ترجمه خطبه 113 نهج البلاغه

و من خطبة له (علیه السلام) في ذمّ الدنيا: وَ أُحَذِّرُكُمُ الدُّنْيَا فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ وَ لَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ، قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِهَا وَ غَرَّتْ بِزِينَتِهَا. [دَارٌ] دَارُهَا هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا فَخَلَطَ حَلَالَهَا بِحَرَامِهَا وَ خَيْرَهَا بِشَرِّهَا وَ حَيَاتَهَا بِمَوْتِهَا وَ حُلْوَهَا بِمُرِّهَا لَمْ يُصْفِهَا اللَّهُ تَعَالَى لِأَوْلِيَائِهِ وَ لَمْ يَضِنَّ بِهَا [عَنْ] عَلَى أَعْدَائِهِ. خَيْرُهَا زَهِيدٌ وَ شَرُّهَا عَتِيدٌ وَ جَمْعُهَا يَنْفَدُ وَ مُلْكُهَا يُسْلَبُ وَ عَامِرُهَا يَخْرَبُ، فَمَا خَيْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ وَ عُمُرٍ يَفْنَى فِيهَا فَنَاءَ الزَّادِ وَ مُدَّةٍ تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّيْرِ. اجْعَلُوا مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ مِنْ [طَلِبَتِكُمْ] طَلَبِكُمْ وَ اسْأَلُوهُ مِنْ أَدَاءِ حَقِّهِ مَا سَأَلَكُمْ وَ أَسْمِعُوا دَعْوَةَ الْمَوْتِ آذَانَكُمْ قَبْلَ أَنْ يُدْعَى بِكُمْ. إِنَّ الزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا تَبْكِي قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ ضَحِكُوا وَ يَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَ إِنْ فَرِحُوا وَ يَكْثُرُ مَقْتُهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَ إِنِ اغْتَبَطُوا بِمَا رُزِقُوا. قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِك...

ترجمه: محمد دشتی (ره)

و من خطبة له (علیه السلام) في ذمّ الدنيا

1. پرهيز دادن از دنيا پرستى

شما را از دنيا پرستى مى ترسانم، زيرا منزلگاهى است براى كوچ كردن، نه منزلى براى هميشه مانده است. دنيا خود را با غرور زينت داده و با زينت و زيبايى مى فريبد. خانه اى است كه نزد خداوند بى مقدار است، زيرا كه حلال آن با حرام، و خوبى آن با بدى، و زندگى در آن با مرگ، و شيرينى آن با تلخى ها در آميخته است، خداوند آن را براى دوستانش انتخاب نكرد. و در بخشيدن آن به دشمنانش دريغ نفرمود.

خير دنيا اندك، و شرّ آن آماده، و فراهم آمده اش پراكنده، و ملك آن غارت شده، و آبادانى آن رو به ويرانى نهاده است. چه ارزشى دارد خانه اى كه پايه هاى آن در حال فروريختن و عمر آن چون زاد و توشه پايان مى پذيرد و چه لذّتى دارد زندگانى كه چونان مدّت سفر به آخر مى رسد.

2. روش برخورد با دنيا

مردم آنچه را خدا واجب كرده جزو خواسته هاى خود بدانيد، و در پرداختن حقوق الهى از او يارى طلبيد، و پيش از آن كه مرگ شما را بخواند گوش به دعوت او دهيد. همانا زاهدان اگر چه خندان باشند، قلبشان مى گريد و اگر چه شادمان باشند اندوه آنان شديد است و اگر چه براى نعمت هاى فراوان مورد غبطه ديگران قرار گيرند امّا با نفس خود در دشمنى بسيارى قرار دارند.

3. نكوهش از غفلت زدگان

ياد مرگ از دل هاى شما رفته، و آرزوهاى فريبنده جاى آن را گرفته است. و دنيا بيش از آخرت شما را تصاحب كرده و متاع زودرس دنيا بيش از متاع جاويدان آخرت در شما نفوذ كرده است و دنيا زدگى قيامت را از يادتان برده است. همانا شما برادران دينى يكديگريد، چيزى جز درون پليد و نيّت زشت، شما را از هم جدا نساخته است، نه يكديگر را يارى مى دهيد، نه خير خواه يكديگريد و نه چيزى به يكديگر مى بخشيد و نه به يكديگر دوستى مى كنيد.

شما را چه شده است كه با به دست آوردن متاعى اندك از دنيا شادمان مى گرديد و از متاع بسيار آخرت كه از دست مى دهيد اندوهناك نمى شويد امّا با از دست دادن چيزى اندك از دنيا مضطرب شده كه آثار پريشانى در چهره ها آشكار مى گردد و بى تابى مى كنيد، گويا اين دنيا محل زندگى جاودان شما و وسائل آن براى هميشه از آن شماست.

چيزى شما را از عيب جويى برادر دينى باز نمى دارد جز آن كه مى ترسيد مانند آن عيب را در شما به رختان كشند. در بى اعتنايى به آخرت و دوستى دنيا يك دل شده ايد، و هر يك از شما دين را تنها بر سر زبان مى آوريد، و از اين كار خشنوديد همانند كارگرى كه كارش را به پايان رسانده و خشنودى مولاى خود را فراهم كرده است.

اخلاقی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

شما را از دنيا برحذر مى دارم، كه سرايى است ناپايدار، نه جايى كه در آن بار توان گشود و دل در آن بست. به زيورهاى فريبنده خود را آراسته است و به آن آرايش فريبكارانه ديگران را مى فريبد. خداوند دنيا را خوار شمرد، از اين رو، حلالش را به حرام و خيرش را به شر و زندگيش را به مرگ و شيرينيش را به تلخى درآميخت. دنيا را به كام دوستانش گوارا نساخت و از اين كه به دشمنانش ارزانى دارد بخل نورزيد. خيرش اندك است و شرش مهيّاست. جمعش فناپذير است و ملكش نه بر دوام و آباديش را خرابى در پى است.

چه خيرى است در سرايى كه چون بنايى شكسته فرو مى ريزد يا چه فايده در عمرى كه چون توشه اى پايان يافتنى به سر مى رسد چه سودى در روزگارى، كه سرانجام چون راهى كه پيموده مى شود، پايان مى يابد. در پى چيزى رويد كه خداوند بر شما فريضه ساخته و از او بخواهيد تا شما را در اداى آنچه از شما خواسته توفيق دهد. دعوت مرگ را به گوشهاى خود برسانيد، پيش از آنكه شما را دعوت كنند.


پارسايان در اين دنيا، اگر لبشان مى خندد، دلشان مى گريد و اگر به ظاهر شادمان اند به باطن، سخت، محزون اند. اگر به سبب بهره مندى و نيكويى حال مورد رشك و غبطه اند خود با نفس خود در خشم و ستيزند.

ياد مرگ از دلهايتان رخت بر بسته و آرزوهاى دروغين شما را در برگرفته، تا آنجا كه، دنيا بيش از آخرت دلهايتان را تسخير كرده است. آرى، دنياى زودگذر، شما را از آخرت، كه بى شك آمدنى است، دور كرده است. هر آينه، شما برادران دينى هستيد، چيزى جز ناپاكى درون و زشتى باطن ميان شما جدايى نيفكنده است. از اين روست كه يكديگر را در امور يارى نمى كنيد و خير يكديگر را نمى خواهيد و به يكديگر چيزى نمى بخشيد و با هم دوستى نمى ورزيد.


چيست كه به اندك چيزى از دنيا، كه به دست مى آوريد، شادمان مى شويد و از آن همه، كه از آخرت از دست مى دهيد، اندوهگين نمى گرديد به اندك متاعى دنيايى، كه از دستتان مى رود، مضطرب مى شويد، آنسان كه نشان آن بر چهره هايتان هويدا مى گردد و به سبب اندك مايه اى كه از كف مى نهيد، صبر و قرار از دلتان رخت بر مى بندد. به گونه اى كه گويى دنيا جاى درنگ هميشگى شماست و نعمت دنيا برايتان ماندنى است.

هيچ چيز شما را از گفتن عيب برادرتان، كه از آن بيم دارد، به هنگام ديدار او، باز نمى دارد، مگر آنكه بيم داريد كه او نيز عيب شما را رو در رويتان بر زبان آرد. در ترك آخرت و دوستى دنيا يكدله شده ايد. دين شما اقرار است به زبان نه به دل. در بى التفاتى و آسودگى خاطر نسبت به اوامر خدا، همانند كارگرى هستيد كه كار خود به پايان رسانده و خشنودى سرور خويش حاصل كرده است.

از خطبه هاى آن حضرت است در نكوهش دنيا:

شما را از دنيا مى ترسانم كه منزل كوچ است نه جاى اقامت. به امور فريبنده خود را آراسته، و با آرايشش به فريفتن برخاسته. سرايى است كه نزد پروردگارش بى مقدار است، حلالش را به حرام، و خيرش را به شرّ، و حياتش را به مرگ، و شيرينش را به تلخى در آميخته.

خداوند آن را براى دوستانش خالص و گوارا نكرده، و از پرداخت آن به دشمنانش مضايقه ننموده است. خوبى اش اندك، شرّش حاضر، گرد آمده اش فانى شونده، دولتش در معرض ربوده شدن، و آبادش در معرض خراب شدن است.

چه خيرى است در سرايى كه مانند خراب شدن ساختمان خراب مى گردد و عمرى كه چون تمام شدن توشه در آن خانه به پايان مى رسد و مدتى كه چون تمام شدن راه به آخر خواهد رسيد واجبات خدا را از خواسته هاى خود قرار دهيد، و در اداى حقّش و خواسته هايش از او بخواهيد شما را يارى دهد، و دعوت مرگ را به گوشهاى خود بشنوانيد پيش از آنكه شما را دعوت كنند.


زاهدان در دنيا دلشان مى گريد گرچه به ظاهر بخندند، و اندوهشان شديد است گرچه شاد باشند، و خشمشان بر خود زياد است گرچه در ميان مردم به خاطر آنچه از آن بهره مندند مورد غبطه اند.

ياد مرگ از دلتان پنهان شده، و آرزوهاى دروغ نزد شما حاضر گشته، از اين رو دنيا بيش از آخرت مالك شما شده، و متاع فعلى دنيا شما را از توجه به متاع آخرت باز داشته است. شما بر مبناى دين خدا برادر هستيد، چيزى جز آلودگى درونها، و بدى نيّت ها شما را از هم جدا نكرده، به اين لحاظ يكديگر را يارى نمى دهيد، و خير خواهى نمى كنيد، و به هم بذل و بخشش نداريد و با يكديگر دوستى نمى كنيد.


شما را چه شده كه به اندكى از دنيا كه به دست مى آوريد شاد مى شويد، و به بسيارى از آخرت كه از دست مى دهيد غصه دار نمى گرديد چون اندكى از دنيا از دستتان برود شما را پريشان مى كند، تا جايى كه آثار پريشانى در چهره شما آشكار مى گردد و در برابر آنچه از دستتان رفته بيتابى مى كنيد، و گويى دنيا جاى اقامت هميشگى شماست، و گويى متاع آن براى شما دائمى است چيزى شما را از گفتن عيب برادر خود به صورت روياروى باز نمى دارد جز ترس از اينكه او هم به مانند آن عيب را براى شما بگويد.

در ترك آخرت و محبّت به دنيا با هم خالصانه دوستى مى ورزيد، و دين هر يك از شما بازيچه زبان اوست. به كسى مى مانيد كه كارش را انجام داده، و خشنودى مولاى خود را به دست آورده است.

شما را از اين دنيا مى پرهيزانم، كه منزلگاهى است ناپايدار، نه خانه ماندن و نه جايگاه قرار. خود را آراسته، و به آرايش خويش شيفته است، و ديگران را به زينت خويشتن فريفته. خانه اى نزد خداوند آن خوار -و متاعى بى مقدار-. حلال آن را به حرامش معجون داشته است، و خوبى آن را به بدى اش مقرون و زندگانى اش را به مرگ آميخته است، و در كاسه شهدش شرنگ ريخته است.

خداوند تعالى آن را براى دوستانش نگزيد، و در دادن آن به دشمنانش بخل نورزيد. خير آن اندك است، و شرّ آن آماده، فراهم آن پريشان، و ملك آن ربوده، و آبادان آن رو به ويرانى نهاده. آنچه ويران گردد، خانه خوبى نيست و به كار نيايد، و عمرى كه چون توشه پايان پذيرد، زندگانى به شمار نيايد. و روزگارى كه چون پيمودن راه به سر آيد، دير نپايد. آنچه را خدا بر شما واجب كرده مطلوب خود شماريد، و توفيق گزاردن حقّى را كه از شما خواسته، هم از او چشم داريد، و پيش از آنكه مرگ شما را فرا خواند، گوش به دعوتش بداريد.


آنان كه خواهان دنيا نيستند، دلهاشان گريان است، هرچند بخندند، و اندوهشان فراوان است، هر چند شادمان گردند، و با نفس خود در دشمنى بسيار به سر برند، هر چند ديگران بدانچه نصيب آنان شده، غبطه خورند.

ياد مرگ از دلهاى شما رفته است و آرزوهاى فريبنده جاى آن را گرفته. دنيا بيش از آخرت مالكتان گرديده و اين جهان، آن جهان را از يادتان برده. همانا شما برادران دينى يكديگريد، چيزى شما را از هم جدا نكرده، جز درون پليد و نهاد بد كه با آن به سر مى بريد. نه هم را يارى مى كنيد، نه خير خواه هميد، نه به يكديگر چيزى مى بخشيد، و نه با هم دوستى مى ورزيد.


شما را چه مى شود كه به اندك دنيا، كه به دست مى آوريد، شاد مى شويد، و از بسيار آخرت، كه از دستتان مى رود، اندوهناك نمى گرديد و اندك دنيا را كه از دست مى دهيد، ناآرامتان مى گرداند، چندان كه اين ناآرامى در چهره هاتان آشكار مى شود، و ناشكيبا بودن از آنچه بدان نرسيده ايد، پديدار.

گويى كه دنيا شما را خانه اقامت و قرار است، و كالا و سود آن هميشه براى شما پايدار. چيزى شما را باز نمى دارد، از آنكه عيب برادر -دينى- خود را -كه از آن بيم دارد- روياروى او بگوييد، جز آنكه مى ترسيد، او همچنان عيب را -كه در شماست- به رختان آرد.

در واگذاشتن آخرت و دوستى دنيا با هم يك دليد، و هر يك از شما دين را بر سر زبان داريد. چنان از اين كار خشنوديد كه كارگرى كار خود را به پايان آورده، و دوستى خداوند خويش را حاصل كرده.

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در مذمّت دنيا و ترغيب بآخرت):
(1) شما را از دنيا بر حذر مى دارم، زيرا دنيا جاى پايدارى نيست، و فرودگاهى كه در آن آب و گياه طلبيد (و به آسودگى در آنجا بمانيد) نمى باشد، به چيزهاى فريبنده خود را آراسته و به آرايش خويش (مردم را) فريب داده است،
(2) سرائى است نزد پروردگارش خوار و پست، (از اين جهت) حلال آنرا بحرام و نيكوئيش را به بدى و زندگانيش را به مرگ و شيرينيش را به تلخى آميخت،
(3) خداى تعالى براى دوستانش آنرا صاف و گوارا نگردانيده (بلكه تنگى و سختيها را نصيب آنان قرار داده) و به دشمنانش از دادن آن بخل نورزيده (بلكه گشايش و  نعمتهاى بسيار بآنها بخشيده، و اين خود دليل خوارى و پستى دنيا است، زيرا شايسته نيست نعمت از دوستان گرفتن و به دشمنان بخشيدن)
(4) خير و نيكوئيش اندك است (پس صاحبان همّت بآن رغبت ندارند) و شرّ و بديش آماده است (پس بينايان از آن ايمنى ندارند) و گرد آمده هايش فانى و نابود و دولتش از دست رفته و آباديش خراب مى گردد (پس خردمندان بآن دل نبندند)
(5) چه خير و نيكوئى است در سرائى كه مانند ساختمان شكسته و پى در رفته خراب ميشود و چه در عمرى كه در آن سرا چون تمام گشتن و خورده شدن توشه بسر مى رسد
و چه در مدّتى كه مثل طىّ شدن راه پايان مى يابد
(6) از خواسته هاى خود قرار دهيد آنچه كه خدا بر شما واجب كرده (عبادت و بندگى و براى بدست آوردن آن سعى و كوشش نمائيد) و براى اداء آنچه از شما خواسته (عمل به فرمانش) از او كمك و يارى بطلبيد (هرگز نبايستى از اين درخواست غافل ماند، چون منشأ بدست آوردن سعادت هميشگى توفيقى است كه بهر كه خواهد عطاء فرمايد) و دعوت مرگ را به گوشهاى خود بشنوانيد (توشه براى اين راه پر خطر برداريد) پيش از آنكه شما را بخوانند (بميريد و تهى دست باشيد).


(7) دلهاى پارسايان در دنيا (از خوف خدا) مى گريد و اگر چه (بظاهر) خندان باشند، و حزن و اندوهشان (از عذاب الهىّ) سخت است و اگر چه (در نظرها) شادند، و (بجهت تقصير در طاعت و بندگى) خشم آنها بر نفسهاشان بسيار است و اگر چه بسبب آنچه بآنها داده شده (نيكوئى حالشان) مورد غبطه اند.
(8) ياد مرگ از دلهاى شما پنهان گشته (سختيهاى آنرا در نظر نداريد) و آرزوهاى دروغ شما را فرا گرفته پس دنيا از آخرت بشما بيشتر مسلّط گرديده، و دنياى در گذر از آخرت پاينده و برقرار شما را بيشتر بطرف خود برده است،
(9) و شما بر دين خدا با هم برادر (و يگانه) هستيد، ميان شما را جدائى نينداخته مگر ناپاكى باطنها و بدى انديشه ها، به اين جهت بار يكديگر را بر نمى داريد (در هيچ كارى كمك هم نيستند) و پند و اندرز نمى دهيد، و (در نيازمنديها) بيكديگر بذل و بخشش نمى نمائيد، و با هم دوستى نمى كنيد.


(10) چه شده است شما را كه اندكى از دنيا را كه مى يابيد شاد مى شويد، و بسيارى از آخرت كه محروم مانده از دست مى دهيد شما را اندوهناك نمى كند و چون كمى از (متاع) دنيا از دستتان برود شما را مضطرب و نگران مى نمايد بطوريكه حالت اضطراب و بيتابى از آنچه از دست شما رفته در روهاى شما و در كمى شكيبائيتان آشكار مى گردد گويا دنيا جاى هميشگى شما است، و گويا متاع آن براى شما باقى و برقرار خواهد ماند
(11) و هيچيك از شما را در ملاقات برادر (هم كيش) خود كه مى ترسد از عيب گفتن و بد گوئى از او باز نمى دارد مگر ترس از اينكه او نيز عيب او را روبرو بگويد (پس فاش نكردن عيب يكديگر را روبرو نه از جهت ترس از خدا است، بلكه بجهت ترس فاش شدن عيب خويشتن است، و از اينرو است كه عيب يكديگر را بقصد پند و اندرز و اصلاح روبرو نگوييد و در غياب از خدا نترسيده بقصد افساد فاش مى نماييد)
(12) بتحقيق براى از دست دادن آخرت و دوستى دنيا با يكديگر رفيق واقعى گشتيد، و دين هر يك از شما مانند ليسيدن به زبان او است (به زبان اقرار كرده بدل باور نداريد)
(13) اين رفتار شما بكار كسى ماند كه از كردار خويش فارغ گشته و رضاء و خوشنودى آقاى خود را فراهم كرده است (از اين جهت با خاطر آسوده هر كارى بخواهيد انجام مى دهيد).

شما را از دل بستگى به دنيا سخت بر حذر مى دارم که منزلگاهى است کوچ کردنى و جاى اقامت نيست. خود را با مکر و نيرنگ آراسته و با زرق و برق خود، مردم را مى فريبد! سرايى است که در نظر صاحب اصليش بى مقدار است، لذا حلالش را با حرام، و خيرش را با شرّ، و زندگيش را با مرگ، و شيرينيش را با تلخى، آميخته است (به همين دليل) خداوند آن را مخصوص اوليايش نساخته، و از دشمنانش دريغ نداشته است. خوبى هايش کم، و شرّ آن آماده (و فراوان)، جمعش رو به فنا و ملک و حکومتش رو به زوال، و آباديش رو به ويرانى است.

چه ارزش دارد سرايى که همچون عمارتهاى فرسوده در حال فروريختن است؟ و چه خوبى دارد عمرهايى که همچون زاد و توشه (مختصر) پايان مى گيرد؟ و  زندگى هايى که همچون ايّام سفر به آخر مى رسد؟ (بنابراين) آنچه را خداوند بر شما واجب کرده است جزءِ خواسته هاى خويش قرار دهيد و از او بخواهيد که براى اداى حقوقى که از شما طلب کرده ياريتان کند و پيش از آن که به سوى مرگ فراخوانده شويد دعوت مرگ را به گوش هاى خويش برسانيد (و آماده شويد).


زاهدان در دنيا، قلوبشان مى گريد گر چه ظاهراً بخندند، سخت محزون و غمگين اند گر چه ظاهراً شادمانى کنند، و نسبت به خود (و وضع اخلاقى و کمى طاعات خويش) سخت خشمگين اند هر چند به خاطر روزى هاى فراوانى که به آنها داده شده در پيشگاه خدا شاکرند.

ياد مرگ از دل هايتان پنهان شده و آمال و آرزوهاى دروغين در برابر شما حاضر گشته، از اين رو سلطه دنيا بر شما بيش از آخرت شده و زندگانى زودرس دنيا شما را از حيات جاودانى آخرت بيرون برده است. شما همگى در اسلام و دين خدا برادر (و برابر) هستيد و تفرقه و اختلاف در ميان شما تنها به سبب آلودگى درون و سوء نيت هاست به همين دليل نه به يکديگر کمک مى کنيد، و نه همديگر را نصيحت، و نه بذل و بخشش به هم داريد، و نه به يکديگر مهر مى ورزيد!


شما را چه شده که با تحصيل مقدار کمى از دنيا مسرور و خوشحال مى شويد، ولى هرگز محروم شدن از مقدار فراوانى از آخرت، شما را غمگين نمى کند؟! از دست رفتن مقدار ناچيزى از متاع دنيا شما را سخت پريشان مى سازد به گونه اى که آثارش در چهره هايتان نمايان مى شود، و به خاطر آنچه از دست داده ايد بى تابى مى کنيد، گويى اين جا سراى اقامت جاودانه شماست و متاع دنيا هميشه براى شما باقى مى ماند.

کسى از شما نمى تواند عيب خطرناک برادر خود را (به منظور اصلاح و نهى از منکر) بازگو کند چرا که مى ترسد برادرش نيز همان عيب را درباره او بازگويد! (گويى) همگى دست به دست هم داده ايد که آخرت را کنار بگذاريد و به دنيا عشق ورزيد و دين شما لقلقه زبانتان شده و کارتان شبيه کار کسى است که گويى تمام وظيفه خود را انجام داده و رضايت مولاى خويش را فراهم ساخته است (در حالى که شما نه تنها انجام وظيفه نکرده ايد بلکه خشم مولاى خود را فراهم ساخته ايد).