندوه، و لباس رويين او ترس از خداست، چراغ هدايت در قلبش روشن شده و وسائل لازم براى روزى او فراهم آمده و دورى ها و دشوارى ها را بر خود نزديك و آسان ساخته است.

حقايق دنيا را با چشم دل نگريسته، همواره به ياد خدا بوده و اعمال نيكو، فراوان انجام داده است. از چشمه گواراى حق سيراب گشته، چشمه اى كه به آسانى به آن رسيد و از آن نوشيده سيراب گرديد.

راه هموار و راست قدم برداشته، پيراهن شهوات را از تن بيرون كرده، و جز يك غم، از تمام غم ها خود را مى رهاند، و از صف كور دلان و مشاركت با هواپرستان خارج شد، كليد باز كننده درهاى هدايت شد و قفل درهاى گمراهى و خوارى گرديد.

راه هدايت را با روشن دلى ديد، و از همان راه رفت، و نشانه هاى آن را شناخت و از امواج سركش شهوات گذشت. به استوارترين دستاويزها و محكم ترين طناب ها چنگ انداخت، چنان به يقين و حقيقت رسيد كه گويى نور خورشيد بر او تابيد.

در برابر خداوند خود را به گونه اى تسليم كرد كه هر فرمان او را انجام مى دهد و هر فرعى را به اصلش باز مى گرداند. چراغ تاريكى ها، و روشنى بخش تيرگى ها، كليد درهاى بسته و بر طرف كننده دشوارى ها، و راهنماى گمراهان در بيابان هاى سرگردانى است.

سخن مى گويد، خوب مى فهماند، سكوت كرده به سلامت مى گذرد، براى خدا اعمال خويش را خالص كرده آن چنان كه خدا پذيرفته است، از گنجينه هاى آيين خدا و اركان زمين است.

خود را به عدالت واداشته و آغاز عدالت او آن كه هواى نفس را از دل بيرون رانده است، حق را مى شناساند و به آن عمل مى كند. كار خيرى نيست مگر كه به آن قيام مى كند، و در هيچ جا گمان خيرى نبرده جز آن كه به سوى آن شتافته.

اختيار خود را به قرآن سپرده، و قرآن را راهبر و پيشواى خود قرار داده است، هر جا كه قرآن بار اندازد فرود آيد، و هر جا كه قرآن جاى گيرد مسكن گزيند.

2. وصف زشت ترين انسان، «عالم نمايان»

و ديگرى كه او را دانشمند نامند امّا از دانش بى بهره است، يك دسته از نادانى ها را از جمعى نادان فرا گرفته، و مطالب گمراه كننده را از گمراهان آموخته، و به هم بافته، و دام هايى از طناب هاى غرور و گفته هاى دروغين بر سر راه مردم افكنده، قرآن را بر اميال و خواسته هاى خود تطبيق مى دهد، و حق را به هوس هاى خود تفسير مى كند.

مردم را از گناهان بزرگ ايمن مى سازد، و جرائم بزرگ را سبك جلوه مى دهد. ادّعا مى كند از ارتكاب شبهات پرهيز دارد امّا در آنها غوطه مى خورد.

مى گويد: از بدعت ها دورم، ولى در آنها غرق شده است. چهره ظاهر او چهره انسان، و قلبش قلب حيوان درنده است، راه هدايت را نمى شناسد كه از آن سو برود، و راه خطا و باطل را نمى داند كه از آن بپرهيزد، پس مرده اى است در ميان زندگان.

3. شناساندن عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و امامان راستين عليهم السّلام

مردم كجا مى رويد چرا از حق منحرف مى شويد؟ پرچم هاى حق بر و نشانه هاى آن آشكار است، با اينكه چراغهاى هدايت روشنگر راهند، چون گمراهان به كجا مى رويد چرا سرگردانيد در حالى كه عترت پيامبر شما در ميان شماست، آنها زمامداران حق و يقينند، پيشوايان دين، و زبان هاى راستى و راستگويانند، پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد و همانند تشنگانى كه به سوى آب شتابانند، به سويشان هجوم ببريد.

اى مردم اين حقيقت را از خاتم پيامبران بياموزيد كه فرمود: هر كه از ما مى ميرد، در حقيقت نمرده است و چيزى از ما كهنه نمى شود. پس آنچه نمى دانيد، نگوييد، زيرا بسيارى از حقايق در امورى است كه نا آگاهانه انكار مى كنيد.

4. ويژگى هاى امام على عليه السّلام

مردم عذر خواهى كنيد از كسى كه دليلى بر ضدّ او نداريد، و آن كس من مى باشم، مگر من در ميان شما بر اساس «ثقل اكبر» كه قرآن است عمل نكردم و ثقل اصغر «عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را در ميان شما باقى نگذاردم. مگر من پرچم ايمان را در بين شما استوار نساختم و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهيتان ندادم مگر پيراهن عافيت را با عدل خود به اندام شما نپوشاندم و نيكى ها را با اعمال و گفتار خود در ميان شما رواج ندادم و ملكات اخلاق انسانى را به شما نشان ندادم. پس وهم و گمان خود را در آنجا كه چشم دل ژرفاى آن را مشاهده نمى كند، و فكرتان توانايى تاختن در آن راه ندارد، به كار نگيريد.

5. اخبار غيبى نسبت به آينده بنى اميّه

تا آن كه برخى از شما گمان مى برند كه دنيا به كام بنى اميّه شد، و همه خوبى ها را افزون به آنها سپرده و آنها را از سرچشمه خود سيراب كرده، و تازيانه و شمشيرشان از سر اين امّت كنار نخواهد رفت. كسانى كه چنين مى انديشند در اشتباهند، زيرا سهم بنى اميّه تنها جرعه اى از زندگى لذّت بخش است كه مدّتى آن را مى مكند سپس همه آنچه را كه نوشيدند بيرون مى ريزند.

اعتقادی اخلاقی سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

اى بندگان خدا، محبوب ترين بندگان خدا در نزد او بنده اى است، كه خدايش در مبارزه با نفس يارى دهد. پس اندوه را جامه، زيرين خود سازد و خوف را پوشش رويين.

چراغ هدايت در دلش افروخته است و براى روز مرگ خود توشه اى مهيا كرده، مرگى را كه ديگران دورش مى پندارند، نزديكش انگاشته.

تن به سختيها سپرده. نگريسته و نيكو نگريسته، خدا را ياد كرده و فراوان ياد كرده. از آبى گوارا كه راه آبشخورش سهل و آسان بوده، سيراب گشته و با همان جرعه نخستين تشنگيش فرو نشسته است.

راه هموار زير پاى كوفته را در پيش گرفته است. جامه هاى شهوت و هوس از تن به در كرده و از هر غمى [و همّى] دل را بپرداخته جز غم دين. از زمره اى كه به كوردلى موصوف بوده اند خود را به يك سو كشيده و از مشاركت اهل هوا و هوس دورى جسته است.

كليد درهاى هدايت گرديد و قفل درهاى هلاكت و ضلالت. راه خود را بشناخت و در آن قدم نهاد و نشانه هاى راه را بشناخت و از گردابهاى مهالك برست و به ساحل نجات رسيد.

به استوارترين دستگيره ها و محكمترين ريسمانها چنگ زد. به مرحله اى از يقين رسيد كه چهره يقين را، كه چون آفتاب تابان بود، مشاهده كرد.


خود را وقف برترين كارها، يعنى فرمان خداوند، ساخت تا هر وظيفه كه بر عهده اوست، به انجام رساند و هر فرعى را به اصلش بازگرداند. چراغ تاريكيهاست و روشن كننده راه ظلمت زدگان است و كليد هر كار فروبسته اى است و دفع هر معضلى. راهنماى گمشدگان است در بيابانهاى پهناور نادانى.

اگر سخن گويد، مى فهماند و اگر خاموشى گزيند از آن روست كه خواهد از شر بدان در امان ماند. از روى اخلاص عبادت كند، خدا نيز او را خاص خود گرداند. او يكى از معادن دين و كوههاى زمين است.

خود را ملزم ساخته، كه به عدالت رفتار كند و نخستين قدمش در اين راه، دور ساختن هواهاى نفسانى است از خود. حق را مى شناسد و به كارش مى بندد و هيچ كار نيكى را رها نمى كند تا آهنگ آن كند و هر چيز را، كه در آن فايدتى پندارد، قصد آن نمايد.

عنان اختيار خود به كتاب خدا سپرده، پس كتاب خدا به منزله رهبر قافله اوست، كه هر جا بار افكند، او نيز بار افكند و هر جا منزل كند، او نيز منزل كند.


از ميان بندگان، ديگرى است كه خود را دانشمند نامد و از دانش در او نشانى نيست. مشتى افكار جاهلانه از جاهلان و گمراهيهايى از گمراهان فرا گرفته، بر سر راه مردم دامهاى فريب گسترده و سخنان باطل گويد و كتاب خدا را به رأى خود تفسير كند و حقيقت را به مقتضاى هواى خويش به اين سو و آن سو متمايل سازد.

مردم را از خوف و خطر قيامت ايمن گرداند و گناهان بزرگ را خوار مايه جلوه دهد. مى گويد: چون امر شبهه ناكى پيش آيد، توقف كنم، ولى، خود در آن مى افتد. مى گويد: از بدعتها كناره مى جويم و، خود همواره با بدعتها دمساز است.

صورتش صورت انسان است و دلش دل حيوان. درگاه هدايت را نمى شناسد، كه بدان روى نهد، آستان كورى و جهالت را نمى داند، كه از آن رخ برتابد. مرده اى است در ميان زندگان.


پس به كجا مى رويد و كى بازگردانده شويد. دليلها برپاست و نشانه ها آشكار است و علامتها را نصب كرده اند. اين گمراهى و حيرانى تا چند و حال آنكه، خاندان پيامبرتان كه زمامداران حق اند و اعلام دين و زبان راستين، در ميان شما هستند. آنان را حرمت داريد، همان گونه، كه قرآن را حرمت بايد داشت و چون تشنه كامان كه به آب مى رسند از سرچشمه فيض ايشان سيراب شويد.

اى مردم، اين سخن از پيامبرتان (صلى اللّه عليه و آله) فراگيريد، كه فرمايد: به ظاهر مرده است از ما آنكه مى ميرد، ولى در حقيقت نمرده است و، بظاهر پوسيده شود از ما آنكه پوسيده شود و بواقع پوسيده نشده است.

چيزى را كه نمى دانيد مگوييد. زيرا بيشترين حق، آن چيزهايى است كه انكارش مى كنيد. و معذور داريد كسى را -يعنى مرا- كه شما را بر او حجت و دليلى نيست.

آيا من در ميان شما به «ثقل اكبر» [يعنى قرآن] عمل ننموده ام آيا «ثقل اصغر» [يعنى عترت] را در ميان شما نگذاشتم.

رايت عدالت را در ميان شما برافراشتم و بر حدود حلال و حرام آگاهتان كردم و از عدالت خويش جامه عافيت بر تنتان پوشاندم و معروف را با گفتار و كردارم، در ميان شما، گسترش دادم و اخلاق كريمه را با رفتار و منش خود به شما نشان دادم. و در چيزى كه بصيرت به ژرفاى آن نمى رسد و فكر و انديشه را بدان راه نيست، رأى خود ابراز نداريد.


پندارنده اى مى پندارد، كه دنيا چون اشترى است زانو بسته، كه رام بنى اميه است، سود خود را به آنان مى دهد، يا چشمه اى است زلال كه صافش را به كام آنان مى ريزد. و هرگز تازيانه و شمشيرشان از سر اين امت برداشته نشود.

اين پندارى دروغ است. انگشتى عسل است كه بر دهان آنها نهاده، اندكى كامشان را شيرين سازد و سپس همه اش را تُف مى كنند.

بندگان خدا، محبوبترين بندگان در پيشگاه خداوند بنده اى است كه خداوند به تسلّط بر نفسش او را يارى داده، پس اندوه را شعار خود كرده، و خوف از عذاب را تن پوش خويش، از اين رو چراغ هدايت در دلش روشن شده، و طاعت و عمل براى روز مرگ آماده كرده، پس روز قيامت را بر خود نزديك، و سختى را بر خويش آسان نموده است.

انديشه كرد و بينا شد، ياد حق كرد و كوشش بيشتر نمود، از آب گواراى معنى كه راههاى ورودش براى او هموار شده بود سيراب شد، و با اولين بار نوشيدن هم سيراب گشت، و به راه راست و هموار رفت.

لباسهاى شهوات را از وجودش به در آورد، و از تمام غم ها جز غم طلب رضاى دوست خالى شد، در نتيجه كور دلى و مشاركت ارباب هوا بيرون آمد، و وجودش كليد درهاى هدايت و قفل ابواب ضلالت شد.

راهش را شناخت، و وارد سلوك مسير حق شد، نشانه هاى هدايت را فهميد، و درياهاى خطرات را پيمود و پشت سر گذاشت، از دستاويزها به استوارترين، و از ريسمانها به محكم ترين آنها چنگ زد، و در يقين به مانند روشنى آفتاب است.


در بلندترين امور، وجود خود را براى خدا قرار داده، از دستگيرى واردان و پاسخ اهل سئوال، و برگرداندن هر فرعى به اصلش. او چراغ تاريكى ها، كاشف امور مشتبهه، كليد مبهمات، دفع كننده مشكلات، و راهنماى بيابانهاى گمراهى است.

مى گويد و مى فهماند، ساكت مى شود و سالم مى ماند. عملش را براى خدا خالص كرد و خدا هم او را براى خود اختيار نمود، پس او از معادن دين خدا، و ميخ هاى زمين اوست.

خود را ملزم به عدالت كرد، و اوّل عدلش نفى هوا از نفس خود است. حق را وصف مى كند و خود به آن عمل مى نمايد. براى خير نهايتى نمى گذارد مگر اينكه انجامش را قصد مى كند، و آن را در جايى گمان نمى برد مگر آنكه به دنبالش مى رود.

عنانش را به دست قرآن داده، و قرآن رهبر و پيشواى اوست. فرود مى آيد آنجا كه بار و بنه قرآن فرود آيد، و منزل مى گيرد آنجا كه قرآن منزل كند.


و ديگرى خود را دانشمند ناميده ولى دانشمند نيست، جهالتهايى از جاهلان، و گمراهيهايى از گمراهان به دست آورده، و دامهايى از ريسمانهاى فريب و گفتارهاى مزوّرانه براى مردم نصب كرده، قرآن را بر آراء خود تطبيق داده، و حق را بر اساس هواى خود تفسير نموده، مردم را از خطرات بزرگ ايمنى مى دهد، و گناهان كبيره را آسان جلوه مى دهد.

مى گويد: از شبهات خود دارم، ولى در آنها افتاده. و اعلام مى كند كه از بدعتها كنارم، ولى در بستر بدعتها خوابيده.

صورت صورت انسان است، و قلب قلب حيوان. آگاه به هدايت نيست تا از آن پيروى كند، و آشناى به گمراهى نيست تا از آن دست بردارد. اين چنين آدمى مرده اى است در ميان زنده ها.


اى مردم به كجا مى رويد و شما را به كجا برمى گردانند در حالى كه پرچمهاى هدايت بر پاست، و نشانه ها واضح است، و علامت درستى منصوب است. چه جايى شما را سرگردان كرده اند بلكه چگونه متحيّريد و حال اينكه عترت پيامبرتان در ميان شماست، آنان زمامداران حق، و نشانه هاى دين، و زبانهاى صدق اند. پس آنان را به بهترين منازل قرآن (كه قلب است) فرود آوريد، و همانند ورود شتران تشنه بر چشمه آب بر ايشان وارد شويد.

اى مردم، اين سخن را از خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بگيريد: «مى ميرد كسى كه از ما مرده ولى مرده نيست، و كهنه مى شود از ما آن كه كهنه مى شود ولى كهنه نيست.» پس نسبت به آنچه آگاه نيستيد اظهار نظر نكنيد، زيرا اكثر حق در همان چيزى است كه شما انكار مى كنيد. معذور داريد كسى را كه شما را بر او حجّتى نيست، و آن منم.

آيا در ميان شما به ثقل اكبر (قرآن) عمل نكردم و ثقل اصغر (عترت) را در ميان شما نگذاشتم. پرچم ايمان را در ميانتان نصب كردم، و بر حدود حلال و حرام آگاهتان نمودم، و بر شما از عدالت خود لباس عافيت پوشاندم، و با گفتار و عمل خويش سفره معروف را برايتان پهن كردم، و كرائم اخلاقى خود را به شما نماياندم. پس رأى خود را در آنچه چشم عقل قعرش را درك نمى كند و انديشه به آن راه ندارد به كار نبريد.


تا اينكه گمان كننده گمان مى كند دنيا بسته به بنى اميه است، سودش را به آنان مى رساند، و بر آب پاكيزه خود واردشان مى نمايد، و تازيانه و شمشيرشان از اين امت برداشته نمى شود.

پندار اين گمان كننده دروغين است، بلكه حكومت بنى اميه و لذت عيش آنان مانند آبى است كه اندكى مى چشند، سپس تمام آن را از دهان بيرون مى ريزند.

بندگان خدا همانا محبوبترين بنده نزد خدا، بنده اى است كه خدا او را در پيكار نفس يار است، بنده اى كه از درون، اندوهش شعار است، و از برون ترسان و بيقرار است.

چراغ هدايت در دلش روشن است و برگ روز مرگش -كه آمدنى است- معيّن. مرگ دورنما را به خود نزديك ساخته، و -ترك لذّت را- كه سخت است، آسان شمرده، و دل از هوس پرداخته. ديده، و نيك نظر كرده. به ياد خدا بوده، و كار بيشتر كرده.

از آبى كه شيرين است و خوشگوار، و آبشخور آن نرم و هموار، به يك بار سير نوشيده و در پيمودن راه راست كوشيده. جامه آرزوهاى دنياوى برون كرده، دل از همه چيز پرداخته، و به يك چيز روى آورده. از كوردلان به شمار نه، و پيروان هوا را شريك و يار نه.

كليد درهاى هدايت گرديد، و قفل درهاى هلاكت. راه خود را به چشم دل ديد. و آن را كه خاصّ اوست، رفت -و به چپ و راست ننگريد-. نشانه راهش را شناخت، و خود را در گردابهاى گمراهى غرقه نساخت، و در استوارترين دستاويز و سخت ترين ريسمانها چنگ انداخت. به حقيقت چنان رسيد كه گويى پرتو خورشيد بر او دميد.


و خود را در فرمان خدا گذاشت و بر گزاردن برترين وظيفه ها همّت گماشت. چنانكه هر مشكلى كه پيش آيد، باز نمايد و در آن نماند، و هر فرعى را به اصل آن بازگرداند.

چراغ تاريكيهاست، راهگشا در تيرگيهاست، كليد درهاى بسته است، و دشواريها را از پيش بردارد. راهنماى گمراهان است و در بيابان نادانى شان فرو نگذارد، اگر سخن گويد شنونده را نيك بياگاهاند، و اگر خاموش باشد خواهد تا از گزند ايمن ماند.

بى ريا طاعت خدا را گزيد و خدايش خاصّ خود گردانيد. پس، او گوهرهاى دين را كان است، و كوهى است كه زمين بدو از لغزش در امان است.

داد را بر خود گماشته، و نخستين نشانه آن اين كه هوى و هوس را از دل برداشته. حقّ را ستايد و كار بندد، و كار نيكى نيست كه ناكرده گذاشته، و در جايى گمان فايدتى نبرده جز كه به رسيدن بدان همّت گماشته.
خود را در اختيار كتاب خدا نهاده، و آن را راهبر و پيشواى خود قرار داده. هرجا كه گويد بار گشايد و هر جا كه فرمان دهد فرود آيد.


و ديگرى كه دانشمندش دانند، و بهره اى از دانش نبرده، ترّهاتى چند از نادانان، و مايه هاى جهلى از گمراهان به دست آورده، دامهايى از فريب و دروغ گسترده. كتاب خدا را به رأى خويش تفسير كند، و حقّ را چنانكه دلخواه اوست تعبير كند.

-مردم- را از بلاهاى سخت ايمن دارد، و گناهان بزرگ را، آسان شمارد. در كارهاى شبهه ناك افتاده است و گويد: چون شبهه اى باشد باز ايستم. در بدعتها آرميده است و گويد: اهل بدعت نيستم.

صورت او صورت انسان است، و دل او دل حيوان. نه راه رستگارى را مى شناسد، تا در آن راه رود، و نه راه گمراهى را تا از آن باز گردد، چنين كس، مرده اى است ميان زندگان.


پس، كجا مى رويد و كى باز مى گرديد كه علامتها برپاست. و دليل ها هويداست. و نشانه ها برجاست. گمراهى تا كجا سرگشتگى تا كى و چرا خاندان پيامبرتان ميان شماست كه زمامداران حقّ و يقينند. پيشوايان دينند. با ذكر جميل و گفتار راست قرينند. پس همچون قرآن، نيك حرمت آنان را در دل بداريد. و چون شتران تشنه كه به آبشخور روند، روى به آنان آريد.

مردم از خاتم پيامبران فرا گيريد: «مى ميرد از ما آن كه مى ميرد، و مرده نيست، و مى پوسد آن كه مى پوسد و پوسيده نيست». پس مگوييد آنچه را نمى دانيد. كه بيشتر حقّ در چيزى است كه منكر آنيد. و آن را كه بر او حجّتى نداريد -و آن منم- معذور شماريد.

آيا حكم قرآن را ميان شما جارى نداشتم و دو فرزندم را -كه پس از من چراغ راه دينند- و خاندان پيامبر را كه گوهران گزينند براى شما نگذاشتم. رايت ايمان را ميان شما پا برجا كردم و مرزهاى حلال و حرام را برايتان جدا.

از عدل خود لباس عافيت بر تنتان كردم. و با گفتار و كردار خويش معروف را ميان شما گستردم، -تا بدانيد دادگر كيست و نيكوكار چه كسى است- و با خوى خود شما را نشان دادم كه اخلاق گزيده چيست، پس رأى -خود- را كار مبنديد در آنچه ديده ژرفاى آن را نتواند ديد و انديشه به كنه آن نتواند رسيد.


تا آنجا كه پندارنده گمان برد، دنيا همچون شترى زانو بسته در اختيار فرزندان اميّه است تا شير آن را به مردم خورانند، يا چشمه اى است بى آميغ كه مردم را به آبشخورش كشانند. نه تازيانه شان از مردم برداشته شود و نه شمشير آنان.

و آن كه چنين گمان برد، دروغ پنداشته كه نه اين است و نه آن. ليك بهره آنان از خوشى زندگى چندان است كه لختى شيرينى آن را در كام مزند و سپس به يك بار برونش اندازند.

(1) بندگان خدا، دوستترين بندگان نزد خدا (كه نظر مرحمت حقّ تعالى شامل حال او است) بنده اى است كه خداوند او را بر تسلّط بنفس خويش كمك و يارى كرده است (عقل او را تقويت نموده تا از شهوات و خواهشهاى نفس پيروى ننمايد) پس (آن بنده) حزن و اندوه را شعار خود قرار داد (براى تحصيل رضاء و خوشنودى حقّ انديشه نمود تا موجبات آنرا بدست آرد) و خوف و ترس (از عذاب الهىّ) را روّيه خويشتن گردانيد (و هيچ گاه بر خلاف دستورات خدا و رسول رفتار ننموده)
پس چراغ هدايت (علوم و معارف الهىّ) در دل او روشن شد، و (با آن) از تاريكى نادانى و گمراهى رهائى يافته براه راست قدم نهاد، و سفره) ضيافت را براى روزى كه بآن وارد ميشود آماده ساخت (عبادت و بندگى نمود كه پس از مرگ تهى دست نباشد) و دور را بر خود نزديك كرد (مرگ را كه بى خبران دور مى پندارند پيش روى خويش قرار داد و هرگز از آن غافل نبود و باكى نداشت كه مرگ او را در بستر بيمارى دريابد، يا او بر مرگ وارد شده در راه خدا كشته گردد) و سختى (مرگ و قبر و هول و وحشت روز رستخيز) را (بوسيله توشه طاعت و بندگى) آسان گردانيد (و در خلقت آسمان و زمين و آنچه در آن است)
(2) فكر و انديشه نمود، پس بينا شد (به مبدأ و معاد، چنانكه در قرآن كريم سوره 41 آیه 53 مى فرمايد: «سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» يعنى زود باشد كه بمردم بنمايانيم آيات و نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در نفوس خودشان تا آنكه براى آنها آشكار گردد كه خداى بر حقّ او است)
و ياد از خدا كرد، پس اعمال نيكو را (كه توشه آخرت است) بسيار گردانيد (هيچ چيز او را از ذكر خدا باز نداشت، چنانكه در قرآن كريم سوره 24 آیه 37 مى فرمايد: «رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» يعنى مردانى خداوند را تسبيح مى نمايند كه بازرگانى و خريد و فروش آنان را از ذكر خدا باز نمى دارد)
و از آب پاكيزه و گوارايى كه راههاى ورود بر آن براى او آسان شده بود سيراب شد (از علوم و معارف الهىّ بهره مند گرديد و براى استفاده از آن سرگردان نماند، بلكه آنچه بر او افاضه مى شد به آسانى قبول مى نمود، بخلاف تشنه اى كه بر سر نهرهاى بزرگ دسترسى به آب ندارد، راه مى جويد تا به آب دسترسى يافته بياشامد) پس در اوّلين بارى كه آشاميد سيراب گرديد (بعد از سيراب شدن از آب معنوىّ تشنه نشود كه باز به آشاميدن نيازمند گردد، چون شترى كه پس از تشنگى به آب برسد بسيار آشاميده سيراب مى گردد، و چون به آب ديگرى رسيد ميل بآن ندارد يعنى پس از كسب علوم و معارف الهىّ جهل و نادانى براى او نيست كه بتحصيل دانشى محتاج باشد) و در راه راست و هموار رفت (براه پرهيزكاران كه اطاعت و پيروى است پا نهاد)
(3) جامه هاى شهوات و خواهشهاى نفس را از تن بيرون كرده (بدنيا و آنچه در آنست دل نسبت) و از همه منظورها خود را تهى نموده و منظورى ندارد مگر يكى (كه تحصيل رضاء و خوشنودى خدا است) پس (متّصف بعلم و معرفت الهىّ شده) از كورى (جهل و نادانى) و از شركت و معاشرت با هوا پرستان رهائى يافت، و خود از كليدهاى درهاى هدايت و رستگارى و قفلهاى درهاى هلاكت گرديد (راهنماى ديگران شده و از گمراه كنندگان جلوگيرى كرد)
(4) راه خود را ديده و در آن رفته و علامت و نشانه (هدايت و رستگارى) خويش را شناخته و آنچه كه در آن فرو رفته (سختيها و اندوهها را) از خود دور كرده و به محكمترين حلقه ها و بندها و استوارترين ريسمانها (قرآن كريم و عترت سيّد المرسلين) چنگ زده (و راه نجات و رستگارى يافته)، پس يقين او (بحقّ) مانند يقين بنور و روشنى آفتاب است (هيچ شكّ و ترديدى در او راه نيابد، و چون از علوم حقّه و معارف الهيّه بهره مند گرديده و راهنماى مردم شده).


(5) نفس خود را براى خدا قرار داده در بزرگترين كارها از هر جهت (كه هر چه از او خواسته شود انجام دهد و هر چه از او پرسيده شود پاسخ گويد) و هر فرعى را بسوى اصل آن باز گرداند (حكم آنرا از روى استنباط و اجتهاد صحيح بدست آرد)
(6) او است چراغ تاريكى ها و آشكار كننده امور مشتبهه كه هويدا نيست و كليد مبهمات (آموزنده احكام) و دفع كننده مشكلات (به سخن وافى خود از مسائل رفع اشكال مى نمايد) و راهنماى بيانهاى پهناور (مسائل عقليّه) مى باشد، مى گويد و (مطلب را) مى فهماند (نه آنكه بر نادانى و شكّ بيفزايد) و خاموشى مى گزيند كه (از لغزش گفتار و فتواى بنا حقّ) سالم ماند (نه آنكه خاموشى او از روى نادانى باشد، خلاصه سخن گفتن و خاموشى را در آنچه مقتضى است بكار آرد، پس بيهوده سخن نگويد و بى جهت خاموش ننشيند)
(7) كردار خود را براى خدا (از شرك و رئاء و خود نمائى) پاك گردانيده و حقّ تعالى هم او را براى خود اختيار كرده (انواع فيوضات و كمالات را باو عطاء فرموده) پس (با اين صفات) او از جمله كانهاى دين و اوتاد زمين او است (كه ديگران از كان وجود او جواهر نفيسه علم و حكمت اخذ مى نمايند، و انتظام امر دين و آسايش اهل زمين به بركت وجود او باقى و برقرار است)
(8) عدالت (راستى و درستى) را ملازم خود قرار داده (و از آن دورى ننموده و هيچ گاه در هيچ امر راه افراط يعنى تجاوز از حدّ و راه تفريط يعنى تقصير و تأخير در حقّ را پيش نگرفته) پس اوّل مرحله عدالت او آنست كه هوا و خواهش نفس را از خود دور كرده (زيرا مرد خدا براى تكميل قوّه عمليّه بايد از خواهشهاى نفس پيروى ننموده از حدود خدا بيرون نرود) حقّ را بيان ميكند (مردم را بكار نيكو امر نموده و از كار بد باز مى دارد) و خود بر طبق آن رفتار مى نمايد (زيرا كسيكه رفتارش موافق گفتار نباشد پند او تأثيرى ندارد و مورد توبيخ و سرزنش خداوند متعال مى باشد، چنانكه در قرآن كريم سوره 61 آیه 3و2 فرموده: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ - كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ» يعنى اى كسانيكه ايمان آورده ايد چرا مى گوئيد چيزى را كه بجا نمى آوريد، بزرگترين غضب و دشمنى نزد خدا «يعنى دورى از رحمت او» آنست كه بگوئيد چيزى را كه طبق آن رفتار نكنيد) نهايت هيچ خير و نيكوئى را ترك نكرده مگر آنكه آهنگ آن نموده و گمان هيچ خوبى را رها ننموده مگر آنكه آنرا قصد كرده (سعى و كوشش او آنست كه در همه راههاى خير و نيكوئى قدم نهد تا منتهى درجه رستگارى را بدست آرد هر چند بوسيله گمان باشد)
(9) و عنان خود را بكتاب (قرآن كريم) سپرده، پس كتاب خدا جلودار و پيشواى او است، فرود مى آيد هر جا كه بار قرآن فرود آمده و جا مى گيرد هر جا كه جايگاه آنست (در مسافرت بسوى خدا از قرآن مفارقت و جدائى ننموده و دستور و احكامش را همه جا پيروى كرده است).


(10) و بنده ديگرى (را كه خداوند دشمن دارد كسى است كه) خود را عالم و دانشمند ناميده در صورتى كه نادان است، پس از نادانان نادانيها و از گمراهان گمراهيها فرا گرفته (در گفتار و كردارش از آنها پيروى نموده) و دامهايى از ريسمانهاى فريب و گفتار دروغ براى مردم گسترده (آنها را به گفتار و كردار نادرست خود فريب مى دهد تا مجذوب او گردند، چنانكه صيّاد صيد را فريب مى دهد تا در دام افتد)
(11) كتاب (قرآن كريم) را بر انديشه هاى خود حمل نموده (تفسير كرده) و (كسيكه قرآن را به رأى خود تفسير نمايد) حقّ را طبق خواهشهاى خويش قرار داده، مردم را از خطرهاى بزرگ ايمن مى گرداند، و گناهان بزرگ را (در نظر آنان) آسان مى نمايد (و به رياء و خود نمائى) مى گويد از شبهات (هر حكمى كه مشكوك و مشتبه است) خوددارى ميكنم و حال آنكه در آنها افتاده است (حكم ميكند و چون به احكام شرع و موارد آن نادان است هر حكم مشتبه در نظر او درست مى آيد) و مى گويد از بدعتها (احكام بر خلاف قوانين شرع) كناره مى گيرم و حال آنكه در ميان آنها خوابيده است (هر حكم كه ميكند بدعت است)
(12) پس صورت (او) صورت آدمى و دل (او) دل حيوان است، باب هدايت و راه راست را نمى شناسد تا (در آن قدم نهاده) پيروى نمايد و باب كورى و گمراهى را نشناخته تا از آن دورى گزيند، پس او مرده اى است در ميان زنده ها (زيرا مقصود از حيات، بدست آوردن فضايلى است كه موجب سعادت گردد و چون جاهل، از آن فضائل بى بهره است به مرده ماند، بلكه در حقيقت مرده او است).


(13) پس (از آنكه راه حقّ و باطل را دانستيد و اشخاصى را كه خداوند دوست يا دشمن مى دارد شناختيد) كجا مى رويد (و در كدام راه سير مى كنيد كه سزاوارتر باشد) و چگونه شما را (از راه هدايت و رستگارى) بر مى گردانند (يا در چه وقت و از كجا شما را از راه راست منصرف نمايند) و حال آنكه پرچمها (ى حقّ) بر پا است و نشانه ها (ى راستى) آشكار و هويدا و منار (هدايت و رستگارى) نصب شده است،
(14) پس كجا شما را حيران و سرگردان كرده اند بلكه چگونه حيران و سرگردان هستيد (كه صراط مستقيم و راه راست را نمى بينيد) و حال آنكه عترت پيغمبر شما (ائمّه اطهار) در ميان شما است و آنها پيشوايانى هستند كه (مردم را) براه حقّ مى كشند (چنانكه شخص مهار شتر را بدست گرفته براه مى برد) و نشانه هاى دين و زبانهاى راستگو مى باشند (گفتارشان راست و درست است كه احتمال خلاف در آن داده نمى شود و آنچه به پيغمبر اكرم وحى شده براى مردم ترجمه و تفسير نموده آنان را بحقائق آشنا مى نمايند) پس آنها را به نيكوترين منزلهاى قرآن فرود آوريد (محبّت و دوستى آنان را در دلهاى خود جاى دهيد، زيرا دل در ميان منزلهاى قرآن «كه عبارت است از منزل در مقام تصوّر و منزل در زبان بوسيله خواندن و منزل در كتب» بهترين منزل است) و (چون ايشان سرچشمه علوم و معارف هستند) بسوى آنان بشتابيد (و از علم و دانششان بهره مند گرديد) مانند ورود و شتاب شترهاى بسيار تشنه (بر سر آب).
(15) مردم اين روايت را از خاتم النّبيّين صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرا گيريد (در مدح و بزرگوارى عترت خود فرموده: در ظاهر) مرده است آنكه از ما مى ميرد و حال آنكه نمرده (بعد از مرگ «كه براى همه خلائق حتّى براى پيغمبر و عترت او حتمى است» با بدن مثالى، بلكه با بدن اصلى هم در اين عالم زنده اند و مانند زمان حيات مى بيند و مى شنود و سخن مى گويد) و (بر طبق عقيده نادرست نادانان) پوسيده شده است آنكه از ما پوسيده ميشود و حال آنكه پوسيده نشده (بدنش باقى و برقرار است. شرّاح در توجيه و تأويل اين حديث شريف «إنَّه يموت من مّات منّا و ليس بميّت، وَّ يبلى من بلى منّا و ليس ببال» كه حضرت از پيغمبر اكرم نقل فرموده و از جمله احاديث مشكله متشابه است بر حسب مذاق و سليقه علمى خود هر يك سخنى گفته و بر آن أدلّه اى اقامه نموده اند، ليكن جامع تر و درستترين سخنان را كه روى دو پايه برهان عقل و نقل استوار است ما در بالا بيان كرديم و پس از مراجعه بكتب علميّه و مطالعه در اقوال علماى اعلام و جمع بين اخبار مختلفه ظاهر و هويدا مى گردد، بنا بر اين سزاوار نيست كسى از روى بى دانشى آنچه كه گفته شد انكار نمايد، و در اين باب حضرت فرموده:)
(16) پس نگوييد (در باره عترت پيغمبر اكرم) آنچه را كه نمى شناسيد (بآن دانا نيستيد) زيرا بيشتر حقّ در آن است كه شما انكار مى نماييد، و (هنگاميكه عذاب الهىّ بشما رسيد) معذور داريد كسيرا كه شما را بر او حجّت و دليلى نيست، و او منم (پس عذرى نداريد و در آن موقع نمى توانيد بگوئيد پروردگارا، آيا ما را بآنچه كه ندانسته و نفهميده ايم مؤاخذه و بازخواست مى نمايى، زيرا من آنچه كه براى رستگارى شما بكار آيد بيان نموده در ارشاد و راهنمائى كوتاهى نكردم، ليكن شما از سخنانم پيروى ننموديد)
(17) آيا در ميان شما بر طبق بار گرانبهاى بزرگ (قرآن كريم) رفتار نكردم (قرآن را بشما نياموختم) و آيا در ميان شما بار گرانبهاى كوچك (عترت پيغمبر اكرم حسن و حسين) را نگذاشتم (كه هادى و راهنماى شما باشند و اينكه حضرت قرآن را ثقل اكبر و عترت را ثقل اصغر فرموده براى آنست كه قرآن سند رسالت و ولايت و آسايش دين و شريعت است، پس اگر قرآن نبود رسالت و ولايت و دين و ايمان ثابت نشده بود، و ديگر آنكه از حديث شريف نبوى «كه بر صحّت و درستى مضمون آن عامّه و خاصّه متّفقند» متابعت نموده و آن حديث بنا بر آنچه ابو سعيد خدرىّ روايت كرده اين است: قال النّبىّ (صلّى اللّه عليه و آله) «إنّى تارك فيكم الثّقلين أحدهما أكبر من الأخر: كتاب اللّه جل مّمدود مّن السّماء إلى الأرض و عترتى أهل بيتى لن يّفترقا حتّى يردا علىّ الحوض» يعنى پيغمبر اكرم فرمود: من دو چيز گرانبها ميان شما مى گذارم كه يكى از آنها از ديگرى بزرگتر است، يكى كتاب خدا كه آن ريسمانى است از آسمان بزمين كشيده شده يعنى از جانب خدا بخلق نازل گرديده و ديگرى عترت و اهل بيت من است و اين دو از هم جدا نمى شوند تا بمن بر سر حوض در روز رستخيز وارد گردند يعنى هميشه باقى و برقرار خواهند بود) و پرچم و نشانه ايمان را در ميان شما نصب نمودم (تا گمراه نگرديد) و شما را بر حدود و مراتب حلال و حرام واقف ساختم، و از عدل و دادگرى خود لباس عافيت را بشما پوشانيدم (راه رها گرديدن از ظلم و ستمگرى را بشما ياد دادم) و با گفتار و كردار خويش معروف را (كه رضاء و خوشنودى خدا و رسول در آنست) گسترانيدم (نشان دادم) و اخلاق پسنديده خود را براى شما آشكار كردم (به اخلاق شايسته آشناتان نمودم)
(18) پس رأى و تدبير (نادرست خود) را در چيزيكه كنه آنرا ديده بينش در نمى يابد و فكر و انديشه بآن راه ندارد بكار نبريد (در اين باب از پيش خود سخنى نگوييد، زيرا دانستن آن براى هيچكس ممكن نيست مگر بالهام و وحى، و وحى و الهام هم مختصّ است به اشخاصى كه خداوند آنها را براى اين مقام معيّن فرموده، پس آموختن معارف و علوم و پيروى از آنان سبب رستگارى و خوشبختى است و از پيش خود سخن گفتن و مراجعه بغير ايشان موجب گمراهى و بد بختى است).


(19) (بنى اميّه بر مردم مسلّط شده شهرها را بتصرّف خويشتن در آورند و مردان خدا پرست را كشته زنانشان را اسير كرده اموالشان را به غارت برند، و هر كه براى جلوگيرى از ظلم و تعدّى آنها قيام كند مغلوب و كشته ميشود) تا اينكه گمان كننده (دنيا پرست ظاهر بين) گمان ميكند كه دنيا مسخّر بنى اميّه شده (چنانكه شتر بعقال و بند بسته ميشود) و سودش را بآنها مى دهد، و بر آب صاف و پاكيزه خود فرودشان مى آورد (خلاصه دنيا مخصوص آنان است و ديگران از آن بى بهره اند) و تازيانه و شمشيرش (قتل و غارت و انواع سختيها بوسيله آنان) از اين امّت برداشته نمى شود.
(20) و حال آنكه گمان كننده اين امر دروغ پنداشته، بلكه دولت بنى اميّه و بهره بردنشان در زندگانى دنيا مانند آبى است (در دهان) كه اندكى مى چشند، پس (هنوز نياشاميده) تمام آنرا بيرون مى اندازند (بزودى دست ظلم و تعدّى آنها كوتاه ديگران بر ايشان مسلّط شده دولتشان منقرض مى گردد).

اى بندگان خدا! از محبوب ترين بندگان نزد خداوند، کسى است که او را در راه پيروزى بر (هوس هاى سرکش) نفسش يارى کرده است; از اين رو حزن و اندوه را شعار [=لباس زيرين] و ترس از خدا را جلباب [=لباس رويين] خود قرار داده است. در نتيجه، چراغ هدايت، در قلبش روشن شده و وسيله پذيرايى روزى را که در پيش دارد (روز مرگ و رستاخيز)، براى خود فراهم ساخته است.
او، دور را براى خود نزديک و سختى را آسان نموده است (با ديده حق بين) نگاه کرده و (حقايق هستى و عظمت پروردگار را) ديده است; به ياد خدا بوده و به همين دليل، اعمال نيک فراوان به جا آورده است. از آب گوارايى که به آسانى (با امدادهاى الهى) در اختيارش قرار گرفته، سيراب گشته و يکباره آن را سرکشيده است و راه هموار و مستقيمى را (که خدا به او نشان داده) پيموده است. جامه شهوات را از تن برون کرده و از تمام همّ و غم ها -جز يک اندوه- خود را تهى ساخته و تنها به آن مى انديشد (همّ و غم او، تنها وصال محبوب و قرب پروردگار است).
اين زهد و اخلاص، او را از نابينايى ها رهايى بخشيده و از زمره هوا پرستان خارج ساخته است، (بدين سبب) کليد درهاى هدايت و قفل درهاى ضلالت گرديده. راه هدايت را با بصيرت دريافته و در آن گام نهاده و نشانه هاى اين راه را به خوبى شناخته و از امواج متلاطم شهوات، گذشته است. از ميان دستگيره هاى هدايت، به مطمئن ترين آنها چنگ زده و از رشته ها(ى نجات) به محکم ترين آنها متمسّک شده است; به همين دليل، در مقام يقين به آنجا رسيده که (حقايق را) همانند نور آفتاب مى بيند.


او خود را براى خداوند سبحان، در بالاترين امور (براى انجام رسالت ها و وظايف) قرار داده (و عزم خود را بر اين کار جزم کرده است) که به هر مشکلى پاسخ گويد و فروع را به اصول بازگرداند. او چراغ روشن تاريکى ها و برطرف کننده نابينايى ها و کليد حلّ مبهمات و دورکننده مشکلات و راهنماى گم شدگانِ بيابان زندگى است.
آنجا که لازم است، سخن مى گويد و (حق را به مخاطبان، به خوبى) تفهيم مى کند و آنجا که لازم نيست، سکوت مى کند و سالم مى ماند. خويش را براى خدا خالص کرده و خداوند، خلوص او را پذيرفته (و خالصترش ساخته است) از اين رو، او از معادن و گنجينه هاى دين خدا است و از ارکان زمينِ اوست. خود را ملزم به عدالت نموده و نخستين گام عدالتش، بيرون راندن هوا و هوس از دل خويش است.
حق مى گويد و به حق عمل مى کند. هيچ کار خيرى نيست جز آنکه (در برنامه زندگى او قرار دارد و) آهنگ آن مى کند و در هيچ جا گمان خيرى نمى رود، جز اينکه بسوى آن گام برمى دارد و تا به آخر نرسد از تلاش نمى ايستد; زمام اختيار خود را به دست قرآن سپرده و قرآن رهبر و پيشواى اوست; هر جا قرآن فرود آيد، او بار خويش را همانجا افکند و هر جا قرآن منزل کند، آن را منزلگاه خويش سازد.


ديگرى خويش را عالم خوانده، در صورتى که عالم نيست. او يک سلسله از نادانى ها را از جمعى نادان، اقتباس کرده و مطالبى گمراه کننده، از گمراهانى آموخته است و دام هايى از طناب هاى فريب و گفته هاى باطل، بر سر راه مردم نصب کرده است (تا ناآگاهان را به دام افکند) قرآن را بر اميال و خواسته هاى خود تطبيق داده و حق را مطابق هوس هاى خويش تفسير کرده است.
مردم را در برابر گناهان بزرگ ايمنى مى بخشد و جرايم سنگين را در نظرها سبک جلوه مى دهد. ادّعا مى کند که من از شُبهات اجتناب مى ورزم، در حالى که در آن غوطه ور است! و مى گويد من از بدعتها دورى مى کنم، در حالى که در ميان آنها آرميده است! بنابراين، چهره او چهره انسان است، ولى قلبش قلب حيوان. راه هدايت را نمى شناسد، تا از آن پيروى کند و طريق گمراهى را درک نمى کند، تا از آن بپرهيزد. (در حقيقت) او مرده اى است در ميان زندگان!


کجا مى رويد؟ و رو به کدام طرف مى کنيد! در حالى که پرچم هاى حق برپاست، نشانه هاى آن آشکار و چراغ هاى هدايت نصب شده است؟! شما را به کدام وادى گمراهى مى برند و چگونه سرگردان مى شويد، در حالى که عترت پيامبرتان در ميان شماست؟! آنان زمامدار حق اند و پرچم هاى دين، و زبان هاى گوياى صدق و راستى. حال که چنين است، آنها را در بهترين جايى که قرآن را در آن حفظ مى کنيد (در درون جان و روحتان) قرار دهيد و همچون تشنگان، براى سيراب شدن، به سرچشمه هاى (زلالِ علومِ) آنان روى آوريد.
اى مردم! اين حقيقت را از خاتم پيامبران(صلى الله عليه وآله) بگيريد که فرمود: «کسانى که از ما مى ميرند، در حقيقت نمرده اند و آن کس که از ما جسدش کهنه شده، در واقع کهنه نشده.» پس آنچه را نمى دانيد، نگوئيد; چرا که بسيارى از حقايق در امورى است که انکار مى کنيد و کسى را که دليلى بر ضدّ او نداريد، معذور داريد، -و آن کس منم- آيا من به ثقلِ اکبر [=قرآن مجيد] در ميان شما عمل نکردم، و آيا در ميان شما، ثقلِ اصغر [=عترت پيامبر(صلى الله عليه وآله)] را باقى نگذاردم (و پاسدارى ننمودم). پرچم ايمان را در ميان شما نصب کردم و پايه هاى آن را محکم نمودم و شما را به حدود حلال و حرام آگاه ساختم، و جامه عافيت را به عدل خود، بر شما پوشاندم; و بساط کارهاى نيک را با سخن و عمل خود، در ميان شما گستردم; و فضايل اخلاقى را از سوى خود، به شما نشان دادم. بنابراين، وهم و گمان خود را در آنجا که چشم، ژرفاى آن را نمى بيند و فکر، توانايى جولان در آن را ندارد، به کار نبريد.


تا آنجا که بعضى گمان کردند دنيا به کام بنى اميّه است و همه خوبى هايش را به آنان مى بخشد و آنها را از سرچشمه زلال خود، سيراب مى سازد و (نيز گمان کردند که) تازيانه و شمشير آنها از سر اين امّت برداشته نخواهد شد;

کسانى که چنين گمان مى کنند، دروغ مى گويند (و در اشتباهند). چه اينکه سهم آنان از زندگىِ لذّت بخش، جرعه اى بيش نيست، که زمان کوتاهى آن را مى چشند، سپس (قبل از آنکه آن را فرو برند) به کلّى بيرون مى افکنند!