ترجمه خطبه 116 نهج البلاغه

و من خطبة له (علیه السلام) و فيها ينصح أصحابه:

أَرْسَلَهُ دَاعِياً إِلَى الْحَقِّ وَ شَاهِداً عَلَى الْخَلْقِ فَبَلَّغَ رِسَالاتِ رَبِّهِ غَيْرَ وَانٍ وَ لَا مُقَصِّرٍ وَ جَاهَدَ فِي اللَّهِ أَعْدَاءَهُ غَيْرَ وَاهِنٍ وَ لَا مُعَذِّرٍ، إِمَامُ مَنِ اتَّقَى وَ بَصَرُ مَنِ اهْتَدَى.

وَ لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِيَ عَنْكُمْ غَيْبُهُ إذاً لَخَرَجْتُمْ إِلَى الصُّعُدَاتِ تَبْكُونَ عَلَى أَعْمَالِكُمْ وَ تَلْتَدِمُونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَرَكْتُمْ أَمْوَالَكُمْ لَا حَارِسَ لَهَا وَ لَا خَالِفَ عَلَيْهَا وَ لَهَمَّتْ كُلَّ امْرِئٍ مِنْكُمْ نَفْسُهُ لَا يَلْتَفِتُ إِلَى غَيْرِهَا، وَ لَكِنَّكُمْ نَسِيتُمْ مَا ذُكِّرْتُمْ وَ أَمِنْتُمْ مَا حُذِّرْتُمْ فَتَاهَ عَنْكُمْ رَأْيُكُمْ وَ تَشَتَّتَ عَلَيْكُمْ أَمْرُكُمْ.

وَ لَوَدِدْتُ أَنَّ اللَّهَ فَرَّقَ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ أَلْحَقَنِي بِمَنْ هُوَ أَحَقُّ بِي مِنْكُمْ قَوْمٌ وَ اللَّهِ مَيَامِينُ الرَّأْيِ مَرَاجِيحُ الْحِلْمِ مَقَاوِيلُ بِالْحَقِّ مَتَارِيكُ لِلْبَغْيِ، مَضَوْا قُدُماً عَلَى الطَّرِيقَةِ وَ أَوْجَفُوا عَلَى الْمَحَجَّةِ فَظَفِرُوا بِالْعُقْبَى الدَّائِمَةِ وَ الْكَرَامَةِ الْبَارِدَةِ.

أَمَا وَ اللَّهِ لَيُسَلَّطَنَّ عَلَيْكُمْ غُلَامُ ثَقِيفٍ الذَّيَّالُ الْمَيَّالُ يَأْكُلُ خَضِرَتَكُمْ وَ يُذِيبُ شَحْمَتَكُمْ، إِيهٍ أَبَا وَذَحَةَ.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

اين خطبه در شهر كوفه در سال 38 هجرى براى تشويق كوفيان به نبرد نهايى ايراد شد

1. ويژگى هاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله

خداوند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را فرستاد تا دعوت كننده به حق، و گواه اعمال خلق باشد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بدون سستى و كوتاهى، رسالت پروردگارش را رسانيد، و در راه خدا با دشمنانش بدون عذر تراشى جنگيد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيشواى پرهيزكاران، و روشنى بخش چشم هدايت شدگان است.

2. اندرز ياران

مردم اگر شما همانند من از آنچه بر شما پنهان است با خبر بوديد، از خانه ها كوچ مى كرديد، در بيابان ها سرگردان مى شديد، و بر كردارتان اشك مى ريختيد و چونان زنان مصيبت ديده بر سر و سينه مى زديد سرمايه خود را بدون نگهبان و جانشين رها مى كرديد و هر كدام از شما تنها به كار خود مى پرداختيد، و به ديگرى توجّهى نداشتيد.

افسوس، آنچه را به شما تذّكر دادند فراموش كرديد، و از آنچه شما را ترساندند، ايمن گشتيد گويا عقل از سرتان پريده، و كارهاى شما آشفته شده است.

3. تعريف يارانى كه به شهادت رسيدند

به خدا سوگند، دوست داشتم كه خدا ميان من و شما جدايى اندازد، و مرا به كسى كه نسبت به من سزاوارتر است ملحق فرمايد.

به خدا سوگند، آنان مردمى بودند، نيك انديش، ترجيح دهنده بردبارى، گويندگان حق، و ترك كنندگان ستم. پيش از ما به راه راست قدم گذاشته و شتابان رفتند و در به دست آوردن زندگى جاويدان آخرت و كرامت گوارا، پيروز شدند.

4. خبر از خونريزى و شكمبارگى حجّاج بن يوسف ثقفى

آگاه باشيد، به خدا سوگند پسركى از طايفه ثقيف (حجّاج بن يوسف) بر شما مسلّط مى گردد كه هوسباز و گردن كش و ستمگر است، سبزه زارهاى «اموال و داراييها» شما را مى چرد و چربى شما را آب مى كند. ابو وَذَحه: بس كن.(1)

(وَذَحه، نوعی سوسک است، چون ماجرایی با حَجّاج دارد، او را ((ابووذحه)) خطاب فرمود، که اینجا جای آوردن آن نیست. ((می گویند وَذَحَه، سوسک مخصوصی است حَجّاج را گزید که بدنش وَرَم کرد و مُرد)).)


  1. حجّاج بن یوسف ثقفی است که در سال 41 هجری متولّد شد و مرگ او در سال 95 هجری است.
اعتقادی سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

او را فرستاد كه مردم را به راه حق دعوت كند و بر خلق گواه باشد. او رسالت پروردگارش به جاى آورد. نه در آن سستى كرد و نه كوتاهى. در راه خدا با دشمنان خدا جهاد كرد، بى آنكه ناتوانى نشان دهد يا عذر و بهانه اى بياورد. پيشواى هر كسى است كه پرهيزگارى گزيند و ديده بيناى هر كسى است كه هدايت يابد.


و از اين خطبه:

اگر مى دانستيد چيزى را كه من مى دانم و غيب آن بر شما پوشيده است، سر به صحرا مى گذاشتيد و بر اعمال خود مى گريستيد، و بر سر و سينه خود مى زديد و اموالتان را رها مى كرديد و مى رفتيد، بى آنكه، نگهبانى يا كسى از سوى خود بر آن بگماريد و هر كس در انديشه خويش مى بود و به ديگرى نمى پرداخت.

ولى هر اندرز كه شما را داده بودند از ياد برديد و از هر چه شما را بر حذر داشته بودند، خود را ايمن يافتيد. پس، فكرتان سرگشته و كارتان پريشان گرديد. دوست دارم، كه خدا ميان من و شما جدايى افكند و مرا به كسانى ملحق سازد كه از شما به من سزاوارترند.

به خدا سوگند، كه مردمى بودند با انديشه هايى خجسته و نيكو و بردبارى بسيار كه سخن حق مى گفتند و از ستمگرى گريزان بودند. در راه راست پيش مى رفتند و طريق روشن را بشتاب مى سپردند. پس به جهان جاويد و نعمت گواراى خداوندى دست يافتند.


آگاه باشيد، به خدا سوگند، پسر قبيله ثقيف بر شما چيره خواهد شد. مردى متكبر است كه دامنكشان مى رود و از حق رويگردان است. همه داراييتان را چون حيوانى كه سبزه را بچرد خواهد خورد و پيه تنتان را خواهد گداخت. بس كن اى ابو وذحه.

سید رضی مى گويد: مراد از وذحه سرگين گردان است و اين اشارت است به آمدن حجاج. حجاج را با وذحه حكايتى است كه جاى ذكر آن در اينجا نيست.

از خطبه هاى آن حضرت است در اندرز به ياران:

خداوند پيامبر را دعوت كننده به سوى حق، و گواه بر خلق فرستاد. آن حضرت بدون سستى و تقصير تمام احكام پروردگارش را به مردم رساند، و بدون ضعف و عذر تراشى با دشمنان خدا جنگيد. وى پيشواى اهل تقوا، و ديده اهل هدايت بود.


از اين خطبه است:

از امورى كه بر شما پنهان است آنچه را كه من مى دانم اگر شما مى دانستيد سر به بيابان گذاشته، بر كرده هايتان مى گريستيد، و همچون زنان داغديده بر سر و سينه مى كوبيديد، و اموال خود را بدون نگهبان و سر پرست رها مى كرديد، و هر كس در بند خود مى شد و به ديگران توجه نمى كرد.

ولى تذكّراتى كه به شما داده اند فراموش كرده ايد، و نسبت به آنچه شما را ترسانده اند خود را ايمن مى دانيد، پس رأى شما سرگشته، و كارتان بى سر و سامان شده.

هر آينه دوست دارم خداوند بين من و شما جدايى افكند، و مرا به كسى كه نسبت به من از شما سزاوارتر است ملحق كند، همان مردمى كه به خدا قسم داراى رأى ميمون و پسنديده، و بردبارى زياد، و گويندگان حق، و تارك ستم و تجاوز، و پيشروان راه حق، و شتابنده به مسير هدايت بودند، كه به نعمت جاويد دنياى ديگر رستگار شدند، و به كرامت گواراى آن شتاب ورزيدند.


به خدا قسم پسرى از قبيله ثقيف بر شما مسلّط شود، متكبّر و رويگردان از حق، اموالتان را مى خورد، و پيه شما را از شدت ظلم آب مى كند، فشارت را بيشتر كن اى ابا وذحه.

مى گويم: مراد از «وذحه» خنفساء (جعل) است. و اين گفته اشاره به حجّاج است، و او را با اين حيوان كثيف داستانى است كه جاى نقل آن نيست.

او را فرستاد تا حقّ را دعوت كننده راه باشد، و بر آفريدگان گواه باشد. او پيامهاى پروردگارش را رساند. نه سستى كرد و نه بازماند، و در راه خدا با دشمنان او جهاد كرد، نه ناتوان شد و نه عذرى آورد. پيشواى هر كه پرهيزگارى پيش گيرد، و ديده هر كه هدايت پذيرد.


از اين خطبه است:

اگر آنچه من مى دانم -و غيب آن بر شما پوشيده است- مى دانستيد، به بيابانها بيرون مى شديد، و بر كرده هاى خويش مى گريستيد. به سر و سينه مى زديد، و مالهاى خود را بى نگهبان وامى گذاشتيد، و كسى را بر آن نمى گماشتيد، و هر يك كار خود را مى ساخت و به ديگرى نمى پرداخت.

ليكن آنچه را فراياد شما آوردند، به فراموشى سپرديد، و از آنچه تان ترساندند خود را ايمن ديديد. پس انديشه درست از سرتان رفته است، و كارها بر شما آشفته.

به خدا، دوست داشتم خدا ميان من و شما جدايى اندازد، و مرا بدان كه از شما به من سزاوارتر است ملحق سازد.

به خدا كه، مردمى بودند: مبارك رأى، آراسته به بردبارى، راست گفتار، وانهنده ستم و زشتكارى. پيش افتادند، و راه راست را گرفتند، و در آن راه، شتابان رفتند. پس پيروز شدند به نعمت جاودان، و كرامت گوارا و رايگان.


به خدا، به زودى مردى از «ثقيف» بر شما چيره شود مردى سبكسر، گردنكش و ستمگر، كه مالتان را ببرد و پوستتان را بدرد، ابو وذحه بس كن.

[مى گويم، وذحه: خنفساء، خبزوك -سرگين گردان- بود، و در اين گفتار اشارتى است به «حجّاج و او را با «خبزدوك» داستانى است كه اينجا جاى گفتن آن نيست.]

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در ستايش پيغمبر اكرم و بيان بعضى از صفات آن بزرگوار):
 قسمت أول خطبه:
(1) خداوند متعال حضرت مصطفى را فرستاد كه خلائق را بسوى حقّ تعالى دعوت فرمايد، و بر طاعت و معصيت آنان (در قيامت) شاهد و گواه باشد،
(2) پس احكام پروردگارش را تبليغ نمود بدون هيچ گونه سستى (در انجام وظيفه) و يا تقصير و كوتاهى، و در راه خدا با دشمنان او جهاد كرده جنگيد بدون آنكه ضعف و ناتوانى بر او راه يابد و يا آنكه عذر و بهانه آورد،
(3) او است پيشواى پرهيزكاران و بيناى هدايت شدگان (كه راه راست را شناخته رستگارى مى طلبند).


قسمت دوم از اين خطبه است (كه از پيدايش حجّاج ابن يوسف و تسلّط و ستم او بر اهل كوفه خبر داده، و آنان را از نتيجه كردار زشتشان آگاه ساخته مى فرمايد):
(4) اگر بدانيد آنچه من مى دانم از نهان آنچه بر شما آشكار نيست (فتنه حجّاج) هر آينه (از خانه هاى خودتان و خوابيدن بر بالين چشم پوشيده) بسوى خاكها (بيابانها) مى رويد (از اضطراب و نگرانى زندگانى در بيابانها را بر شهرها ترجيح مى دهيد، و) بر كرده هاى (زشت) خويش (پيروى نكردن از دستور امام خود كه به ستم و خونريزى حجّاج منتهى خواهد شد) گريه مى كنيد، و چون زنهاى فرزند مرده لطمه به سينه و رو مى زنيد، و اموال خود را بى نگهبان و بدون سرپرست رها مى نماييد،
(5) و هر مردى از شما چنان بخود گرفتار و بيچاره است كه بديگرى متوجّه نمى باشد، ولى (اكنون آسوده نشسته نگران نيستيد، چون آنچه من مى دانم نمى دانيد، و) پند و اندرزى كه بشما داده اند (امريّه رسول اكرم در باره اطاعت و پيروى از امام) فراموش كرديد، و از آنچه شما را بر حذر داشته اند (كه بر اثر رفتار ناپسنديده خلفاء جور و ستمگر بالأخره بر شما مسلّط خواهند شد) ايمن گشتيد، پس رأى و انديشه شما سر در گم و كارتان پراكنده و درهم گرديد (در امور زندگانى نمى دانيد چگونه رفتار نمائيد، و بپاى خود ميان آتش فتنه و فساد رفته و دشمن را بر خويش مسلّط خواهيد نمود)
(6) و (چون اين رويّه شما ننگ آور است) دوست دارم كه خدا ميان من و شما را جدائى افكنده و مرا بكسيكه سزاوارتر است از شما بمن (حضرت رسول و حمزه و جعفر و آنهائى كه زير بار ظلم و جور نرفتند) ملحق گرداند
(7) (زيرا آنان): بخدا سوگند مردمانى بودند داراى رأى و انديشه هاى پسنديده و حلم و بردبارى بسيار، و گفتار بحقّ و راست كه ظلم و ستم روا نمى داشتند (در راه گمراهى قدم نمى نهادند)
(8) بر راه راست رفتند در حالت سبقت و پيشى گرفتن، و بر راه روشن (هدايت و رستگارى) شتافتند، پس بآخرت جاويدان و بعيش و خوشى نيكو و گوارا دست يافتند (بهشت نصيب آنان گشت).


(9) آگاه باشيد سوگند بخدا (بر اثر سستى و سهل انگارى در امر جهاد و جلوگيرى نكردن از ستمگران كارتان بجائى رسد كه) پسرى از قبيله بنى ثقيف (حجّاج ابن يوسف) بر شما مسلّط خواهد گرديد كه از روى تكبّر و تبختر جامه بروى زمين كشد و از حقّ رو گردانيده جور و ستم بسيار نمايد، سبزه شما را مى خورد (مالتان را تصرّف مى نمايد) و پيه شما را آب ميكند (شما را همواره بظلم و ستم گرفتار و رنجور سازد)
(10) بياور آنچه دارى اى أبا وذحة (وذحه در لغت بمعنى پشكلى است كه در زير دنبه گوسفند از بول و سرگين بسته ميشود، امام عليه السّلام بواسطه رنجش از اصحاب خود اين جمله را فرموده و پيدايش حجّاج را خواسته و باين خبر شگفت آور از غيب اشاره نموده، و ليكن مردم ندانستند كه وذحه چيست و مراد آن حضرت به كيست تا زمانيكه حكايت حجّاج با خنفساء «نام حيوانى كوچكتر از جعل» و ناميدن حجّاج خنفساء را بلفظ وذحه بر زبانها افتاد، آنگاه بمقصود امام پى بردند. ابن ميثم بحرانىّ رحمه اللّه در شرح نهج البلاغه در اينجا چنين بيان فرموده: روزى حجّاج بر سجّاده خود نماز مى گزارد. خنفسايى بجانب او رو آورد، گفت آنرا از من دور كنيد كه وذحه اى است از وذح شيطان، و هم از او روايت شده كه گفت خدا بكشد گروهى را كه گمان ميكنند اين حيوان مخلوق خدا است، گفتند: پس خلق كيست گفت از وذح شيطان است.
سيّد رضىّ فرمايد: مى گويم: مراد از وذحه، خنفساء است (حجّاج اين لفظ را بر خنفساء اطلاق نموده، نه آنكه در لغت معنى آن خنفساء باشد) و اين فرمايش اشاره به آمدن حجّاج است، و او را با وذحه حكايتى است كه جاى بيان آن اينجا نيست.

خداوند او (پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)) را فرستاد تا به سوى حق دعوت کند، و گواه بر اعمال خلق باشد، او بدون سستى به ابلاغ رسالت پروردگارش، پرداخت و هرگز کوتاهى نکرد، در راه خدا با دشمنان او بدون ضعف، جهاد کرد، و در اين راه هيچ عذر و بهانه اى نياورد، او پيشواى پرهيزگاران، و روشنى بخش چشم هدايت جويان است.


اگر شما همانند من از آنچه پنهان است خبر داشتيد (و آينده تاريک خودرا مى ديديد) از خانه ها بيرون آمده سر به بيابان مى گذاشتيد، بر اعمال خويش گريه مى کرديد، و بر سر و صورت مى زديد، و اموال خودرا بدون نگهبان و بى آن که کسى را جانشين خود در آن قرار دهيد رها مى ساختيد، هر يک از شما (از شدت وحشت) تنها به خود مى پرداخت و به ديگرى توجه نداشت ولى (متأسفانه) تذکراتى را که به شما داده شده فراموش کرده ايد، و از آنچه بر حذر داشته شده ايد، ايمن گشته ايد، در نتيجه عقلتان گمراه و سرگردان شده، و امورتان پراکنده گشته.

(به خدا سوگند) دوست داشتم که خدا ميان من و شما جدايى مى افکند و مرا به کسى که نسبت به من از شما سزاوارتر و شايسته است ملحق مى ساخت، همان قومى که ـ به خدا سوگندـ افکارشان خجسته و پربار و صاحب علم و دانش بودند، همان ها که به حق سخن مى گفتند، و ظلم و ستم را ترک مى کردند آنها که از پيش، در طريق هدايت گام نهادند و در راه روشن، به سرعت پيش رفتند در نتيجه به سعادت جاويدان و زندگى گوارا و پر ارزش دست يافتند.


آگاه باشيد! به خدا سوگند! جوانکى از طايفه «بنى ثقيف» که متکبّر و هوسباز است بر شما مسلّط مى شود، اموال و کشتزارهاى سرسبزِ شما را مى بلعد و نيرو و قدرت شما را مى گيرد. اى «ابا وَذَحه» (اى حجّاج)! بر فشارت بيفزا! (و از اين مردم ناسپاس انتقام بگير).