ترجمه خطبه 185 نهج البلاغه

و من خطبة له (علیه السلام) يحمد الله فيها و يثني على رسوله و يصف خلقا من الحيوان: حمد اللّه تعالى: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا تُدْرِكُهُ الشَّوَاهِدُ وَ لَا تَحْوِيهِ الْمَشَاهِدُ وَ لَا تَرَاهُ النَّوَاظِرُ وَ لَا تَحْجُبُهُ السَّوَاتِرُ؛ الدَّالِّ عَلَى قِدَمِهِ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ، وَ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ عَلَى وُجُودِهِ، وَ بِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَى أَنْ لَا شَبَهَ لَهُ؛ الَّذِي صَدَقَ فِي مِيعَادِهِ وَ ارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبَادِهِ وَ قَامَ بِالْقِسْطِ فِي خَلْقِهِ وَ عَدَلَ عَلَيْهِمْ فِي حُكْمِهِ؛ مُسْتَشْهِدٌ بِحُدُوثِ الْأَشْيَاءِ عَلَى أَزَلِيَّتِهِ وَ بِمَا وَسَمَهَا بِهِ مِنَ الْعَجْزِ عَلَى قُدْرَتِهِ وَ بِمَا اضْطَرَّهَا إِلَيْهِ مِنَ الْفَنَاءِ عَلَى دَوَامِهِ. وَاحِدٌ لَا بِعَدَدٍ وَ دَائِمٌ لَا بِأَمَدٍ وَ قَائِمٌ لَا بِعَمَدٍ. تَتَلَقَّاهُ الْأَذْهَانُ لَا بِمُشَاعَرَةٍ وَ تَشْهَدُ لَهُ الْمَرَائِي لَا بِمُحَاضَرَةٍ. لَمْ تُحِطْ بِهِ الْأَوْهَامُ بَلْ تَجَلَّى لَهَا بِهَا وَ بِهَا امْتَنَعَ مِنْهَا وَ إِلَيْهَا حَاكَمَهَا. لَيْسَ بِذِي كِبَرٍ امْتَدَّتْ بِهِ النِّهَايَاتُ فَكَبَّرَتْهُ تَجْسِيماً، وَ لَا بِذِي عِظَمٍ تَنَاهَتْ بِهِ الْغَايَا...

ترجمه: محمد دشتی (ره)

و من خطبة له (علیه السلام) يحمد الله فيها و يثني على رسوله و يصف خلقا من الحيوان

1. خدا شناسى

ستايش خداوندى را سزاست كه حواس پنجگانه او را درك نكنند، و مكان ها او را در برنگيرند، ديدگان او را ننگرند، و پوشش ها او را پنهان نسازند، با حدوث آفرينش ازلى بودن خود را ثابت كرد، و با پيدايش انواع پديده ها، وجود خود را اثبات فرمود، و با همانند داشتن مخلوقات ثابت شد كه خدا همانندى ندارد.

خدا در وعده هاى خود راستگو، و برتر از آن است كه بر بندگان ستم روا دارد، ميان مخلوقات به عدل و داد رفتار كرد، و در اجراى احكام عادلانه فرمان داد، حادث بودن اشياء، گواه بر ازليّت او، و ناتوانى پديده ها، دليل قدرت بى مانند او، و نابودى پديده ها، گواه دائمى بودن اوست.

خدا يكى است نه با شمارش، و همیشگى است نه با محاسبه زمان، بر پاست نه با نگهدارنده اى. انديشه ها او را مى شناسند نه با درك حواس، نشانه هاى خلقت به او گواهى مى دهند نه به حضور مادّى، فكرها و انديشه ها بر ذات او احاطه ندارند، كه با آثار عظمت خود بر آنها تجلّى كرده است، و نشان داد كه او را نمى توانند تصوّر كنند، و داورى اين ناتوانى را بر عهده فكرها و انديشه ها نهاد.

بزرگى نيست داراى درازا و پهنا و ژرفها، كه از جسم بزرگى برخوردار باشد، و با عظمتى نيست كه كالبدش بى نهايت بزرگ و ستبر باشد، بلكه بزرگى خدا در مقام و رتبت، و عظمت او در قدرت و حكومت اوست.

2. ويژگى هاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله

گواهى مى دهم كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بنده و فرستاده خدا، و پيامبر برگزيده، و امانت دار پسنديده اوست «درود خدا بر او و عترت او باد» خدا او را با حجّت هاى الزام كننده، و پيروزى آشكار، و راه روشن فرستاد. پس رسالت خود را آشكارا رساند، و مردم را به راه راست وا داشت، و آن را به همگان نشان داد، و نشانه هاى هدايت را بر افراشت، و چراغ هاى روشن را بر سر راه آدميان گرفت، رشته هاى اسلام را استوار كرد، و دستگيره هاى ايمان را محكم و پايدار كرد.

3. راه هاى خداشناسى

اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگى نعمت هاى او مى انديشيدند، به راه راست باز مى گشتند، و از آتش سوزان مى ترسيدند، امّا دل ها بيمار، و چشم ها معيوب است. آيا به مخلوقات كوچك خدا نمى نگرند كه چگونه آفرينش آن را استحكام بخشيد و تركيب اندام آن را برقرار، و گوش و چشم براى آن پديد آورد، و استخوان و پوست متناسب خلق كرد.

به مورچه و كوچكى جثّه آن بنگريد، كه چگونه لطافت خلقت او با چشم و انديشه انسان درك نمى شود، نگاه كنيد چگونه روى زمين راه مى رود، و براى به دست آوردن روزى خود تلاش مى كند دانه ها را به لانه خود منتقل مى سازد، و در جايگاه مخصوص نگه مى دارد، در فصل گرما براى زمستان تلاش كرده، و به هنگام درون رفتن، بيرون آمدن را فراموش نمى كند.(1)

روزى مورچه تضمين گرديده، و غذاهاى متناسب با طبعش آفريده شده است. خداوند منّان از او غفلت نمى كند، و پروردگار پاداش دهنده محرومش نمى سازد، گر چه در دل سنگى سخت و صاف يا در ميان صخره اى خشك باشد. اگر در مجارى خوراك و قسمتهاى بالا و پايين دستگاه گوارش و آنچه در درون شكم او از غضروف هاى آويخته به دنده و شكم، و آنچه در سر اوست از چشم و گوش، انديشه نمايى، از آفرينش مورچه دچار شگفتى شده و از وصف او به زحمت خواهى افتاد. پس بزرگ است خدايى كه مورچه را بر روى دست و پايش بر پاداشت، و پيكره وجودش را با استحكام نگاه داشت، و در آفرينش آن هيچ قدرتى او را يارى نداد، و هيچ آفريننده اى كمكش نكرد.

اگر انديشه ات را به كار گيرى تا به راز آفرينش پى برده باشى، دلائل روشن به تو خواهند گفت كه آفريننده مورچه كوچك همان آفريدگار درخت بزرگ خرماست، به جهت دقّتى كه جدا جدا در آفرينش هر چيزى به كار رفته، و اختلافات و تفاوت هاى پيچيده اى كه در خلقت هر پديده حياتى نهفته است. همه موجودات سنگين و سبك، بزرگ و كوچك، نيرومند و ضعيف، در اصول حيات و هستى يكسانند.

و خلقت آسمان و هوا و بادها و آب يكى است. پس انديشه كن در آفتاب و ماه، و درخت و گياه، و آب و سنگ،(2) و اختلاف شب و روز، و جوشش درياها، و فراوانى كوه ها، و بلنداى قلّه ها، و گوناگونى لغت ها، و تفاوت زبان ها، كه نشانه هاى روشن پروردگارند.(3)

پس واى بر آن كس كه تقدير كننده را نپذيرد، و تدبير كننده را انكار كند. گمان كردند كه چون گياهانند و زارعى ندارند، و اختلاف صورت هايشان را سازنده اى نيست، بر آنچه ادّعا مى كنند حجّت و دليلى ندارند، و بر آنچه در سر مى پرورانند تحقيقى نمى كنند، آيا ممكن است ساختمانى بدون سازنده، يا جنايتى بدون جنايتكار باشد.

4. شگفتى آفرينش ملخ

و اگر خواهى در شگفتى ملخ سخن گو، كه خدا براى او دو چشم سرخ، دو حدقه چونان ماه تابان آفريد، و به او گوش پنهان، و دهانى متناسب اندامش بخشيده است، داراى حواس نيرومند، و دو دندان پيشين است كه گياهان را مى چيند، و دو پاى داس مانند كه اشياء را بر مى دارد. كشاورزان براى زراعت از آنها مى ترسند و قدرت دفع آنها را ندارند گرچه همه متّحد شوند. ملخ ها نيرومندانه وارد كشتزار مى شوند و آنچه ميل دارند مى خورند، در حالى كه تمام اندامشان به اندازه يك انگشت باريك نيست.(4)

5. نشانه هاى خدا در طبيعت

پس بزرگ است خداوندى كه تمام موجودات آسمان و زمين، خواه و ناخواه او را سجده مى كنند، و در برابر او با خضوع چهره بر خاك مى نهند، و رشته اطاعت او را در تندرستى و ناتوانى به گردن مى نهند، و از روى ترس و بيم، زمام اختيار خود را به او مى سپارند.

پرندگان رام فرمان اويند، و از تعداد پرها و نفس هاى پرندگان آگاه است، برخى را پرنده آبى و گروهى را پرنده خشكى آفريد، و روزى آنها را مقدّر فرمود، و اقسام گوناگون آنها را مى داند. اين كلاغ است و آن عقاب، اين شترمرغ است و آن كبوتر. هر پرنده اى را با نام خاصّى فرا خواند، و روزى اش را فراهم كرد.

خدايى كه ابرهاى سنگين را ايجاد، و باران هاى پى در پى را فرستاد، و سهم باران هر جايى را معيّن فرمود، زمين هاى خشك را آبيارى كرد، و گياهان را پس از خشكسالى روياند.


  1. اشاره به علم میرمِکولوژی Myrmecology (مورچه شناسی)
  2. اشاره به علم پترولوژی Petrology (سنگ شناسی)
  3. اشاره به علم فیلولوژی Philology (زبان شناسی)
  4. اشاره به علم اِنتومولژی Entomology (حشره شناسی)
اعتقادی علمی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

ستايش خداوندى را كه به حواس درك نشود و هيچ مكان را گنجاى او نيست و هيچ چشمى نتواندش ديد و هيچ پرده اى نتواندش پوشيد.

به حادث بودن آفريدگان خود بر قديم بودنش راه مى نمايد و به پديد آوردن آنها بر هستى خويش گواهى دهد. همانند بودن آفريدگانش به يكديگر، دليل بر بى همانندى اوست.

خداوندى كه در هر وعده كه دهد صادق است و فراتر از آن است كه بر بندگان خود ستم روا دارد. با آفريدگان خود به عدالت رفتار مى كند و هر حكم كه مى دهد از روى عدالت است.

حادث بودن اشياء بر ازليّت او گواه است و موسوم بودنشان به ناتوانى دليل بر توانايى او، آنها به فنا محكوم اند و اين نشانه بر دوام بودن اوست.

يكى است اما نه به عدد، جاويدان است ولى نه به مدت. برپاست ولى نه به نيروى تكيه گاه. ذهنها دريابندش ولى نه از راه حواس. آنچه ديده شود گواه وجود اوست ولى نه آنسان در آنها حاضر باشد و به چشم آيد.

انديشه ها به او احاطه نكنند. بلكه جلوه اى نمود تا به وجودش معترف شوند و به تعقل دريابند كه ادراك كنه ذاتش ممنوع است و بدين ترتيب، آنها را بر انديشه هاى باطلى كه مدعى احاطه ذات او بودند، حاكم و داور قرار داد.

بزرگيش به گونه اى نيست كه داراى ابعاد باشد و اين ابعاد سبب بزرگى جسم او گردند و عظمتش به گونه اى نيست كه غايات به او خاتمه يابند و او را در حالى كه، داراى جسد است، بزرگ نشان دهند. بلكه، شأن او و سلطنت او بزرگ است.


و شهادت مى دهم كه محمد (صلى الله عليه و آله) بنده او و رسول برگزيده او و امين پسنديده اوست. او را فرستاد با حجتهاى الزام كننده و پيروزمنديى آشكار و راهى روشن و رسالت خود را تبليغ كرد و به آن حق و باطل را از هم جدا نمود. و مردم را به راه راست هدايت نمود و خود راهنماى ايشان بود. پرچمهاى هدايت و چراغهاى روشن را برافراشت. و رشته هاى اسلام را استوارى بخشيد و دستگيره هاى آن محكم ساخت.


از اين خطبه [در صفت آفرينش اصناف حيوانات]:

اگر در عظمت و بزرگى نعمت بارى تعالى مى انديشيدند، به راه راست بازمى گشتند و از عذاب آتش مى ترسيدند. ولى دلها بيمار است و ديده ها عيبناك. آيا به خردترين چيزى كه آفريده است، نمى نگرند كه چسان آفرينش او را استوار داشته و تركيبش را محكم نموده برايش چشم و گوش پديد آورده و استخوان و پوست ترتيب داده است.

به آن مورچه بنگريد، با جثّه خرد و اندام نازكش، آن چنان خرد كه نزديك است كه به گوشه چشم ديده نشود و به نيروى انديشه، آفرينشش به تصور درنيايد كه چگونه بر روى زمين مى رود و روزى خود به دست مى آورد و دانه به سوراخ مى كشد و در انبار خود مهيا مى دارد. در فصل گرما براى فصل سرماى خود دانه مى اندوزد، و به هنگام در آمدن، راه دوباره بازگشتن را به ياد دارد. خداوند روزيش را ضمانت كرده و آنچه موافق حال اوست به او عطا كرده است. دادار نعمت دهنده از او غافل نشده و ايزد پاداش دهنده محرومش نساخته است. هر چند، كه بر روى سنگى خشك و سخت كه بر آن هيچ نمى رويد جاى داشته باشد، باز هم روزيش مى رسد. اگر

در مجارى خوراك او در بالا و زير و درون تن و اضلاع شكمش و چشمى و گوشى كه بر سر او نهاده شده بنگرى، از آفرينش او در شگفت خواهى شد. و در توصيف آن به رنج خواهى افتاد.

پس بزرگ است، خداوندى كه مورچه را بر روى دست و پاهايش برپاى داشت و بر ستونهاى بدنش قرار داد. در آفريدن آن هيچ آفريننده اى با او شريك نبود. و توانمندى ياريش ننموده است. اگر در عوالم انديشه ات به سير و گشت پردازى و به نهايت رسى، به اين امر رهنمون شوى كه آفريننده مورچه همان آفريننده نخل خرماست. به سبب دقتها و ظرافتهايى كه هر چيزى را از چيز ديگرى جدا مى كند و پيچيدگى اختلاف هر موجود زنده با ديگرى: يكى درشت و كلان است و يكى نرم و لطيف، يكى سنگين است و يكى سبك، يكى نيرومند است و يكى ناتوان، در آفرينش همه يكسان اند.


خلقت آسمان و هوا و بادها و آب يكى است. پس به خورشيد و ماه و درخت و آب و سنگ بنگر و آمد و شد اين شب و روز و روان گشتن اين درياها و بسيارى اين كوهها و بلندى اين قله ها و پراكندگى اين لغتها و زبانهاى گوناگون.

واى بر كسانى كه آفريننده و مدبر آنها را انكار كنند و چنان پندارند كه گياهانى هستند كه هيچ برزگرى آنها را كشت نكرده است و اين اشكال گونه گون را صانعى نيست. آنان براى ادعاى خود حجتى نياوردند و در آنچه باور داشتند، تحقيق و يقينى نداشتند. آيا هيچ بنايى بى سازنده اى تواند بود و هيچ جنايتى بى جنايتكارى صورت بندد؟


و اگر خواهى در آفرينش ملخ بنگر. براى او دو چشم سرخ آفريد و حدقه هاى چشمش را چون دو ماه تابان بيفروخت. براى او گوشى پنهان بيافريد و دهانى به اعتدال و سامان و حسى نيرومند و دو دندان نيش، كه هر چيز را بدان ببرد و دو دست داس مانند كه هر چيز را با آن بگيرد. كشاورزان به سبب كشته هاى خود از آن بيمناك اند و اگر همه ياران خود را گرد آورند، توانايى دفع آن ندارند. ملخها به خواست و ميل خود به كشتزار روى نهند و هر چه خواهند بجوند و بخورند. همه اندام ملخ به قدر يك انگشت باريك نيست.


بزرگ است، خداوندى كه هر چه در آسمانها و زمين است، چه از روى رغبت و چه از روى اضطرار در برابرش حاضرند و بر آستان او چهره و گونه بر خاك مى سايند. و از روى تسليم و ناتوانى فرمان او مى برند و از بيم، زمام فرمانبردارى خود به دست او مى دهند.

پرندگان مسخر فرمان او هستند. به شمار پرهايشان و نفسهايشان آگاه است. دستها و پاهاى آنها را بر روى زمينهاى نمناك و خشك استوار ساخته. روزيشان را مقدّر فرموده و اجناس آنها را شماره كرده است. اين كلاغ است و آن عقاب است و آن ديگر كبوتر است يا شتر مرغ. هر پرنده اى را به نام خود خواند و عهده دار روزى آن گرديد.

ابرهاى گران را بيافريد و بارانهاى بر دوام را از آنها ريزان ساخت و بهره هر جاى را از آن معين فرمود و زمينى را كه خشك شده بود آب داد و پس از خشكسال در آن گياه رويانيد.

از خطبه هاى آن حضرت است در حمد الهى و ستايش پيامبر و عجايب آفرينش:

خدايى را حمد كه حواس او را در نيابد، مكانها فرايش نگيرند، چشمها او را نبينند، و پرده هاى پوشنده او را نپوشانند، همان كه حادث بودن مخلوقاتش دليل بر ازلى بودن او، و به وجود آمدن موجودات برهان وجود اوست، و شبيه بودن مخلوقات به يكديگر گواه بر اين كه او را شبيهى نيست.

خداوندى كه در وعده اش صادق، و از اينكه به بندگان خود ستم كند به دور است، در ميان عبادش به قسط، و در حكم كردن بر آنان به عدالت رفتار كند.

به حادث بودن اشياء بر ازليتش، و به داغ ناتوانى كه بر موجودات نهاده بر قدرتش، و به مرگ و فناى مخلوقات كه گريزى از آن قرار نداده بر دائمى بودنش گواه آورد.

يكى است نه به عدد، هميشگى است نه به زمان، بر پاست نه با كمك پشتيبان.

ذهن ها او را دريابند نه به وسيله حواس، و ديده ها وجودش را گواهى دهند نه بر وجه حضور حسّى.

انديشه ها به او احاطه نكرد بلكه به انديشه ها نزد انديشه ها تجلّى نمود، و به انديشه ها وانمود كه انديشه ها به او احاطه ندارند، و انديشه ها را در اين زمينه قاضى قرار داد.

بزرگى او همچون اجسام و اجساد بر اساس طول و عرض و حجم و عمق و بدايت و نهايت نيست تا در جسم و حجم بزرگ آيد، بلكه شأنش بزرگ، و سلطنتش عظيم است.


و شهادت مى دهم كه محمّد بنده و رسول برگزيده، و امين پسنديده اوست، درود خدا بر او و آلش باد. او را با دلايل الزام كننده، و پيروزى آشكار، و راه روشن فرستاد، او هم رسالت حق را آشكارا به مردم رساند، و انسانها را به راه راست واداشت و راه را به آنان نماياند، و نشانه هاى هدايت و مشعل روشن دين را به پا كرد، و رشته هاى اسلام را محكم، و دستگيره هاى ايمان را استوار نمود.


از اين خطبه است در توصيف عجايب آفرينش اصنافى از حيوانات:

اگر مردم در عظمت قدرت و بزرگى نعمت حق انديشه مى نمودند، به راه مستقيم باز گشته، و از عذاب سوزان مى ترسيدند، اما دلها بيمار، و ديده ها عيبناك است. آيا به كوچك ترين چيزى كه آفريده دقت نمى كنند كه چگونه خلقتش را محكم، و تركيبش را استوار كرد، و براى آن گوش و چشم قرار داد، و به استخوان و پوست آراست.

مورچه را با جثّه كوچك، و ظرافت اندامش بنگريد، به گونه اى است كه نمى توان او را با گوشه چشم ديد، و به انديشه درك كرد، چگونه به نرمى روى زمين راه مى رود، و بر رزقش مى جهد، دانه را به لانه مى برد، و در قرارگاهش قرار مى دهد، به تابستان براى زمستان جمع مى كند، و به وقت آمدن براى زمان بازگشتن مهيّا مى نمايد، خدايش ضامن روزى او شده، و او را موافق حالش رزق داده، خداوند منّان از او غفلت ندارد، و پروردگار ديّان محرومش نمى گذارد، گرچه در ميان سنگى خشك و سخت باشد و اگر در مواضع جريان غذاى او، در بالا و پايين، و آنچه در درون اوست از جوانب اضلاع شكمش، و آنچه در سر اوست از چشم و گوش بينديشى، هر آينه از آفرينشش به تعجّب آيى، و از وصفش به رنج و تعب افتى.

بلند مرتبه است خدايى كه مورچه را به روى دست و پايش واداشت، و او را بر پايه اين اعضا بنا كرد، كسى با او در اين برنامه شريك نبود، و قدرتمندى در آفرينش آن او را كمك نداد. و اگر راههاى انديشه ات را تا رسيدن به انتهايش طى كنى، جز به اين حقيقت نمى رسى كه آفريننده مورچه همان آفريننده نخله خرماست، به خاطر دقت گونه گونى كه در هر چيز، و پيچيدگى اختلافى كه در هر زنده اى به كار گرفته شده است. بزرگ و كوچك، سنگين و سبك، قوى و ضعيف در عرصه گاه خلقتش نيست مگر اينكه نسبت به قدرت او مساويند.


و چنين است آسمان و هوا، و باد و آب. به خورشيد و ماه، گياه و درخت، آب و سنگ، آمد و شد اين شب و روز، روان شدن اين درياها، وجود اين كوههاى بسيار، درازى اين قلّه ها، و اختلاف اين لغات و زبانهاى گوناگون دقّت كن.

واى به حال كسى كه آفريننده را انكار، و تدبير كننده را باور نداشته باشد. بى خبران گمان مى كنند كه آنان همچون گياه بيابانى بدون زارع اند، و صورتهاى متنوّع آنان را آفريننده اى نيست، اينان براى مدّعاى باطل خود دليلى ندارند، و براى آنچه در باطن خود باور كرده اند تحقيقى ننموده اند. آيا ساختمانى بدون بنا كننده، يا جنايتى منهاى جنايتكار ممكن است؟


و اگر مى خواهى در رابطه با ملخ بگو، كه خداوند براى او دو چشم قرمز، و دو حدقه تابان، و گوش پنهان آفريده، و براى او دهانى مناسب گشوده، و به او حسّى توانا عنايت كرده، و دو دندانى داده كه با آنها مى چيند و جدا مى كند، و دو داس كه با آنها چيزى را مى گيرد، كشاورزان براى زراعتشان از او بيم دارند، و براى دفع او گرچه با هم همدست شوند عاجزند، تا با جست و خيزهايش به كشتزار آيد، و خواسته هاى خود را بر آورده نمايد، در صورتى كه جسم او به اندازه يك انگشت باريك بيش نيست.


پس بزرگ و خجسته است خداوندى كه هر كس در آسمانها و زمين است به اختيار و اضطرار به پيشگاهش سجده مى برد، و براى او گونه و چهره بر خاك مى سايد، و او را به حالت تسليم و درماندگى اطاعت مى كند، و از بيم و خوف عنان زندگى به دست او مى نهد.

پرندگان مسخّر فرمان اويند، شماره پر و بال و نفس زدن آنان را مى داند، و پاى آنان را در جاى ترى و خشكى استوار نموده است، روزى آنان را مقدر فرموده، و بر اصناف آنان آگاهى دارد. اين كلاغ، اين عقاب، اين كبوتر، و اين شتر مرغ است، هر پرنده اى را به نامش خوانده، و رزقش را ضامن گشته.

ابر سنگين را به وجود آورد، و باران پى در پى از آن بريخت، و سهم هر سرزمين را معين فرمود، پس زمين را پس از خشكى سيراب كرد، و بعد از خشكسالى گياهش را روياند.

سپاس خدايى را كه حسّهاى ظاهرى، او را نتواند دريافت، و هيچ جاى فرا گرفتن وى را در خود، بر نتواند تافت. ديده ها او را نخواهد ديد، و پوششها وى را نتواند پوشيد.

به حادث بودن آفريده هايش، قديم بودن خود را بيان دارنده است، و با پديد آوردن مخلوقاتش، هستى خويش را نماينده، و با همانند بودن آنان به يكديگر بى همانندى خود را نشان دهنده.

خدايى كه در وعده خود راست گفتار است، و از ستم كردن بر بندگان به دور و به كنار. با آفريدگانش به دادكار كند، و در حكم خود بر آنان با عدل رفتار كند.

نوپديد بودن موجودات گواه است كه او هميشه بوده است، و نشان عجزى كه در آفريده ها نهاده، توانايى او را نموده است، و به نيست شدنى كه آفريدگان را از آن ناچار ساخته، دليل آرد كه خود پاينده است.

يگانه است نه به شمار، هميشه است و به خود پايدار، برپاست نه با نگاهدار.

ذهنها او را -از روى اوصاف- شناسد و به درك او نرسد، و -نشان خلقت او- هر جا بر وجود وى گواهى دهد، نه آنكه او تنها در آنجا بود.

وهمها او را فرا نگيرد، بلكه براى آنها -در ديگر آفريده ها- جلوه كرد، و نماياند كه او را به تصوّر نتوانند در آورد، و داورى را به عهده آنها انداخت -تا بدانند كه او را هرگز چنانكه بايد نتوانند شناخت-.

او نه بزرگى است داراى درازا و پهنا و ژرفا گرديده، و درازى و پهنى و ژرفايى، او را داراى جسمى بزرگ گردانيده، و نه تناورى است حدّها آن را به نهايت رسانيده و كالبدى ستبرش گردانيده، بلكه بزرگى او در مقام و رتبت است، و عظمت او در قدرت و سلطنت.


و گواهى مى دهم كه محمّد (صلی الله علیه وآله) بنده اوست، و فرستاده برگزيده او، و امانتدار پسنديده اوست. درود خدا بر او و آل او باد. او را با حجّتهاى الزام كننده فرستاد، و با پيروزى آشكار، و راه پديدار. پس رسالت خود را آشكارا رساند، و -مردم را- به راه راست واداشت و آن راه را بديشان نماياند. نشانه ها بر پا كرد براى راه يافتن، با چراغهايى روشن. رشته هاى -احكام- اسلام را استوار كرد. و دستآويزهاى آن را محكم و پايدار.


از اين خطبه است در صفت آفرينش گونه هاى جانداران:

و اگر در بزرگى قدرت و كلانى نعمت -او- مى انديشيدند، به راه راست باز مى گرديدند، و از -آتش- سوزان عذاب مى ترسيدند، ليكن دلها بيمار است و بينش ها عيبدار. آيا به خردترين چيزى كه آفريده نمى نگرند، كه چسان آفرينش او را استوار داشته و تركيب آن را برقرار آن را شنوايى و بينايى بخشيده و برايش استخوان و پوست آفريده.

بنگريد به مورچه و خردى جثّه آن، و لطافتش، در برون و نهان. چنان است كه به گوشه چشمش نتوان ديد، و با انديشيدن به چگونگى خلقتش نتوان رسيد. چگونه بر زمين جنبد و به روزى خود خنبد. دانه را به لانه خود برد، و در قرارگاه خويش آماده اش كند. در گرما براى سرماى خود فراهم آرد، و به هنگام درون رفتن، برون شدن را فراياد دارد. رزق او پذيرفته گرديده و روزيش در خور وى رسيده. نعمت دهنده او را وانگذارد، و پاداش دهنده محرومش ندارد، هرچند بر خشك سنگى باشد صاف و تابان، يا بر سنگى فسرده -در بيابان-، و اگر بنگرى در گذرگاههاى خوراك او كه -چسان- از بالا و زير -پيوسته است به هم-، و آنچه درون اوست از غضروفهاى آويخته به دنده تا شكم، و آنچه در سر اوست از چشم و گوش هم، از آفرينش او جز شگفتى نتوانى، و در وصف او به رنج درمانى.

پس، بزرگ است خدايى كه او را بر دست و پاهايش برپا داشت و بر ستونهاى -بدنش- نگاه داشت. در آفرينش آن آفريننده اى با او انباز نبود، و در خلقت آن توانايى، وى را كارساز نه. اگر فكرت خود را در گونه گون راهها -ى آفرينش- بگردانى تا خود را به نهايت آن راهها رسانى، تو را جز اين نشان ندهد كه آفريننده مورچه و خرمابن يكى بود، به خاطر دقّتى كه جدا جدا -در آفرينش- هر چيز به كار رفته است، و اختلاف دقيق و ديرياب كه در خلقت هر جاندار با جاندارى ديگر نهفته است، و -ميان- كلان و نازك اندام، و گران و سبك، و نيرومند و ناتوان، در آفرينش جز همانندى نيست.


و خلقت آسمان، و هوا، و بادها، و آب يكى است. پس بنگر در آفتاب و ماه، و درخت و گياه، و آب و سنگ، و شب و روز رنگارنگ، و روان گشتن اين درياها، و فراوانى اين كوهها، و درازى ستيغهاى كوه، و گونه گونى لغتها و زبانهاى -مردم انبوه-.

پس واى بر آن كه تقدير كننده را نپذيرد، و تدبير كننده را ناآشنا گيرد. پنداشته اند همچون گياهانند كه آنان را كارنده اى نيست و اختلاف صورتهاشان را سازنده اى. در آنچه ادعا كردند حجّتى نياوردند. و نه تحقيقى كردند در آنچه فرا گرفتند آيا هيچ بنايى بود بى سازنده، يا جنايتى بى جنايت كننده؟


و اگر خواهى از ملخ بگويم كه دو ديده سرخ آفريد براى آن، و دو حدقه برايش افروخت چون ماه تابان، و او را گوشى بداد پوشيده و پنهان، و برايش دهانى گشود به اعتدال، و حسّى نيرومند و به كمال. و دو دندان پيشين كه بدانها ببرد، و دو پاى داس مانند كه بدانها چيزى را بگيرد. كشاورزان در كشت خود از آن مى ترسند و توانايى راندنش را ندارند، هر چند همه كسان خود را فراهم آرند، تا گاهى كه در جست و خيزهايش روى به كشته آرد، و هر چه خواهش آن است روا دارد، و همه اندام ملخ به اندازه يك انگشت باريك نيست -و اين حقيقتى است-.


پس بزرگ است خدايى كه آنچه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه او را سجده نمايد، و خوار و فروتن گونه و چهره بر زمين سايد، و از سر تسليم و ناتوانى طاعت او بپذيرد، و از بيم و ترس رشته فرمانبرى او را در گردن گيرد.

و پرنده رام فرمان اوست، پرها و دم زدن آن را شمرده است، و پاهايش را برترى و خشكى استوار كرده است، و روزى آن را مقدّر فرموده، و جنسهاى آن را به شمار در آورده است. اين كلاغ است و اين عقاب، و اين كبوتر است و اين شتر مرغ. هر پرنده را به نام آن خواند، و روزى او را پذيرفت و بدو رساند.

و ابر گرانبار را بيافريد و باران پيوسته را از آن ببارانيد، و نصيب هر جا را معين گردانيد، و زمين را، از پس آنكه خشك بود، تر كرد، و پس از آنكه رستنى نداشت گياه از آن برآورد.

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در باره بعضى از صفات خداوند متعال و مدح حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله).
قسمت اول خطبه:
(1) سپاس خداوندى را سزا است كه حواسّ و مشاعر (كنه ذات و حقيقت) او را در نمى يابد، و مكانها او را فرا نمى گيرد، و ديده ها او را نمى بيند، و پرده ها او را نمى پوشاند (زيرا درك شدن و فرا گرفته شدن و ديده شدن و پوشيده شدن از لوازم جسم است)
(2) و بوسيله حدوث و پديدار شدن آفريدگانش بر قدم و هميشگى و وجود و هستى خود راهنما است (زيرا مخلوق حادث به قديمى كه او را آفريده باشد نياز دارد و نمى شود او حادث بوده يا قادر و توانا نباشد چون در اين صورت خالقيّت را نشايد) و مانند بودن مخلوق بيكديگر دليل است بر اينكه مانندى براى او نيست (زيرا مانند داشتن مستلزم امكان است كه در واجب راه ندارد، و بيان اين مطلب در شرح خطبه صد و پنجاه و دوّم گذشت)
(3) خداوندى كه وفا كننده است وعده خود را، و برتر است از اينكه بر بندگانش ستم روا دارد، و در باره آفريدگانش بعدل رفتار مى نمايد، و حكم خود را بر ايشان از روى راستى و درستى اجراء فرموده است (آنان را بر وفق حكمت و مصلحت آفريده و احكام تكوينيّه و تكليفيّه را از روى عدل و درستى بر آنها تعيين نموده)
(4) و بحدوث و نو پيدا شدن اشياء بر قدم خود و به ناتوانى كه نشان آنها قرار داده بر توانائى خويش و بنا بود شدن كه از روى ناچارى آنها نگران آن هستند بر هميشگى خود (از عقول) استشهاد نموده و گواهى خواسته (تا حكم كنند كه هر حادثى را آفريننده است و هر ناتوان و نابود شدنى ناقص است و خداوند از حدوث و نقص مبرّى است)
(5) يكى است نه از روى عدد و شماره (واحد عددى نيست كه متّصف به صفت قلّت و مبدا و جزء كثير باشد، بلكه واحد حقيقى است كه كثرت نداشته و دوّمى براى او فرض نمى شود) و هميشه بوده و هست نه بحساب مدّت و زمان (زيرا او آفريننده زمان است) و قائم و برقرار است نه بوسيله ستونها و پشتيبانها (و چيزيكه نگاهش دارد، زيرا همه اشياء مستند باو است) و فهمها او را دريابد نه از راه درك كردن (بحواسّ، زيرا او منزّه است از آنكه در انديشه گنجد) و ديده شده ها (يا ديده ها) بوجود و هستى او گواهى مى دهند نه از روى حاضر شدن با هم (زيرا محدود نيست كه در جائى حاضر و در جاى ديگر نباشد يا چشم سر او را ببيند)
(6) انديشه ها باو احاطه ننموده (بكنه ذات و حقيقتش پى نبرده اند) بلكه بوسيله انديشه ها به انديشه ها آشكار گشته (عقل از راه انديشه باو راه برده و كنه ذاتش را در نيافته، زيرا جسم نيست تا انديشه باو احاطه نمايد) و بسبب انديشه ها امتناع نموده از (احاطه) انديشه ها (باو، زيرا انديشه ممكن بواجب الوجود راه ندارد كه باو احاطه نمايد) و انديشه ها را نزد انديشه ها به محاكمه آورده (انديشه را در اين باب حكم ساخت تا حكم كند كه بخالق مى تواند احاطه نمايد، و او را در انديشه در آورد، چنانكه ممكنات را در مى آورد انديشه به زبان گويد خداوند منزّه است از اينكه در انديشه آيد)
(7) بزرگى او طورى نيست كه نهايات باو برسد و او را بزرگ جلوه دهند در حاليكه داراى جسم باشد، و عظمت او قسمى نيست كه غايات باو خاتمه يابد و او را عظيم نشان دهند در حاليكه داراى جسد باشد (خلاصه بزرگى خداوند متعال مانند بزرگى اجسام نيست كه نهايات و اطراف داشته و بسيار بزرگ و دراز و فراخ باشد) بلكه شأن و سلطنت و پادشاهى او بزرگ است.


(8) و گواهى مى دهم كه محمد بنده و فرستاده برگزيده و درست كردار پسنديده او است، خداوند بر او و بر آل او درود فرستد (بجهت هدايت و راهنمائى مردم)
(9) او را با برهانهاى واجب و لازم (كه مردم بايد آنها را قبول داشته باشند چون در مقام حجّت كافى است) و با پيروزمندى هويدا و راه روشن آشكار فرستاد، پس آن حضرت هم پيغام خداوند را رسانيد در حاليكه با آن حقّ و باطل را از هم جدا كرد، و مردم را براه راست برد در حاليكه بآن راه نماينده بود، و عملهاى دلالت كننده براه راست و نشانهاى روشن را بر پا نمود (تا كسى باطل را با حقّ و گمراهى را با رستگارى اشتباه نكند) و ريسمانهاى اسلام را محكم و دستگيره هاى ايمان و يقين را استوار گردانيد (تا هر كه بآن ريسمانها و دستگيره ها چنگ زند از گمراهى و بد بختى رهائى يابد و ديگرى بر او مسلّط نشود).


قسمت دوم از اين خطبه است در وصف شگفتى آفرينش دسته هاى از حيوانات (مانند مورچه و ملخ و غير آنها):
(10) و اگر مردم در عظمت توانائى و بزرگى نعمت و بخشش خداوند متعال فكر و انديشه كنند (از گمراهى) براه (راست) باز مى گردند، و از مشقّت و سختى آتش سوزان (قيامت) مى ترسند (بر خلاف دستور خدا و رسول رفتار نمى نمايند) و ليكن دلها بيمار و بينائيها معيوب است (به اين جهت از راه حقّ پا بيرون نهاده در آثار قدرت و توانائى پروردگار انديشه نكرده از نعمتهاى او سپاسگزار نيستند)
(11) آيا نگاه نمى كنند حيوان كوچكى را كه آفريده چگونه آفرينشش را استوار و بهم پيوند كردنش را محكم گردانيده، و (با همه كوچكى) براى آن گوش و چشم پديد آورده و استخوان و پوست به تناسب آراسته
(12) نگاه كنيد به مورچه با كوچكى جثّه و نازكى اندامش كه بنگاه با گوشه چشم ديده نمى شود و به انديشه درك نمى گردد، چگونه مسير خود را مى پيمايد، و براى بدست آوردن روزيش مى شتابد، دانه را به لانه اش انتقال مى دهد و آنرا در انبارش (براى روز سختى) آماده مى گذارد، در تابستان براى زمستان و هنگام آمدن (روزهاى گرم) براى وقت باز گشتن (روزهاى سرد) دانه ها را گرد مى آورد،
(13) خداوند ضامن روزيش بوده، مناسب حال راه روزيش را گشاده، پروردگار بسيار نعمت و بخشش دهنده از آن غافل نيست، و خداوند جزاء دهنده آنرا محروم و بى بهره نمى گرداند و اگر چه در سنگ خشك (كه چيزى از آن نمى رويد) و سنگ سخت (كه از جائى بجائى حركت داده نمى شود) باشد،
(14) و اگر در مواضع خوردن و در بالا و پائين و آنچه در درون مورچه است از اطراف اضلاع شكمش و آنچه در سر آنست از چشم و گوش، انديشه كنى از (تدبير و حكمت خداوند در) آفرينش آن به شگفت آمده از وصف آن برنج در آئى،
(15) پس بلند و برتر از آن است (كه در انديشه در آيد) خدائى كه مورچه را بروى دست و پايش بر قرار داشت و آنرا بر روى ستونها و اعضائش بناء كرد، در حاليكه در آفرينش آن آفريننده اى شركت نداشته و توانائى او را يارى نكرده است.
(16) و اگر راههاى انديشه خود را بپيمائى تا به انتهاى آن برسى (از هر گونه فكر و انديشه بكار برى) دليل و برهان ترا راه ننمايد مگر باينكه آفريننده مورچه همان آفريننده درخت خرما است، بجهت دقّتى كه براى امتياز هر چيز (از يكديگر) بكار برده شده، و اهميت گوناگون بودن هر جاندارى (خلاصه چون تفصيل آفرينش هر يك از موجودات دقيق است و سبب اختلاف اشكال آنها مشكل مى باشد و در هر يك حكمتهاى باريكى نهفته است، مور و پيل، كوه كاه، خرد و بزرگ، در صحراء و در دريا ناچار همه را آفريننده حكيمى به مقتضاى حكمت بآن تفصيل و اختلاف آفريده و تخصيص داده و در نيازمندى آنها بخالق متعال تفاوتى نيست، لذا مى فرمايد:)
(17) بزرگ و خرد و سنگين و سبك و توانا و ناتوان در مخلوقاتش نيست مگر آنكه (نسبت به قدرت كامله او) يكسان است (پس مپندار كه اين مشكل است چون كوچك است و آن ديگرى آسان چون بزرگ مى باشد).


و همچنين (در برابر قدرت و توانائى او ايجاد هر يك از) آسمان و هواء و بادها و آب يكسان است.
(18) پس به خورشيد و ماه و گياه و درخت و آب و سنگ و گردش شب و روز و روان بودن اين درياها و بسيارى اين كوهها و درازى قلّه ها و گوناگون بودن لغتها و زبانها نگاه كنيد (در شگفتى آفرينش هر يك از اين مخلوقات تأمّل و انديشه نموده ببينيد چه حكمتهاى باريك در آنها نهفته است كه همه آنها دليل بر وجود و هستى صانع مى باشد) پس واى بر كسيكه ايجاد كننده را انكار كرده بنظم آورنده را باور ندارد،
(19) گمان دارند كه ايشان مانند گياه (خودرو در بيابانها و كوهها) مى باشند كه براى ايشان برزگر و تخم پاشنده اى نيست، و صورتهاى گوناگونشان را آفريننده اى نمى باشد، و در آنچه ادّعاء مى كردند به حجّت و دليلى وابسته نبودند، و در آنچه حفظ كرده و باور نمودند تحقيق و يقينى نداشتند (بلكه ادّعاى ايشان فقط از روى خود پسندى و گمان است) و آيا ساختمانى هست كه آنرا بناء كننده اى نبوده يا جنايت و گناهى كه آنرا جنايت كننده اى نباشد (نيازمندى فعل بفاعل ضرورى و آشكار و انكار آن باطل و نادرست و منكرش نادان و گمراه است).


قسمت سوم خطبه:
(20) و اگر مى خواهى (مانند مورچه) در باره ملخ بگو (و در شگفتى آفرينش آن تأمّل و انديشه كن) كه خداوند سبحان براى آن دو چشم سرخ آفريده، و دو حدقه (مانند ماه) تابان بر افروخته، و گوش پنهان (از نظر) برايش قرار داده، و دهن مناسب برايش گشوده، و براى آن حسّ توانا (كه راه معاش و سود و زيان خود را مى يابد) قرار داده و دو دندان كه بوسيله آن (گياه را) چيده و جدا ميكند، و (دو پا مانند) دو داس كه بآن مى درود، برزگران براى زراعتشان از آن مى ترسند و دفع آنرا نمى توانند اگر چه با هم اتّفاق نموده گرد آيند تا اينكه در پرواز خود بكشت زار آمده و از آن خواهشهايش را انجام دهد در حاليكه همه جثّه و تن آن باندازه يك انگشت باريك نيست.


(21) پس منزّه (از ادراك) است خداوندى كه هر كه در آسمانها و زمين است (فرشتگان و خداپرستان) او را باختيار و اضطرار (در خوشى و سختى) سجده ميكنند، و رخسار و چهره بخاك مى مالند (اظهار خضوع و فروتنى مى نمايند) و اطاعت كرده فرمان او مى برند از روى بى اختيارى و ناتوانى، مهارشان را بدست او دهند از روى ترس و بيم،
(22) پرندگان در اختيار امر و فرمان او مى باشند، شماره پرها و نفس كشيدن آنها را ميداند، و دست و پاى آنها را در آب و خشكى استوار گردانيده (بعضى را ساكن دريا و برخى را در بيابان قرار داده) است، و روزيشان را تعيين فرموده، و بر اصناف آنها احاطه دارد، اين كلاغ است و اين عقاب است و اين كبوتر است و اين شتر مرغ است، هر مرغى را به نامش خوانده (بر وفق حكمت و مصلحت آفريده) و روزيش را ضامن گشته،
(23) و ابر سنگين (باران دار) را پديد آورد و بارانش را ريزان ساخته، و نصيب و بهره هر جائى را از آن تعيين نمود، زمين را بعد از خشكى آب داد و بعد از خشكسالى از آن گياه رويانيد.

ستايش مخصوص خداوندى است که حواس، وى را درک نمى کند، و مکانها او را در بر نمى گيرد، چشمها او را نمى بيند و پوششها وى را مستور نمى سازد، خداوندى که با حدوث مخلوقاتش، ازليت خود را آشکار ساخته و با پيدايش موجودات، وجود خود را نشان داده و با همانند بودن آفريده ها، عدم وجود مثل و مانندى را براى ذات پاکش اثبات کرده است.

خداوندى که در وعده هايش صادق و برتر از آن است که به بندگانش ستم روا دارد. در ميان بندگان، قيام به قسط کرده و در داورى خود، عدالت را درباره به آنها (به طور کامل) رعايت مى کند. حادث بودن اشيا را گواه بر ازليتش قرار داده و ناتوانى آنها را نشانه اى از قدرت خود، و فناى قهرى آنها را گواه بر دوام و ابديتش شمرده است. او يگانه است، اما نه يگانه عددى (بلکه مثل و مانندى ندارد)، هميشگى است; ولى نه به اين معنا که زمان نامحدودى دارد (او برتر از زمان است) و برقرار است بى آن که نگهدارنده اى داشته باشد.

عقل ها او را در مى يابند ولى نه از طريق حواس، و چشمها او را مى بينند نه به صورت حضور جسمانى، انديشه ها هرگز به او احاطه پيدا نکرده، بلکه به وسيله انديشه بر آنها متجلّى شده است و با نيروى عقل، مسلّم گشته که کنه ذاتش را نتوان درک کرد و انديشه هاى ژرف، افکار سستى را که دعوى احاطه بر کنه ذاتش دارند، به محاکمه کشيده است.

(او بزرگ است) اما نه به اين معنا که حد و مرز جسمش طولانى است (او با عظمت است); اما نه به اين معنا که ابعاد جسمانى فوق العاده بزرگى دارد، بلکه شأن و مقامش بزرگ و والاست و سلطه اش با عظمت!


و گواهى مى دهم که محمّد بنده و فرستاده برگزيده و امين مرضىّ اوست ـ درود خدا بر او و خاندانش باد ـ (خداوند) او را براى بيان حجتهاى لازم و پيروزى آشکار (حق بر باطل) و روشن ساختن راه حق فرستاد. او رسالت خود را آشکارا ابلاغ کرد و انسانها را بر مسير حق قرار داد در حالى که راه پيشرفت را به آنها نشان داده بود، پرچمهاى هدايت را برافراشت و نشانه هاى روشن را برپا ساخت، ريسمانهاى (خيمه) اسلام را محکم نمود و دستگيره هاى ايمان را استوار ساخت.


اگر در عظمت قدرت (خداوند) و اهميّت نعمت او مى انديشيدند، به راه راست باز مى گشتند، و از آتش سوزان دوزخ مى ترسيدند; ولى دلها بيمار و چشمهاى بصيرت معيوب است، آيا به مخلوقات کوچکى که خدا آفريده، نمى نگرند که چگونه آفرينش آنها را دقيق و حساب شده و ترکيب آنها را متقن ساخته، گوش و چشم براى آنها آفريده و استخوان و پوست آنها را مرتّب نموده است.

به اين مورچه نگاه کنيد با آن جثه کوچک و اندام ظريفش که از کوچکى درست، با چشم ديده نمى شود و در انديشه نمى گنجد; ولى با اين حال چگونه روى زمين (ناهموار و پر سنگلاخ) راه مى رود و به روزيش دست مى يابد، دانه ها را (از راه هاى دور و نزديک) به لانه اش منتقل مى کند و در جايگاه مخصوص نگهدارى مى نمايد. در فصل گرما براى سرما، و به هنگام توانايى براى روز ناتوانى، ذخيره مى کند، روزيش (از سوى خدا) تضمين شده و خوراک موافق طبعش در اختيار او قرار گرفته است، خداوند منّان هرگز از او غافل نمى شود و پروردگار مدبّر محرومش نمى سازد، هر چند در دل سنگ سخت و خشک و در ميان صخره اى فاقد رطوبت باشد. اگر در مجارى خوراک و در بالا و پايين دستگاه گوارش او و آنچه در جوفش از اطراف دنده ها وجود دارد و آنچه در سر او از چشم و گوش قرار گرفته، بينديشى شگفت زده خواهى شد و از وصف عجايب او به زحمت خواهى افتاد.

پس بزرگ و بلند مرتبه است خداوندى که مورچه را روى دست و پا (ى ضعيف و ظريفش) برپا داشته و او را بر ستونهاى محکمى (نسبت به او) بنا نهاده است. هيچ آفريدگارى در آفرينش اين حشره با او شريک نبوده و هيچ قدرتمندى او را در آفرينش آن يارى نکرده است. اگر همه راههاى فکر وانديشه را طى کنى تا به آخر رسى، همه دلايل به تو مى گويد که آفريننده مورچه کوچک همان آفريدگار درخت (تناور) نخل است، زيرا ساختمان اجزاى هر موجودى دقيق است و هر مخلوق زنده اى در درون خود اعضاى مختلف و پيچيده اى دارد. (به يقين) بزرگ و کوچک، سنگين و سبک، قوىّ و ضعيف، همه در خلقتش يکسان است و در برابر قدرتش همگون!


و همين گونه است (آفرينش) آسمان و هوا و بادها و آب. نگاهى بيفکن به خورشيد و ماه و گياه و درخت و آب و سنگ و آمد و شد اين شبها و روزها و پيدايش درياها و کثرت اين کوهها و بلندى اين قلّه ها و تعدّد اين لغات و زبانهاى گوناگون.

واى بر آن کس که (اين نظام شگرف را ببيند و) نظام آفرين اين جهان را انکار کرده، و مدبّر عالم را نفى کند، آنها گمان کردند همچون علفهاى خودرو هستند که زارعى ندارند و براى اشکال گوناگونشان آفريننده اى نيست. آنها براى اثبات ادعاى خويش به دليلى پناه نبرده، و براى آنچه در مغز خود پرورانده اند تحقيقى به عمل نياورده اند. آيا ممکن است ساختمانى بدون سازنده (عاقل و آگاه) يا حتى جنايتى (برنامه ريزى شده) بدون جنايتگر پديد آيد؟!


و اگر بخواهى درباره ملخ سخن بگو که خداوند براى او دو چشم سرخ رنگ و دو حدقه همچون دو قرص ماه، آفريده و گوش پنهان و دهان مرتب و متناسب به او بخشيده است. خداوند براى او حس قوى و دو دندان که با آنها (ساقه و شاخه گياهان و برگهاى درختان را) مى چيند و دو داس که با آنها (ساقه ها و برگهاى مورد نظر را) مى گيرد. کشاورزان براى زراعت خود از آنها مى ترسند ولى هرگز قادر بر دفع آنها نيستند حتى اگر همه دست به دست هم دهند. ملخ آنچنان نيرومندانه پيش مى آيد تا با جست و خيز خود به کشتزارها وارد شود و آنچه را مى خواهد انجام دهد (و هر زمان مايل بود ـ و احتمالا پس از نابودى کشتزار ـ آنجا را ترک گويد) اينها همه در حالى است که تمام پيکر او به اندازه يک انگشت باريک نيست!


بزرگ و جاويدان است خداوندى که همه آنها که در آسمانها و زمين اند از روى اختيار يا اجبار در برابرش سجده مى کنند و صورت و جبين را براى او بر خاک مى سايند و طوق عبادت او را در سلامت و ضعف به گردن مى نهند و زمام اختيار خويش را از روى ترس و بيم به او مى سپارند.

پرندگان مسخّر فرمان اويند، خداوند شماره پرها و نفسهاى آنها را احصا کرده، پاهاى (بعضى از) آنها را براى حرکت درون آب و (گروهى ديگر را براى) خشکى محکم ساخته. و براى هر کدام غذاى مناسب و خاصّى مقدّر فرموده و اصناف آنها را شماره نموده (و هر يک را به شکل خاصّى آفريده است) اين کلاغ است و آن عقاب، و اين کبوتر است و آن شترمرغ. هر يک را به نامى فرا خوانده و روزى اش را برعهده گرفته است.

ابرهاى سنگين (و پر آب) ايجاد کرد و بارانهاى پر پشت و پى در پى از آن فرو فرستاد. سهم هر مکانى را (از باران) مشخص ساخت و با آن زمينهاى خشک را آبيارى نمود و گياهان را بعد از خشکسالى روياند.