ترجمه خطبه 152 نهج البلاغه

و من خطبة له (علیه السلام) في صفات اللّه جل جلاله، و صفات أئمة الدين: الْحَمْدُ لِلَّهِ الدَّالِّ عَلَى وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ وَ بِمُحْدَثِ خَلْقِهِ عَلَى أَزَلِيَّتِهِ وَ بِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَى أَنْ لَا شَبَهَ لَهُ. لَا تَسْتَلِمُهُ الْمَشَاعِرُ وَ لَا تَحْجُبُهُ السَّوَاتِرُ لِافْتِرَاقِ الصَّانِعِ وَ الْمَصْنُوعِ وَ الْحَادِّ وَ الْمَحْدُودِ وَ الرَّبِّ وَ الْمَرْبُوبِ. الْأَحَدِ بِلَا تَأْوِيلِ عَدَدٍ وَ الْخَالِقِ لَا بِمَعْنَى حَرَكَةٍ وَ نَصَبٍ وَ السَّمِيعِ لَا بِأَدَاةٍ وَ الْبَصِيرِ لَا بِتَفْرِيقِ آلَةٍ وَ الشَّاهِدِ لَا بِمُمَاسَّةٍ وَ الْبَائِنِ لَا بِتَرَاخِي مَسَافَةٍ وَ الظَّاهِرِ لَا بِرُؤْيَةٍ وَ الْبَاطِنِ لَا بِلَطَافَةٍ. بَانَ مِنَ الْأَشْيَاءِ بِالْقَهْرِ لَهَا وَ الْقُدْرَةِ عَلَيْهَا وَ بَانَتِ الْأَشْيَاءُ مِنْهُ بِالْخُضُوعِ لَهُ وَ الرُّجُوعِ إِلَيْهِ. مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ أَبْطَلَ أَزَلَهُ وَ مَنْ قَالَ كَيْفَ فَقَدِ اسْتَوْصَفَهُ وَ مَنْ قَالَ أَيْنَ فَقَدْ حَيَّزَهُ. عَالِمٌ إِذْ لَا مَعْلُومٌ وَ رَبٌّ إِذْ لَا مَرْبُوبٌ وَ قَادِرٌ إِذْ لَا مَقْدُورٌ. أئمّة الدين: قَدْ ...

ترجمه: محمد دشتی (ره)

نوشته اند كه اين سخنرانى را در روزهاى اوّل خلافت در سال 35 هجرى در مدينه ايراد فرمود

1. خداشناسى (شناخت صفات خدا)

ستايش خداوندى را كه با آفرينش بندگان، بر هستى خود راهنمايى فرمود، و آفرينش پديده هاى نو، بر ازلى بودن او گواه است، و شباهت داشتن مخلوقات به يكديگر دليل است كه او همتايى ندارد، حواس بشرى ذات او را درك نمى كند، و پوشش ها او را پنهان نمى سازد، زيرا سازنده و ساخته شده، فراگيرنده و فرا گرفته، پروردگار و پرورده، يكسان نيستند.

يگانه است نه از روى عدد، آفريننده است نه با حركت و تحمّل رنج، شنواست بدون وسيله شنوايى، و بيناست بى آن كه چشم گشايد و بر هم نهد، در همه جا حاضر است نه آن كه با چيزى تماس گيرد، و از همه چيز جداست، نه اينكه فاصله بين او و موجودات باشد، آشكار است نه با مشاهده چشم، پنهان است نه به خاطر كوچكى و ظرافت، از موجودات جداست كه بر آنها چيره و تواناست، و هر چيزى جز او برابرش خاضع و بازگشت آن به سوى خداست.

آن كه خدا را وصف كند، محدودش كرده، و آن كه محدودش كند، او را به شمارش آورده، و آن كه خدا را به شمارش آورد، ازليّت او را باطل كرده است، و كسى كه بگويد: خدا چگونه است او را توصيف كرده، و هر كه بگويد: خدا كجاست مكان براى او قائل شده است. خدا عالم بود آنگاه كه معلومى وجود نداشت، پرورنده بود آنگاه كه پديده اى نبود، و توانا بود آنگاه كه توانايى نبود.

2. عظمت امامان دوازده گانه و قرآن

همانا طلوع كننده اى(1) آشكار شد، و درخشنده اى درخشيد و آشكار شونده اى آشكار گرديد،(2) و آن كه از جادّه حق منحرف شد به راه راست بازگشت، خداوند گروهى را به گروهى تبديل، و روزى را برابر روزى قرار داد، و ما چونان مانده در خشكسالان كه در انتظار بارانند، انتظار چنين روزى را مى كشيديم.

همانا امامان دين، از طرف خدا، تدبير كنندگان امور مردم، و كارگزاران آگاه بندگانند، كسى به بهشت نمى رود جز آن كه آنان را شناخته، و آنان او را بشناسند، و كسى در جهنّم سرنگون نگردد جز آن كه منكر آنان باشد و امامان دين هم وى را نپذيرند.

3. ويژگى هاى اسلام

همانا خداى متعال شما را به اسلام اختصاص داد و براى اسلام برگزيد، زيرا اسلام نامى از سلامت است، و فراهم كننده كرامت جامعه مى باشد، راه روشن آن را خدا برگزيد، و حجّت هاى آن را روشن گردانيد. اسلام ظاهرش علم، و باطنش حكمت است، نو آورى هاى آن پايان نگيرد و شگفتى هايش تمام نمى شود.

در اسلام بركات و خيرات چونان سرزمين هاى پر گياه در اوّل بهاران فراوان است، و چراغهاى روشنى بخش تاريكى ها فراوان دارد، كه در نيكى ها جز با كليدهاى اسلام باز نشود، و تاريكى ها را جز با چراغ هاى آن روشنايى نمى توان بخشيد، مرزهايش محفوظ، و چراگاه هايش را خود نگهبان است، هر درمان خواهى را درمان، و هر بى نيازى طلبى را كافى است.


  1. حکومت و امامت اهل بیت (ع)
  2. اشاره به حکومت خود، پس از بیعت مردم
اعتقادی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

ستايش خداوندى را كه آفريدگانش بر وجود او راهنماينده اند و چون جامه حدوث بر تن دارند، كه پديد مى آيند و از ميان مى روند، بر ازلى بودنش دلالت دارند. و شباهتشان به يكديگر نشان بى همتايى اوست.

حواس ما، حقيقت ذات او نتواند شناخت و، هيچ پرده اى مستورش نتواند داشت، زيرا فرق است ميان آنكه صانع است و آنچه مصنوع است و ميان آنچه محدود كننده است و آنچه محدود شونده و ميان آنچه پرورنده است و آنچه پرورش مى يابد.

خداوند، يكى است، ولى نه به تعبير عددى، آفريننده است ولى نه با حركت يا تحمل رنج. شنواست، بى آنكه ابزار شنواييش باشد. بيناست، نه بدان گونه كه ديده از هم بگشايد. حاضر است نه اين كه با چيزى مماس باشد و جدا از هر چيزى است نه اين كه ميانشان مسافتى باشد. آشكار است نه به ديدن و نهان است نه سبب لطافت. از چيزها جداست زيرا هر چيزى مقهور او و به قدرت اوست. هر چيزى غير اوست، كه همه در برابر او خاضع اند و به سوى او باز مى گردند.

هر كس وصفش كند محدودش كرده و آنكه محدودش كند او را بر شمرده است و هر كه بر شماردش ازليّتش را باطل كرده است.

هر كه بگويد كه خدا چگونه است، خواسته كه وصفش كند و هر كه بگويد خدا در كجاست براى او مكانى قائل شده.

عالم بود، آن گاه كه معلومى نبود، آفريننده بود، آن گاه كه آفريده اى نبود. توانا بود، آن گاه كه چيزى نبود كه تواناييش را با او سنجد.


طلوع كننده اى طلوع كرد. درخشنده اى درخشيدن گرفت، آشكار شونده اى آشكار شد و، آنچه كج و منحرف شده بود، راستى يافت. خداوند مردمى را به مردم ديگر بدل نمود و روزى را به روز ديگر. دگرگون شدن روزگار را انتظار مى كشيديم، آنسان، كه قحطى زده چشم به راه باران دارد.

جز اين نيست، كه امامان از سوى خدا، كار آفريدگان او را به سامان آورند و از جانب او بر مردم سرورى يافته اند. به بهشت نرود مگر كسى كه آنها را شناخته باشد، و آنها او را شناخته باشند. به دوزخ نرود مگر كسى كه آنها را انكار كرده باشد و آنان نيز او را انكار كرده باشند.


خداى تعالى شما را به اسلام اختصاص داد و براى اسلام برگزيد. زيرا اسلام نشانى از سلامت است و مجموعه كرامتها. خداوند تعالى راه و روش اسلام را برگزيد و حجتهاى آن را روشن گردانيد، از علمى آشكار و حكمتى كه پنهان است.

شگفتيهايش پايان نپذيرد و عجايبش از ميان نرود. در اوست بارانهاى نعمتزاى بهارى و چراغهايى كه پرتو آنها تاريكيها را روشن سازد. در خزانه خوبيها جز به كليدهاى آن گشوده نگردد و تاريكيها جز به پرتو چراغهايش روشنى نگيرد. قرقگاههايش را حمايت كرده و در رعايت خويش گرفته. هر كه را خواستار شفا باشد، شفا دهد و هر كه خواهد، كه نيازش برآورد، نيازمندش نگذارد.

از خطبه هاى آن حضرت است در صفات خداوند و پيشوايان دين:

سپاس خداى را كه با مخلوقاتش بر وجود خود راهنماست، و به حادث بودن موجودات بر ازلى بودنش دليل است، و به شبيه بودن آفريده ها با يكديگر نشان دهنده اينكه او را شبيهى نيست.

حواسّ او را درك نمى كنند، و حجابها او را نمى پوشانند، چرا كه بين آفريننده و آفريده شده، و تعيين كننده حدود و محدود شده، و پروردگار و پروريده تفاوت است.

يكتاست نه بر اساس عدد، و خالق است نه با حركت و رنج، شنواست نه با ابزار، بيناست نه با برهم زدن چشم، حاضر است نه با مماس بودن، جداست نه با دورى مسافت، آشكار است نه به ديدن، پنهان است نه به لطافت و ظرافت.

به غلبه و قدرت بر اشياء جداى از آنهاست، و اشياء جداى از اويند به فروتنى و بازگشت به او.

آن كه توصيفش كند محدودش نموده، و آن كه محدودش كند به شمارش آورده، و آن كه او را به شمار آرد ازلى بودنش را ابطال كرده.

آن كه بگويد چون است وصفش را خواسته، و هر كه بگويد كجاست برايش مكان قرار داده.

دانا بوده وقتى كه معلومى نبوده، پروردگار بوده زمانى كه پروريده وجود نداشت، توانا بوده آن گاه كه مقدورى نبوده است.


طلوع كننده اى طلوع كرد، و درخشنده اى درخشيد، و آشكار شونده اى آشكار شد، و كجى مستقيم شد، و خداوند قومى را به قوم ديگر، و روزى را به روز ديگر مبدل ساخت. به مانند آنان كه در خشكسالى به انتظار بارانند منتظر حوادث و دگرگونيها بوديم.

امامان از اهل بيت از جانب خداوند تدبير كننده امور مردم، و مراقبان حق بر بندگانند. به بهشت وارد نمى شود مگر كسى كه آنان را بشناسد و آنان هم او را بشناسند. و به جهنّم وارد نمى گردد مگر كسى كه آنان را انكار نمايد و آنان هم او را از خود ندانند.


خداوند شما را به اسلام مخصوص داشت، و براى اسلام انتخاب كرد، زيرا اسلام نامى از سلامت و جامع كرامت است. خداوند راه روشن خود را براى شما برگزيد، و دلايلش را از علمى كه ظاهر است، و حكمتى كه پنهان است بيان فرمود.

شگفتى هايش پايان نيايد، و عجايبش سپرى نگردد. در آن كشتزار نعمتها، و چراغهاى تاريكى هاست. درهاى خيرات جز با كليدهاى آن گشوده نشود، و تاريكى ها جز با چراغهاى آن زدوده نگردد. ورود به قرقگاه آن را منع فرمود، و ورود به چراگاههاى آن را آزاد كرد. شفاى درمان طلب، و بى نيازى بى نيازى خواه در آن است.

سپاس خدايى را كه به آفرينش -بندگان- خويش بر هستى خود راهنماست، و آفريده هاى نو به نو او بر ازليّت وى گواست، و همسانى آفريده ها نشان دهد كه او بى همتاست. حسّها او را نتواند شناخت، و پرده ها او را مستور نتواند ساخت.

كه سازنده و ساخته از يكديگر جدايند، و فراگيرنده و فرا گرفته -يكسان نيند-، و پروردگار و پرورده -دو تايند-.

يكتاست نه از روى شمار. آفريننده است نه با جنبش و تحمّل آزار. شنواست، بى آنكه او را گوشى بود، بيناست، بى آنكه چشم گشايد، و بر هم نهد.

همراه هرچيزى است نه چنانكه آن را بسايد، و جدا از آن، نه آنكه مسافتى در ميان آيد. آشكار است نه به ديدار، و نهان است نه ناپايدار.

از چيزها جداست چه بر آنها چيره و تواناست، هر چيز جز اوست، كه برابر او خاضع است و بازگشتش بخداست.

آن كه وصفش كرد محدودش كرده است، و آن كه محدودش كند او را به شمار در آورده است، و آن كه او را به شمار در آرد، ازليّت او باطل كرده است.

كسى كه بگويد چون است صفت او را زايد بر ذات شناخته، و كسى كه گويد در كجاست او را در جايى محدود ساخته.

عالم بود آن گاه كه معلومى نبود. پرورنده بود آن گاه كه پرورده اى نبود، و توانا بود آن گاه كه مقدورى نبود.


-خورشيد- طلوع كننده -امامت- برآمد. و -ماه- درخشنده -ولايت- پرتو افكند، و كوكب -عدالت- به در آمد. و ناراست راست گرديد، و خدا مردمى را به جاى مردمى ديگر گزيد، و روزى را به روزى بدل گردانيد. چشم مى داشتيم بر دگرگون شدن روزگاران، چنانكه قحطى زده در انتظار باران.

همانا امامان از جانب خدا تدبير كننده كار مردمانند، و كارگزاران بندگانند. كسى به بهشت نرود جز آنكه آنان را شناخته باشد، و آنان او را شناخته باشند، و به دوزخ در نشود جز آنكه منكر آنان بود، و آنان وى را نپذيرفته باشند، و محرم نساخته.


همانا خداوند تعالى شما را به اسلام مخصوص گردانيد، و براى اسلام گزيد، چه اسلام نامى از سلامت است، و فراهم دارنده هر كرامت است. راه روشن آن را خدا برگزيد، و حجّتهاى آن را روشن گردانيد.

از علمى كه هويدا است، و حكمتهايى كه نهان و ناپيداست. غرايب آن نابود نشود، عجايب آن سپرى نگردد. رستنگاههاى نعمت در آن است، و در تاريكيها چراغهاى فروزان است. درهاى خير جز به كليدهاى آن گشوده نگردد، و تاريكيها جز به چراغهاى آن زدوده نگردد. حوزه آن را حمايت نمود، و رعايت آن را بر خود لازم فرمود. در آن شفاى خواهنده درمان است. و بسنده خواهنده اين جهان و آن جهان است.

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در توحيد و صفات خداوند):
قسمت أول خطبه:
(1) سپاس خدائى را سزا است كه بوسيله آفريده هايش بر وجود و هستى خويش راهنما است (زيرا هر مخلوقى ممكن است و ممكن به خودى خود داراى وجود و هستى نمى گردد، پس هويدا است كه او را خالق و آفريده اى مى باشد) و بحدوث و نو پيدا شدن آفريده هايش بر ازلى بودن و ابتداء نداشتن خود دليل است (زيرا ايجاد كننده اگر ازلى و قديم نبوده حادث باشد به ايجاد كننده ديگرى نيازمند بوده نمى تواند مبدأ ايجاد باشد) و بشبيه بودن آفريده ها با يكديگر نشان مى دهد بر اينكه مانندى براى او نيست (زيرا اجسام در جسميّت با هم شريكند، پس اگر شبيهى از آنها براى او بود او هم جسم بود و جسميّت از لوازم امكان است و امكان در واجب روا نبود)
(2) حواسّ، بكنه او پى نبرد (زيرا قواى مدركه خواه مادّيّه باشد كه حسيّات و وهميّات را درك ميكند و خواه عقليّه كه عقليّات و فكريّات را در مى يابد تنها اجسام را درك مى نمايد و خداوند جسم نيست تا بوسيله حواسّ درك شود) و پوشنده ها او را نمى پوشاند (زيرا پوشاندن از لوازم جسميّت است و اينكه در بعضى از احاديث وارد شده كه خداوند از عقول محجوب است چنانكه از ديده ها مستور، و مقرّبين از فرشتگان آسمانها او را مى طلبند چنانكه شما او را مى طلبيد. با فرمايش امام عليه السّلام منافات ندارد، زيرا مراد از احتجاب حقّ تعالى از عقلها و ديده ها نه آنست كه بين او و خلايق حجاب جسمانىّ باشد كه مانع از ادراك و وصول بسوى او است، بلكه مراد از احتجاب او از ايشان از جهت قصور اشخاص و كوتاهى عقلها و قواى آنان و كمال ذات و شدّت نور و بسيارى ظهور خداوند سبحان است، پس بسيارى ظهور و پيدايش موجب احتجاب و پنهانى او گرديده) بجهت فرق بين آفريننده و آفريده شده، و بين تعيين كننده حدّ و نهايت و تعيين كرده شده و محدود، و بين پروردگار و پرورده (پس آفريده شدن و ناپيدا گرديدن و برابر و مانند يكديگر بودن و درك شدن بحواسّ و پوشيده شدن از لوازم مصنوع است، و آفريننده و هميشگى و بى مانند بودن و درك نشدن بحواسّ و پوشيده نشدن از صفات خالق باشد، پس هرگاه صفات مصنوع در صانع و يا صفات صانع در مصنوع باشد، در حدوث «كه مستلزم امكان و آن مستلزم حاجت و نيازمندى بديگرى است» برابر و مانند يكديگر شده فرقى بين شان نيست و اين باطل و نادرست است)،
(3) (و سپاس خداوندى را كه) يكى است، نه آن يك كه در عدد بحساب مى آيد (و شمرده ميشود، يعنى واحد حقيقى و يكتا است كه دوّمى براى او تصوّر نمى توان كرد، نه واحد عددى كه مبدا و جزء كثير است، چنانكه در شرح خطبه شصت و چهارم باين نكته اشاره شد) آفريننده است نه با حركت و رنج بردن (زيرا حركت و تغيّر از خواصّ امكان است و در واجب ممتنع مى باشد) و شنوا و بينا است نه با آلت گوش و بر گرداندن حدقه چشم (زيرا آلت مستلزم احتياج و نيازمندى است) و حاضر است نه به ملاقات (و قرب مكان) و جدا است نه به دورى راه (بلكه بذاته مغاير هر چيز است، زيرا او در غايت كمال و ما سواى او در نهايت نقصانند) و آشكار است (بآثار قدرت) نه با ديدن، و پنهان است (كنه ذاتش) نه به لطافت (و سبب كوچكى حجم و شفّاف بودن جرم)
(4) جدا است از اشياء به غلبه و استيلاء و قدرت و توانائى بر (بود و نابود كردن) آنها (چنانكه لايق شأن واجب همين است) و اشياء از او جدا هستند به فروتنى براى او و بازگشت به سويش،
(5) كسيكه او را (بصفات زائده بر ذات) وصف نمايد، او را محدود دانسته (مكانى برايش تعيين نموده) و كسيكه او را محدود دانست، پس او را بشما آورد (در عداد معدودات در آورده) و كسيكه او را بشمار آورد (مبدا جزء كثير دانست) ازلى بودن او را ابطال نموده است، و كسيكه بگويد چگونه است خواسته او را (بصفات زائده بر ذات) وصف كند، و كسيكه بگويد كجا است مكان براى او قرار داده است،
(6) دانا و پروردگار و توانا بوده آنگاه كه معلوم و پرورده شده و مقدورى نبوده (زيرا ذات او عين كمالات است، پس ازلاً و ابداً دانا و پروردگار و توانا مى باشد).


قسمت دوم از اين خطبه است (در باره انتقال خلافت بآن بزرگوار و ستودن ائمّه هدى و اندرز بمردم):
(7) (آگاه باشيد) خورشيد (خلافت امام عليه السّلام بر حسب ظاهر) طلوع كرد و آشكار شد، و درخشنده (حقّ و عدالت) درخشيد، و ظاهر شونده (آثار فتنه و جنگها كه در زمان حضرتش روى داد) هويدا گرديد، و انحراف و كجى (نادانى و گمراهى) مستقيم و راست شد (از بين رفت) و خداوند گروهى (خلفاء و همراهانشان) را به گروهى (امام عليه السّلام و پيروانش) و روزى را به روزى تبديل فرمود، و ما انتظار تغيير اوضاع و گردش روزگار را (براى ترويج دين اسلام) داشتيم مانند قحطى كشيده و خشكسالى ديده كه منتظر باران است (چشم براه داشتيم كه ايّام نادانى و گمراهى بگذرد و روزگار هدايت و رستگارى برسد)
(8) و (امام بحقّ بايستى كه به امور امّت قيام نمايد، و بر امّت واجب است كه دوستى و پيروى از ايشان كند، زيرا) پيشوايان (أئمّه اثنى عشر عليهم السّلام) براى (راهنمائى) خلائق پيرو (امر و نهى) خداوند بوده و او را به بندگانش مى شناسانند (بوسيله آنان خداوند شناخته و پرستيده ميشود، پس از اين جهت) داخل بهشت نمى شود مگر كسيكه آنها را بشناسد (معتقد باشد كه خلفاء بر حقّ و جانشينان پيغمبر اكرم امير المؤمنين و يازده فرزند آن بزرگوار هستند، و دوستدار آنان باشد) و ايشان هم او را بشناسند (كه مطيع و پيرو آنها است، پس بنا بر اين اگر كسى آنان را دوست داشته و باور دارد كه خلفاء بر حقّ هستند و از آنها اطاعت و پيروى نكند، ايشان را نشناخته و از اين دوستى و اعتقاد و سرسرى سودى بدست نمى آورد و داخل بهشت نمى شود مگر آنكه پيش از رفتن از دنيا توبه نمايد يعنى كاملا آنها را بشناسد و آنها هم در قيامت باذن و فرمان خداوند متعال او را همراهى و شفاعت فرمايند، و مؤيّد اين معنى است فرمايش رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه فرمود: «حبّ علىّ ابن ابى طالب يأكل السّيّئات كما تأكل النّار الحطب» يعنى دوستى علىّ ابن ابى طالب بديها را نابود مى سازد چنانكه آتش هيزم را از بين مى برد) و داخل آتش نمى شود مگر كسيكه منكر آنان باشد و ايشان هم (بسبب عداوت و دشمنيش) او را از آن خويش ندانند (زيرا اعتقاد به ولايت يعنى شناختن ائمّه هدى و اعتراف به امامتشان و باينكه هر يك از اين دوازده تن عليهم السّلام مفترض الطّاعة هستند بزرگترين ركن و پايه ايمان و شرط قبول شدن اعمال است و بدون آن هيچيك از عبادات سودى ندارد، زيرا رفتن بهشت ممكن نيست مگر كسى را كه پيرو شريعت باشد و پيروى از شريعت ممكن نيست مگر كسى را كه با آن آشنا بوده و كيفيّت عمل بر طبق آنرا بداند و اين ممكن نيست مگر آنكه از قول صاحب شريعت اخذ شده باشد و اين ممكن نيست مگر آنگاه كه شخص امام و پيشواى خود را بشناسد تا بيان صاحب شريعت را از او بياموزد. و امّا كسيكه آنان را نشناسد و ليكن ايشان بسبب پاك طينتى يا بجهة اينكه رفتارش طبق منظور آنها است او را منكر نباشند، داخل آتش نمى شود، زيرا چنين شخصى بالأخره به توبه موفّق شده به وسيله اى ايشان را خواهد شناخت).


(پس از اين امام عليه السّلام در باره اينكه اسلام بزرگترين نعمت خداوند است مى فرمايد:)
(9) خداوند شما را با سلام تخصيص داده و خواسته شما را براى آن (از پليدى و كفر و شرك) پاكيزه و لائق گرداند و اين براى آنست كه نام اسلام سلامتى (از فتنه و فساد و گرفتارى دنيا و عذاب آخرت) است و بزرگى و سر افرازى را در بر دارد،
(10) خداوند متعال راه آنرا (شريعت محمّديّه را از سائر راهها و شرائع پيغمبران) ممتاز ساخت (و آنرا ناسخ اديان قرار داده تا انقراض عالم باقى نهاد) و دلائل (حقيقت) آنرا كه عبارت است از علم ظاهر (قران و سنّت) و حكمت باطنه (عقل) آشكار نمود،
(11) شگفتيهاى آن (آثار و نشانه هايش كه خردمندان و دانايان را به شگفت آورد) نابود نمى گردد و از بين نمى رود، بارانهاى بهارى نعمتها در آن موجود است (كه دلهاى مرده را خرّم گردانده بر اثر آن مسلمانها به سيادت و سعادت مى رسند) و چراغهاى تاريكى ها (ائمّه هدى عليهم السّلام) در آن يافت ميشود،
(12) (در) نيكوئيها گشوده نمى شود (آسايش و بزرگوارى دنيا و بهشت جاويد بدست نمى آيد) مگر به كليدهاى آن (پيروى از احكامش) و تاريكى ها (ى ضلالت و گمراهى) از بين نمى رود مگر به چراغهاى آن (عمل نمودن بآنچه كه پيشوايان واقعى دين دستور داده اند)
(13) خداوند از محرّمات آن منع نمود، و چراگاه آنرا رويانيد (از مباحات آن يعنى آنچه حلال است قدغن و جلوگيرى نفرمود) در آنست شفاء و بهبودى آنكه شفاء طلبد (از بيماريهاى نادانى و گمراهى) و بى نيازى آنكه بى نيازى (از هر چيز در دنيا و آخرت) درخواست نمايد (پيرو دين مقدّس اسلام از بيمارى ضلالت و گمراهى بهبودى يافته و از سعادت دنيا و آخرت محروم نمى ماند).

ستايش، مخصوص خداوندى است که با آفرينش مخلوقات همگان را به وجود خود رهنمون شده است و به حدوث آن ها ازليّت خود را نشان داده و با شباهت داشتن آن ها به يکديگر روشن مى سازد که شبيه و نظيرى ندارد; عقل ها به کنه ذاتش نرسد و حجاب ها وجودش را مستور نسازد; چرا که خالق ومخلوق با هم فرق دارند و محدود کننده و محدود شونده و پرورش دهنده و پرورده شده با هم متفاوتند.

يگانه است; ولى نه به معناى وحدت عددى (بلکه به اين معنا که شبيه و نظير ندارد) و خالق و آفريننده است; اما نه به اين معنا که حرکت و رنج و تعبى در اين راه متحمل شود. شنواست; بى آن که از ابزار شنوايى استفاده کند و بيناست ولى نه از طريق باز و بسته کردن پلک ها.

در همه جا حاضر است; نه اين که با اشيا مماس باشد و از همه چيز جداست; بى آن که مسافتى ميان او وموجودات باشد.

آشکار است; نه با ديد چشم ها و پنهان است نه به سبب کوچکى و لطافت. با سلطه و قدرتش، از همه اشيا جداست و همه آنها از او جدا هستند; چرا که در برابر او خاضع و بازگشتشان به سوى اوست.

آن کس که او را (با صفات مخلوقات) وصف کند، محدودش ساخته و کسى که براى او حدى قائل شود، او را به شمارش درآورده و آن کس که او را به شمارش درآورد ازليّتش را انکار کرده و آن کس که بپرسد: چگونه است؟ وصفش نموده و آن کس که بگويد: کجاست؟ مکانى براى او قائل شده. او عالم بود، در آن هنگام که معلومى وجود نداشت و پروردگار بود آن زمان که پرورده اى نبود و قادر و توانا بود آن زمان که مقدورى وجود نداشت.


طلوع کننده اى طلوع کرد. درخشنده اى درخشيد و آشکارشونده اى آشکار شد و آنچه از مسير حق منحرف شده بود، به اعتدال (و مسير صحيح) بازگشت و خداوند، گروهى را به گروه ديگر مبدل ساخت و روزگار ديگرى را به جاى روزگار موجود نشاند و ما از پيش در انتظار دگرگونى ها بوديم; همچون کسى که در خشکسالى در انتظار باران باشد.

پيشوايان دين (امامان معصوم) مديران الهى بر مردمند، و رؤسا و عارفان او بر بندگانش. هيچ کس داخل بهشت نمى شود، مگر کسى که آن ها را بشناسد و آنان نيز او را بشناسند و هيچ کس وارد دوزخ نمى شود، مگر کسى که آن ها را انکار کند و آنان نيز انکارش نمايند.


خداوند، اسلام را ویژه شما قرار داد و شما را براى (حمایت از) اسلام برگزید. این همه اهمیّت به خاطر آن است که اسلام نامى است براى سلامت و کانونى است از بزرگوارى ها و کرامت. خداوند، راه اسلام را برگزید و دلایلش را روشن ساخت (و قرآن را فرو فرستاد که) ظاهرش علم و باطنش حکمت است!

تعلیمات علمى قرآن هرگز فانى نمى شود و شگفتى ها و نوآورى هایش پایان نمى گیرد، در آن نعمت هایى است همچون سرزمین هاى پر گیاه در فصل بهار و چراغ هاى روشنى بخش تاریکى ها، درهاى خیرات جز با کلیدهاى آن گشوده نمى شود و ظلمت ها جز با چراغ هاى پر فروغش برطرف نمى گردد. قرآن، مناطق ممنوعه و حدود محرمات را تعیین کرد و موارد مباح و حلال را نشان داده. درمان شفاجویان در قرآن است و همه نیازهاى طالبان در آن جمع است.