ترجمه خطبه 191 نهج البلاغه

من خطبة له (علیه السلام) يحمد اللّه و يثني على نبيه و يوصي بالزهد و التقوى‏: الْحَمْدُ لِلَّهِ الْفَاشِي فِي الْخَلْقِ حَمْدُهُ وَ الْغَالِبِ جُنْدُهُ وَ الْمُتَعَالِي جَدُّهُ؛ أَحْمَدُهُ عَلَى نِعَمِهِ التُّؤَامِ وَ آلَائِهِ الْعِظَامِ، الَّذِي عَظُمَ حِلْمُهُ فَعَفَا وَ عَدَلَ فِي كُلِّ مَا قَضَى وَ عَلِمَ مَا [بِمَا] يَمْضِي وَ مَا مَضَى؛ مُبْتَدِعِ الْخَلَائِقِ بِعِلْمِهِ وَ مُنْشِئِهِمْ بِحُكْمِهِ، بِلَا اقْتِدَاءٍ وَ لَا تَعْلِيمٍ وَ لَا احْتِذَاءٍ لِمِثَالِ صَانِعٍ حَكِيمٍ وَ لَا إِصَابَةِ خَطَإٍ وَ لَا حَضْرَةِ مَلَإٍ. وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، ابْتَعَثَهُ وَ النَّاسُ يَضْرِبُونَ فِي غَمْرَةٍ وَ يَمُوجُونَ فِي حَيْرَةٍ؛ قَدْ قَادَتْهُمْ أَزِمَّةُ الْحَيْنِ وَ اسْتَغْلَقَتْ عَلَى أَفْئِدَتِهِمْ أَقْفَالُ الرَّيْنِ‏. الوصية بالزهد و التقوى‏: عِبَادَ اللَّهِ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللَّهِ حَقَّكُمْ، وَ أَنْ تَسْتَعِينُوا عَلَيْهَا بِاللَّهِ وَ تَسْتَعِينُوا بِهَا عَلَى اللَّهِ، فَإِنَّ التَّقْوَى فِي الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ وَ فِي غَدٍ الطَّرِيقُ...

ترجمه: محمد دشتی (ره)

من خطبة له (علیه السلام) يحمد اللّه و يثني على نبيه و يوصي بالزهد و التقوى‏

1. شناخت پروردگار

سپاس خداوندى را سزاست كه ستايش او در خلق آشكار، و سپاهش پيروز، و بزرگى او والا و بيكرانه است. خدا را براى نعمت هاى پى در پى، و بخشش هاى بزرگش ستايش مى كنم، خدايى كه حلمش بزرگ و عفوش فراگير است، در فرمانش عادل، و از گذشته و آينده با خبر است. با علم خود جهان هستى را پديد آورده، و با فرمان خود موجودات را آفريده است، بى آن كه از كسى پيروى كند، و يا بياموزد، و يا از طرح حكيم ديگرى استفاده نمايد، در آفرينش پديده ها، دچار اشتباهى نشده، و نه با حضور و مشورت گروهى، آفريده است.

گواهى مى دهم كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بنده و فرستاده اوست، هنگامى او را مبعوث فرمود كه مردم در گرداب جهالت فرو رفته بودند، و در حيرت و سرگردانى به سر مى بردند، هلاكت آنان را مهار كرده و به سوى خود مى كشيد، و گمراهى بر جان و دلشان قفل زده بود.

2. ره آورد پرهيزكارى

اى بندگان خدا شما را به پرهيزكارى سفارش مى كنم، كه حق خداوند بر شماست، و نيز موجب حق شما بر پروردگار است. از خدا براى پرهيزكارى يارى بخواهيد، و براى انجام دستورات خدا از تقوا يارى جوييد، زيرا تقوا، امروز سپر بلا، و فردا راه رسيدن به بهشت است، راه تقوا روشن، و رونده آن بهرمند، و امانت دارش خدا، كه حافظ آن خواهد بود. تقوا همواره خود را بر امّت هاى گذشته (و حال) عرضه كرده و بر آينده نيز عرضه مى كند، زيرا فرداى قيامت، همه به آن نيازمندند. آنگاه كه در قيامت آفريده ها را گرد مى آورد و آنچه باز داده است باز پس مى گيرد و در باره همه نعمت ها مى پرسد، پس چه اندكند آنان كه تقوا را برگزيدند و بار آن را بدرستى بر دوش كشيدند آرى پرهيزكاران تعدادشان اندك است و شايسته ستايش خداوند سبحان كه فرمود «بندگان سپاسگزار من اندكند».

پس گوش جان را به نداى تقوا بسپاريد، و براى بدست آوردن آن تلاش كنيد. تقوا را به جاى آنچه از دست رفته به دست آوريد و عوض هر كار مخالفى كه مرتكب شده ايد انتخاب كنيد، با تقوا خواب خود را به بيدارى تبديل، و روزتان را با آن سپرى كنيد، دل هاى خود را با تقوا زنده كنيد، و گناهان خود را با آن شستشو دهيد. بيمارى هاى روان و جان خود را با تقوا درمان، و خود را آماده سفر آخرت گردانيد، از تباه كنندگان تقوا عبرت گيريد و خود عبرت پرهيزكاران نشويد. آگاه باشيد تقوا را حفظ كنيد و خويشتن را با تقوا حفظ نماييد.

3. پرهيز از دنياى حرام

برابر دنيا خويشتن دار و برابر آخرت دلباخته باشيد. آن كس را كه تقوا بلند مرتبت كرد خوار نشماريد، و آن را كه دنيا عزيزش كرد گرامى نداريد. برق درخشنده دنيا شما را خيره نكند، و سخن ستاينده دنيا را نشنويد. به دعوت كننده دنيا پاسخ ندهيد، و از تابش دنيا روشنايى نخواهيد، و فريفته كالاهاى گران قدر دنيا نگرديد. همانا برق دنياى حرام بى فروغ است، و سخنش دروغ، و اموالش به غارت رفتنى، و كالاهاى آن تاراج شدنى است.

آگاه باشيد دنياى حرام چونان عشوه گر هرزه اى است كه تسليم نشود، و مركب سركشى است كه فرمان نبرد، دروغگويى خيانتكار، ناسپاس حق نشناس، دشمنى حيله گر، پشت كننده اى سرگردان، حالاتش متزلزل، عزّتش خوارى، جدّش بازى و شوخى، و بلندى آن سقوط است. خانه جنگ و غارتگرى، تبهكارى و هلاكت، و سر منزل نا آرامى است، جايگاه ديدار كردن ها و جدايى هاست. راه هاى آن حيرت زا، گريزگاهايش ناپيدا، و خواسته هايش نوميد كننده و زيانبار است، پناهگاه هاى آن دنيا انسان را تسليم مرگ مى كند، و از خانه هاى خود بيرون مى راند، و چاره انديشى هاى آن ناتوان كننده است.

4. اقسام دنيا پرستان

نجات يافته اى مجروح، يا مجروحى پاره پاره تن، دسته اى سر از تن جدا، و دسته اى ديگر در خون خود تپيده، گروهى انگشت به دندان، و جمعى از حسرت و اندوه دست بر دست مى مالاند، برخى سر بر روى دست ها نهاده به فكر فرو رفته اند، عدّه اى بر اشتباهات گذشته افسوس مى خورند و خويشتن را محكوم مى كنند، و عدّه اى ديگر از عزم و تصميم ها دست برداشته اند، چرا كه راه فرار و هر نوع حيله گرى بسته شده، و دنيا آنها را غافلگير كرده است، و كار از كار گذشته، و عمر گرانبها هدر رفته است. هيهات هيهات آنچه از دست رفت گذشت، و آنچه سپرى شد رفت، و جهان چنانكه مى خواست به پايان رسيد. «نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين، و هرگز ديگر به آنها مهلتى داده نشد.»

اعتقادی اخلاقی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

ستايش خداوندى را كه ستايش او در آفريدگانش منتشر است و لشكرش پيروز است و متعالى است عظمتش.

سپاس مى گوييم به سبب نعمتهاى دمادم او و بخششهاى بزرگ او. خداوندى كه بردباريش بسيار است و در مى گذرد و مى بخشايد.

در هر چه داورى كند به عدالت داورى كند و به آنچه گذشته است و مى گذرد، آگاه است.

پديدآورنده موجودات است به علم خود و آفريننده آنهاست به حكمت خود. بى آنكه به كسى اقتدا كند يا از كسى بياموزد، يا از نمونه كار صانع حكيمى بهره مند گردد و بى آنكه مرتكب خطايى شود يا با جماعتى مشورت نمايد.


و شهادت مى دهم كه محمد بنده او و پيامبر اوست. او را مبعوث داشت در حالى كه، مردم در گرداب جهالت و گمراهى گرفتار بودند و بر امواج حيرت سرگشته. افسارشان به دست مرگ و تباهى بود، به هر جا كه مى خواست مى بردشان و بر دلهاشان قفلهاى ضلالت زده بود.


اى بندگان خدا، شما را به ترس از خدا سفارش مى كنم كه تقوا حق خداست بر شما و حق شما را بر خدا سبب شود. از خداى يارى جوييد كه به تقوايتان يارى دهد و از تقوا مدد خواهيد كه حق پروردگارتان را بگزاريد.

امروز، تقوا براى شما سپر است و پناهگاه و فردا راهى است كه شما را به بهشت مى رساند. راه تقوا راهى روشن است كه هر كه در آن راه رود سود برد. و آنكه امانت دار تقوا است نگه دارنده تقوا است.

تقوا همواره خود را بر امتهاى گذشته و امتهاى برجاى مانده به سبب نيازى كه روز رستاخيز بدان دارند، عرضه داشته، زيرا فردا، خداوند آنچه را پديدار كرده بازگرداند و آنچه را داده باز ستاند و از آنچه بخشيده بازخواست نمايد.

چه اندك اند كسانى كه پذيراى تقوا گشته اند و آنسان، كه شايسته آن است بر خود هموار مى كنند. آرى، شمار اينان اندك است و اينان همانهايند كه خدا در توصيفشان گفته است: «و اندكى از بندگان من سپاسگزارند.»

پس گوش به تقوى داريد و با كوشش تمام بدان روى نهيد، ملازم آن شويد و آن را عوض و جانشين سازيد براى هر چه از دست داده ايد و در برابر مخالف اگر با تقوا موافق باشيد شما را كافى است.

به نيروى تقوا از خواب بيدار شويد و روزتان را با آن سپرى سازيد، و شعار دل خود گردانيد. گناهانتان را با آب تقوا بشوييد و بيماريهايتان را درمان كنيد و با آن مرگ را به پيشباز رويد. از آنان كه تقوا را ضايع گذاشته اند عبرت گيريد و مبادا كه خود سبب عبرت كسانى شويد كه در فرمان تقوا هستند.

هان، در نگه داشت تقوا بكوشيد تا تقوا نيز شما را نگه دارد.


از دنيا دورى گزينيد و شيفته و مشتاق آخرت باشيد. كسى را كه تقوا برافراشته، پست مسازيد و آن را كه دنيا برافراشته، بر مى فرازيد. چشم طمع به برق و باران دنيا مدوزيد و به سخن آن گوش مسپاريد. آنكه شما را به دنيا فرا مى خواند، پاسخش مدهيد.

از پرتو دنيا روشنى مخواهيد و فريب نعمتهاى گرانبهايش را مخوريد كه برقش بى باران است، سخنش دروغ است، ثروتهايش دستخوش غارت است و نفايس آن ربوده شده.

بدانيد، كه دنيا چونان روسپى زنى است كه چهره مى نمايد و بزودى چهره مى پوشد. يا چون توسنى است سركش كه كس را ركاب ندهد. دروغگويى است خيانتكار، منكرى است كافر نعمت. ستيزه جويى است، چون اشترى كه به راه نمى آيد، كج مى رود و از راه دور مى افتد.

سرشتش بى ثباتى و انتقال است از كسى به ديگر كس. قرارگاهش متزلزل و بيقرار است. عزّتش ذلّت است و جدّ آن هزل است، بلنديش پستى است. جايگاه ربودن است و غارت و هلاكت.

مردمش همواره رفتن را برپاى ايستاده اند تا به سوى مرگ رانده شوند. اگر به يكى مى رسند از ديگرى جدا مى افتند. راههايش همه سرگردانى و گريزگاههايش، بى سرانجامى است و خواسته هايش به نوميدى كشنده.

پناهگاههايش پناه جويان را تسليم دشمن كند و منازلش ساكنانش را بيرون افكند و چاره انديشيها، ملولشان كرده.

هر كه هست يا رها شده اى است مجروح يا گوشتى پوست بركنده يا جسدى است بى سر يا خونى است ريخته شده. يكى از پشيمانى دست به دندان گزد، يكى از تأسّف دست بر دست زند، يكى سر در گريبان برده و به سبب اعمالش خود را سرزنش كند و مى خواهد از عزم خود بازگردد. ولى چاره از دست شده و مرگ ناگهانى در رسيده است و «لات حين مناص» و جاى گريز نيست.

هيهات، هيهات، از دست شد هر چه از دست شد و رفت آنچه رفت و دنيا آن گونه، كه دلخواهش بود، سپرى گرديد. «نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين و نه به آنها مهلت داده شد.»

از خطبه هاى آن حضرت است باز هم در ستايش الهى و سفارش به تقوا:

حمد خداى را كه حمدش در ميان آفريدگان آشكار است، و لشگرش غالب، و بزرگيش والاست. او را بر نعمتهاى پيوسته و بخششهاى بزرگش سپاس مى گزارم.

خداوندى كه بردبارى حضرتش عظيم است پس عفو فرمود، و در آنچه حكم كرد عدالت نمود، و آنچه را مى گذرد و گذشته است داند.

خدايى كه آفريننده مخلوقات به علم خود، و پديد آرنده آنان به حكمت خويش است، بدون تقليد و تعليم گرفتن، و بدون پيروى كردن از نمونه ساخته شده صانعى حكيم، و منهاى هر گونه اشتباهى، و بى حضور هيچ جمعيتى.


و شهادت مى دهم كه محمّد بنده و فرستاده اوست، وقتى او را مبعوث به رسالت نمود كه مردم در درياى گمراهى غوطه ور بودند، و در گرداب حيرت موج مى زدند، مهار هلاكت آنان را مى كشيد، و بر قلوبشان قفلهاى ظلمت بسته شده بود.


بندگان خدا، شما را به تقواى الهى سفارش مى كنم، تقوايى كه حقّ خداوند بر شماست، و باعث حق شما بر خدا هم هست، براى دريافت تقوا از خدا كمك بخواهيد، و از تقوا براى گريز از عذاب خداوند مدد گيريد، كه قطعا امروز تقوا سپر از بلا، و فردا راه بهشت الهى است، جادّه اش روشن، و پوينده اش سود بر، و امانت دارش (كه خداوند مى باشد) حافظ آن است.

تقوا به طور دائم خود را بر گذشتگان عرضه كرده و به آيندگان هم عرضه مى كند، چرا كه فرداى قيامت به آن محتاجند، آن روزى كه خداوند آنچه را پديد آورده باز گرداند، و آنچه را عنايت فرموده باز ستاند، و از آنچه مرحمت نموده باز خواست كند.

تقوا پذيران كه آن را چنانكه بايد رعايت كنند چه اندكند راستى كه آنان بسيار اندك شمارند، اينان سزاوار وصف حقّند كه در قرآن فرموده: «اندكى از بندگان من شاكرند».

پس گوش خود را به جانب تقوا بداريد، و به كوشش خود بر آن مواظبت نماييد، و آن را به جاى آنچه از دست داده ايد قرار دهيد، و در عوض هر مخالفى كه داريد به عنوان موافق قبول كنيد.

خواب غفلت را به تقوا بيدار كنيد، روز خود را با آن سپرى نماييد، آن را ملازم دل خويش كنيد، گناهانتان را با آن بشوييد، امراض را به وسيله آن درمان نماييد، و با آن بر مرگ سبقت گيريد، و از كسى كه آن را تباه نموده عبرت گيريد، مبادا كه آراستگان به تقوا از شما عبرت گيرند.

هان، تقوا را نگاه داريد و خود را نيز به تقوا حفظ نماييد.


خود را از دنيا پاك كنيد، و نسبت به آخرت شيفته باشيد، آن را كه تقوا بلند مقام نموده پست نكنيد، و آن را كه دنيا رفعت داده بلند مقامش ننماييد، چشم به بارش ابر آن ندوزيد، و گفتار ترغيب كننده به آن را نشنويد، و خواننده به آن را اجابت ننماييد، و به فروغ بى پايه آن روشنى مجوييد، و به اشياء نفيسش فريب مخوريد، زيرا كه برقش از ابر بى باران، و گفتارش دروغ، و اموالش غارت شده، و اشياء نفيسش غنيمت دزدان گشته است.

بدانيد كه آن چارپايى است سركش و گريزپاى، اسبى است چموش و نافرمان، دروغگويى است خائن، حق ناشناسى است ناسپاس، ستمگرى است بيراهه رو، دورى كننده اى است بى قرار.

وضعش حالى به حالى شده، قدمهايش لرزان، ارجمنديش خوارى، جدّى اش شوخى، و بلنديش پست است. دنيا خانه ربودن مال و سلب ثروت، و جايگاه غارت و هلاكت است.

مردمش در سختى و رانده شدن به سوى مرگ، و عرصه ديدار و فراق اند. راههايش موجب سرگردانى، گريزگاههايش علت ناتوانى، و مقاصدش باعث نا اميدى است. حصارهاى استوارش اهل خود را به دست مرگ مى سپارد، و منازل آن صاحبانش را دور مى اندازد، و چاره انديشى نسبت به امور آنان را ملول و خسته مى نمايد.

بعضى از دام هلاكت رسته ولى از دنيا زخم كارى خورده اند، گروهى با بدن پاره و پوست كنده شده، عده اى سر بريده، دسته اى خونشان به زمين ريخته، عده اى انگشت به دهن مى گزند، برخى از شدت حسرت دست به هم مى مالند، جمعى سر در گريبان فكرت فرو برده اند، جمعيتى بر اشتباه خود ندامت دارند، و پاره اى از نيّت خود برگشته، ولى راه چاره بر آنان بسته و مرگ ناگهانى در رسيده، و زمان خلاصى و رهايى تمام شده.

هيهات هيهات، از چنگ شد آنچه شد، و رفت آنچه رفت، دنيا آن گونه كه خود مى خواست سپرى شد، و آسمان و زمين بر اهلش گريه نكرد، و به آنان مهلتى داده نشد.

ستايش خداى را، كه سپاس او آشكار است در آفريدگان، سپاهش چيره است و پرتوان. بزرگى او بس بلند است و بيكران.

او را مى ستايم بر پيوسته نعمتهايش و بزرگى بخششهايش. خدايى كه بردبارى او فراوان است، و بخشود، و داد كرد در آنچه حكم فرمود، و مى داند آنچه آيد، و آنچه بود.

پديد آورنده آفريدگان به دانش، و آفريننده آنان از روى بينش، بى پيروى كردن و آموختن، و نه نمونه اى از سازنده اى دانا را به كار بردن، و نه مرتكب خطايى شدن، و نه با حضور و مشورت گروهى آفريدن.


و گواهى مى دهم كه محمّد (صلی الله علیه وآله) بنده او و فرستاده اوست. او را بر انگيخت حالى كه مردم در گرداب -نادانى- شناور بودند و در لجه سرگردانى گاه زير و گاه زبر. هلاكت، آنان را مهار كرده و راهبر، و دلهاشان را قفل گمراهى، استوار بر در.


بندگان خدا شما را سفارش مى كنم به پرهيزگارى و ترس از خدا، كه پرهيزگارى حقّ خداست بر شما، و موجب حقّ شما شود بر خدا، و اين كه از خدا يارى خواهيد در پرهيزگارى، و از پرهيزگارى و يارى جوييد در گزاردن حقّ حضرت بارى، كه پرهيزگارى امروز سپر و پناهگاه است، و فردا بهشت را راه است. راه آن آشكار است و رونده راه سود بردار، و امانتدار آن، نيكو نگه دار.

پرهيزگارى پيوسته خود را نموده است بر مردمان، چه گذشتگان و چه ماندگان، به خاطر نياز آنان در فردا بدان. روزى كه خدا آنچه را آشكار كرد بازگرداند، و آنچه داد بستاند، و در آنچه بخشيد مؤاخذت راند.

پس چه اندكند آنان كه پرهيزگارى را پذيرفتارند، و بار آنان را چنانكه بايد بر مى دارند. آنان اندكند در شمار، و ستوده پروردگار، كه فرمايد: «و اندكى از بندگان منند سپاسگزار.»

پس گوشهاى خود را به تقوا فرا داريد، و به جد روى بدان آريد، و از هر چه خلاف تقوا بود دل بكنيد و تقوا را دلخواه خود شماريد.

خود را با پرهيزگارى بيدار داريد، و روز خود را با آن به سر آريد. پوشش دل خويشش نماييد، و گناهان خود را با آن بشوييد و بزداييد، و بيماريهاى را با آن درمان سازيد، و بدان به پيشباز مرگ تازيد و پند گيريد از آن كس كه آن را تباه كرد، و مبادا از شما پند گيرد، آن كس كه گردن در حلقه تقوا در آورد.

هان پرهيزگارى را بپاييد، و از آن براى خود پاييدن خواهيد.


و از دنيا پاك مانيد و بر كنار، و آخرت را شيفته ديدار. آن را كه تقوا فراز برده فرود مياريد، و آن را كه دنيا بالا برده بلند مشماريد. به برق درخشنده دنيا خيره مشويد، و سخن ستاينده دنيا را مشنويد، و بانگ آن كس را كه به دنيا مى خواند پاسخ مدهيد، و از تابش آن روشنى مخواهيد، و فريفته كالاهاى گرانمايه آن مگرديد، كه برق آن بى فروغ است و سخنش دروغ. مالهايش ربوده است و كالاهايش دستخوش ربودن بوده.

آگاه باشيد كه دنيا چون چاروايى است پرستيز، سركش و با جست و خيز، و دروغگويى خيانتكار، و حقّ نشناس سپاس ندار و ستيهنده حيله گر و كجرو از راه به در.

شيوه اش دگرگونى، سختى فشارش لرزاننده، و عزّتش زبونى، و جدّ آن لاغ، و بلندى آن مغاك، خانه ربودن و بردن و غارت و هلاك. مردم آن در سختى، در مسير مرگ بر پا، به آن يك رسنده و از ديگرى جدا، -مردم در- راههايش سرگردان، گريزگاهايش ناپيدا -بر اين و آن-. خواسته آن موجب نوميدى و زيان. پناهگاهايش آنان را -به دشمن- سپرده، و خانه هايش آنان را از خود برون رانده، و چاره انديشى ها ناتوانشان گردانده.

چنانكه از آنان، يا رها شده اى است خسته، يا كشته اى سر از تن گسسته و يا سر بريده اى اندام گسيخته و يا خونى بر زمين ريخته، و يا پشت دست گزنده، و يا دست بر هم زننده، و يا سر ميان دو بازو نهاده پشيمان، و يا خود را بر آنچه انديشيده سرزنش كنان، و يا از تصميمى كه گرفته رويگردان. حالى كه چاره و تدبير پشت كرده است، و مرگ، ناگهانى و گريبانگير روى آورده است «و جاى گريزى نمانده».

و چه دور است دور. آنچه درگذشت، درگذشت، و آنچه رفت سپرى گرديد، و جهان چنانكه خود مى خواست به پايان رسيد «پس نگريست بر آنان آسمان و زمين و نبودند از مهلت دادگان.»

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در پرهيزكارى و دل نبستن بدنيا):
(1) سپاس خداوند را سزا است كه (موجب) سپاسگزارى او (نعمتهاى بيشمارش) در بين آفريدگان منتشر، و لشگر او (فرشتگان و انبياء و اوصياء و مؤمنين كه جهاد كننده در راه دين او هستند بر دشمنانش) غالب، و بزرگى او (از هر چيز) بر تر است،
(2) او را بر نعمتهاى پى در پى و بر بخششهاى بزرگش (كه خردها در برابر آن ناتوان و زبان از شمارش وا مانده است) سپاس مى گزارم، خداوندى كه بسيار بردبار است (گناهكاران را زود كيفر نمى دهد) و (تقصير ايشان را كه قابل عفو و گذشت است) مى بخشد، و در آنچه حكم كرده (مقدّر و امر فرموده بر وفق حكمت و مصلحت) بعدل و انصاف رفتار نموده، و بآنچه مى گذرد و آنچه گذشته دانا است (دانائى او در برابر آينده و گذشته يكسان است) به دانائى خود (كه عين ذات او است) ايجاد كننده آفريدگان، و بامر و فرمان خويش (كه چيزى از آن جلوگيرى نمى تواند كرد) خلق كننده آنان است بدون پيروى كردن و آموختن (از ديگرى) و بدون بهره مند شدن از نمونه صنعت كار و دور انديشى (زيرا او مبدا المبادى و اوّلى است كه اوّلى براى او فرض نمى شود) و بدون برخوردن بخطاء و اشتباهى و بدون گرد آوردن جماعتى (از خردمندان و دانايان تا با ايشان مشورت نمايد، زيرا او عين علم است، پس خطاء و اشتباه در او راه ندارد تا نياز به مشورت داشته باشد).


(3) و گواهى مى دهم كه محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) بنده و فرستاده او است بر انگيخت او را هنگامى كه مردم در ضلالت و گمراهى بسيار سير مى كردند، و در حيرت و نگرانى غوطه ور بودند، و مهارهاى تباهى و بد بختى آنها را مى كشانيد (و بسوى گرفتاريهاى دنيا و آخرت مى راندشان) و قفلهاى گمراهى بر دلهاشان نهاده شده بود (بطوريكه نور حقّ و حقيقت در آنها نمى تابيد).


(4) بندگان خدا شما را بتقوى و ترس از خدا سفارش مى نمايم، زيرا تقوى حق خدا است بر شما (تقوى را كه عبارت است از عمل بواجبات و ترك منهيّات خداوند حقّ خود و اداء شكر و سپاسگزارى از نعمت هايش قرار داده) و حقّ شما (پاداش كردارتان) را بر خدا لازم و برقرار مى نمايد، و شما را سفارش ميكنم باينكه از خدا براى تقوى كمك بطلبيد (بخواهيد تا شما را بتقوى و پرهيزكارى موفّق بدارد) و از تقوى براى (قرب به) خدا همراهى درخواست نمائيد (پرهيزكار شويد تا بخدا نزديك گرديد) زيرا تقوى در امروز (دنيا) پناه و (در برابر سختيها و گرفتاريها) سپر است، و در فردا (قيامت) راه بهشت است، راه آن آشكار و رونده در آن سود برنده، و امانت دار آن (خداوند) حافظ و نگهدار است (امانت در نزد او تباه نمى شود، بلكه روز رستخيز با سود بسيار آنرا پس مى دهد)

(5) هميشه تقوى خود را بر مردمان گذشته و باقى مانده شان داده و جلوه گرى مى نمايد (تا از آن بهره ببرند) چون ايشان در فردا (ى قيامت) بآن نيازمندند، فردايى كه خداوند باز گرداند آنچه پديد آورده (مردگان را زنده فرمايد) و گرفته آنچه بخشيده (از دنيا و كالاى آن) و پرسش نمايد از آنچه عطاء فرموده (از نعمتهاى بيشمار كه در چه راه صرف نموديد) پس چه بسيار اندكند كسانيكه تقوى را پذيرفته و از روى راستى و درستى آنرا شعار خويش قرار داده اند، آنان از جهت عدد و شماره كم اند و شايسته وصف و مدح خداوند سبحان هستند كه (در قرآن كريم سوره 34 آیه 13) مى فرمايد: «وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّکُورُ» يعنى بندگان بسيار سپاسگزار من اندكند،
(6) پس با گوشهاتان بسوى (شنيدن وصف) تقوى بشتابيد (تا بفهميد) و با سعى و كوششتان بر آن مواظبت نمائيد (تا رستگار شويد) و آنرا در برابر هر چه گذشته (از دست رفته) عوض و جانشين و در برابر هر مخالف (طريق حقّ) موافق قرار دهيد، بسبب تقوى خوابتان را بيدار سازيد (از خواب غفلت بيدار شويد) و روز خود را جدا نمائيد (بدنيا دل نبنديد) و آنرا ملازم دلهاتان قرار دهيد (هيچ گاه از آن دور نشويد) و گناهانتان را بآن بشوئيد، و بيمارى هاتان را بآن مداواة كنيد، و بآن بر مرگ پيشى گيريد (كارى كنيد كه از مرگ نگرانى نداشته باشيد) و عبرت گيريد از كسيكه تقوى را تباه ساخته و از دست داده (از شيطان و نفس امّاره پيروى كرده در دنيا بدبخت مانده يا بهره اى كه خواسته بدست نياورده و در آخرت بعذاب جاويد مبتلى است) و نشود كه از شما عبرت گيريد كسيكه از آن پيروى نموده. آگاه باشيد تقوى را (از كبر و خودخواهى و رئاء و خود نمائى) محافظت كنيد، و خود را بسبب آن نگاه داريد (زيرا تقوى پناهگاه و سپر از عذاب است).


(7) و از دنيا دورى نمائيد و بآخرت مشتاق و شيفته باشيد، و پست مداريد كسيرا كه تقوى بلند كرده (پرهيزكاران را خوار مشماريد كه خلاف تقوى و پرهيزكارى است) و بلند مرتبه ندانيد كسيرا كه دنيا بلند كرده (توانگران را از جهت دارائيشان بزرگ نپنداريد، زيرا تعظيم از جهت دارائى با تقوى و پرهيزكارى منافات دارد) و چشم ندوزيد به ابر برق دار (كالاى جلوه گر) دنيا، و به گوينده آن گوش ندهيد، و خواننده آن را نپذيريد (با دنيا پرستان گرم نگرفته رفت و آمد ننمائيد) و به درخشندگى آن روشنائى مجوييد، و به كالاهاى نفيس آن فريفته نشويد، زيرا برق آن بى باران و گفتار آن دروغ و دارائيهاى آن غارت گشته و كالاهاى نفيس آن ربوده شده است.
(8) آگاه باشيد دنيا بزن فاجره اى ماند كه خود را (به مردان) نشان داده روى بگرداند، و به اسب سركشى ماند كه هنگام حركت توقّف نموده فرمان نبرد، و دروغگوى بسيار خيانتكار و ستيزه گر ناسپاسگزار، و بسيار جفا كار منحرف شونده (از راه حقّ)، و بسيار دورى كننده (از راه راست) و نگران و درهم است، روش آن منتقل شدن (از حالى به حالى و از شخصى به شخصى) و جاى پاى آن متحرك و غير ثابت و ارجمندى آن زبونى، و سعى و كوشش آن بازى و شوخى، و بلندى آن پستى است، سراى گرفتن مال و برهنه كردن و تاراج نمودن و تباه ساختن است،
(9) اهل آن بر پا بوده (از سختى و گرفتارى بسيار آنى آسودگى ندارند) و رانده ميشوند، و (به پيشينيان) ملحق مى گردند، و (از مال و زن و فرزند و خويشان و دوستان) جدا خواهند ماند، راههاى آن سرگردان كننده (روندگان در آن نمى دانند كجا مى روند و به كجا مى رسند) و گريزگاههاى آن ناتوان كننده است (مردم در آن گريزگاهى نيافته دستشان بجائى بند نمى شود) و مقاصد آن نوميد كننده است (هيچكس در آن بمراد نمى رسد) پس پناهگاهها دنيا پرستان را (به چنگ بلاء و سختى) تسليم نموده و آنها را نگاه نداشته، و منزلها آنان را دور انداخته، و زرنگى ها ايشان را وا مانده و خسته گردانيده است (خلاصه در دنيا گريزگاهى نيست كه كسى بآن پناه برد، و منزلى نيست كه كسى را نگاه داشته از خود دور نيفكند، و زرنگى و پشت هم اندازى سودى ندارد) پس بعضى (از اهل دنيا) رهائى يافته (لكن) پى كرده شده و بپاى آنها زخم رسيده، و بعضى چون گوشت جدا شده، و بعضى مانند بدن سر بريده، و بعضى همچون خون ريخته شده، و بعضى (بر اثر غمّ و اندوه) دستهاى خود را گزان، و بعضى (دريغ خورده بر اثر آن) كفهاى خود را بر هم زنان، و بعضى (بر اثر بيچارگى) دو گونه بر مرفق و آرنج نهاده، و بعضى انديشه خود را سرزنش نموده نادرست دانند، و بعضى از قصد خويش رو گردانند، در حاليكه تدبير و چاره از دست رفته (سود ندارد) و بلاى ناگهانى رو آورده (مرگ رسيده و كار از كار گذشته) و آن هنگام موقع گريختن نيست (خداوند در قرآن كريم سوره 38 آیه 3 مى فرمايد: «كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ» يعنى چه بسيار پيش از ايشان از مردم روزگار را تباه ساختيم، پس كمك خواستند «تا بگريزند» و هنگام گريختن و فرار كردن نبود)
(10) چه بسيار دور است (گريختن و تدارك كار بعد از رسيدن مرگ) بتحقيق از دست رفت آنچه از دست رفت، و گذشت آنچه گذشت (زمان تدارك گناهان و جبران خطاها و كارهاى زشت سپرى شد) و دنيا به دلخواه خود (نه بر وفق آرزوى اهلش) گذشت (در قرآن كريم سوره 44 آیه 29 مى فرمايد: «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ» يعنى) پس اهل آسمان و زمين بر هلاك دنيا پرستان گريه نكردند (افسردگى به خودشان راه ندادند) و آنها از مهلت داده شدگان نبودند (تا راه رهائى از عذاب بيابند).

ستايش ويژه خداوندى است که حمد و ثنايش همه خلايق را فرا گرفته، سپاهش پيروز و مجد و عظمتش متعالى است، او را به سبب نعمتهاى به هم پيوسته و برکات و فيض عظيمش مى ستايم، همان خداوندى که حلمش عظيم است و به همين دليل (از خطاکاران) در مى گذرد و در آنچه حکم کرده و فرمان داده، دادگر است و از آينده و گذشته با خبر.

خداوندى که به علم خود، آفريدگان را ابداع کرده و با فرمانش آنها را ايجاد نموده است، بى آنکه (در اين کار) از کسى پيروى کند و يا آموزشى ببيند و يا از نمونه اى که از آفريننده حکيمى صادر شده باشد، الگو پذيرد و يا خطايى براى او پيش آيد (و از خطاى خود تجربه آموزد) و بى آنکه جمعيّتى حضور داشته باشند (که با آنها مشورت کند يا از آنان کمک گيرد).


و گواهى مى دهم که محمّد(صلى الله عليه وآله) بنده و فرستاده اوست، او را زمانى مبعوث کرد که مردم غرق گناه و جهل بودند و در ميان امواج حيرت و سرگردانى دست و پا مى زدند. افسار هلاکت، آنها را به هر سو مى کشيد و قفل هاى نادانى و گمراهى بر قلب هايشان زده شده بود.


اى بندگان خدا! شما را به تقوا و پرهيزکارى توصيه مى کنم، زيرا تقوا حق خداوند بر شماست و سبب حق شما بر خداوند نيز مى شود! و نيز توصيه مى کنم که با استعانت از خداوند به تقوا دست يابيد، زيرا پرهيزگارى، امروز پناهگاه و سپر بلاى شماست و فردا راه رسيدن به بهشت است.

جاده تقوا واضح و روشن و پوينده آن صاحب سود فراوان و امانت دارش (خداوند) حافظ آن است. تقوا همواره خود را به امتهاى پيشين و آينده عرضه داشته و مى دارد، زيرا فرداى قيامت همه به آن نيازمندند، در آن روز که خدا آنچه را آفريده باز مى گرداند و آنچه را عطا کرده، باز مى ستاند و از همه (صاحبان نعمت) نعمتهايش را بازخواست مى کند (که با نعمتهاى او چه کردند؟).

اما چقدر کمند کسانى که تقوا را پذيرا شدند و حق آن را ادا کردند (آرى) آنها عددشان کم و شايسته تمجيد هستند که خداوند (در قرآن مجيد) درباره آنان فرموده: «اندکى از بندگان من سپاسگزارند».

گوش جان خود را براى شنيدن نداى تقوا باز کنيد، و با جديّت براى به دست آوردن آن تلاش نماييد، تقوا را به جاى آنچه از دست رفته است قرار دهيد، و آن را در عوض هر کار مخالفى (که انجام مى داديد) پذيرا شويد، خواب خود را با تقوا به بيدارى مبدّل سازيد و روز خود را با آن طى کنيد، قلوب خود را با آن همراه نماييد، گناهان خويش را با آن شستشو دهيد و بيمارى جان و دل را با آن مداوا کنيد.

به وسيله تقوا بر مرگ خود پيشى گيريد. (و با آن آماده سفر آخرت شويد) از کسانى که تقوا را بر باد دادند (و گرفتار انواع بدبختيها شدند) عبرت بگيريد. مبادا مطيعان تقوا از بى تقوايى شما عبرت گيرند. به هوش باشيد! تقوا را حفظ کنيد و خويشتن را نيز در پرتو آن محافظت نماييد.


در برابر زرق و برق دنيا خويشتن دار، و نسبت به آخرت دلباخته و مشتاق باشيد. آن کس را که تقوا او را بلند مرتبه ساخته، خوار مشمريد و آن کس که دنيا عزيزش کرده، ارجمند ندانيد. به زرق و برق دنيا چشم ندوزيد و به سخن کسى که شما را به آن ترغيب مى کند گوش فرا ندهيد و به ندايش پاسخ مگوييد.

از درخشندگى ظاهريش روشنايى مخواهيد و فريفته اشياى به ظاهر نفيس آن نگرديد، زيرا زرق و برقش نيرنگ و سخنش دروغ و اموال گران قيمتش غارت شده و متاعش به سرقت رفته است.

آگاه باشيد دنيا همچون زن هرزه عشوه گر و خودنمايى است که مردم را به سوى خود فرا مى خواند و يا همچون حيوان سرکشى است که صاحبش را از خود مى راند، دروغگويى است پر خيانت، ناسپاسى است حق نشناس و دشمنى است باز دارنده و پشت کننده اى است مضطرب و نگران!

حال دنيا دگرگونى (دائمى) است و گامهاى محکمش لرزان، عزّتش ذلّت، برنامه هاى جدى اش شوخى و بلندى اش عين سقوط است. دنيا سراى غارت و دزدى و ربودن (اموال و مقامات يکديگر) و تباهى و هلاکت است و اهل آن همواره آماده حرکت (به سوى پايان زندگى) و پيوستن (به پيشينيان) و جدايى (از دوستان و عزيزان) هستند.

راههايش حيرت زا، گريزگاههايش ضعيف و مقاصدش يأس آور و نوميدى زاست (هنگامى که فرمان مرگ دنياپرستان صادر مى شود) دژهاى محکم صاحبان خود را تسليم مى کنند و خانه هايشان آنان را بيرون مى افکنند و تدبيرشان آنها را خسته و ناکام مى سازد. در اين حال آنها يا نجات يافته اى مجروحند يا مرده اى پاره پاره، يا سر از تن جدا شده، يا غرق به خون، يا پشيمانى که هر دو دستش را به دندان مى گزد، يا حسرتمندى که دستها را به هم مى سايد، يا حيرت زده اى که سر را به روى دستها تکيه داده (و به فکر فرو رفته) يا پشيمانى که بر اشتباهات خويش تأسف مى خورد (و خود را شايسته سرزنش مى بيند) و يا از تصميم برگشته اى (که راه چاره را در برابر خويش مسدود مى بيند. آرى!) اين در حالى است که راه چاره بسته شده، حوادث غافلگير کننده فرا رسيده «و هنگام فرار و نجات نيست». هيهات هيهات! (در اين هنگام کار از کار گذشته) آنچه بايد از دست برود از دست رفته، گذشته ها گذشته و دنيا همچنان به راه خود ادامه مى دهد (و کسى از آنان ياد نمى کند) «نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين، و نه به آنها مهلتى داده شد!».