ترجمه خطبه 104 نهج البلاغه

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ [وَ تَعَالَى‏] بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآیه) وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَاباً وَ لَا يَدَّعِي نُبُوَّةً وَ لَا وَحْياً، فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ، يَسُوقُهُمْ إِلَى مَنْجَاتِهِمْ وَ يُبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ، يَحْسِرُ الْحَسِيرُ وَ يَقِفُ الْكَسِيرُ، فَيُقِيمُ عَلَيْهِ حَتَّى يُلْحِقَهُ غَايَتَهُ إِلَّا هَالِكاً لَا خَيْرَ فِيهِ، حَتَّى أَرَاهُمْ مَنْجَاتَهُمْ وَ بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ فَاسْتَدَارَتْ رَحَاهُمْ وَ اسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ.

وَ ايْمُ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ مِنْ سَاقَتِهَا حَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِيرِهَا وَ اسْتَوْسَقَتْ فِي قِيَادِهَا، مَا ضَعُفْتُ وَ لَا جَبُنْتُ وَ لَا خُنْتُ وَ لَا وَهَنْتُ. وَ ايْمُ اللَّهِ لَأَبْقُرَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى أُخْرِجَ الْحَقَّ مِنْ خَاصِرَتِهِ.

[قال السيد الشريف الرضي و قد تقدم مختار هذه الخطبة إلا أنني وجدتها في هذه الرواية على خلاف ما سبق من زيادة و نقصان فأوجبت الحال إثباتها ثانية].

ترجمه: محمد دشتی (ره)

در سال 36 هجرى وقتى امام به سوى شهر بصره حركت مى كرد در صحراى ربذه هنگامى كه برخى از حجّاج بيت اللّه نيز به سخنان آن حضرت گوش فرا مى دادند ايراد فرمود

ره آورد بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله

پس از ستايش پروردگار، همانا خداوند سبحان، حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را مبعوث فرمود، در روزگارانى كه عرب كتابى نخوانده و ادّعاى وحى و پيامبرى نداشت.

پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با يارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت تا آنان را به سر منزل نجات كشاند، و پيش از آن كه مرگشان فرا رسد آنان را به رستگارى رساند. با خستگان مدارا كرد، و شكسته حالان را زير بال گرفت تا همه را به راه راست هدايت فرمود، جز آنان كه راه گمراهى پيمودند و در آنها خيرى نبود. همه را نجات داد، و در جايگاه مناسب رستگارى، استقرارشان بخشيد، تا آن كه آسياب زندگى آنان به چرخش در آمد، و نيزه شان تيز شد.

به خدا سوگند من در دنباله آن سپاه بودم، تا باطل شكست خورد و عقب نشست، و همه رهبرى اسلام را فرمانبردار شدند. در اين راه هرگز ناتوان نشدم، و نترسيدم، و خيانت نكردم، و سستى در من راه نيافت. به خدا سوگند درون باطل را مى شكافم تا حق را از پهلويش بيرون كشم.

سید رضی می گوید: (جملات برگزيده اين خطبه را در خطبه 33 نيز آورده ايم، چون در اين نقل اندك تفاوتى وجود داشت بار ديگر جداگانه آن را آورده ام).

اعتقادی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

خطبه اى از آن حضرت (ع) گزيده اى از آن را كه با اين روايت متفاوت است پيش از اين آورديم:

اما بعد. خداوند سبحان، محمّد (صلى اللّه عليه و آله) را به رسالت فرستاد. در حالى كه، هيچيك از عربها نه كتابى خوانده بود و نه دعوى پيامبرى و وحى كرده بود. محمّد (صلى اللّه عليه و آله) به پايمردى كسانى كه از او فرمان مى بردند، با كسانى كه نافرمانيش مى كردند، پيكار نمود و آنان را به جايى كه رستگاريشان در آن بود براند و كوشيد كه پيش از آنكه مرگشان در رسد از گمراهى برهند. و آنان را، كه همانند اشتران خسته از سنگينى بار در زير بار عقايد باطل و فساد و گمراهى خويش درمانده شده بودند، يارى داد تا از جاى برخيزند و خويشتن را به سر منزل سعادت برسانند، مگر هلاك شدگانى كه خيرى در آنان نبود. محمّد (صلى اللّه عليه و آله) جاى رستگار شدنشان را به ايشان نمود و هر كس را در مكانى كه مى بايست بنشاند.تا اندك اندك، آسيابهاى خاموششان به گردش افتاد و نيزه هايشان استقامت گرفت.


به خدا سوگند، كه من پيشرو لشكر اسلام بودم و لشكر كفر را مى راندم تا همگى از كيش ديرين خود بازگشتند و فرمانبردار شدند. من، در همه اين احوال، سستى به خرج ندادم و از مرگ نهراسيدم و به خيانت آلوده نشدم و در كارم ناتوانى پديد نيامد. به خدا سوگند، باطل را مى گشايم تا حق را از درون آن بيرون كشم.

سید رضی می گوید: گزيده اى از اين خطبه را پيش از اين آورده ايم و اين روايت را از حيث زيادت و نقصان با آن تفاوتهايى بود، از اين رو بر خود لازم دانستيم كه بار ديگر آن را بياوريم.

در باره پيامبر و فضيلت خويش:

پس از حمد، خداوند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را بر انگيخت در حالى كه احدى از عرب نبود كه كتابى بخواند، و نه دعوى پيامبرى و نزول وحى كند. پس با آنان كه نافرمان بودند به همراهى مطيعانش جنگيد، عاصيان را به سوى نجات سوق مى داد، و براى رهانيدن مردم از گمراهى پيش از آنكه مرگشان فرا رسد پيشدستى مى نمود. بر سر راه مانده و از پاى افتاده اقامت مى كرد تا او را به مقصدش برساند، مگر هلاك شونده اى كه خيرى در او نبود. تا آنجا ايستاد كه راه نجات را به آنان نشان داد، و در جايگاه انسانيشان جاى داد، تا آسياى حياتشان به كار افتاد، و امورشان استوار شد.


به خدا سوگند من پيشرو لشگر اسلام بودم تا آنكه ارتش كفر به عقب گريخت، و در سايه پرچم اسلام در آمد، هرگز ناتوان نگشتم و دچار ترس نشدم، و خيانت و سستى ننمودم. به خدا سوگند باطل را مى شكافم تا حق را از پهلوى آن در آورم.

سید رضی می گوید: انتخاب شده اين خطبه در گذشته نيز آمد، جز اينكه من آن خطبه را در اين روايت با اندكى اختلاف و كم و زياد ديدم، به همين جهت آن را بار ديگر ذكر كردم.

و گزيده آن پيش از اين نوشته شد كه در روايت با اين خطبه يكسان نيست:

همانا خداوند سبحان، محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) را برانگيخت، و از عرب كسى كتابى نخوانده بود، و دعوى پيامبرى و وحى نكرده. بيارى كسانى كه فرمان وى را مى بردند، با آنان كه راه نافرمانى او مى سپردند پيكار كرد -تا به راه راستشان در آورد-. آنان را به سوى رستگارى راند، و پيش از آنكه قيامت رسد از گمراهى شان رهاند: كوته فكرى در شناخت خدا درمانده، و شكسته عزيمتى راه به حق نبرده. پيامبر او را برخيزاند و در راه كشاند، و بدانجا كه بايدش راند -جز كسى كه طريق هلاكت مى پيمود، و در او خيرى نبود- تا آن گاه كه به سر منزل نجاتشان رساند، و در جايى كه بايستشان نشاند. آسياى زندگى شان چرخيد، و كارشان راست گرديد.


به خدا سوگند، من در دنباله آن سپاه بودم تا يكباره پشت كرد، و سر به حكم اسلام در آورد. نه سست شده ام نه ترسانم، نه خيانت كرده ام، نه ناتوانم. به خدا سوگند، درون باطل را چاك مى زنم تا حق را از تهيگاه آن بيرون كنم.

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (هنگام رفتن بجنگ جمل كه مردم بصره به همراهى طلحه و زبير عائشه را بر شتر سوار كرده اطراف او گرد آمده مى خواستند با امير المؤمنين بجنگند، و مقصود آنست كه مردم را آگاه سازد كه جنگيدن آن بزرگوار با اصحاب جمل براى اظهار حقّ و ابطال باطل مى باشد):
(1) پس از حمد و ثناى الهىّ و درود بر خاتم النّبيّين (آگاه باشيد) خداوند سبحان محمّد صلّى اللّه عليه و آله را در ميان عرب به رسالت بر انگيخت و هيچيك از آنها نبود كه بخواند كتابى از حقّ، و نبوّت و پيغمبرى و وحى ادّعاء كند (تا در باره آن حضرت شكّ نموده بآن بزرگوار تهمت زنند)
(2) پس (براى اظهار حقّ و اثبات اسلام) به همراهى پيروانش با مخالفين خود جنگيده آنان را بمحلّ رستگاريشان سوق مى داد (بطريق حقّ و راه سعادت و خوشبختى دعوت مى نمود) و براى رهاندن ايشان از جهالت و نادانى مبادرت مى فرمود كه مبادا مرگ آنها را به حالت كفر و گمراهى دريابد (و بعذاب جاويد مبتلى گردند) تا (از سنگينى بار فتنه و فساد و گمراهى) آنرا كه مانند شتر (سنگين بار) عاجز و درمانده و وامانده و شكسته مى شد، آن حضرت بر سر راه او مى ايستاد (كوشش مى نمود) تا به منزلش (سعادت و خوشبختى) مى رساند (هدايت مى فرمود، همه براه راست رهسپار شدند) مگر هلاك شده اى كه ابدا خير و نيكى در او نبود (مانند ابو جهل كه از بدى فطرت قابليّت رستگارى نداشت و به هيچ گونه هدايت نمى شد، و در تبليغ احكام كوتاهى نكرد)
(3) تا راه نجات و رهائى از گمراهى را بآنها نمود، و آنان را در جايگاهشان جاى داد (وادار بگرويدن دين اسلام كه فطريشان بود فرمود) پس آسياى ايشان به گردش افتاد (امور زندگانيشان منظّم گشت) و نيزه آنها راست گرديد (توانا شده زير بار گمراهى گمراه كنندگان و ستم ستمگران نمى رفتند).


(4) و سوگند بخدا من جلو لشگر اسلام بوده لشگر كفر را مى راندم، تا همگى پشت كردند (از كيش خويش دست بر داشتند) و گرد آمده رام گرديدند (فرمانبردار شدند، و هرگز) ضعيف و ناتوان نگشته نترسيده خيانت و سستى ننمودم،
(5) و سوگند بخدا (اكنون در اين جنگ هم) باطل را مى شكافم تا حقّ را از پهلوى آن بيرون آورم (با ايشان زد و خورد ميكنم و از كشتن و كشته شدن باكى ندارم، براى آنكه فتنه جويان دست از فتنه و فساد برداشته حقّ آشكار گردد).
سيّد رضىّ فرمايد: اين خطبه پيش از اين بيان شد (خطبه سى و سوّم) و ليكن چون در اين روايت آنرا از جهت زيادى و كمى بر خلاف خطبه مذكوره يافتم، لازم شد دوباره نوشته شود.

امّا بعد، خداوند محمّد صلى الله عليه و آله را مبعوث ساخت، در حالى كه هيچ كس از عرب كتاب آسمانى نداشت و ادعاى نبوّت و وحى نمى نمود؛ او با يارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت، تا آنان را به سر منزل نجات سوق دهد و پيش از آن كه مرگشان فرا رسد، در آمادگى آنان مبادرت ورزد، به بركت وجود او ناتوانان و خستگان توان مى يابند و شكسته حالان بر سر پا مى ايستند، تا آنان را به منزل مقصود برساند، جز گمراهان غير قابل هدايت (و اين كار همچنان ادامه دارد) تا وسيله نجاتشان را به آنها نشان داد و در محلّ مناسبشان جايگزين ساخت، آسياى زندگى آنها به گردش درآمد و نيزه آنها صاف شد (هم وضع دينى و اقتصادى آنها روبه راه شد و هم نيروى نظامى آنها قوى).


به خدا سوگند! من درعقب اين لشکر (لشکر اسلام) حرکت مى کردم، و آنها را به پيش مى بردم، تا گروه طرفداران باطل به طور کامل پشت کردند و تحت رهبرى اسلام درآمدند. من (در انجام اين مهم) هرگز ناتوان نشدم و نترسيدم، خيانت ننمودم و سست نگرديدم! (هم اکنون نيز همان راه را مى پيمايم) و به خدا سوگند! شکم باطل را مى شکافم، تا حق را از پهلوى آن خارج کنم.