ترجمه حکمت 190 نهج البلاغه

وَ قَالَ (علیه السلام): وَا عَجَبَاهْ! أَ تَكُونُ الْخِلَافَةُ بِالصَّحَابَةِ [وَ لَا تَكُونَ بِالصَّحَابَةِ] وَ الْقَرَابَةِ؟
قال الرضي رحمه الله تعالى و روي له شعر في هذا المعنى:
فإن كنتَ بالشورى ملكتَ أمورهم فكيف بهذا و المشيرون غُيّب
وإن كنتَ بالقربى حججتَ خصيمهم فغيرك أولى بالنبي و أقرب

ترجمه: محمد دشتی (ره)

اعتقادی معنوی 

معيار امامت

و درود خدا بر او، فرمود: شگفتا! آيا معيار خلافت، صحابى پيامبر بودن است امّا صحابى بودن و خويشاوندى ملاك نيست؟

سيّد رضىّ گوید: (از امام شعرى در همين مسئله نقل شد كه به ابا بكر فرمود:) اگر ادّعا مى كنى با شوراى مسلمين به خلافت رسيدى، چه شورايى بود كه رأى دهندگان حضور نداشتند و اگر خويشاوندى را حجّت مى آورى، ديگران از تو به پيامبر نزديك تر و سزاوارترند.(1)


  1. ابابکر، قبل از به دست گرفتن حکومت، خویشاوندی خود با رسول خدا (ص) را مطرح می کرد، و پس از حاکم شدن، به بیعت مردم اشاره می کرد که امام به هر دو ادّعای او پاسخ داد.
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

و فرمود (ع): شگفتا، آيا خلافت به سبب مصاحبت با پيامبر تواند بود و به سبب مصاحبت و خويشاوندى او نتواند بود؟

سيّد رضىّ گوید: و در اين معنى شعرى از آن امام (ع) نقل شده است: «اگر به شورا كار آنان را به دست گرفته اى، چگونه شورايى بود كه صاحبان رأى و مشورت در آن حاضر نبودند. و اگر به دستاويز خويشاوندى بر خصمان خود حجت آورده اى، ديگران به پيامبر (ص) از تو نزديكتر بوده اند.»

و آن حضرت فرمود: شگفتا آيا خلافت به دليل مصاحبت با پيامبر بر پا مى شود، ولى با مصاحبت و خويشى به وجود نمى آيد؟

در اين معنا شعرى از حضرت روايت شده كه چنين است: اگر با شورا حكومت را به دست گرفتى، چه شورايى بود كه رأى دهندگانش غايب بودند و اگر از طريق خويشى با پيامبر بر طرف مقابل حجت آوردى ديگرى نسبت به پيامبر از تو سزاوارتر و نزديكتر بود.

[و فرمود:] شگفتا خلافت از راه همصحبتى به دست آيد.

[و شعرى از او در اين باره روايت شده است:] اگر با شورا كار آنان را به دست گرفتى چه شورايى بود كه رأى دهندگان در آنجا نبودند. و اگر از راه خويشاوندى بر مدعيّان حجّت آوردى، ديگران از تو به پيامبر نزديكتر و سزاوارتر بودند.

امام عليه السّلام (در شكايت از خلفاء) فرموده است:

اى شگفتا آيا خلافت با مصاحبت و همراه بودن (با پيغمبر اكرم) مى رسد (كه عمر با ابو بكر گفت: تو در سختى و آسايش مصاحب و همراه رسول خدا بودى دستت را بده تا با تو بيعت كنم، هنگاميكه ابو بكر باو مى گفت: دستت را بده تا بتو بيعت نمايم) و بسبب مصاحبت و خويشاوندى (با آن بزرگوار) نمى رسد؟

(سيّد رضىّ «عليه الرّحمة» فرمايد:) و روايت شده كه آن حضرت در اين باره سروده:

فإن كنت بالشّورى ملكت أمورهم            فكيف بهذا و المشيرون غيّب

و إن كنت بالقربى حججت خصيمهم            فغيرك أولى بالنّبىّ و أقرب

يعنى اگر تو (ابو بكر) بسبب شورى و اجماع امّت زمام كارهاى مردم را بدست گرفتى پس چگونه باين رسيدى كه اصحاب رأى و انديشه (بنى هاشم و مخصوصا امام عليه السّلام در آن شورى و اجماع) حاضر نبودند، و اگر به خويشاوندى (با رسول اكرم) بر زد و خورد كننده آنان (در باره خلافت) غلبه و برترى يافتى (ابو بكر در سقيفه با انصار احتجاج نموده دليل آورد كه ما عترت و خويش رسول خدا هستيم) پس ديگرى (امام عليه السّلام) به پيغمبر نزديكتر و سزاوارتر است (زيرا اگر پيغمبر دختر ترا گرفته امام عليه السّلام داماد و پسر عمّ او است).

امام(عليه السلام) فرمود: عجبا! آيا خلافت با همنشينى پيامبر حاصل مى شود; ولى با همنشينى و خويشاوندى حاصل نمى گردد؟

مرحوم سيد مى گويد: از آن حضرت شعرى در همين زمينه نقل شده است كه (خطاب به خليفه اوّل) مى گويد: اگر تو به سبب شورا مالك امور مردم شدى اين چه شورايى است كه طرف هاى مشورت (امثال من و جمعى از بنى هاشم و ديگران) غايب بودند؟ و اگر از طريق قرابت با پيامبر در برابر مخالفانت استدلال كردى ديگرى (اشاره به شخص امام است) از تو به پيامبر سزاواتر و نزديك تر است.