ترجمه خطبه 114 نهج البلاغه

و من خطبة له (علیه السلام) و فيها مواعظٌ للناس: الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ وَ النِّعَمَ بِالشُّكْرِ، نَحْمَدُهُ عَلَى آلَائِهِ كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلَائِهِ، وَ نَسْتَعِينُهُ عَلَى هَذِهِ النُّفُوسِ الْبِطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ السِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِيَتْ عَنْهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ مِمَّا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ وَ أَحْصَاهُ كِتَابُهُ، عِلْمٌ غَيْرُ قَاصِرٍ وَ كِتَابٌ غَيْرُ مُغَادِرٍ. وَ نُؤْمِنُ بِهِ إِيمَانَ مَنْ عَايَنَ الْغُيُوبَ وَ وَقَفَ عَلَى الْمَوْعُودِ إِيمَاناً نَفَى إِخْلَاصُهُ الشِّرْكَ وَ يَقِينُهُ الشَّكَّ. وَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، شَهَادَتَيْنِ تُصْعِدَانِ الْقَوْلَ وَ تَرْفَعَانِ الْعَمَلَ لَا يَخِفُّ مِيزَانٌ تُوضَعَانِ فِيهِ وَ لَا يَثْقُلُ مِيزَانٌ تُرْفَعَانِ [مِنْهُ] عَنْهُ. أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّتِي هِيَ الزَّادُ وَ بِهَا الْمَعَاذُ، زَادٌ مُبْلِغٌ وَ مَعَاذٌ مُنْجِحٌ، دَعَا إِلَيْهَا أَسْمَعُ دَاعٍ وَ وَعَاهَا خَيْرُ وَاعٍ، فَأَسْمَعَ دَاعِيهَا وَ ...

ترجمه: محمد دشتی (ره)

و من خطبة له (علیه السلام) و فيها مواعظٌ للناس

1. ارزش ستايش و شهادت به يگانگى خدا

ستايش خداوندى را سزاست كه حمد و ستايش را به نعمت ها، و نعمت ها را به شكرگزارى پيوند داد خداى را بر نعمت هايش آنگونه ستايش مى كنيم كه بر بلاهايش. و براى به راه آوردن نفس سركش كه در برابر اوامر الهى سستى مى كند و در ارتكاب زشتى ها كه نهى فرمود شتاب دارد، از خدا يارى مى خواهيم، و از گناهانى كه علم خدا به آنها احاطه دارد و كتابش آنها را بر شمرده و ثبت كرده، طلب آمرزش مى كنيم؛ علم خداوندى كه كمترين نارسايى نداشته، و كتابى كه چيزى را وانگذاشته است.

به خدا ايمان داريم، ايمان كسى كه غيب ها را به چشم خود ديده، و بر آنچه وعده داده اند آگاه است، ايمانى كه اخلاص آن شرك را زدوده، و يقين آن شك را نابود كرده است. و گواهى مى دهيم كه خدايى نيست جز خداى يكتا، نه شريكى دارد و نه همتايى، و گواهى مى دهيم كه حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بنده و فرستاده اوست «كه درود خدا بر او و خاندانش باد». اين دو گواهى (شهادتين) گفتار را بالا مى برند، و كردار و عمل را به پيشگاه خدا مى رسانند، ترازويى كه اين دو گواهى را در آن نهند سبك نباشد، و اگر بردارند با چيزى ديگرى سنگين نخواهد شد.

2. سفارش به تقوى

اى بندگان خدا شما را به تقواى الهى سفارش مى كنم، كه زاد و توشه سفر قيامت است. تقوا توشه اى است كه به منزل رساند، پناهگاهى است كه ايمن مى گرداند. بهترين گوينده آن را به گوش مردم خوانده و بهترين شنونده آن را فرا گرفت، پيامبرى كه بهتر از هر كس سخن را به گوش مردم رساند. پس خواننده، دعوت خود را به خوبى شنواند، و شنونده خود را رستگار گرداند.

اى بندگان خدا همانا تقواى الهى دوستان خدا را از انجام محرّمات باز مى دارد، و قلب هايشان را پر از ترس خدا مى سازد، تا آن كه شب هاى آنان با بى خوابى و روزهايشان  با تحمل تشنگى و روزه دارى، سپرى مى گردد، كه آسايش آخرت را با رنج دنيا و سيراب شدن آنجا را با تحمل تشنگى دنيا به دست آوردند. اجل و مرگ را نزديك ديده و در اعمال نيكو شتاب كرده اند، آرزوهاى دنيايى را دروغ خواندند و مرگ به درستى نگريستند.

3. شناخت دنيا

آرى همانا دنيا خانه نابود شدن، رنج بردن از دگرگونى ها، و عبرت گرفتن است، و از نشانه نابودى، آن كه: روزگار كمان خود را به زه كرده، تيرش به خطا نمى رود، و زخمش بهبودى ندارد، زنده را با تير مرگ هدف قرار مى دهد، و تندرست را با بيمارى از پا در مى آورد، و نجات يافته را به هلاكت مى كشاند. دنيا خورنده ايست كه سيرى ندارد، و نوشنده اى است كه سيراب نمى شود.

و نشانه رنج دنيا آن كه آدمى جمع آورى مى كند آنچه را كه نمى خورد، و مى سازد بنايى كه خود در آن مسكن نمى كند، پس به سوى پروردگار خود مى رود نه مالى برداشته و نه خانه اى به همراه برده است.

و نشانه دگرگونى دنيا آن كه، كسى كه ديروز مردم به او ترحّم مى كردند امروز حسرت او را مى خورند و آن كس را كه حسرت او مى خوردند امروز به او ترحّم مى كنند، و اين نيست مگر براى نعمت هايى كه به سرعت دگرگون مى شود، و بلاهايى كه ناگهان نازل مى گردد. و نشانه عبرت انگيز بودن دنيا، آن كه، آدمى پس از تلاش و انتظار تا مى رود به آرزوهايش برسد، ناگهان مرگ او فرا رسيده، اميدش را قطع مى كند، نه به آرزو رسيده، و نه آنچه را آرزو داشته باقى مى ماند.

سبحان اللّه شادى دنيا چه فريبنده و سيراب شدن از آن، چه تشنگى زاست و سايه آنچه سوزان است نه زمان آمده را مى شود رد كرد و نه گذشته را مى توان باز گرداند، پس منزّه و پاك است خداوند چقدر زنده به مرده نزديك است براى پيوستن به آن و چه دور است مرده از زنده كه از آنان جدا گشته.

4. ارزيابى دنيا و آخرت

چيزى بدتر از شرّ و بدى نيست جز كيفر و عذاب آن، و چيزى نيكوتر از خير و نيكى وجود ندارد جز پاداش آن. همه چيز دنيا شنيدن آن بزرگتر از ديدن آن است، و هر چيز از آخرت ديدن آن بزرگتر از شنيدن آن است. پس كفايت مى كند شما را شنيدن از ديدن، و خبر دادن از پنهانى هاى آخرت.

آگاه باشيد، هر گاه از دنياى شما كاهش يابد و به آخرت افزوده گردد بهتر از آن است كه از پاداش آخرت شما كاسته و بر دنياى شما افزوده شود. چه بسا كاهش يافته هايى كه سود آور است، و افزايش داشته هايى كه زيان آور بود.

همانا به آنچه فرمان داده شديد گسترده تر از چيزى است كه شما را از آن باز داشتند، و آنچه بر شما حلال است، بيش از چيزى است كه بر شما حرام كرده اند، پس آنچه را اندك است براى آنچه كه بسيار است ترك كنيد، و آنچه را بر شما تنگ گرفته اند به خاطر آنچه كه شما را در گشايش قرار دادند انجام ندهيد.

خداوند روزى شما را ضمانت كرده و شما را به كار و تلاش امر فرموده، پس نبايد روزى تضمين شده را بر آنچه كه واجب شده مقدّم داريد، با اينكه به خدا سوگند آنچنان نادانى و شك و يقين به هم آميخته است كه گويا روزى تضمين شده بر شما واجب است، و آنچه را كه واجب كرده اند، برداشتند.

پس در اعمال نيكو شتاب كنيد،(1) و از فرارسيدن مرگ ناگهانى بترسيد، زيرا آنچه از روزى كه از دست رفته، اميد بازگشت آن وجود دارد، اما عمر گذشته را نمى شود باز  گرداند. آنچه را امروز از بهره دنيا كم شده مى توان فردا به دست آورد امّا آنچه ديروز از عمر گذشته، اميد به بازگشت آن نيست، به آينده اميدوار و از گذشته نا اميد باشيد. (از خدا بترسيد و جز بر مسلمانى نميريد).


  1. نقد مکتب وُلونتاریسم Voluntarism (مکتب اصالت اراده و اختیار) که هرگونه جبری را نفی می کند، زیرا در اسلام انسان با کمک خدا عمل می کند.
اعتقادی اخلاقی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

ستايش و سپاس خداوند را، آنكه پيوند دهنده ستايش است به نعمتها و پيوند دهنده نعمتهاست به سپاس. او را به سبب نعمتهايش مى ستاييم، همان گونه كه به هنگام بلاهايش مى ستاييم. از او يارى مى جوييم در هدايت اين مردم كاهل و سهل انگار در انجام اوامر و شتاب كننده در ارتكاب نواهى و امور نكوهيده و مكروه.

از او آمرزش مى خواهيم، براى گناهانى كه علم او بر آنها احاطه دارد و كتاب او آنها را بر شمرده است. علمى كه قاصر نيست و كتابى كه چيزى را فرو نگذارده.

به او ايمان آورديم. ايمان كسى كه غيب را به عيان مى بيند و از وعده هايى كه داده شده آگاه است. ايمانى كه خلوص آن شرك را بزدايد و يقين آن شك را از ميان بردارد.

و شهادت مى دهيم كه هيچ خدايى جز اللّه نيست. يكتاست و بدون شريك و اين كه محمد (صلى اللّه عليه و آله) بنده او و رسول اوست. دو شهادت، كه گفتار و كردار را فرا برند و كفه ترازويى، كه در آن مى گذارندشان، سبك نمى شود. و كفه ترازويى كه در آن نباشند، سنگين نباشد.


اى بندگان خدا، شما را به تقوا سفارش مى كنم كه تقوا توشه و پناهگاه است. توشه اى است كه ما را به منزل مى رساند و پناهگاهى است، رستگارى دهنده. بهترين دعوت كنندگان كه سخن خود به گوش همگان رسانيد، مردم را به تقوا دعوت كرد. و آنكه سخن او دريافت، بهترين درك كننده بود. پس دعوت كننده، دعوت خويش به گوشها رسانيد و شنوندگان از آن دعوت رستگار شدند.

اى بندگان خدا، تقوا دوستان خدا را از ارتكاب حرامها نگه داشته و ترس از خدا را در دلهايشان نشانده است، به گونه اى كه، شبها بيدارشان مى دارد و وا مى داردشان كه روزهاى گرم را در تشنگى سپرى سازند. اينان راحت آن جهان را با رنج اين جهان به دست آورده اند و اگر در اين سراى تشنه اند، در آن سراى سيراب اند. مرگ را نزديك انگاشتند و به انجام دادن عمل نيكو مبادرت ورزيدند و آرزوها را دروغ شمردند و مرگ را از نظر دور نداشتند.


دنيا سراى فنا و رنج و دگرگونيها و عبرتهاست. سراى فناست، زيرا كه همواره كمان خود را به زه كرده، تيرهايش خطا نمى رود و زخمش بهبود نمى يابد. زنده را به تير مرگ مى زند و تندرست را به تير بيمارى و، آن را كه رهايى يافته، به تير شور بختى و ناتوانى. خورنده اى است سيرى ناپذير و نوشنده اى سيراب ناشدنى.

سراى رنج است، زيرا آدمى گرد مى آورد آنچه را كه نمى خورد و بنا مى كند آنچه را كه در آن سكنا نمى گزيند. سپس، مى ميرد و به سوى خدا مى رود. در حالى كه، نه از آن مال، پشيزى با خود مى برد و نه از آن بنا، خشتى.

سراى دگرگونيهاست، زيرا يكى را بينى كه روزگارى بر نعمت و مال او رشك مى بردند و امروز به بيچارگايش ترحم مى كنند و يكى را بينى كه روزگارى بر بيچارگيش ترحم مى كردند و امروز بر نعمت و مالش رشك مى برند. آرى، اين ترحم به سبب نعمتى است كه از دستش رفته و فقرى است كه گريبان او را گرفته.

دنيا سراى عبرتهاست، زيرا انسان را آرزويى است و آن آرزو را روياروى مى بيند، بناگاه مرگ در مى رسد و آرزو را بر باد مى دهد. نه ديگر آرزو فراچنگ مى آيد و نه آرزومند از چنگ مرگ رهايى مى يابد.

منزه است خدا، چه فريبنده است شادمانى دنيا و چه عطش افزاست سيراب كردنش و چه گرم است سايه آن. آن را كه مى آيد باز نتوان گردانيد و گذشته را باز نتوان آورد. منزه است خدا. چه نزديك است زنده به مرده تا به او پيوندد و چه دور است مرده از زنده به سبب بريدن از او.


از بد، بدترى نيست، مگر كيفر بد آن و از خوب، خوب ترى نيست، مگر پاداش نيك آن. هر چه دنيايى است، شنيدنش بزرگتر از ديدن اوست و هر چه آخرتى است، ديدنش بزرگتر از شنيدن آن. شما را شنيدن از ديدن بسنده است و خبر دادن از آنچه در نهان است، شما را بس. بدانيد، كه كاستن از دنيا و افزودن به آخرت بهتر است از كاستن از آخرت و افزودن به دنيا. چه بسا آنچه كاسته شده سودمند افتد و آنچه افزون شده زيان آور.

آنچه شما را بدان امر كرده اند، وسيعتر و آسانتر از چيزهايى است كه شما را از آن نهى كرده اند و آنچه بر شما حلال شده، بيشتر از چيزهايى است كه بر شما حرام گرديده. پس اندك را به خاطر بسيار فرو گذاريد و تنگ و دشوار را به خاطر وسيع و آسان رها كنيد.


خداوند روزى شما را بر عهده گرفته و شما را به عمل فرمان داده. مبادا طلب چيزى كه براى شما بر عهده گرفته اند، از چيزى كه بر شما فريضه كرده اند سزاوارتر جلوه كند. به خدا سوگند، كه شك روى آورده و يقين به شك آلوده شده، تا آنجا كه پنداريد، كه تحصيل رزق تعهد شده، بر شما واجب است و به جاى آوردن واجبات، از شما ساقط.

به عمل روى آوريد و از ناگهانى رسيدن مرگ بيمناك باشيد، زيرا اميدى به بازگشتن عمر از دست رفته نيست و حال آنكه روزى از دست رفته باز خواهد گشت. هر چه از روزى شما كه امروز فوت شود، اميد است كه فردا به زيادت باز آيد ولى عمرى كه ديروز از دست رفته، امروز باز آمدنش را اميد نخواهد بود. پس اميد همراه چيزى است كه مى آيد و نوميدى همراه چيزى است كه گذشته است. «پس از خدا بترسيد آنسان كه شايان ترس از اوست و جز بر دين اسلام نميريد.»

از خطبه هاى آن حضرت است در پند و اندرز مردم:

سپاس خدايى را كه حمد را به نعمت ها، و نعمت ها را به شكر متصل كرد. او را بر نعمت هايش حمد مى كنيم چنانكه بر بلاهايش سپاس مى گزاريم.

و از او در برابر اين نفوسى كه در آنچه امر شده كاهلى مى كند، و بر آنچه نهى شده شتاب مى نمايد يارى مى خواهيم. و از او براى گناهانى كه علمش به آن احاطه دارد و كتابش آن را بر شمرده آمرزش مى طلبيم، آن علمى كه قاصر نيست، و كتابى كه چيزى را وانگذاشته.

و ايمان مى آوريم به او ايمان كسى كه غيب ها را با ديده سر ديده، و به آنچه وعده داده اند آگاه شده، ايمانى كه اخلاصش شرك را زدوده، و يقينش شك را از بين برده.

و شهادت مى دهيم كه معبودى جز اللّه نيست تنها و بى شريك است، و محمّد صلّى اللّه عليه و آله بنده و فرستاده اوست، دو شهادتى كه گفتار (نيكو) را اوج مى دهند، و عمل (صالح) را بالا مى برند. ميزانى كه اين دو شهادت را در آن مى نهند سبك نباشد، و ميزانى كه اين دو شهادت را از آن بردارند سنگين نخواهد بود.


اى بندگان خدا، شما را به تقواى الهى سفارش مى كنم كه توشه سفر است و پناهگاه: توشه اى است رساننده به مقصود، و پناهگاهى است رهاننده، كه شنواننده ترين دعوت كنندگان به آن دعوت نموده، و بهترين حفظ كننده آن را حفظ كرده، دعوت كننده اش آن را به گوش رساند، و حفظ كننده اش رستگار شد.

بندگان خدا، تقواى الهى اولياء خدا را از دچار شدن به حرامها باز داشت، و دلهايشان را ملازم ترس از خدا كرد، تا جايى كه آنان را به شب زنده دارى واداشت، و در گرماى روز موفق به روزه نمود، پس راحتى فردا را با سختى امروز، و سيراب شدن فردا را با تشنگى امروز به دست آوردند، مرگ را نزديك دانستند پس به انجام عمل شتافتند، و آرزو را تكذيب كردند پس مرگ را در نظر آوردند.


دنيا سراى فنا و رنج و تغيير و جاى عبرت است. از اسباب فنايش اين كه كمانش را كشيده، نه تيرش به خطا مى رود، و نه زخمهايش علاج مى گردد. زنده را هدف تير مرگ مى سازد، سالم را به بيمارى مبتلا مى كند، و نجات يافته را به هلاكت مى اندازد. خورنده اى است كه سير نمى شود، و نوشنده اى است كه سيراب نمى گردد.

و از رنجهاى دنيا اين كه: شخص جمع مى نمايد چيزى را كه نمى خورد، و خانه اى مى سازد كه در آن ساكن نمى شود، آن گاه به سوى خدا مى رود بدون آنكه مالى  بردارد، و ساختمانى همراه ببرد.

و از جمله نمونه هاى تغيير وضع دنيا اين كه: آن كس كه روزى مورد ترحم مردم بود روز ديگر مورد غبطه واقع مى شود، و آن كه مورد غبطه بود مورد ترحم قرار مى گيرد، اين نيست مگر به خاطر نعمتى كه از بين رفته و به جاى آن رنج و محنت جاى گرفته.

و از جمله اسباب عبرتهاى دنيا اين كه: همين كه نزديك است انسان به آرزويش برسد ناگهان حضور مرگ اميدش را قطع مى كند، بر اين حساب نه آرزو درك مى شود، نه آرزومند را آزاد مى گذارند تا ادامه حيات دهد.

سبحان اللّه، چه فريبنده است خوشى دنيا، و چه مايه تشنگى است سيرابى آن، و چه موجب گرمى است سايه اش نه آينده اش قابل ردّ است، نه گذشته اش قابل بازگشت. سبحان اللّه، چه نزديك است آدم زنده به مرده براى ملحق شدن به مرده، و چه دور است مرده از زنده به خاطر جداييش از زنده.


از شرّ چيزى بدتر نيست مگر جريمه اى كه براى آن است، و از خير چيزى بهتر نيست مگر ثوابى كه براى آن مقرّر است. شنيدن هر چيزى از دنيا بزرگتر است از ديدنش، و ديدن هر چيزى از آخرت عظيم تر است از شنيدنش. پس بايد شنيدن و خبر گرفتن از غيب (به وسيله انبياء) شما را از ديدن كفايت كند. بدانيد آنچه از دنياى شما كم شود و به آخرت اضافه گردد بهتر است از اينكه از آخرت شما كم شود و به دنياتان اضافه گردد. چه بسا كم شده اى كه سود بر است، و اضافه شده اى كه زيانكار است.

آنچه به آن امر شده ايد آسانتر است از آنچه از آن نهى شده ايد، و آنچه براى شما حلال شده بيشتر است از آنچه بر شما حرام گشته. بنا بر اين كم را براى بسيار رها كنيد، و دشوار را براى آسان وانهيد.


روزى شما را متكفّل شده اند، و به عمل امر شده اند، و به عمل امر شده ايد، پس مبادا كوشش شما براى طلب روزى كه تضمين شده بيش از به جا آوردن عملى كه بر شما واجب گشته باشد، با اينكه سوگند به خدا شك بر شما عارض شده و يقين شما عيب دار گشته، چنانكه گويى به دست آوردن روزى ضمانت شده بر شما واجب گشته، و به جاى آوردن اعمال واجبه از شما ساقط شده است پس به سوى عمل بشتابيد، و از مرگ ناگهانى بترسيد، زيرا اميدى به بازگشت عمر نيست به نحوى كه به بازگشت روزى هست.

آنچه از رزق امروز شما از دست رفته اميد افزون شدن آن در فردا هست، و آنچه از عمر شما در ديروز گذشته امروز اميد به بازگشت آن نيست. به آينده روزى اميد هست، و به گذشته عمر غير از نوميدى نيست. «پس خدا را آنچنان كه سزاوار اوست بپرهيزيد، و نميريد مگر آنكه مسلمان باشيد».

سپاس خداى راست كه ستايش را به نعمت ها پيوسته مى دارد، و نعمت ها را به سپاس وابسته. مى ستاييم او را بر بخششهاى او، چنانكه مى ستاييم او را هنگام بلاى او، و از او يارى مى خواهيم در هدايت اين مردم: كندكاران، در آنچه بدان مأمورند و بايد، شتابزدگان، بدانچه آنان را از آن بازداشته اند و نشايد.

از او آمرزش مى خواهيم در آنچه علم او آن را فرا گرفته، و كتاب او آن را بر شمرده، علمى كه چيزى را فرانا گرفته نيست، و كتابى كه چيزى را واگذاشته نيست.

بدو ايمان داريم، ايمان كسى كه غيبها را به چشم ديده است، و بر آنچه وعده داده اند، آگاه گرديده. ايمانى كه اخلاص آن شرك را زدوده است، و يقين آن شك را زايل نموده، و گواهى مى دهيم، كه خدايى نيست جز خداى يكتا، نه شريكى دارد و نه همتا، و اين كه، محمّد (ص) بنده او و فرستاده اوست، درود و سلام خدا بر او و خاندان او باد. دو گواه كه گفتار را بالا برند و كردار را ارتقاء دهند. ميزانى كه اين دو گواه را در آن نهند سبك نباشد، و ميزانى كه اين دو را از آن بردارند سنگين نبود.


بندگان خدا شما را وصيّت مى كنم به تقوى، و ترس از خدا، كه توشه راه است، و در معاد -شما را- پناهگاه است. توشه اى كه به منزل رساند، پناهگاهى كه ايمن گرداند. آن كه بدان خواند، بهتر از همه دعوت را به گوش -مردم- رساند، و آن كه فرا گرفت بهتر از هر كس سخن را در گوش كشاند، پس خواننده دعوت خود را شنواند، و شنونده خود را رستگار گرداند.

بندگان خدا، پرهيز از نافرمانى خدا دوستان او را از در افتادن در حرامهاى او نگاهداشته است، و دل آنان را با ترس وى همراه داشته است، چندان كه شبها بيدارشان مى دارد، و روزهاى گرم را با تشنگى بر آنان به سر مى آرد. آسايش عقبى را با رنج دنيا به دست آورده اند، و سيرابى -آنجا- را با تشنگى خوردن -در اينجا-. اجل را نزديك ديده اند و در عمل پيشدستى كرده اند. آرزو را دروغ خواندند -و براى آن نزيستند-، و مرگ را -حقيقت ديدند- و بدان نگريستند.


و آن گاه دنيا خانه نيست شدن است، و رنج بردن، و دگرگونى پذيرفتن، و عبرت گرفتن. نشان نابود شدن، اين كه روزگار، كمان خود را به زه كرده است، تيرش به خطا نرود، و زخمش به نشود، بر زنده تير مرگ ببارد، و تندرست را به بيمارى از پا در آرد، و نجات يافته را در ناتوانى و ماندگى دارد. خورنده اى است كه روى سيرى نبيند، نوشنده اى است كه تشنگى اش فرو ننشيند.

و نشان رنج دنيا، اين كه: آدمى فراهم مى كند آنچه نمى خورد، و مى سازد آنچه در آن نمى نشيند، پس به سوى خدا مى رود، نه مالى برداشته، و نه خانه اى با خود داشته.

و نشان دگرگونى آن، اين كه: كسى را كه بدو رحمت آرند بينى كه -روزى- حسرت وى خورند، و حسرت خورده را بينى كه بر او رحمت برند، و اين نيست جز به خاطر نعمتى كه رخت بر بسته، و يا نقمتى كه فرود آمده و بار گسسته.

و نشان عبرت دنيا، اين كه: آدمى بدانچه آرزو دارد، نزديك مى شود، و رسيدن اجل رشته آرزوى او را مى برد. نه آنچه آرزو داشت به دست آمده، و نه آن كه مرگ، چشم بدو دوخته، واگذارده است.

پاك و منزّه است خدا شادى دنيا چه فريبنده است، و سيرابى آن چه تشنگى آورنده، و سايه آن چه گرم و سوزنده. نه آينده -مرگ- را ردّ توان كرد، و نه گذشته را باز توان آورد. پاك و منزّه است خدا، چه نزديك است زنده به مرده، به خاطر پيوستن بدان، و چه دور است مرده از زنده، به خاطر بريدن وى از آن.


همانا، هيچ چيز از بدى، بدتر نيست جز عقاب آن، و هيچ چيزى از خوبى، خوبتر نيست جز ثواب آن، و هر چيز از دنيا، شنيدن آن بزرگتر از ديدن آن است، و هر چيز از آخرت، ديدن آن بزرگتر از شنيدن آن است. پس بسنده باشد شما را شنيدن، از آنچه عيان است، و خبر يافتن، از آنچه در غيب نهان است. و بدانيد آنچه از دنيا بكاهد و بر آخرت بيفزايد، بهتر است از آنچه از آخرت بكاهد، و در دنيا زيادت آيد. چه بسيار نقصان يافته اى كه سود برده، و زيادت برده اى كه زيان كرده.

آنچه بر شما رواست و بدان مأموريد، وسيعتر از چيزى است كه شما را از آن بازداشته اند، و آنچه بر شما حلال است، بيش از چيزى است كه بر شما حرام كرده اند. پس آنچه را اندك است، به خاطر آنچه بسيار است واگذاريد، و آنچه را بر شما تنگ گرفته اند، به خاطر آنچه بر شما فراخ كرده اند به جا مياريد.


روزى شما را ضمانت كرده است و شما مأمور به كرداريد. پس مبادا خواستن آنچه برايتان ضمانت شده، مهمّتر از كارى باشد كه بر عهده داريد. با اين كه به خدا سوگند، شك بر يقين روى آورده و آن را از ميان برده، چنانكه گويى به دست آوردن روزى ضمانت شده بر شما واجب است، و به جاى آوردن آنچه واجب است، از گردنتان فتاده.

پس به كار پيشدستى كنيد و از ناگهان رسيدن اجل بترسيد، كه اميد بازگشت عمر رفته چون روزى از دست شده نيست. آنچه از روزى از دست رفته، اميد افزودن آن در فردا رود، و آنچه ديروز از عمر رفته، اميد نيست كه امروز بازگردد. كه اميد به آينده است و نوميدى با گذشته، «پس چنانكه بايد ترس از خدا را پيشه گيريد و جز بر مسلمانى مميريد.»

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در امر بتقوى و پرهيزكارى و مذمّت از دنيا و دورى از آن و ترغيب بآخرت):
قسمت أول خطبه:
(1) حمد و سپاس سزاى خداوندى است كه حمد را به نعمتهاى و نعمتها را بشكر پيوند فرموده (به ازاء نعمتها حمد را واجب كرده و شكر را سبب فراوانى آنها قرار داده)
(2) بر نعمت هايش او را حمد مى كنيم چنانكه بر بلايش سپاسگزاريم (مقصود آنست كه هنگام گرفتارى و آسودگى هر دو بايستى حقّ تعالى را سپاس گزارد، و حمد بر بلاء از حمد بر نعمت سزاوارتر است، زيرا حمد بر بلاء و سختى موجب عطاء و بخشش اخروىّ است كه هميشه باقى و برقرار مى باشد بخلاف حمد بر نعمت كه سبب فراوانى نعمت دنيوىّ است كه فانى و نابود مى گردد)
(3) و از او كمك و يارى در خواست مى نماييم بر اين نفسهاى كند و كاهل از آنچه (عبادت و بندگى) كه مأمور شده است انجام دهد، و شتابنده بآنچه (معصيت و نافرمانى) كه نهى شده است از بجا آوردن آن،
(4) آمرزش از او مى طلبيم براى گناهانى كه علم او بآنها احاطه دارد، و كتاب او (لوح محفوظ كه براى ثبت اعمال بندگان تعيين فرموده) همه آنها را ضبط كرده، علمى كه قاصر و كوتاه نيست (صغيره و كبيره، كوچك و بزرگ را ميداند) و كتابى كه ترك نكرده (هيچيك را از قلم نينداخته)
(5) و باو ايمان مى آوريم و مى گرويم مانند ايمان كسيكه پنهانيها (سكرات و سختيهاى مرگ و سؤال قبر و حساب و وارسى قيامت و مانند آنها) را آشكار ديده، و بآنچه كه وعده داده شده (بهشت جاودانى براى پرهيزكاران و آتش سوزان هميشگى براى گناهكاران) آگاه گرديده است، ايمانى كه با اخلاص شرك را زدوده (و شخص را موحّد مى گرداند) و يقين و باور آن شكّ و ترديد را از بين مى برد (و بهمين جهت مؤمن واقعى بى درنگ بدستور خدا و رسول و اوصياء آن حضرت رفتار مى نمايد)
(6) و گواهى مى دهم كه معبود بسزا نيست جز خداى يگانه كه شريك ندارد، و گواهى مى دهيم كه محمّد، صلى اللَّه عليه و آله، بنده و فرستاده او است، و اين دو گواهى (از روى صميم قلب و خلوص نيّت) گفتار (نيكو) و كردار (پسنديده) را اوج مى دهند (و در درگاه الهىّ به مورد قبول مى گذارند، و قبولى عبادت قولىّ و فعلىّ هم موكول به گفتن و ايمان باين دو اصل مسلّم است) كفّه ميزانى كه شهادتين را در آن مى نهند سبك نمى شود (با ايمان باين دو گواهى از بعضى اعمال اهمال شده صرف نظر مى نمايند) و كفّه ميزانى كه شهادتين را از آن بردارند سنگين نمى گردد (بى ايمانى باين دو گواهى هيچيك از اعمال پذيرفته نيست).


(7) بندگان خدا شما را سفارش ميكنم بتقوى و ترس از خدا كه آن تقوى توشه (سفر آخرت) و پناه (از عذاب) است، توشه اى است كه (دارنده اش را بمنزل) مى رساند، و پناهى است كه (از سختيها) مى رهاند،
(8) شنواننده ترين دعوت كننده (رسول اكرم) مردم را بآن دعوت فرمود، و بهترين درك كننده (امام عليه السّلام) آنرا درك كرد (و بآن عمل نمود) پس دعوت كننده آنرا شنوانيد، و درك كننده آن رستگار گرديد.
(9) بندگان خدا، تقوى و ترس از خدا و دوستان خدا را از ارتكاب حرام باز مى دارد، و خوف و ترس (از عذاب را) در دلهاشان قرار مى دهد، بطوريكه آنان را در شبها (براى نماز) بيدار و در شدّت گرمى روزها (براى روزه) تشنه نگاه مى دارد، پس آسايش (آخرت) را برنج (دنيا) و سيرابى (آنروز) را به تشنگى (امروز) تبديل نمودند، و مرگ را نزديك دانسته بانجام عمل نيكو شتافتند، و آرزو را دروغ پنداشته بسر رسيدن عمر را در نظر گرفتند.


(10) پس دنيا سراى نابود شدنى و رنج و تغيير حالات و عبرتها است: و از جمله اسباب فناء و نيستى آنست كه روزگار (براى نابود كردن) تيرش را به چلّه كمان نهاده، تيرهاى آن بخطاء نمى رود، و زخمهايش مداوا نمى شود، تير مرگ را به زنده، و بيمارى را به تندرست، و سختى و ناجورى را به رستگار مى اندازد، خورنده اى است كه سير نمى شود، و نوشنده اى است كه عطش تمام نمى گردد.
(11) و از جمله اسباب رنج و سختى آنست كه مرد فراهم ميكند چيزى را كه نمى خورد، و بناء ميكند آنچه كه در آن سكونت نمى نمايد، پس بجانب خدا مى رود (از دنيا  رخت بر مى بندد) نه مالى برداشته و نه بناء و ساختمانى همراه برده (با دست تهى و بى خانمان و حسرت جاودان كوچ ميكند).
(12) و از جمله اسباب تغيير حالات آنست كه مى بينى شخصى را كه به (فقر و پريشانى) او رحم مى كردند (اكنون به خوشى و توانگرى او) غبطه مى برند، و ديگرى را كه به (فراوانى نعمت و ثروت) او غبطه مى بردند (اكنون بذلّت و بيچارگيش) رحم مى نمايند، نيست اين ترحّم مگر بجهت نعمتى كه (از چنگ او) رفته، و سختى (بجاى آن) رسيده.
(13) و از جمله اسباب عبرتها آن است كه مردى (پس از صرف عمر و رنج بسيار) نزديك ميشود كه به آرزوى خود برسد، رسيدن مرگ نوميدش مى گرداند، پس نه آرزويى دريافته ميشود (تا كامرانى كند) و نه آن مرد (از چنگ مرگ) رها مى گردد (تا بهر حال و اگر چه بنا اميدى زندگانى نمايد)
(14) سبحان اللّه (شگفتا) چيست كه سرور و خوشى آن فريبنده است (بطوريكه خواهان خود را از طاعت و بندگى باز مى دارد) و سيرآبيش سبب تشنگى (در آخرت) و سايه اش موجب گرمى (دوزخ) است نه آينده (مرگ) ردّ ميشود، و نه گذشته (از دست رفته) باز مى گردد (تا كارى انجام دهد).
(15) سبحان اللّه (شگفتا) چه بسيار نزديكست زنده به مرده براى ملحق شدن باو، و چه بسيار دور است مرده از زنده براى جدائى هميشگى از او (چون هر زنده اى بزودى مى ميرد، و هر كه مرد هرگز باز نمى گردد، پس از اينرو زنده به مرده بسيار نزديك و مرده به زنده بسيار دور است).


(16) نيست چيزى پليدتر از بدى (در دنيا) مگر عذابى كه بر آن مترتّب مى گردد، و نيست چيزى خوبتر از نيكوئى (در دنيا) مگر پاداشى كه (در آخرت) براى آن مقرّر شده،
(17) و شنيدن هر چيزى از دنيا بزرگيش بيشتر است از ديدن آن، و ديدن هر چيزى از آخرت مهمّتر است از شنيدنش، پس شنيدن (احوال آخرت) و از غيب و پنهانى  (بوسيله پيغمبر و امام) خبر گرفتن شما را كفايت ميكند از ديدن،
(18) و بدانيد آنچه از دنيا كم برسد و در آخرت زياد باشد بهتر است از آنچه در آخرت كم باشد و در دنيا زياد (چشم پوشى از درهم و دينار حرام كه پاداش آن بهشت جاودان است بهتر است از جمع آورى با كيفر عذاب ابدىّ) پس بسا كم شده اى كه سودمند است و بساز ياد شده اى كه زيان آور است،
(19) آنچه كه مأمور شده ايد بآن فراختر و آسانتر است از آنچه نهى و باز داشته شده ايد از آن، و آنچه كه براى شما حلال گشته بيشتر است از آنچه كه حرام گرديده، پس رها كنيد اندك را براى بسيار، و واگذاريد تنگ و دشوار را براى فراخ و آسان.


(20) (براى بدست آوردن متاع دنيا اين همه كوشش نكنيد، زيرا) روزى شما ضمانت شده (حتما بشما خواهد رسيد) و بعمل صالح (عبادت خالق و خدمت بخلق) مأمور گشته ايد، پس طلب روزى ضمانت شده نبايد اولى باشد از بجا آوردن عمل صالح كه بر شما واجب گرديده، با اينكه سوگند بخدا شكّ و ترديد (در دين و عقايدتان) وارد شده و يقين و باور (تان) متزلزل گشته بطوريكه گويا آنچه (طلب روزى) كه براى شما ضمانت شده واجب گرديده، و آنچه (بجا آوردن عمل صالح) كه بشما واجب بوده ساقط گشته،
(21) پس بعمل (عبادت و خدمت) بشتابيد، و از مرگ ناگهانى بترسيد، زيرا اميدى به بازگشت عمر نيست چنانكه به بازگشت روزى اميد هست (پس تقصير در عمل و صرف عمر در طلب روزى خطاء است) آنچه از روزى امروز فوت شود اميد به افزونى فردا هست، و آنچه ديروز از عمر فوت گرديد اميد به بازگشت امروز نبوده است،
(22) اميدوارى با آينده (روزى) است، و نوميدى با گذشته (عمر) است، پس (در قرآن كريم سوره 3 آیه 102 مى فرمايد:) "اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ" يعنى از عذاب الهىّ بترسيد و پرهيزكار باشيد پرهيزكارى كه سزاوار او است، و نميريد مگر اينكه مسلمان باشيد (بدستور خدا و رسول رفتار نمائيد تا مسلمان بميريد).

ستايش مخصوص خداوندى است که حمد را به نعمت، ونعمت را به شکر پيوند داد، او را بر نعمتهايش ستايش مى کنيم آن گونه که بر بلاهايش، و از او در برابر اين نفوس سست و تنبل که در انجام اوامرش کندى مى کنند و در ارتکاب نواهيش سرعت دارند، يارى مى طلبيم، و از گناهانى که علم او به آنها احاطه دارد و کتاب او (نامه اعمال ما) آنها را شماره کرده، آمرزش مى طلبيم، همان علمى که در هيچ موردى قصورى ندارد و کتابى که چيزى را فروگذار نمى کند.

و به او ايمان داريم همچون کسى که اسرار نهانى را با چشم مشاهده مى کند، و در کنار آنچه وعده داده شده (از معاد و رستاخيز) ايستاده و آگاهى دارد، ايمانى که اخلاص آن شرک را نفى مى کند و يقين آن شک و ترديد را مى زدايد، و شهادت مى دهيم که معبودى جز خداوند نيست، يگانه است و همتايى ندارد و محمّد (صلّى الله عليه و آله و سلم) بنده و فرستاده اوست، شهادتى که سخن را بالا مى برد و عمل را به پيشگاه خدا و مرحله قبول مى رساند، شهادتى که در هر ميزانى گذاشته شود سبک نخواهد بود و از هر ميزانى برگرفته شود سنگين نمى گردد!


اى بندگان خدا! شما را به تقوا سفارش مى کنم، که هم زاد و توشه (سفر آخرت) است و هم پناهگاه (در برابر عذاب الهى)، زاد و توشه اى که انسان را به مقصد مى رساند، و پناهگاهى که او را (از خطرات) رهايى مى بخشد. دعوت کننده اى که سخنانش از همه مؤثرتر است به سوى آن دعوت کرده (خداوند و پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) و همه انبيا و اوليا) و بهترين حافظ (همه عالمان دينى و پرهيزگاران)، آن را نگهدارى و پاسدارى نموده است، اين دعوت کننده به تقوا، دعوت خويش را به گوش همگان رسانيده، و پاسدار آن، در کار خود پيروز بوده است.

اى بندگان خدا! (بدانيد) تقواى الهى دوستان خدا را از ارتکاب گناهان باز داشته، و قلوبشان را قرين خوف و خشيّت ساخته، تا آن جا که شبهايشان را بيدار، و روزهايشان را گرم و سوزان کرده است، آنها (شب زنده دارند و روزه دار)، مشقت را به جاى استراحت و تشنگى را به جاى سيرابى پذيرفته اند، سرآمد زندگى را نزديک مى دانند، از اين رو در انجام اعمال نيک شتاب دارند و آرزوهاى دور و دراز را دروغ مى شمرند، از اين رو همواره پايان زندگى و مرگ را در نظر دارند.


(آگاه باشيد) دنيا سراى فنا، مشقت، دگرگونى و عبرت است. از نشانه هاى فناى آن، اين است که اين جهان همچون تيرانداز ماهرى است که کمان را آماده ساخته (هرگز) تيرهايش به خطا نمى رود، و مجروحانش بهبودى نمى يابند. زندگان را هدف تيرهاى مرگ و تندرستان را هدف بيمارى، و نجات يافتگان را هدف هلاکت قرار مى دهد. دنيا خورنده اى است که هرگز از خوردن (انسان ها) سير نمى شود و نوشنده اى است که (از نوشيدن خون بشر) هيچ گاه عطش او فرو نمى نشيند.

و از نشانه هاى درد و رنج دنيا اين است که انسان اموالى را گردآورى مى کند که هرگز نمى تواند آن را بخورد و مصرف کند، و بناهايى مى سازد که هيچ گاه در آن ساکن نمى شود، سپس از اين جهان به سوى خدا مى رود در حالى که نه مالى با خود مى برد و نه خانه اى را همراه خويش منتقل مى سازد.

و از نشانه هاى دگرگونى آن، اين است که آن کس که روزى مورد ترحم مردم بوده است روز ديگر مورد غبطه آنها واقع مى شود، و آن کس که مورد غبطه بود مورد ترحم قرار مى گيرد، و اين نيست مگر به خاطر زوال سريع نعمت ها و نزول ناگهانى بلاها.

و از نشانه هاى عبرت انگيز بودن آن، اين است که انسان در حالى که نزديک است به آرزوهايش برسد ناگهان اجلش فرا مى رسد و اميدش را قطع مى کند، نه او به آرزو رسيده و نه آنچه مورد آرزوى اوست بقايى دارد.
سُبْحَانَ اللهِ چه کمياب است سرور و نشاط در اين دنيا ! و چه تشنگى زاست سيراب شدنش، و چه زود سايه هايش از ميان مى رود. نه آنچه قرار است رخ دهد، قابل پيشگيرى است و نه آنچه گذشته است باز مى گردد.
سُبْحَانَ اللهِ چقدر زندگان به مردگان نزديکند چرا که به زودى به آنها ملحق مى شوند و چقدر مردگان از زندگان دورند، زيرا براى هميشه از آنها جدا شده اند !


(بدانيد !) چيزى بدتر از «شرّ» نيست مگر کيفر آن، و چيزى بهتر از «نيکى» نيست مگر پاداش آن، و همه چيز دنيا «شنيدنش» مهمتر از «ديدن» آن است در حالى که همه چيز آخرت «ديدنش» از «شنيدنش» مهمتر است. حال که چنين است مى بايست شنيدن (حقايق مربوط به آخرت به وسيله پيامبران و اولياء الله) شما را از ديدن و خبرهاى آنان از مشاهده حقايق پنهانى بى نياز سازد.

بدانيد! آنچه از دنيا کاسته شود و به آخرت افزوده گردد بهتر است از آنچه از آخرت کم شود و به دنيا افزوده گردد، چه بسا کاستيها که سود به همراه دارد و چه بسا افزايشها که زيانبار است.

آنچه به آن مأمور شده ايد (و براى شما مجاز است) از آنچه از آن نهى شده ايد گسترده تر است و آنچه براى شما حلال است بيشتر از آن است که بر شما حرام شده، پس کم را به خاطر زياد ترک گوييد و محدود را به خاطر آنچه گسترده است رها سازيد.


(بدانيد!) خداوند روزى را براى شما تضمين کرده و شما را به انجام (واجبات) امر فرموده، بنابراين نبايد نسبت به آنچه براى شما تضمين شده در برابر آنچه بر شما واجب شده است کوشاتر باشيد، به خدا سوگند آن چنان (در اين موضوع براى مردم) شک و ترديد با يقين به هم آميخته که گويى آنچه تضمين شده (يعنى تحصيل رزق) بر شما فرض شده است، و آنچه واجب گرديده (يعنى انجام اوامر الهى) از شما برداشته شده است.

پس در عمل (به نيکى ها) مبادرت ورزيد و از فرارسيدن ناگهانى سرآمد عمر بترسيد، زيرا اميدى به بازگشت «عمر» نيست، آن گونه که اميد به بازگشت «روزى» مى باشد، آنچه امروز از روزيها از دست مى رود ممکن است فردا به دست آيد ولى آنچه ديروز از عمر گذشته است امروز اميدى به بازگشتش نيست. (آرى) اميد به آينده است و نوميدى از گذشته، «بنابراين آن چنان که شايسته است تقواى الهى را پيشه کنيد و کارى کنيد که جز با ايمان از دنيا نرويد».