ترجمه خطبه 155 نهج البلاغه

و من خطبة له (علیه السلام) يذكر فيها بديع خلقة الخفاش: حمدُ اللّه و تنزيهُه: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي انْحَسَرَتِ الْأَوْصَافُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ وَ رَدَعَتْ عَظَمَتُهُ الْعُقُولَ، فَلَمْ تَجِدْ مَسَاغاً إِلَى بُلُوغِ غَايَةِ مَلَكُوتِهِ. هُوَ اللَّهُ الْحَقُّ الْمُبِينُ أَحَقُّ وَ أَبْيَنُ مِمَّا تَرَى الْعُيُونُ، لَمْ تَبْلُغْهُ الْعُقُولُ بِتَحْدِيدٍ فَيَكُونَ مُشَبَّهاً وَ لَمْ تَقَعْ عَلَيْهِ الْأَوْهَامُ بِتَقْدِيرٍ فَيَكُونَ مُمَثَّلًا. خَلَقَ الْخَلْقَ عَلَى غَيْرِ تَمْثِيلٍ وَ لَا مَشُورَةِ مُشِيرٍ وَ لَا مَعُونَةِ مُعِينٍ فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ فَأَجَابَ وَ لَمْ يُدَافِعْ وَ انْقَادَ وَ لَمْ يُنَازِعْ. خلقة الخفاش: وَ مِنْ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ وَ عَجَائِبِ خِلْقَتِهِ مَا أَرَانَا مِنْ غَوَامِضِ الْحِكْمَةِ فِي هَذِهِ الْخَفَافِيشِ الَّتِي يَقْبِضُهَا الضِّيَاءُ الْبَاسِطُ لِكُلِّ شَيْءٍ وَ يَبْسُطُهَا الظَّلَامُ الْقَابِضُ لِكُلِّ حَيٍّ وَ كَيْفَ عَشِيَتْ أَعْيُنُهَا عَنْ أَنْ تَسْتَمِدَّ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ نُوراً تَهْتَدِي بِهِ فِي مَذَاهِبِهَا وَ تَتَّصِلُ بِعَلَانِيَةِ بُرْهَانِ الشَّمْسِ إِل...

ترجمه: محمد دشتی (ره)

در اين خطبه شگفتى هاى آفرينش خفّاش را بيان مى فرمايد

1. وصف پروردگار

ستايش خداوندى را سزاست كه تمامى صفت ها از بيان حقيقت، ذاتش در مانده، و بزرگى او عقل ها را طرد كرده است، چنانكه راهى براى رسيدن به نهايت ملكوتش نيابد. او خداى حق و آشكار، سزاوارتر و آشكارتر از آن است كه ديده ها مى نگرند. عقل ها نمى توانند براى او حدّى تعيين كنند، تا همانندى داشته باشد، و انديشه ها و اوهام نمى توانند براى او اندازه اى مشخّص كنند تا در شكل و صورتى پنداشته شود.

پديده ها را بى آن كه نمونه اى موجود باشد يا با مشاورى مشورت نمايد، و يا از قدرتى كمك و مدد بگيرد آفريد، پس با فرمان او خلقت آن به كمال رسيد، و اطاعت پروردگار را پذيرفت و پاسخ مثبت داد و به خدمت شتافت، و گردن به فرمان او نهاد و سرپيچى نكرد.

2. شگفتى هاى خفّاش

از زيبايى هاى صنعت پروردگارى، و شگفتى هاى آفرينش او، همان اسرار پيچيده حكيمانه در آفريدن خفّاشان است. روشنى روز كه همه چيز را مى گشايد چشمانشان را مى بندد، و تاريكى شب كه هر چيز را به خواب فرو مى برد، چشمان آنها را باز مى كند، چگونه چشمان خفّاش كم بين است كه نتواند از نور آفتاب درخشنده روشنى گيرد. نورى كه با آن راه هاى زندگى خود را بيابد، و در پرتو آشكار خورشيد خود را به جاهايى رساند كه مى خواهد. روشنى آفتاب خفّاش را از رفتن در تراكم نورهاى تابنده اش باز مى دارد، و در خلوتگاه هاى تاريك پنهان مى سازد، كه از حركت در نور درخشان ناتوان است.

پس خفّاش در روز پلك ها را بر سياهى ديده ها اندازد، و شب را چونان چراغى بر مى گزيند، كه در پرتو تاريكى آن روزى خود را جستجو مى كند، و سياهى شب ديده هاى او را نمى بندد، و به خاطر تاريكى زياد، از حركت و تلاش باز نمى ماند. آنگاه كه خورشيد پرده از رخ بيفكند، و سپيده صبحگاهان بدمد، و لانه تنگ سوسمارها از روشنى آن روشن گردد، شب پره، پلك ها را بر هم نهد، و بر آنچه در تاريكى شب به دست آورده قناعت كند.

پاك و منزّه است خدايى كه شب را براى خفّاشان چونان روز روشن و مايه به دست آوردن روزى قرار داد، و روز را چونان شب تار مايه آرامش و استراحت آنها انتخاب فرمود. و بالهايى از گوشت براى پرواز، آنها آفريد، تا به هنگام نياز به پرواز، از آن استفاده كنند، اين بال ها، چونان لاله هاى گوشند(1) بى پر و رگ هاى اصلى، اما جاى رگ ها و نشانه هاى آن را به خوبى مشاهده خواهى كرد. براى شب پره ها دو بال قرار داد، نه آنقدر نازك كه در هم بشكند، و نه چندان محكم كه سنگينى كند.

پرواز مى كنند در حالى كه فرزندانشان به آنها چسبيده و به مادر پناه برده اند، اگر فرود آيند با مادر فرود مى آيند، و اگر بالا روند با مادر اوج مى گيرند، از مادرانشان جدا نمى شوند تا آن هنگام كه اندام جوجه نيرومند و بالها قدرت پرواز كردن پيدا كند، و بداند كه راه زندگى كردن كدام است و مصالح خويش را بشناسد. پس پاك و منزّه است پديد آورنده هر چيزى كه بدون هيچ الگويى باقى مانده از ديگرى، همه چيز را آفريد.


  1. خُفّاش در پروازها و شکارکردن ها از چشم خود استفاده نمی کند، بلکه به وسیله فرستادن امواج و دریافت آن، موانع را تشخیص می دهد، درست مانند یک دستگاه رادار عمل می کند که امواج ((ماوراء صوت)) را به وسیله یک فرستنده قوی به فضا می فرستد، امواج همه جا به پیش می روند، وقتی به مانعی برمی خورند، منعکس می گردند، به این ترتیب وجود هواپیمای دشمن را تشخیص می دهند، خفّاش در حال پرواز در هر ثانیه 30 الی 60 بار امواج ماوراء صوت از خود بیرون فرستاده که پس از بازگشت امواج، راه ها، موانع و غذا را به خوبی تشخیص می دهد.
اعتقادی علمی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

خطبه اى از آن حضرت (ع) در آن آفرينش بديع خفاش را بيان مى كند:

حمد خداوندى را كه هر توصيفى، از رسيدن به كنه معرفتش بازماند و عظمت او عقل فضول را دست رد به سينه زند. پس، رسيدن به نهايت ملكوت او را راهى پديد نيامد.

اوست، پادشاه راستين، كه هستى او آشكار است، آشكارتر از هر چه چشمها توانند ديد. عقلها را نرسد كه براى او حدى معين كنند، تا او به چيزى تشبيه شده باشد و اوهام نتوانند در حيطه توهّمش آرند تا همانندى براى او انگارند.

آفريدگان را بيافريد، بى آنكه مثالى و نمونه اى داشته باشد يا با كسى مشورتى كند، يا از كس ياري طلبد. آفريدگانش به فرمان او آفريده شدند و آفرينش به فرمانرواييش اعتراف كرد و امر او را اجابت كرد و اعتراضى ننمود. مطيع شد و سر بر نتافت.


از لطايف صنع و عجايب خلقت او، چيزى است كه در آفرينش حكيمانه خفاشان مى بينيم، كه روشنايى روز، همه چيز را به جنبش و نشاط مى آورد، ولى خفاشان را از جنبش و نشاط بازمى دارد. و تاريكى شب به جنبش و  نشاطش مى آورد، در حالى كه، هر جاندارى را از جنبش و نشاط باز مى دارد. چسان چشمانش ناتوان است كه يارى آنش نيست كه از خورشيد تابان مدد جويد و در پرتو آن راه خود را بيابد و به آن جاها كه خواهد برسد.
خداوند خفاشان را از رفتن به جايى، كه نور خورشيد مى درخشد، بازمى دارد و در نهانخانه ظلمت جاى مى دهد و از پرواز در تابش خورشيد، بى نياز مى دارد. خفاش به هنگام روز، پلكهايش را بر روى حدقه هاى چشمانش فرو مى خواباند و چون شب در رسد، تاريكى آن را چونان چراغى براى يافتن روزى خويش به كار مى گيرد. تاريكى ديدگانش را از ديدن مانع نشود و او را از پرواز در اعماق ظلمت بازندارد. چون خورشيد نقاب از روى برگيرد و سپيدى روز آشكار شود و لانه تنگ سوسماران را روشن نمايد، بار ديگر ديدگان بر هم مى نهد و به هر چه در ظلمت شب گرد آورده، اكتفا مى كند. منزّه است خداوندى، كه شب را روز او گردانيد تا براى يافتن معاش در حركت آيد و روز را براى او زمان آرامش و سكون قرار داد.

خداوند او را بالهايى داد، آفريده از گوشت او كه به هنگام نياز با آنها پرواز كند. بالهايى همانند برگه گوش كه در آن نه پر هست و نه استخوان، ولى تو جاى رگها را در ميان آنها  به آشكار مى بينى. خفاش را دو بال است نه چنان نازك و لطيف كه شكافته شوند و نه سخت و ضخيم كه سنگينى كنند.

مى پرد و بچه اش چسبيده به اوست، گويى به او پناه برده است. هنگامى كه مادر مى نشيند، او نيز مى نشيند و هنگامى كه برمى خيزد، او نيز برمى خيزد. از فرزند جدا نشود تا اعضايش محكم گردد و بالهايش توان پروازش را بيابند و بياموزد راههاى زيستنش را و مصالح زندگيش را. منزّه است آن خداوندى، كه آفريدگار هر چيزى است، بى هيچ نمونه اى كه پيشتر آفريده باشندش.

از خطبه هاى آن حضرت است كه در آن شگفتيهاى آفرينش شب پره را بيان مى كند:

حمد خدايى را كه اوصاف از رسيدن به حقيقت معرفتش مانده اند، و عظمتش عقول را باز داشته پس راهى براى رسيدن به نهايت ملكوتش نيافتند. اوست اللّه آن پادشاه حق آشكار، ثابت تر و آشكارتر است از هر چه ديده ها مى بيند. قدرت عقول به حدّ و اندازه اى براى حضرتش نرسيده تا مانندى برايش بيابد، و اوهام به تقديرى براى او راه نيافتند تا مانندش در و هم در آمده باشد.

موجودات را بدون نقشه قبلى، و مشورت با مشاور، و كمك مدد كار آفريد. آفرينش او به دستورش كامل شد، و به طاعتش گردن نهاد، فرمانش را اجابت كرد و ردّ ننمود، و تسليم او شد و به مخالفتش برنخاست.


از لطائف صنعت و شگفتيهاى حكمتش كه به ما نشان داده همانا اسرار پيچيده حكمت آميزى است كه در اين شب پره ها تدبير نموده، شب پره هايى كه روشنى روز كه گشاينده ديده هر چيزى است چشم آنها را مى بندد، و تاريكى شب كه ديده هر زنده اى را مى بندد چشم آنها را باز مى كند، و چگونه چشمشان پوشيده شده كه توان مدد گرفتن از نور آفتاب درخشان را ندارند تا به راههاى خود خود راهنمايى شوند، و در پرتو خورشيد به آنچه بايد بشناسند برسند، و چسان خداوند آنها را با تلألؤ نور خورشيد از راه سپردن در امواج روشنايى آن مانع شده، و در لانه هاى خود از رفتن در قلب روشنايى پنهان نموده در روز روشن پلكهاى ديدگانشان را به روى هم مى اندازند، و شب تار را براى خود چراغ روشن قرار داده اند كه بدان واسطه به دنبال رزق خود مى روند.

تاريكى شب آنها را از ديدن باز نمى دارد، و آنها نيز در سياهى شب از حركت باز نمى ايستند. اما همين كه خورشيد نقاب از چهره بيندازد، و روشنى روز آشكار شود، و نورش تا درون لانه سوسمارها وارد گردد، شب پره ها پلكهاى ديده را روى هم اندازند، و از معاش به آنچه در تاريكى شب به دست آورده اند تغذيه كنند.

پاك است خدايى كه شب را براى آنها روز و سبب جلب معاش قرار داد، و روز را براى آنها زمان آرامش و استراحت مقرر فرمود، و براى آنها بالهايى از گوشتشان قرار داد تا در وقت نياز به پرواز آيند، گويى بالشان لاله هاى گوشند اما بدون پر و چوبه آن، ولى جاى رگها را در آن بالها مى بينى. دو بال دارند كه نه آنقدر ظريف اند كه وقت پرواز پاره  شوند، و نه آنچنان سخت كه مانع پرواز گردند.

پرواز مى كنند در حالى كه جوجه هايشان به آنان متّصل و به مادران پناهنده اند، هرگاه بنشينند جوجه ها هم مى نشينند، و هر وقت پرواز كنند با آنان در حركتند، و از مادران جدا نشوند تا هنگامى كه اعضاى آنها محكم گردد، و بالها براى پرواز آماده باشد، و راه كسب روزى و اقدام به مصالح خود را بدانند. پاك است خدايى كه پديد آورنده هر موجودى است بدون نمونه اى كه پيش از او از غير او آفريده شده باشد.

و از خطبه هاى آن حضرت است كه در آن خلقت بديع شبپره را بيان فرمايد:

سپاس خدايى را كه وصفها در رسيدن به حقيقت شناخت او رخت اندازد، و بزرگى او خردها را طرد سازد -تا سر بتابد-، و راهى به رسيدن نهايت ملكوت او نيابد. او خداى حق و آشكار است، آشكارتر از آنچه برديده ها پديدار است. خردها براى او حدّى معيّن نتواند كرد تا همانندى داشته باشد، و وهمها او را اندازه نتواند گرفت تا در صورتى پنداشته باشد.

آفريده ها را پديد آورد بى هيچ نمودار بى راى رايزن، و بى يارى مددكار. به فرمان او خلقت آن پايان يافت، پس طاعت پروردگار را پذيرفت و پاسخ گفت، و به خدمت  شتافت. گردن نهاد و سر از فرمان نتافت.


و از لطيفه هاى صنعت و شگفتيهاى خلقت او كه پيش چشم ما است، تدبير دقيق او در آفرينش شبپره هاست، كه روشنايى شبپره را بر جاى مى دارد، حالى كه هر چيز را به نشاط در مى آرد. و تاريكى -پر- آن را مى گستراند، حالى كه هر زنده را درهم مى كشاند، و چسان ديده آن كم بين است كه نتواند از آفتاب رخشان روشنى ستاند، نورى كه بدان راههاى خويش بيابد، و با پرتو آشكار خورشيد خويشتن بدانجاها كه داند، رساند، و درخشش روشنى اش آن را از رفتن در تراكم نورهاى تابنده باز مى گرداند، و در نهانخانه اش پنهان مى نشاند، چنانكه رفتن در سپيدى نور رخشان نتواند.

پس شبپره در روز پلكها را بر سياهى ديده ها اندازد، و شب را چراغى سازد كه در جستن روزى خود از آن راه يابد، و سياهى شب ديده هاش را نبندد، و به خاطر تاريكى انبوه از رفتن در شب رخ برنتابد. پس چون خورشيد پرده بر افكند و بتافت، و سپيدى روز پديد گشت و لانه تنگ سوسمارها از روشنى آن نصيبى يافت، پلكها را بر هم نهد، و بر آنچه در تاريكى شب به دست آورده بسنده كند.

پس پاك و منزّه است، خدايى كه شب را روز او كرده است و هنگام فراهم كردن معيشت، و روز را وقت آسايش و گاه استراحت، و براى آن از گوشت وى بالهايى ساخته است تا هنگام نياز به پرواز، بدان بالا رود، بالهايى كه چون لاله گوش از پر و انبوب پرداخته است، ليكن جاى رگها را در آن بينى آشكار، و نشانه هاى آن پديدار. و شبپره را دو بال است، نه چندان نازك كه درهم شكند، و نه چندان ستبر كه سنگينى كند.

مى پرد، و بچّه او بدو چسبيده است و به مادر پناهيده. اگر بنشيند، نشيند و اگر بالا رود، رود. از او جدا نشود تا هنگامى كه اندام وى نيرومند شود، و بال آن نيروى برخاستنش را دارا بود، و بداند كه راه زيستن او چيست و چگونه تواند زيست پس پاك و منزّه است خدايى كه پديد آورنده هر آفريننده است، بى هيچ نمونه كه از ديگرى بر جاى مانده است.

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است كه در آن (جمله اى از صفات حقّ تعالى و) شگفتى آفرينش شب پره را ياد مى فرمايد:
(1) سپاس خداوندى را سزا است كه وصفها از حقيقت شناسايى او مانده اند، و عظمت و بزرگى او خردها را (از درك كردنش) باز داشته است، پس بكنه سلطنت و پادشاهى او راهى نيافتند (زيرا خردها محدودند و او غير محدود)
(2) او است خداوند و پادشاه بحقّ و راستى كه (هستى او در نظر هوشمندان) هويدا است، ثابت تر و آشكارتر از آنچه چشمها او را ببيند (زيرا علم بوجود او عقلى است، و عقل ديده باطنى است كه در آن غلط و اشتباه راه ندارد بخلاف چشم «ديده ظاهرى» كه اشتباه در آن بسيار است، چنانكه هر چيز بزرگ را از دور كوچك ديده، و باريدن باران را مانند خطّ مستقيم مى پندارد)
(3) عقلها براى اثبات حدّ و نهايت بكنه ذات او پى نبرده اند تا شبيه گرديده شده باشد (زيرا او را حدّ و نهايتى نيست) و وهمها براى تصوير نمودنش بر او راه نيافتند تا مثل و مانند او در وهم در آمده باشد (زيرا براى او مانندى نيست تا وهمها آنرا همانند او قرار دهند)
(4) خلائق را بى نمونه (اى كه ديگرى ساخته باشد، يا بى نمونه اى كه در نظر گرفته تصوير آن نموده باشد) و بى مشورت نمودن از ديگرى و بى يارى خواستن از ياورى بيافريد (زيرا پيش از خداوند موجودى نيست، و تصوير و مشورت نمودن و يارى خواستن از لوازم امكان است) پس بسبب امر (تكوينىّ) و اراده اش آفرينش او منظّم شده و برقرار گرديده فرمانبر فرمان او شدند، پس امرش را پذيرفته ردّ نكردند، و اطاعت كرده سرباز نزدند (خلاصه همه مخلوقات تحت قدرت و توانائيش در آمده تسليم امر اويند).


(5) و از جمله صنعتهاى مورد تأمّل و دقّت او و از زمره آفرينشهاى شگفت آورش آنست كه بما نمودار نموده است از عجائب آفرينشى كه در اين شب پره ها است كه (بين آنها با همه حيوانات تفاوت است، زيرا) روشنائى روز كه گشاينده ديده هر چيزى است ديده آنها را  مى بندد، و تاريكى شب كه ديده هر زنده اى را مى بندد، ديده آنها را باز ميكند،
(6) و چگونه چشمهاشان تاريك و نابينا است از اينكه از خورشيد تابان در راههايى كه مى روند طلب نور و روشنى نمايند، و در موقع آشكار شدن نور خورشيد خود را بآنچه مى طلبند برسانند و چگونه خداوند با درخشيدن نور خورشيد آنها را از رفتن به جاهائى كه نور بآن مى درخشد باز داشته، و آنها را در جاهاى خودشان از رفتن در جائيكه نورهاى خورشيد درخشنده است پنهان نموده
(7) پس آنها در روز پلكهاى چشمشان را بر حدقه هاى آن گذاشتند، و شب را چراغ قرار دادند كه بسبب آن براى درخواست روزيها راه مى جويند،
(8) و ديده هاى آنها را شدّت تاريكى شب مانع نمى شود (بلكه همه چيز را مى بينند) و از رفتن در شدّت تاريكى شب باز نمى ايستند، پس چون خورشيد پرده از رخسار برداشت (تاريكى را برطرف نموده تابان شد) و روشنيهاى روز آن هويدا گرديد، و درخشندگى روشنى آن بر خانه هاى سوسمارها در آمد (آفتاب همه جا را فرا گرفت) پلكها را بر اطراف چشمهاشان مى نهند و بآنچه در تاريكى شبها اندوخته اند قناعت مى نمايند.
(9) پس منزّه است خداوندى كه شب را بجاى روز وسيله روزى و روز را وسيله استراحت و آرامى آنها گردانيد، و از گوشتهاشان براى آنها بالهائى قرار داد تا هنگام نيازمندى به پرواز با آنها بپرند، گويا بالهاشان مانند لاله هاى گوش (انسان) است كه داراى پر و استخوان نيست، ولى تو مواضع رگها را آشكار و هويدا مى بينى (رگها در بالهاى شب پره بجاى استخوان و نى در بال مرغان مى باشد)
(10) براى آنها دو بال است كه نازك نيست تا (هنگام پر زدن) پاره شود، و كلفت نيست تا سنگين باشد (و مانع پرواز آنها گردد) پرواز ميكنند در حاليكه بچّه شان چسبيده و پناه برده بآنها است، مى نشيند زمانيكه مادرش بنشيند، و پرواز ميكند وقتى كه مادرش بپرد، از مادر جدا نمى شود تا موقعى كه اعضائش قوّت گرفته و بالهايش براى پريدن آماده شود، و تا گاهى كه راههاى زندگانى و سود خود را بشناسد،
(11) پس منزّه است آفريننده همه اشياء كه آفرينش او بى نمونه ايست كه پيشتر، از غير او آفريده شده باشد (اشياء را بر وفق حكمت و اقتضاى مصلحت ايجاد فرموده است).

ستايش مخصوص خداوندى است که اوصاف از بيان کنه ذات او عاجز است و عظمتش عقل ها را از درک ذاتش باز داشته و به همين جهت عقل و خرد راهى براى وصول به منتهاى ملکوتش نيافته است. او خداوندى است ثابت و آشکار، ثابت تر و آشکارتر از آن چه چشم ها مى بيند و با اين حال عقل ها نمى تواند حدّى براى او بيان کند تا شبيهى براى او يافت شود و انديشه ها هرگز اندازه اى براى او تعيين نمى کند تا همانندى داشته باشد.

آفريدگان را بدون نمونه قبلى و مشورت مشاوران و بدون يارى کمک کاران آفريد، و خلقت موجودات به فرمان او کامل شد. همه اطاعتش را پذيرفتند و فرمانش را اجابت کردند و رد نکردند و رام و تسليم وى شدند و به مخالفت برنخاستند.


از لطيف ترين مصنوعات و شگفت انگيزترين مخلوقات پروردگار اسرار پيچيده حکمتى است که در وجود اين شب پره ها به ما نشان داده شده است; همان موجوداتى که روشنايى روز، با آن که همه چيز را مى گشايد چشمان آن ها را مى بندد و تاريکى که همه موجودات زنده را فشرده مى کند، چشمان آن ها را باز و گسترده مى سازد چگونه چشمان آن ها آن قدر ناتوان است که نمى تواند از نور خورشيد پرفروغ بهره گيرد؟ و به راه هاى خود هدايت شود و در پرتو روشنايى آفتاب، به مقصود شناخته شده خود برسد، چگونه درخشش شعاع آفتاب آن ها را از حرکت در ميان امواج روشنايى بازداشته، و آنان را در پناه گاه خود، از حرکت صبحگاهان به همراه نور پنهان ساخته است؟ (آرى)، به هنگام روز پلک هاى چشمانش روى هم مى افتد، اما شب را براى خود چراغ روشن قرار مى دهد تا بدين وسيله روزى هاى خود را به دست آورد.

نه تاريکى شديد شب چشمانشان را از ديدن باز مى دارد و نه ظلمت شديد آن از حرکت آن ها در شب مانع مى شود. هنگامى که خورشيد نقاب را از چهره برگرفت و روشنايى روز آشکار شد و نور خود را درون لانه سوسمارها پاشيد (اين پرنده عجيب) پلک هاى خود را بر هم مى نهد و به آن چه در تاريکى براى ادامه زندگى فراهم ساخته است قناعت مى کند! پاک و منزه است خدايى که شب را براى آن ها روز و زمان تلاش براى معاش قرار داده و روز را هنگام آسايش و آرامش.

خداوند براى او از گوشت بدنش بال هايى آفريده که به هنگام نياز با آن پرواز مى کند; گويى اين بال ها مانند لاله گوشند; بال هايى بدون پر! و بدون نى هايى در ميان آن. اما (اگر دقت کنى) مى بينى محل رگ ها به روشنى در آن پيداست (آرى) آن ها دو بال دارند; نه آن قدر نازک که پاره شود و نه آن قدر ضخيم که سنگينى کند.

او پرواز مى کند، در حالى که نوزادش به او چسبيده و به او پناهنده شده! هر زمان مى نشيند نوزادش نيز همراه او به زمين مى آيد و هر زمان بالا مى رود او نيز بالا مى رود و از او جدا نمى شود تا اعضاى پيکرش محکم گردد و بال هايش قدرت پرواز پيدا کند، راه زندگى را بياموزد و مصالح خويش را بشناسد!

پاک و منزه است آفريننده همه اشيا، که در آفرينش آن ها از هيچ نمونه و الگويى که از ديگرى به جاى مانده باشد پيروى نکرده است.