ترجمه خطبه 168 نهج البلاغه

و من كلام له (علیه السلام) بعد ما بُويِعَ له بالخلافة، و قد قال له قوم من الصحابة: لو عاقبتَ قوماً مِمّن أجلَبَ على عثمان، فقال عليه السلام:

يَا إِخْوَتَاهْ إِنِّي لَسْتُ أَجْهَلُ مَا تَعْلَمُونَ وَ لَكِنْ كَيْفَ لِي بِقُوَّةٍ وَ الْقَوْمُ الْمُجْلِبُونَ عَلَى حَدِّ شَوْكَتِهِمْ يَمْلِكُونَنَا وَ لَا نَمْلِكُهُمْ، وَ هَا هُمْ هَؤُلَاءِ قَدْ ثَارَتْ مَعَهُمْ عِبْدَانُكُمْ وَ الْتَفَّتْ إِلَيْهِمْ أَعْرَابُكُمْ وَ هُمْ خِلَالَكُمْ يَسُومُونَكُمْ مَا شَاءُوا، وَ هَلْ تَرَوْنَ مَوْضِعاً لِقُدْرَةٍ عَلَى شَيْءٍ تُرِيدُونَهُ؟

إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرُ جَاهِلِيَّةٍ وَ إِنَّ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ مَادَّةً، إِنَّ النَّاسَ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ إِذَا حُرِّكَ عَلَى أُمُورٍ فِرْقَةٌ تَرَى مَا تَرَوْنَ وَ فِرْقَةٌ تَرَى مَا لَا تَرَوْنَ وَ فِرْقَةٌ لَا تَرَى هَذَا وَ لَا ذَاكَ، فَاصْبِرُوا حَتَّى يَهْدَأَ النَّاسُ وَ تَقَعَ الْقُلُوبُ مَوَاقِعَهَا وَ تُؤْخَذَ الْحُقُوقُ مُسْمَحَةً، فَاهْدَءُوا عَنِّي وَ انْظُرُوا مَا ذَا يَأْتِيكُمْ بِهِ أَمْرِي وَ لَا تَفْعَلُوا فَعْلَةً تُضَعْضِعُ قُوَّةً وَ تُسْقِطُ مُنَّةً وَ تُورِثُ وَهْناً وَ ذِلَّةً وَ سَأُمْسِكُ الْأَمْرَ مَا اسْتَمْسَكَ، وَ إِذَا لَمْ أَجِدْ بُدّاً فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْكَيّ.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

پس از بيعت مردم با امام عليه السّلام در سال 35 هجرى گروهى از صحابه گفتند اى كاش شورشيان بر ضد عثمان را كيفر مى دادى، پاسخ فرمود

1. واقع بينى در مبارزه

اى برادران از آنچه شما مى دانيد بى اطلاع نيستم، امّا قدرت اجراى آن را چگونه به دست آورم؟ آنان با ساز و برگ و نيرو به راه افتادند، بر ما تسلّط دارند و ما بر آنها قدرتى نداريم. هم اكنون بردگان شما با آنها مى جوشند، و باديه نشينان اطراف شما به آنها پيوسته اند. آنها در ميان شما زندگى مى كنند، و هر مشكلى را كه بخواهند بر شما تحميل مى كنند. آيا براى خواسته هاى خود تواناييد؟

2. مشكلات جنگ داخلى

كارى كه پيش آمده از جاهليّت است، شورشيان يار و ياور دارند، اگر براى كيفر دادنشان حركتى آغاز شود، مردم به چند دسته تقسيم مى شوند: گروهى خواسته هاى شما را دارند، و عدّه اى بر خلاف شما فكر مى كنند، و گروهى نه اين را مى پسندند و نه آن را. پس صبر كنيد تا مردم آرام شوند، و دل هاى مضطرب در جاى خود قرار گيرد، و حقوق از دست رفته با مدارا گرفته شود.

اكنون مرا آسوده گذاريد، و در انتظار فرمان من باشيد، كارى نكنيد كه قدرت ما را تضعيف كند، و اقتدار امّت ما را متزلزل سازد و سستى و زبونى به بار آورد. اين جريان سياسى را تا مى توانم مهار مى كنم، امّا اگر راه چاره اى نيابم با آنان مى جنگم (كه سر انجام درمان، داغ كردن است).(1)


  1. ضرب المثل است به قول حافظ (تیغ سزاست هرکه را درک سخن نمی کند).
سیاسی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

خطبه اى از آن حضرت (ع) پس از آنكه به خلافت با او بيعت كردند، جمعى از صحابه او را گفتند، چه شود اگر كسانى را كه بر عثمان شوريدند كيفر دهى، على (ع) فرمود:

اى برادران، من از آنچه شما مى دانيد بى خبر نيستم. ولى مرا چه توانايى است، در حالى كه شورشگران در نهايت توانايى هستند. آنان بر من چيره شده اند و ما را در برابر آنها قدرتى نيست. اينان جماعتى هستند كه بندگان شما به ياريشان برخاسته اند و اعراب باديه نشين هم به آنها پيوسته اند. و خود در ميان شما هستند و هر آزار كه خواهند بر شما روا دارند. آيا بر آنچه خواستار آن هستيد، تواناييتان هست؟ اين كار از گونه كارهاى عصر جاهليت است و شورشگران نيز بى يار و مددكار نباشند. اگر اين كار كه مى گوييد [يعنى خونخواهى عثمان ] صورت پذيرد، مردم را بر سه گروه خواهى يافت. گروهى را نظرى است، چون نظر شما و گروهى را نظرى است، بر خلاف نظر شما و گروه سوم، نه اين سرى هستند و نه آن سرى. پس شكيبايى ورزيد تا مردم آرام گيرند و دلها بر جاى خود قرار گيرد و حقوق از دست رفته به آسانى گرفته شود. شتاب مكنيد و مرا آسوده گذاريد و منتظر فرمانى باشيد كه شما را مى دهم و مبادا كارى كنيد كه تزلزل نيروى مرا در پى داشته باشد يا نيروى مرا فرو اندازد و موجب سستى و خوارى ما گردد. و من تا آن گاه كه مدارا سودمند افتد، اين مهم را به مدارا از ميان برخواهم داشت و چون چاره اى نيابم، داغ كردن، آخرين علاج است.

از سخنان آن حضرت است پس از بيعت با حضرت، عدّه اى به محضرش عرضه داشتند: چه خوب بود اگر آنان را كه در كشتن عثمان شركت داشتند كيفر مى دادى، امام فرمود:

اى برادرانم، آنچه را شما مى دانيد جاهل به آن نيستم، اما با كدام قدرت در حالى كه آنان همچنان بر تخت شوكت سوارند، و بر ما چيره اند و ما بر آنان چيره نيستيم، اين قوم همانهايى هستند كه غلامان شما با آنها شوريدند، و اعراب باديه نشين نيز به آنها پيوسته، و اكنون در بين شما هستند و به هر شكلى كه بخواهند شما را مى آزارند. آيا شما را بر كمترين چيزى كه مى خواهيد قدرت هست؟ اين كار آنان قطعا كارى از سنخ كارهاى جاهليت بوده، و اينان را مدد كار و پشتيبان است. اگر در اين مسأله حركتى پيش آيد مردم از چند دسته بيرون نيستند: گروهى رأيشان رأى شماست، و فرقه اى رأيشان غير رأى شماست، و گروهى را نه اين رأى است و نه آن رأى. پس صبر پيشه كنيد تا مردم آرام گيرند، و دلها از جوش و خروش بيفتد، و حقوق به آسانى گرفته شود. در كنار من آرام باشيد، و به انتظار دستورم بمانيد، كارى نكنيد كه اركان قدرت را ويران سازد، و توانايى را از دست ببرد، و به جاى آن سستى و ذلّت آورد، به زودى اين مسأله را با مدارا حل مى كنم تا وقتى كه مدارا ممكن باشد، و هرگاه چاره اى نيابم آخرين دوا داغ نهادن است (و آنان را از دم شمشير مى گذرانم).

[پس از آنكه با او به خلافت بيعت كردند، مردمى از صحابه بدو گفتند، چه شود آنان را كه بر عثمان شوريدند كيفر دهى، امام فرمود:]

برادران، چنين نيست كه آنچه را مى دانيد ندانم، ليكن چگونه نيرويى فراهم آوردن توانم اين مردم با ساز و برگ و نيرو به راه افتاده اند، بر آنان قدرتى نداريم و آنان بر ما مسلط گرديده اند. اينهايند كه بردگان شما به هواخواهى آنان به پا خاسته اند، و باديه نشينان شما بدانان پيوسته اند، آنان ميان شما به سر مى برند، هرچه مى خواهند بر سر شما مى آورند. آيا بر آنچه مى خواهيد تواناييد كارى كه پيش آمده است از جاهليت يادگار است، و اين مردم را كه به شورش برخاسته اند ياور و مددكار است.

هواى مردم در اين داستان اگر در ميان آيد گونه گون راه پيمايد. گروهى سخن شما را مى گويند، و گروهى راهى بر خلاف شما مى پويند. و گروهى نه با اين سوى و نه با آن سوى اند. پس شكيبا باشيد تا مردم آرام گيرند، و دلهاى رفته به جاى آيد، و حقّهاى -از دست شده- با مدارا گرفته شود. اكنون مرا آسوده گذاريد، و فرمان مرا كه به شما مى رسد چشم داريد، و كارى مكنيد كه قوّتى را متزلزل سازد، و يا نيرويى را از كار اندازد، يا ضعفى به كار آرد يا خوارى به بار آرد، و من چندان كه توانم دست از كارزار باز مى دارم، و اگر خود را ناچار ديدم روى به جنگ آرم، كه:

هر كجا داغ بايدت فرمود            چون تو مرهم نهى ندارد سود

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است بعد از آنكه با آن بزرگوار بخلافت بيعت كردند و (طلحه و زبير نقض بيعت كرده و ببصره رفتند و در آنجا فتنه و آشوب بر پا نموده اموال مسلمانان را بيغما برده نيكان را كشتند) گروهى از اصحاب به آن حضرت گفتند: كاش كسانى را كه بر (كشتن) عثمان اجتماع كردند كيفر مى فرمودى (تا آنان را كه نقض بيعت نموده اند بهانه اى بدست نباشد) پس امام عليه السّلام فرمود:
(1) اى برادران (همكيشان) بآنچه شما مى دانيد من بى اطّلاع نيستم (بلكه به گذشته و آينده و حال دانا هستم) ولى چگونه مرا توانائى (كشيدن انتقام از كشندگان عثمان) است و حال آنكه گروهى كه (براى كشتن او) گرد آمدند (و اين آشوب را بر پا نمودند) در نهايت قدرت خود باقى هستند، بر ما تسلّط دارند و ما بر ايشان مسلّط نيستيم (زيرا بيشتر اهل مدينه و بسيارى از مردم مصر و كوفه و سائر شهرها و باديه نشينان باين كار اقدام كرده بودند، و گفته اند آن حضرت مردم را گرد آورده براى ايشان خطبه خوانده فرمود: كشندگان عثمان از جاى خود برخيزند، پس همه آنان مگر اندكى ايستادند، و اين كار را كرد تا جواب پند دهندگان را عملا داده باشد)
(2) و آگاه باشيد كشندگان عثمان گروهى هستند كه غلامان شما با آنها يار بوده و باديه نشينانتان بآنان پيوسته اند (همه دست يكى كرده اين عمل را انجام دادند) و ايشان در بين شما هستند (هنوز از مدينه بيرون نرفته اند، و اگر بمقصود شما پى برند) آنچه بخواهند آزارتان مى رسانند (و كسيرا توانائى جلوگيرى از آنها نيست) و آيا توانائى بآنچه خواهانيد داريد (در اين باب انديشه نموده كمكى بنظر آورده ايد كه بتوانيد با ايشان زد و خورد نمائيد)؟
(3) اين امر (كه شما درخواست مى نماييد) كارى است از روى نادانى، و ايشان كمك و ياور (بسيار) دارند (كه هنگام نيازمندى آنان را يارى مى نمايند) و مردم هرگاه سخن اين خونخواهى به ميان آيد بر چند دسته اند: يك دسته مى بينند آنچه شما مى بينيد (رأيشان اينست كه بايستى خونخواهى نمود) و يك دسته مى بينند آنچه شما نمى بينيد (مى گويند بايستى كشندگان او را يارى كرد) و يك دسته نه اين و نه آنرا نمى بينند (در اين كار متوقّف بوده رأيى ندارند) پس (انتقام كشيدن از كشندگان عثمان موجب فتنه و فساد بزرگى خواهد بود كه اهميّت آن بيش از كشتن عثمان است، بنا بر اين) شكيبا باشيد تا مردم آرامش يافته دلها در جاى خود  قرار گيرد، و حقوق در موقع مناسب به آسانى گرفته شود،
(4) پس نزد من آرام باشيد (شتاب نكنيد و اينگونه پند ندهيد) و ببينيد فرمانم بشما چگونه صادر ميشود (دستورم را پيروى نمائيد) و كارى نكنيد كه توانائى را نابود ساخته از بين ببرد، و سستى و خوارى جا گذارد،
(5) و بزودى اين امر را بمداراة اصلاح كنم مادامى كه مداراى با آن ممكن باشد، و هرگاه چاره اى نيابم (مداراة كردن سود نبخشد) پس آخرين دواء داغ است (با كسانيكه بيعت را شكسته اند مى جنگم. جمله «آخر الدّواء الكىّ» مثلى است مشهور در جائى بكار برند كه بآخرين تدبير اقدام شود).

برادران من! از آن چه شما مى دانيد من بى اطلاع نيستم ; ولى چگونه مى توانم (در شرايط فعلى) قدرت بر اين کار (مجازات قاتلان عثمان) را به دست آورم ; حال آن که آن ها همچنان بر قدرت و شوکت خويش باقى اند و بر ما مسلّط اند و ما بر آن ها سلطه اى نداريم و اين ها جمعيّتى هستند که بردگان شما نيز با جوش و خروش به آنان پيوسته اند و اعراب باديه نشين نيز به آن ها ملحق شده اند (اضافه بر اين، آن ها يک دشمن خارجى نيستند; بلکه) در ميان شما قرار دارند و هر گونه بلايى را که بخواهند مى توانند بر سر شما بياورند.

آيا با اين حال شما قدرتى بر اجراى خواسته هاى خود داريد، اين کار (قيام شورشيان در برابر عثمان) کار دوران جاهليّت بود و اين گروه پشتيبان هايى دارند و اگر حرکتى (براى مجازات قاتلان) صورت گيرد، مردم به چند گروه تقسيم مى شوند: گروهى همان را مى خواهند که شما مى خواهيد و گروهى رأى شان بر خلاف رأى شماست و گروه سوّمى نه با شما هستند نه با آن ها (و به اين ترتيب شکاف عميقى در جامعه اسلامى رُخ مى دهد). بنابراين صبر کنيد تا مردم آرام گيرند و دل ها از تب و تاب بيفتد و حقوق به آسانى گرفته شود، مرا آسوده بگذاريد و به من فشار نياوريد و ببينيد چه دستورى از سوى من براى شما مى آيد. کارى نکنيد که قدرت ما را تضعيف کند و شوکت ما را فرو ريزد و سستى و ذلّت به بار آورد. من (در برابر اين گروه) تا آن جا که ممکن است خويشتن دارى مى کنم امّا اگر راه ديگرى نيابم، آخرين درمان، داغ کردن و سوزاندن (محل زخم) است!