ترجمه خطبه 115 نهج البلاغه

و من خطبة له (علیه السلام) في الاستسقاء: اللَّهُمَّ قَدِ انْصَاحَتْ جِبَالُنَا وَ اغْبَرَّتْ أَرْضُنَا وَ هَامَتْ دَوَابُّنَا وَ تَحَيَّرَتْ فِي مَرَابِضِهَا وَ عَجَّتْ عَجِيجَ الثَّكَالَى عَلَى أَوْلَادِهَا وَ مَلَّتِ التَّرَدُّدَ فِي مَرَاتِعِهَا وَ الْحَنِينَ إِلَى مَوَارِدِهَا، اللَّهُمَّ فَارْحَمْ أَنِينَ الْآنَّةِ وَ حَنِينَ الْحَانَّةِ، اللَّهُمَّ فَارْحَمْ حَيْرَتَهَا فِي مَذَاهِبِهَا وَ أَنِينَهَا فِي مَوَالِجِهَا. اللَّهُمَّ خَرَجْنَا إِلَيْكَ حِينَ اعْتَكَرَتْ عَلَيْنَا حَدَابِيرُ السِّنِينَ وَ أَخْلَفَتْنَا مَخَايِلُ الْجُودِ فَكُنْتَ الرَّجَاءَ لِلْمُبْتَئِسِ وَ الْبَلَاغَ لِلْمُلْتَمِسِ، نَدْعُوكَ حِينَ قَنَطَ الْأَنَامُ وَ مُنِعَ الْغَمَامُ وَ هَلَكَ السَّوَامُ أَلَّا تُؤَاخِذَنَا بِأَعْمَالِنَا وَ لَا تَأْخُذَنَا بِذُنُوبِنَا، وَ انْشُرْ عَلَيْنَا رَحْمَتَكَ بِالسَّحَابِ الْمُنْبَعِقِ وَ الرَّبِيعِ الْمُغْدِقِ وَ النَّبَاتِ الْمُونِقِ سَحّاً وَابِلًا تُحْيِي بِهِ مَا قَدْ مَاتَ وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ. اللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْكَ مُحْيِيَةً مُرْوِيَةً تَامَّةً عَامَّةً طَيِّبَةً مُبَارَكَةً هَنِيئَةً [مَريِئَةً] مَرِيعَةً زَاك...

ترجمه: محمد دشتی (ره)

در خواستن باران از خدا؛ در شهر كوفه ايراد فرمود

دعا براى طلب باران

خداوندا كوه هاى ما از بى آبى شكاف خورده و زمين ما غبار آلود و دام هاى ما در آغل هاى خود سرگردانند و چون زن بچّه مرده فرياد مى كشند، و از رفت و آمد بى حاصل به سوى چراگاه ها و آبشخورها، خسته شده اند.

بار خدايا بر ناله گوسفندان و فرياد و آه شتران ماده رحمت آور، خدايا به سرگردانى آنها در راه ها و ناله هايشان در خوابگاه ها رحمت آور.

بار خدايا هنگامى به سوى تو بيرون آمديم كه خشكسالى پياپى هجوم آورده، و ابرهاى پر باران از ما پشت كرده و خشك و نامهربان بدون بارش قطره اى باران گذشتند.

خدايا تو اميد هر بيچاره و حل كننده مشكلات هر طلب كننده مى باشى، خدايا تو را مى خوانيم، در اين هنگام كه همه نا اميد شده اند، و ابر رحمت بر ما نمى بارد و حيوانات ما نابود گرديدند، ما را به كردار ما عذاب نكنى، و به گناهان ما كيفر ندهى.

خدايا رحمت خود را با ابر پر باران و بهار پر آب و گياهان خوش منظر شاداب بر ما نازل فرما، بارانى درشت قطره بر ما فرو فرست كه مردگان را زنده و آنچه از دست ما رفته به ما باز گرداند.(1)

خدايا ما را با بارانى سيراب كن كه زنده كننده، سيراب سازنده، فراگير و به همه جا رونده، پاكيزه و با بركت، گوارا و پر نعمت، گياه آن بسيار، شاخه هاى آن به بار نشسته و برگ هايش تازه و آب دار باشد تا با چنان بارانى بنده ناتوان را توان بخشى، و شهرهاى مرده ات را زنده سازى.

خدايا بارانى ده كه بسيار ببارد تا زمين هاى بلند ما پر گياه شود، و در زمين هاى پست روان گردد و نعمت هاى فراوان در اطراف ما گسترش يابد، تا با آن ميوه هاى ما بسيار، گلّه هاى ما زنده و فراوان، و سرزمينهاى دورتر از ما نيز بهرمند گردند، و روستاهاى ما از آن نيرومند شوند. اينها همه از بركات گسترده و بخشش هاى فراوان تو باشد كه بر سرزمين هاى فقر زده و حيوانات وحشى ما نازل مى گردد.

خداوندا بارانى ده دانه درشت كه پياپى براى سيراب شدن گياهان ما ببارد، چنانكه قطرات آن يكديگر را برانند، و دانه هاى آن به شدّت برهم كوبيده شوند، نه رعد و برقى بى باران، و ابرى بى ثمر، و كوچك و پراكنده، و نه دانه هاى ريز باران همراه با بادهاى سرد.

خدايا بارانى پر آب فرو فرست كه قحطى زدگان به نعمت هاى فراوان رسند و آثار خشكسالى از ميان برود كه همانا، تويى خداوندى كه پس از نا اميد شدن مردم باران را فرو مى فرستى و رحمت خود را همه جا گسترش مى دهى و تويى سرپرست نظام آفرينش كه به ستودن سزاوارى.

سید رضی مى گويد: («انصاحت جبالنا» يعنى كوهها بر اثر خشكى از هم شكافته است، و «انصاح الثّوب» وقتى گفته مى شود كه لباس از هم شكافته باشد «انصاح النّبت و صاح و صوح» به هنگامى كه گياه خشك گردد مى گويند و همه اين چند واژه به يك معنا است. و جمله «و هامت دوابّنا» از ماده «هيام» به معنى عطش است. و «حدابير السنين» جمع «حدبار» به معناى شترى است كه بر اثر راه رفتن ناتوان شده است. امام (علیه السلام) سال هاى قحطى را به چنين شترى تشبيه كرده است. «ذو الرمه» شاعر مى گويد:

حدا بير ما تنفكّ الّا مناخة على            الخسف او نرمى بها بلدا قفرا

شتران ناتوانى كه هيچ گاه از هم جدا نمى گردند جز در خوابگاه ها يا اينكه آنها را در محيطهاى بى آب و علف قرار دهند.

و جمله ((ولاقزع ربابها)) یعنی از قطعات کوچک و پراکنده اَبر نباشد و جمله ((ولا شفان ذهابها)) در تقدیر ((ولا ذات شفان ذهابها)) است ((شفان)) به معنی باد سرد و ((ذهاب)) به معنی باران های نرم می باشد. و کلمه ((ذات)) حذف گردید، زیرا شنونده به آن آگاه بود).


  1. با طرح این حقیقت که زنده کننده خداست، علم بیوژِنسیز Biogenesis را تأیید می کند که زنده از زنده و حیات از حیات پدید می آید و از مادّه، خود به خود چیزی به وجود نخواهد آمد، مثل وجود کِرم در سیب انگل های کرم در شکوفه ها مانده اند و رشد کردند و سپس تبدیل به کرم شده اند.
اعتقادی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

خطبه اى از آن حضرت (ع) در طلب باران:

بار خدايا، كوههاى ما از خشكى شكافته و زمين ما تيره شده. ستورانمان تشنه اند و در آغلهاى خود سرگشته اند. همانند مادران فرزند مرده مى نالند. از آمد و شدهاى بيهوده به چراگاهها ملول شده اند و از اشتياق به آبشخورها به ستوه آمده اند.

بار خدايا، ترحم فرماى به ناله گوسفندان و شوق ماده شتران به آبشخورها. بار خدايا، ترحم فرماى به سرگشتگى آنها، آن گاه كه در راه مى روند و به ناله هايشان، آن گاه كه به آغلهايشان در مى آيند.

بار خدايا، بيرون آمده ايم به سوى تو، هنگامى كه خشكسالى چونان اشترى لاغر بر سر ما آمده. و ابرهاى بارانزاى نه بدان گونه اند كه مى نمايند. اى خداوند، تويى اميد دردمندان و چاره ساز خواهندگان. در هنگامى كه مردمان نوميد شده اند و ابر، باران خود را باز داشته و چرندگان هلاك شده اند تو را مى خوانيم.

بار خدايا كه ما را به اعمالمان مؤاخذت نفرمايى و به گناهانمان مگيرى. رحمت خود را با ابرهاى بارنده ات و بهار پربارانت و روييدنيهاى شادى افزايت بر ما ارزانى دار. از تو بارانى درشت و تندبار مى خواهيم تا آنها را كه مرده اند زنده سازى و آنچه را كه از دست رفته است تدارك فرمايى.

تفسير الفاظ غريب در اين خطبه:

سید رضی می گوید: سخن آن حضرت (ع) كه مى فرمايد: «انصاحت جبالنا»، يعنى، كوهها از خشكى شكافته شدند. «انصاح الثوب»، يعنى، جامه پاره شد. «انصاح النّبت» و (صاح و صوّح) يعنى گياه خشك گرديد. «هامت دوابّنا»، يعنى، چارپايان تشنه شدند. «هيام» به معنى عطش است. «حدابير السنين»: حدابير جمع حدبار است و آن ناقه اى است كه به سبب راه رفتن بسيار لاغر شده باشد. قحط سال را به آن تشبيه كرده. ذو الرّمة گويد:
         حدابير ما تنفكّ الّا مناخة            على الخسف او نرمى بها بلدا قفرا
معنى بيت: ماده شترانى لاغر و ناتوان، همواره در خوابگاه خفته يا آنها را به بلادى خشك مى رانيم.


اى خداوند، بارانى از تو مى خواهيم جانبخش و سيراب كننده كه همه را در بر گيرد و به همه جاى برسد. بارانى پاكيزه، بركت دهنده، گوارا و پر نعمت، كه گياهش بسيار بود و شاخه هايش پربار و برگهايش تر و تازه كه بدان بندگان ناتوانت را تن و توش دهى و بلاد مرده ات را زنده گردانى.

بار خدايا، بارانى عطا كن تا زمينهاى بلند پر علف شوند و در زمينهاى پست آب روان گردد و پيرامون ما سبز و خرم شود و ميوه هايمان فراوان گردد و ستورانمان به راحت رسند و مردمان دور از ما نيز از آن تمتع برند و صحراها و مزارع آفتاب زده، از آن بهره مند گردند. از بركات واسعه خود و از عطاياى سرشارت بر بندگان بيچاره ات و وحشيانى، كه در صحراها رها شده اند، بخشش فرماى.

بر ما ببار بارانى كه زمين را سيراب كند، پى در پى ببارد و فراوان ببارد، به گونه اى كه قطره هايش بر هم آيد و دنباله اش بريده نشود. ابرى كه برقش باران در پى داشته باشد نه ابر بى باران كه افق را پوشد و نه ابر سفيد كم باران و همراه با بادهاى سرد، تا قحطى زدگان با گياه فراوانش فراخ نعمت شوند. و به بركت آن رنجديدگان به راحت رسند. تو باران را وقتى مى فرستى كه مردمان نوميدند و رحمت خود بر همگان مى پراكنى. تويى ياور ما و درخور ستايش.

سید رضی مى گويد: «لا قزع ربابها»: قزع، قطعه هاى كوچك و پراكنده ابر است. «و لا شفان ذهابها»: در اصل «ذات شفان...» بوده «شفان»، باد سرد است و «ذهاب» بارانهاى نرم است و «ذات» را به سبب آنكه شنونده بدان آگاه است حذف كرده اند.

از خطبه هاى آن حضرت است در طلب باران:

بار خدايا، كوههاى ما از بى آبى شكافته، زمين ما را غبار گرفته، چهارپايان ما به شدّت تشنه اند، و در آغلهاى خود سرگشته، و چون مادران فرزند مرده ناله مى كنند، و از رفت و آمد به چراگاه ها و ميل به آب گاههاى خود ملول و خسته اند.

خداوندا، به ناله گوسپندان، و به فرياد شتران رحم كن. الها، به سرگردانى چهارپايان در گذرگاه ها، و فرياد آنان در خوابگاهشان ترحّم فرما. خداوندا، وقتى به سوى تو بيرون آمديم كه سالهاى قحطى و خشكسالى به ما رو آورده، و ابرهاى باران دار به ما پشت كرده، و تو اميد هر غم زده اى، و بر آورنده حاجت هر حاجتمند.

در اين زمان كه مردم ما نا اميدند، و ابرها باران نداده اند، و چرندگان از بين رفته اند، از تو مى خواهيم كه ما را به اعمال زشتمان مؤاخذه نكنى، و به گناهانمان نگيرى. الهى، با ابر پرباران، و بهار پر آب، و گياه شاداب سفره رحمتت را بر ما بگستران، از باران دانه درشت خود كه زمين مرده را به آن زنده كنى، و آنچه را از بين رفته به ما برگردانى بر ما بباران.

تفسير لغات نامأنوس اين خطبه:

سید رضی مى گويد: «انصاحت جبالنا»: كوهها بر اثر خشكسالى از هم شكافته شد، عرب گويد: «انصاح الثّوب» وقتى جامه شكافته شود. و نيز گفته مى شود: «انصاح النّبت، و صاح و صوّح» زمانى كه گياه پژمرده و خشكيده. و گفتار آن حضرت: «و هامت دوابّنا» يعنى چهار پايان تشنه شدند، و «هيام» به معنى تشنگى است. «حدابير السّنين» حدابير جمع «حدبار» به معناى شترى است كه طى سفر آن را لاغر كرده، حضرت خشكسالى را به آن شتر مثل زده است. ذو الرّمّة يكى از شعراى عرب گفته: «شترهايى كه از شدت راه نوردى لاغر شده و پيوسته در خوابگاه گرسنگى خفته اند، يا اينكه آنها را در مناطق بى آب ببريم».


الهى، بارانى زنده كننده و سيراب كننده، كامل و همگانى، پاكيزه و مبارك، خوش نوش و روياننده بر ما فرو فرست. بارانى كه گياهش نمو كند، شاخه درختش ميوه دهد، برگش شاداب باشد، كه بندگان ناتوانت را بدان توان دهى، و شهرهاى مرده قحطى زده ات را زنده گردانى.

خداوندا، از تو آبى مى خواهم كه به وسيله آن زمين هاى بلند ما پرگياه شود، و در زمين هاى پست ما جارى گردد، و اطراف و نواحى ما به فراخ سالى رسند، ميوه هاى ما فراوان گردند، و چهار پايان ما زندگى خوشى يابند، و خيرش به مردم دور از دسترس ما رسد، و جاهايى كه هميشه گرم و سوزان است از آن استفاده كنند، از بركات گسترده و عطاى بى شمارت كه بر جنبندگان نيازمند، و وحشى هاى رها شده در بيابان مى فرستى.

و بر ما بارانى درشت و بى وقفه فرست، بارانى كه دانه هايش يكديگر را برانند، و به شدّت به هم برخورد كنند، نه رعد و برقى بى باران، و نه ابرى بى نتيجه، و نه ابرهاى سپيد پراكنده، و نه قطره هاى ريز همراه با باد سرد، بلكه بارانى كه قحطى زدگان از آن به نعمت بسيار رسند، و از بركت آن باران گرفتاران به خشكسالى زنده شوند، كه تويى آن خداوندى كه پس از نوميدى مردم باران فرستى، و رحمتت را بر همه گسترش دهى، و تويى سرپرست ستوده خصال.

سید رضی مى گويد: «و لا قزع ربابها»: قزع قطعه هاى ابر پراكنده است. «و لا شفان ذهابها» تقدير آن «و لا ذات شفان ذهابها» مى باشد، و «شفان» باد سرد است و «ذهاب» بارانهاى كم است. آن حضرت لفظ «ذات» را از جمله انداخته به خاطر آگاهى شنونده نسبت به آن.

و از خطبه هاى آن حضرت است در خواستن باران:

خدايا كوههاى ما كفيده است، و زمين ما تيره رنگ گرديده، و چارپايانمان تشنه اند، و در آغلهاى خود سرگردانند، و چون زن بچّه مرده فرياد كنانند. ملول از آنكه به چراگاهها آيند و روند، آرزوشان نه، كه به آبشخورهاشان در شوند. خدايا رحمت آر بر ناله گوسفندان، و فرياد ماده اشتران. خدايا رحمت آر بر سرگردانى آنان به هنگام رفتنشان و ناله شان به هنگام در شدنشان.

خدايا هنگامى به سوى تو بيرون شديم، كه خشكسالى پياپى بر ما رسيد، و ابرهامان كه باراندار مى نمود، به خشك ابر مبدّل گرديد. پس تو دردمند را اميد دهنده اى، و خواهنده را بسنده. خدايا تو را مى خوانيم -هنگامى كه مردم نوميدند، و ابر رحمت بازداشته، و چرندگان تباه شده- كه ما را به كردارمان مگيرى، و به گناهانمان عقوبت مفرمايى.

و رحمت خود را بر ما بگستران به ابر بسيار باران، و بهار پر آب، و گياه خوشنماى شاداب، بارانى درشت قطره كه زنده سازى بدان، آنچه مرده است، و بازگردانى بدان، آنچه از دست شده است.

سید رضی مى گويد: [گفته آن حضرت عليه السلام: «انصاحت جبالنا» يعنى: شكافته شد از خشكسالى، و گويند: «انصاح الثّوب» يعنى: جامه پاره گرديد، «انصاح النّبت» و «صاح و صوّح»: رستنى پژمرده و خشك شد. «هامت دوابّنا» يعنى: تشنه شدند، و «هيام» تشنگى است. «حدابير السّنين»: جمع «حدبار»، و آن مادّه شترى است كه راه رفتن، آن را لاغر كرده باشد. امام سال را، كه قحطى در آن فراوان گرديده، بدان تشبيه كرده. «ذو الرّمه» گفته است: «ماده شتران لاغرى كه پيوسته از كوفتگى و لاغرى در خوابگاه خفته اند، و يا آنها را به زمين خشك و بى آب و علف مى رانيم.»


خدايا بارانى ده: زنده كننده، سيراب سازنده، فراگير و به همه جا رسنده، پاكيزه و با بركت، گوارا و فراخ نعمت، گياه آن بسيار، شاخه هايش به بار، برگهايش تازه و آبدار.

تابنده ناتوانت را بدان توان دهى، و شهرهاى مرده ات را جان دهى. خدايا بارانى ده كه ببارد، و زمينهاى بلند ما بدان گياه آرد، و در زمينهاى پست آب روان گردد، و پيرامون ما نعمت فراوان گردد. ميوه هاى ما را بسيار گرداند، و گله هاى ما بدان، زنده ماندن تواند. دور دست هامان از آن سود يابند، و پيرامونيان ما بدان نيرو گيرند، از بركتهايت كه همه را فراگير است، و بخششهاى بسيارت كه خاصّ آفريده هاى فقير است، و بر جانورهاى واگذاشته كه كس تيمار آنها را نداشته، و بر ما فرود آر بارانى سيراب كننده، ريزان و پيوسته، و هر قطره از آن بر قطره ديگر جسته، بارانى، كه نه برق آن بى آبى باشد، و نه ابرش بى باران. ابرها بى باد سرد و بارانش ريزان، تا گرفتاران خشكسالى از باريدن آن، گياه فراوان يابند، و قحطى زدگان به بركتش زنده گردند، كه همانا، تو آنى كه پس از نوميد شدن مردمان، باران مى بارانى، و رحمت خويش مى گسترانى، و تو يارى و مددكار، و ستوده و به ستودن سزاوار.

سید رضی مى گويد: و گفته حضرت: «لا قزع ربابها»: قزع پاره هاى كوچك ابر، جدا از يكديگر است. «و لا شفّان ذهابها»: تقدير آن «و لا ذات شفّان ذهابها»، «شفّان» باد سرد است و «ذهاب» بارانهاى نرم، و كلمه (ذات) را به خاطر واضح بودن آن بر شنونده، حذف كرده است.

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است كه هنگام طلب باران فرموده:
(1) بار خدايا كوههاى ما شكافته و خشك مانده، و زمينهاى ما گرد آلود شده، و چهار پايان ما بسيار تشنه اند كه در خوابگاهاشان حيران و سرگردان ناله ميكنند مانند ناله مادران در مصيبت فرزندانشان، و از آمد و رفت در چراگاهها و آبخورهاشان و اشتياق به آب خسته و ملول شدند.
(2) بار خدايا به ناله ناله كنندگان و اشتياق آرزومندان رحم فرما.
(3) بار خدايا بسر گردانى چهارپايان در گذرگاهاشان و ناله آنها در خوابگاهاشان (كه علفى نمى يابند) رحم نما (چون گرسنگى و تشنگى و سختيهاى چهار پايان و همه جانداران نزد خداى تعالى اهميّت دارد از اين جهت امام عليه السّلام به هنگام درخواست باران آنها را وسيله قرار داده است)
(4) بار خدايا (از خانه هاى خود) به اميد فضل و كرم تو بيرون آمديم هنگاميكه سالهاى قحطى مانند شترهاى نزار بما رو آورد (ضعيف و ناتوان و گرفتار و بيچاره شديم) و ابرهائى كه احتمال باران داشت با ما مخالفت ورزيد (ابرها ظاهر مى شد و بيننده را اميد باران در دل مى انداخت ولى نمى باريد) پس تو اميد اندوهگين هستى، و حاجت درخواست كننده را بر مى آورى،
(5) در اين زمان كه مردم (از همه جا) نوميد بوده، و ابرها نباريده چرندگان هلاك گشته اند، تو را مى خوانيم (و از تو مى طلبيم) ما را به اعمال و كردار (زشت) و گناهانمان نگيرى
(6) و رحمتت را بر ما شامل گردانى به ابر پر باران و بهار پر ابر و گياه پر بركت شگفت آور، باران فراوان درشت دانه كه بآن آنچه مرده است (خشك شده) زنده نمائى، و آنچه (نعمت و فراوانى) كه از بين رفته باز گردانى.

سيّد رضىّ فرمايد: معنى سخنان شگفت آور در اين خطبه اينست: فرمايش آن حضرت عليه السّلام انصاحت جبالنا يعنى كوهها بر اثر خشكى از هم شكافته شد، گفته ميشود (عرب مى گويد): انصاح الثّوب چون جامه شكافته گردد، و نيز گفته ميشود: انصاح النّبت و صاح و صوّح چون گياه پژمرده و خشكيده. و فرمايش آن حضرت و هامت دوابّنا يعنى چهار پايان ما تشنه باشند، و هيام بمعنى تشنگى است. و فرمايش آن حضرت حدابير السّنين، حدابير جمع حدبار است بمعنى شترى كه راه نوردى لاغرش كرده، پس بآن شتر تشبيه فرموده سالى را كه خشكى و كم آبى در آن پديدار شود، ذو الرّمّة (يكى از شعراى عرب است) گفته:
         حدابير ما تنفكّ إلّا مناخة            على الخسف أو ترمى بها بلدا قفرا
يعنى آنها شترهايى هستند لاغر شده از راه نوردى، از هم جدا نمى شوند مگر در خوابگاه گرسنگى يا آنكه آنها را در شهرهاى بى آب و علف ببرند.


(7) بار خدايا از تو طلب آب مى كنيم، آب زنده سازنده، سير كننده، كامل، فراوان، نيكو، پر بركت، گوارا، گياه آور، كه گياهش نموّ كرده شاخه اش ميوه داده برگش تر و تازه باشد كه بندگان ناتوان خويش را از بدبختى رهائى دهى، و شهرهايت را كه مرده (قحطى ديده) زنده گردانى (نعمت را در آنها فراوان نمائى)
(8) بار خدايا آب از تو مى طلبيم كه بسبب آن زمينهاى بلند ما پر گياه گردد، و در زمينهاى نشيب ما (نهرها و جويها) جارى شود، و اطراف و جوانب ما (دهات و شهرها) بفراخ سالى برسند، و ميوه هاى ما فراوان گردد، و چهار پايان ما خوش گذرانند، و برسد به مردمان دور از ما، و استفاده كنند (سير آب گردند) مواضعى كه هميشه در آفتاب مى باشند (صحراء و مزارع) از بركات واسعه و كرمهاى بيشمارت بخشش نما بر آفريده شدگان نيازمندت، و بر حيوانات وحشىّ كه (در بيابان) رها كرده اى (و زاد و توشه ندارند)
(9) و بفرست بر ما بارانى كه زمين را تر كند (از خشكى برهاند) روان و پى در پى باشد، و بارانى كه باران ديگر را دفع نمايد (دانه آن به تندى دانه ديگر را بشويد و شتاب ببارد) بارانى كه برق آن نبارنده و ابر پهن آن در افق بى فايده و ابرهاى پراكنده اش سفيد و بارانهاى اندك آن با بادهاى سرد نباشد، تا اينكه بجهت فراوانى گياه آن قحطى زدگان فراخى (نعمت بسيار) بينند، و به بركت آن سختى كشيده ها آسايش يابند، زيرا تو باران را وقتى مى فرستى كه خلائق نوميدند، و رحمتت را (بر جهانيان) شامل مى گردانى، و تويى زمامدار و ستوده شده (باحسان).

سید رضی مى گويد: و فرمايش آن حضرت «و لا قزع رّبابها»: قزع پاره هاى كوچك ابر پراكنده است. و فرمايش آن حضرت «و لا شفّان ذهابها»: پس تقدير آن (لفظى كه در پنهان است) «و لا ذات شفّان ذهابها» مى باشد، و شفّان باد سرد است، و ذهاب بمعنى بارانهاى اندك، پس آن حضرت لفظ ذات را (در جمله و لا شفّان ذهابها) ساقط كرده است بجهت علم و اطّلاع شنونده بر آن.

بارالها! کوههاى ما از بى آبى از هم شکافته، زمين ما پر غبار و خشک و خالى از گياه شده، چهارپايان ما سخت تشنه گشته و در آغل هاى خويش سرگردانند، همچون مادران فرزند مرده، ناله سرداده واز رفت و آمد زياد به چراگاه ها و روى آوردن به آبگاهها (ونيافتن آب و علف) خسته شده اند.

بارخدايا! به ناله گوسفندان، و فرياد سوزناک شتران ما، رحم فرما!

بارالها! به سرگردانى آنها در راهها (از شدت گرسنگى و عطش) و ناله هاشان در آغل ها ترحم فرما!

خداوند! هنگامى به سوى تو بيرون آمديم که خشکسالى هاى پى در پى بر ما هجوم آورده، و ابرهاى پر باران به ما پشت کرده است. تو مايه اميد هر بيچاره، وحلاّل مشکلات هر طلب کننده اى، در اين هنگام که يأس و نوميدى بر مردم چيره گشته، و ابرها از باريدن بازداشته شده اند، و حيوانات بيابان رو به هلاکت مى روند، تو را مى خوانيم که ما را به اعمالمان مؤاخذه نکنى، و به گناهانمان مگيرى.

(بارالها!) رحمتت را به وسيله ابرهاى پرباران، و بهار پر آب و گياه، و گياهان  سرسبز و پر طراوت بر ما بگستران; بارانى دانه درشت بر ما نازل کن آن چنان که زمينهاى مرده را با آن زنده کنى و آنچه را از دست رفته به ما بازگردانى!


بارالها ! بارانى حيات بخش، سيراب کننده، کامل، همگانى پاکيزه، پربرکت، گوارا و خرّمى بخش از ناحيه خودت بر ما نازل فرما !، بارانى که گياهان پربرکت با شاخه هايى پر ثمر و برگهايى سرسبز و پر طراوت بروياند، آن گونه که بندگان ضعيفت را با آن توان بخشى وسرزمينهاى مرده را با آن زنده کنى.

خداوندا ! بارانى ده ! که تپّه ها و کوههاى بلند ما را پر گياه سازد، در دامنه ها و دشتها جارى گردد، و به تمامى سرزمين ما نعمت فراوان بخشد، ميوه ها با آن به ما روى آورد، چهارپايان ما با آن زندگى کنند، سرزمينهاى دورتر از ما نيز از آن بهره مند شوند، و روستاهاى ما از آن مدد گيرند (همه اينها را) از برکات وسيع و گسترده و عطاياى فراوان خويش بر بندگان فقير و حيوانات وحش بيابان عنايت فرما !

(خداوندا !) آسمانى مرطوب و پرباران، بارانى دانه درشت و پى درپى که قطرات آن بر اثر کثرت و شدّت، يکديگر را به پيش رانند و از خود دور سازند، نه رعد و برق بى باران و ابر بى ثمر، و نه ابرهاى کوچک پراکنده و نه دانه هاى ريز همراه بادهاى سرد.

(بارانى مرحمت کن که) قحطى زده گان به نعمت فراوان رسند و از برکت آن گرفتاران خشکسالى زنده گردند، زيرا تويى که بعد از نوميدى آنها باران را فرو مى فرستى و رحمتت را گسترش مى دهى وتو سرپرستى هستى شايسته ستايش !