ترجمه خطبه 193 نهج البلاغه

و من خطبة له (علیه السلام) يَصِفُ فيها المتقين‏: رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، فَ«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُم...

ترجمه: محمد دشتی (ره)

گفته شد يكى از ياران پرهيزكار امام عليه السّلام به نام همّام(1) گفت: اى امير مؤمنان پرهيزكاران را براى من آنچنان وصف كن كه گويا آنان را با چشم مى نگرم. امام عليه السّلام در پاسخ او درنگى كرد و فرمود «اى همّام از خدا بترس و نيكوكار باش كه خداوند با پرهيزكاران و نيكوكاران است». امّا همّام دست بردار نبود و اصرار ورزيد، تا آن كه امام عليه السّلام تصميم گرفت صفات پرهيزكاران را بيان فرمايد. پس خدا را سپاس و ثنا گفت، و بر پيامبرش درود فرستاد، و فرمود

پس از ستايش پروردگار، همانا خداوند سبحان پديده ها را در حالى آفريد كه از اطاعتشان بى نياز، و از نافرمانى آنان در امان بود، زيرا نه معصيت گناهكاران به خدا زيانى مى رساند و نه اطاعت مؤمنان براى او سودى دارد، روزى بندگان را تقسيم، و هر كدام را در جايگاه خويش قرار داد.

1. سيماى پرهيزكاران

امّا پرهيزكاران در دنيا داراى فضيلت هاى برترند، سخنانشان راست، پوشش آنان ميانه روى، و راه رفتنشان با تواضع و فروتنى است، چشمان خود را بر آنچه خدا حرام كرده مى پوشانند، و گوش هاى خود را وقف دانش سودمند كرده اند.

و در روزگار سختى و گشايش، حالشان يكسان است. و اگر نبود مرگى كه خدا بر آنان مقدّر فرموده، روح آنان حتى به اندازه بر هم زدن چشم، در بدن ها قرار نمى گرفت، از شوق ديدار بهشت، و از ترس عذاب جهنّم. خدا در جانشان بزرگ و ديگران كوچك مقدارند، بهشت براى آنان چنان است كه گويى آن را ديده و در نعمت هاى آن به سر مى برند، و جهنّم را چنان باور دارند كه گويى آن را ديده و در عذابش گرفتارند.

دل هاى پرهيزكاران اندوهگين، و مردم از آزارشان در أمان، تن هايشان لاغر، و درخواست هايشان اندك، و نفسشان عفيف و دامنشان پاك است.

در روزگار كوتاه دنيا صبر كرده تا آسايش جاودانه قيامت را به دست آورند: تجارتى پر سود كه پروردگارشان فراهم فرموده، دنيا مى خواست آنها را بفريبد امّا عزم دنيا نكردند، مى خواست آنها را اسير خود گرداند كه با فدا كردن جان، خود را آزاد ساختند.

2. شب پرهيزكاران

پرهيزكاران در شب بر پا ايستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفكّر و انديشه مى خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروى درد خود را مى يابند. وقتى به آيه اى برسند كه تشويقى در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روى آورند، و با جان پر شوق در آن خيره شوند، و گمان مى برند كه نعمت هاى بهشت برابر ديدگانشان قرار دارد، و هر گاه به آيه اى مى رسند كه ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن مى سپارند، و گويا صداى بر هم خوردن شعله هاى آتش، در گوششان طنين افكن است، پس قامت به شكل ركوع خم كرده، پيشانى و دست و پا بر خاك ماليده، و از خدا آزادى خود را از آتش جهنّم مى طلبند.

3. روز پرهيزكاران

پرهيزكاران در روز، دانشمندانى بردبار، و نيكوكارانى با تقوا هستند كه ترس الهى آنان را چونان تير تراشيده لاغر كرده است، كسى كه به آنها مى نگرد مى پندارد كه بيمارند امّا آنان را بيمارى نيست، و مى گويد، مردم در اشتباهند در صورتى كه آشفتگى ظاهرشان، نشان از امرى بزرگ است.

از اعمال اندك خود خشنود نيستند، و اعمال زياد خود را بسيار نمى شمارند. نفس خود را متّهم مى كنند، و از كردار خود ترسناكند.

هرگاه يكى از آنان را بستايند، از آنچه در تعريف او گفته شد در هراس افتاده مى گويد: «من خود را از ديگران بهتر مى شناسم و خداى من، مرا بهتر از من مى شناسد، بار خدايا، مرا بر آنچه مى گويند محاكمه نفرما، و بهتر از آن قرارم ده كه مى گويند، و گناهانى كه نمى دانند بيامرز».

4. نشانه هاى پرهيزكاران

و از نشانه هاى يكى از پرهيزكاران اين است كه او را اينگونه مى بينى: در ديندارى نيرومند، نرمخو و دور انديش است، داراى ايمانى پر از يقين، حريص در كسب دانش، با داشتن علم بردبار. در توانگرى ميانه رو، در عبادت فروتن، در تهيدستى آراسته، در سختى ها بردبار، در جستجوى كسب حلال، در راه هدايت شادمان و پرهيز كننده از طمع ورزى، مى باشد.

اعمال نيكو انجام مى دهد و ترسان است، روز را به شب مى رساند با سپاسگزارى، و شب را به روز مى آورد با ياد خدا، شب مى خوابد اما ترسان، و بر مى خيزد شادمان، ترس براى اينكه دچار غفلت نشود، و شادمانى براى فضل و رحمتى كه به او رسيده است.

اگر نفس او در آنچه دشوار است فرمان نبرد، از آنچه دوست دارد محرومش مى كند. روشنى چشم پرهيزكار در چيزى قرار دارد كه جاودانه است، و آن را ترك مى كند كه پايدار نيست، بردبارى را با علم، و سخن را با عمل، در مى آميزد.

پرهيزكار را مى بينى كه: آرزويش نزديك، لغزش هايش اندك، قلبش فروتن، نفسش قانع، خوراكش كم، كارش آسان، دينش حفظ شده، شهوتش در حرام مرده و خشمش فرو خورده است. مردم به خيرش اميدوار، و از آزارش در امانند. اگر در جمع بى خبران باشد نامش در گروه ياد آوران خدا ثبت مى گردد، و اگر در ياد آوران باشد نامش در گروه بى خبران نوشته نمى شود.

ستمكار خود را عفو مى كند، به آن كه محرومش ساخته مى بخشد، به آن كس كه با او بريده مى پيوندد، از سخن زشت دور، و گفتارش نرم، بدى هاى او پنهان، و كار نيكش آشكار است. نيكى هاى او به همه رسيده، آزار او به كسى نمى رسد.

در سختى ها آرام، و در ناگواريها بردبار و در خوشى ها سپاسگزار است. به آن كه دشمن دارد ستم نكند، و نسبت به آن كه دوست دارد به گناه آلوده نشود.

پيش از آن كه بر ضد او گواهى دهند به حق اعتراف مى كند، و آنچه را به او سپرده اند ضايع نمى سازد، و آنچه را به او تذكّر دادند فراموش نمى كند. مردم را با لقب هاى زشت نمى خواند، همسايگان را آزار نمى رساند، در مصيبت هاى ديگران شاد نمى شود.

و در كار ناروا دخالت نمى كند، و از محدوده حق خارج نمى شود. اگر خاموش است سكوت او اندوهگينش نمى كند، و اگر بخندد آواز خنده او بلند نمى شود، و اگر به او ستمى روا دارند صبر مى كند تا خدا انتقام او را بگيرد. نفس او از دستش در زحمت، ولى مردم در آسايشند. براى قيامت خود را به زحمت مى افكند، ولى مردم را به رفاه و آسايش مى رساند.

دورى او از برخى مردم، از روى زهد و پارسايى، و نزديك شدنش با بعضى ديگر از روى مهربانى و نرمى است. دورى او از تكبّر و خود پسندى، و نزديكى او از روى حيله و نيرنگ نيست.

(سخن امام كه به اينجا رسيد، ناگهان همّام ناله اى زد و جان داد. امام عليه السّلام فرمود) سوگند به خدا من از اين پيش آمد بر همّام مى ترسيدم. سپس گفت: آيا پندهاى رسا با آنان كه پذيرنده آنند چنين مى كند؟ شخصى رسيد و گفت: چرا با تو چنين نكرد؟ امام عليه السّلام پاسخ داد: واى بر تو، هر أجلى وقت معيّنى دارد كه از آن پيش نيفتد و سبب مشخّصى دارد كه از آن تجاوز نكند. آرام باش و ديگر چنين سخنانى مگو، كه شيطان آن را بر زبانت رانده است.(2)


  1. همّام بن شریح، از شیعیان امیرالمؤمنین (ع) بود. (قاموس الرّجال)
  2. آن شخص با تفکّرات شیطانی می خواست بگوید: آنچه را به همّام گفتی واقعیّت ندارد و گرنه در جان تو نیز تأثیر می کرد، که امام (ع) فرمود: این سخن از شیطان است، زیرا هرکسی توان و قدرت تحمّل خاصّی دارد.
اخلاقی اجتماعی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

گويند كه امير المؤمنين (ع) را مصاحبى بود به نام همام كه مردى عبادت پيشه بود. روزى گفتش كه اى امير المؤمنين، پرهيزگاران را برايم وصف كن. آنسان كه گويى در آنها مى نگرم. على (ع) در پاسخش درنگ كرد، سپس گفت: اى همّام از خدا بترس و نيكوكار باش كه خدا با كسانى است كه پرهيزگارى كنند و نيكوكارند.

همّام بدين سخن قانع نشد و على (ع) را سوگند داد. على (ع) حمد و ثناى خداى به جاى آورد و بر محمد (صلی الله علیه وآله) و خاندانش درود فرستاد سپس فرمود:

اما بعد، خداوند، سبحانه و تعالى، موجودات را بيافريد، و چون بيافريد از فرمانبرداريشان بى نياز بود و از نافرمانيشان در امان. زيرا نه نافرمانى نافرمايان او را زيانى رساند و نه فرمانبردارى فرمانبرداران سودى. آن گاه روزيهايشان را ميانشان تقسيم كرد و جاى هر يك را در اين جهان معين ساخت.


پس پرهيزگاران را در اين جهان فضيلتهاست. گفتارشان به صواب مقرون است و راه و رسمشان بر اعتدال و رفتارشان با فروتنى آميخته. از هر چه خداوند بر آنها حرام كرده است، چشم مى پوشند و گوش بر دانستن چيزى نهاده اند كه آنان را سودى رساند.

آن چنان به بلا خو گرفته اند كه گويى در آسودگى هستند. اگر مدت عمرى نبود كه خداوند برايشان مقرر داشته، به سبب شوقى كه به پاداش نيك و بيمى كه از عذاب روز بازپسين دارند، چشم بر هم زدنى جانهايشان در بدنهايشان قرار نمى گرفت. تنها آفريدگار در نظرشان بزرگ است و جز او هر چه هست در ديدگانشان خُرد مى نمايد. با بهشت چنان اند كه گويى مى بينندش و غرق نعمتهايش هستند. و با دوزخ چنانند كه گويى مى بينندش و به عذاب آن گرفتارند.

دلهايشان اندوهگين است و مردمان از آسيبشان در امان اند. بدنهاشان لاغر است و نيازهاشان اندك است و نفسهايشان به زيور عفت آراسته است.

روزى چند در بلا پاى مى فشرند و از پى آن آسايشى ابدى دارند. اين معاملت، كه پروردگارشان نيز برايشان آسانش ساخته است، سود بسيار دهد. دنيا در طلب آنهاست و آنها از دنيا گريزان اند. به اسارتشان مى گيرد ولى جانهاى خويش به فديه دهند تا از اسارت برهند.


اما شبها، همچنان برپاى ايستاده اند تا جزء جزء كتاب خدا را بخوانند. مى خوانند و آرام و با تأنّى و تدبّر مى خوانند. به هنگام خواندنش خود را اندوهگين مى سازند و داروى درد خويش از آن مى جويند. چون به آيتى رسند كه در آن بشارتى باشد، بدان ميل كنند و در آن طمع بندند و چنانكه گويى در برابر چشمانشان جاى دارد، جانهاشان به شوق ديدار سر مى كشد و چون به آيتى رسند كه در آن وعيد عذاب باشد گوش دل بدان مى سپارند و پندارند كه اكنون بانگ جوش و خروش جهنم در گوششان پيچيده است. در برابر پروردگارشان ميان خم كرده اند و پيشانى و كف دست و زانو و نوك پاى بر زمين نهاده اند و از خداوند تعالى مى طلبند كه آزاديشان بخشد.


اما در روزها، عالمان اند، بردباران اند، نيكوكاران اند، پرهيزكاران اند. بيم خداوندشان چنان تراشيده كه تيرگران تير را بتراشند. چون بيننده اى در آنان نگرد، پندارد كه بيمارند و حال آنكه، بيمار نيستند و گويد بى شك در عقلشان خللى است. آرى، كارى بزرگشان به خود مشغول داشته.

از اعمال خويش چون اندك باشد، ناخشنودند و چون بسيار باشد در نظرشان اندك نمايد، كه اينان پيوسته خود را متهم مى دارند و از آنچه مى كنند بيمناك اند.

چون يكيشان را به پاكى بستايند، از آنچه در باره اش مى گويند بيمناك مى شود و مى گويد كه من خود به خويشتن آگاهترم و پروردگار من به من از من آگاهتر است. اى پروردگار من، مرا به آنچه مى گويند مؤاخذت مكن، مرا بهتر از آنچه مى پندارند بگردان و گناهان مرا كه از آن بى خبرند، بيامرز.


از نشانه هاى يكيشان اين است كه مى بينى كه در كار دين نيرومند است و در عين دورانديشى نرمخوى و ايمانش همراه با يقين است و به علم آزمند و علمش آميخته به حلم و توانگريش همراه با ميانه روى است و عبادتش پيوسته با خشوع. در عين بينوايى محتشم است و در عين سختى، صابر. در طلب حلال است و در جستجوى هدايت شادمان. از آزمندى به دور است.

در آن حال، كه به كارهاى شايسته مى پردازد، دلش بيمناك است. سپاسگويان روز را به شب مى آورد و ذكرگويان شب را به روز مى رساند. شب را در عين هراس مى گذراند و شادمانه ديده به ديدار صبح مى گشايد.

هراسش از غفلتى است كه مبادا گريبانگيرش شود و شادمانيش از فضل و رحمتى است كه نصيبش گشته.

اگر نفسش در طلب چيزى ناخوشايند سركشى كند، پاى مى فشرد تا خواهشش را برنياورد. شادمانى دلش، چيزى است كه پايدار است و پرهيزش، از چيزى كه نمى پايد. دانش را به بردبارى آميخته است و گفتار را با كردار.

او را بينى كه آرزويش كوتاه است و خطايش اندك. دلش خاشع است و نفسش قانع. خوردنش اندك است و كارهايش آسان و، دينش محفوظ و، اميالش مرده و خشمش، فرو خورده. به خيرش اميد است و از شرش ايمنى.

اگر در جمع غافلان باشد، نامش را در زمره ذاكران نويسند و اگر در ميان ذاكران باشد، در شمار غافلانش نياورند.


اگر بر او ستمى رود، عفو كند و به آن كس، كه محرومش داشته، بخشش نمايد. و با هر كه از او ببرد، پيوند كند. زشتگويى از او دور است. گفتارش نرم است. ناپسندى در او ناپيداست و نيكوكارى در او هويدا. همواره خيرش روى آورده و شرش پشت كرده باشد.

در شدايدى كه ديگران را مى لرزاند، او از جاى نمى شود و در مكاره شكيبايى را از دست نمى هلد و چون در امن و راحت باشد، سپاس حق به جاى آورد. بر كسى كه دشمن دارد ستم روا ندارد و محبت ديگران به گناهش نكشاند.

پيش از آنكه بر زيانش شهادت دهند، او خود به حقيقت اعتراف مى كند. و چون به پاسدارى امرى وادارندش، ضايعش نمى گذارد. آنچه را كه خواهند كه به خاطر بسپارد از ياد نمى برد. ديگران را با القاب زشت نمى خواند.

به همسايه زيان نمى رساند. به هنگام مصايب شماتت روا نمى دارد. به باطل وارد نمى شود و از حق پاى بيرون نمى نهد. اگر خاموش باشد از خاموشى خويش غمگين نمى گردد. صدا به خنده بلند نمى كند.

چون بر او ستمى رود صبر مى كند تا خدا انتقامش را بستاند. خود را به رنج مى افكند و مردم از او در راحت اند. براى روز بازپسين، خويشتن به مشقت مى اندازد و مردم را راحت مى رساند.

از هر كه دورى گزيند به سبب پارسايى و پاكى است و به هر كه نزديك شود به سبب نرمخويى و رحمت است. نه دورى گزيدنش از روى تكبر است و نه نزديك شدنش از روى مكر و خدعه.

گويد كه همّام از اين سخن بيهوش شد و در آن بيهوشى جان داد. امير المؤمنين گفت كه: بر جانش بيمناك بودم. سپس فرمود: آرى، اندرزهاى رسا به هر كه اهلش باشد چنين كند.

يكى گفت: يا امير المؤمنين تو خود چگونه اى؟ گفت: واى بر تو، مرگ هر كس را زمانى است كه از او در نگذرد و سببى است كه از آن بيرون نرود. از اين گونه سخنان بازايست كه شيطان بر زبان تو دميده است.

روايت شده: يكى از ياران امير المؤمنين عليه السّلام كه او را همّام مى گفتند و مردى عابد بود به حضرت عرضه داشت: اهل تقوا را چنانكه گويى آنان را مى بينم براى من وصف كن. امام در پاسخ او درنگ كرد، سپس فرمود:

اى همّام، تقواى الهى پيشه كن و كار نيك انجام ده، زيرا خداوند با اهل تقوا و اهل كار نيك است. همّام به اين مقدار سخن قناعت نكرد و حضرت را قسم داد. حضرت خدا را سپاس و ثنا گفت و بر پيامبر -كه درود خدا بر او و آلش باد- درود فرستاد و سپس فرمود: اما بعد، خداوند پاك و برتر مخلوقات را آفريد در حالى كه از اطاعتشان بى نياز، و از گناهشان ايمن بود، زيرا عصيان عاصيان به او زيان نمى رساند، و طاعت مطيعان او را سود نمى دهد. پس روزى آنان را در ميانشان تقسيم كرد، و هر كس را در دنيا در جايى كه سزاوار بود قرار داد.


پرهيزكاران در اين دنيا اهل فضايلند، گفتارشان صواب، پوشاكشان اقتصادى، و رفتارشان افتادگى است. از آنچه خدا بر آنان حرام كرده چشم پوشيده، و گوشهاى خود را وقف دانش با منفعت نموده اند.

آنان را در بلا و سختى و آسايش و راحت حالتى يكسان است، و اگر خداوند براى اقامتشان در دنيا زمان معينى را مقرر نكرده بود از شوق به ثواب و بيم از عذاب به اندازه چشم به هم زدنى روحشان در بدنشان قرار نمى گرفت.

خداوند در باطنشان بزرگ، و غير او در ديدگانشان كوچك است. آنان با بهشت چنانند كه گويى آن را ديده و در فضايش غرق نعمتند، و با عذاب جهنم چنانند كه گويى آن را مشاهده نموده و در آن معذبند.

دلهايشان محزون، همگان از آزارشان در امان، بدنهايشان لاغر، نيازهايشان سبك، و نفوسشان با عفّت است.

روزى چند را در راه حق صبر كردند كه براى آنان راحتى جاويد به دنبال آورد، اين است تجارتى سود آور كه خداوند براى آنان مهيّا نمود.

دنيا آنان را خواست و آنان آن را نخواستند، به اسارتشان كشيد و آنان با پرداخت جانشان خود را آزاد كردند.


به هنگام شب براى عبادت برپايند، در حالى كه اجزاى قرآن را شمرده و سنجيده تلاوت كنند، خود را به آيات قرآن اندوهگين ساخته، و داروى دردشان را از آن برگيرند. و چون به آيه اى بشارت دهنده بگذرند به مورد بشارت طمع كنند، و روحشان از روى شوق به آن خيره گردد، و گمان برند كه مورد بشارت در برابر آنهاست. و چون به آيه اى بگذرند كه در آن بيم داده شده گوش دل به آن دهند، و گمان برند شيون و فرياد عذاب بيخ گوش آنان است. قامت به ركوع خم كرده اند، به وقت سجده پيشانى و دست و زانو و انگشتان پا بر زمين مى گذارند، و از خداوند آزادى خود را از عذاب مى طلبند.


اما به هنگام روز، بردباران و دانشمندان و نيكوكاران و پرهيزكارانند. بيم از حق جسمشان را چون تير تراشيده لاغر كرده، مردم آنان را مى بينند به تصور اينكه بيمارند، ولى بيمار نيستند، و مى گويند ديوانه اند، در حالى كه امرى عظيم آنان را بدين حال در آورده.

به طاعت اندك خشنود نمى شوند، و طاعت زياد را زياد ندانند. بنا بر اين خود را به كوتاهى در بندگى متّهم كنند، و از عبادت خود در وحشتند.

هرگاه يكى از آنان را تمجيد كنند از آن تمجيد بيم نموده و گويد: من از ديگران به خود آگاه ترم، و پروردگارم از خودم به من داناتر است، خداوندا، مرا به آنچه در باره ام گويند مگير، و از آنچه مى پندارند بهتر گردان، و زشتى هايى را كه از من خبر ندارند بر من ببخش.


از نشانه هاى ديگرشان آن است كه هر كدام را داراى نيرومندى در دين، دورانديشى با نرمى، ايمان همراه با يقين، حرص در دانش، علم با بردبارى، ميانه روى در توانگرى، فروتنى در عبادت، آراستگى در تهيدستى، بردبارى در سختى، جويايى حلال، نشاط در هدايت، و دورى از طمع بينى.

در عين به جا آوردن اعمال شايسته ترسان است. شب مى كند در انديشه شكر، و روز مى كند در انديشه ذكر. شب را به سر مى برد با خوف، و روز مى نمايد دلشاد: خوف از غفلتى كه او را از آن بر حذر داشته اند، و دلشاد از فضل و رحمت حق كه به دست آورده.

اگر نفس او را در آنچه بر او سنگين است از او پيروى نكند او نيز آنچه را كه نفس به آن رغبت دارد به او نمى دهد. روشنى چشمش در آن چيزى است كه جاويد است، و بى رغبتى اش در آن است كه فانى شدنى است.

بردبارى را با دانش، و گفتار را با عمل آميخته مى كند.

آرزويش كم و كوتاه، لغزشش اندك، دلش فروتن، نفسش قانع، خوراكش اندك، زندگيش آسان، دينش محفوظ، شهوتش مرده، و خشمش فرو خورده است. خيرش را متوقّع، و از شرش در امانند.

اگر در ميان غافلان باشد از ذاكرانش به حساب آرند، و اگر در ميان ذاكران باشد در شمار غافلانش نيارند.


از آن كه بر او ستم كرده بگذرد، به آن كه او را محروم نموده عطا كند، و با كسى كه با او قطع رحم نموده صله رحم نمايد. زبان دشنام ندارد، گفتارش نرم است، زشتيش پنهان، و خوبيش آشكار است، نيكى اش روى آورده، و شرّش روى گردانده، در حوادث آرام، در ناخوشيها شكيبا، و در خوشيها شاكر است. بر دشمن ستم نمى كند، و به خاطر محبوبش مرتكب گناه نمى شود.

پيش از حاضر كردن شاهد، خود اقرار به حق مى نمايد. امانت را تباه نمى كند، و آنچه را به يادش آرند به فراموشى نمى سپارد، احدى را با لقب زشت صدا نمى كند، به همسايه زيان نمى زند، به بلاهايى كه به سر مردم مى آيد شادى نمى نمايد، در باطل وارد نمى شود، و از حق خارج نمى گردد.

اگر سكوت كند سكوتش غمگينش نكند، و اگر بخندد قهقهه نزند، چون به او ستم روا دارند صبر پيشه سازد تا خدا انتقامش رابگيرد. از خود در رنج است، و مردم از او در راحتند. در امر آخرت خود را به زحمت اندازد، و مردم را از جانب خود قرين آسايش كند.

دوريش از آن كه دورى مى كند محض زهد و پاك ماندن، و نزديكى اش به آن كه نزديك مى شود به خاطر نرمى و رحمت است، دوريش از راه تكبّر و خودخواهى، و نزديكى اش از باب مكر و فريب نيست.

راوى گفت: چون سخن به اينجا رسيد همّام فريادى بركشيد و جان داد. حضرت فرمود: به خدا قسم از چنين پيشامدى بر او مى ترسيدم. سپس ادامه داد: اندرزهاى رسا با اهلش اين گونه معامله مى كند. يكى از حاضران فضول به حضرت گفت: خودت چه حالى دارى؟ فرمود: واى بر تو، هر اجلى را وقت معيّنى است كه از آن نمى گذرد، و علّتى است كه از آن تجاوز نمى كند. باز ايست و ديگر اين چنين مگوى كه اين سخنى بود كه شيطان بر زبانت جارى ساخت.

[گفته اند يكى از ياران امير المؤمنين (ع)، به نام همّام، كه مردى عابد بود گفت: «اى امير مؤمنان، پرهيزگاران را براى من بستاى چنانكه گويى به آنان مى نگرم» امام در پاسخ او درنگى نمود، سپس فرمود: «اى همّام از خدا بترس و نيكوكار باش كه «همانا خدا با كسانى است كه پرهيزگارند و آنان كه نيكو كردارند.» همّام خرسند نگرديد و به سوگند، بر امام اصرار ورزيد. امام (ع) خدا را ستود و بر او ثنا گفت و بر پيامبر (ص) و آل او درود فرستاد، سپس فرمود:]

امّا بعد، خداى سبحان و برتر از همگان، جهانيان را آفريد حالى كه بى نياز بود از طاعتشان و از نافرمانى شان در امان. چه از نافرمانى آن كه او را عصيان كند بدو زيانى نرسد، و طاعت آن كس كه فرمانش را برد بدو سودى ندهد. سپس روزى آنان را ميانشان قسمت كرد و بداد، و هر يك را در جايى كه در خور اوست نهاد.


پس پرهيزگاران خداوندان فضيلتند در اين جهان، گفتارشان صواب است و ميانه روى شان شعار، و فروتنند در رفتار و گفتار، ديده هاشان را از آنچه خدا بر آنان حرام كرده پوشيده اند، و گوشهاشان را به دانشى كه آنان را سودمند است بداشته -و آن را نيوشيده-.

در سختى چنان به سر مى برند، كه گويى به آسايش اندرند. و اگر نه اين است كه زندگى شان را مدّتى است كه بايد گذراند، جانهاشان يك چشم به هم زدن در كالبد نمى ماند، از شوق رسيدن به پاداش -آن جهان- يا از بيم ماندن و گناه كردن -در اين جهان-.

آفريدگار در انديشه آنان بزرگ بود، پس هر چه جز اوست در ديده هاشان خرد نمود. بهشت براى آنان چنان است كه گويى آن را ديده اند و در آسايش آن به سر مى برند، و دوزخ چنان كه آن را ديده اند و در عذابش اندرند.

دلهاشان اندوهگين است و -مردم- از گزندشان ايمن، تن هاشان نزار، نيازهاشان اندك و پارسا به جان و تن.

روزى چند را با شكيبايى به سر بردند كه آسايشى دراز مدت را براى شان به دنبال آورد، تجارتى سودمند بود كه پروردگارشان براى آنان فراهم كرد. دنيا آنان را خواست و آنان دنيا را نطلبيدند، اسيرشان كرد و به بهاى جان، خود را از بند آن خريدند.


امّا شب هنگام راست بر پايند، و قرآن را جزء جزء با تأمّل و درنگ بر زبان دارند، و با خواندن آن اندوهبارند، و در آن خواندن داروى درد خود را به دست مى آرند. و اگر به آيه اى گذشتند كه تشويقى در آن است، به طمع بيارمند و جانهاشان چنان از شوق برآيد كه گويى ديده هاشان بدان نگران است، و اگر آيه اى را خواندند كه در آن بيم دادنى است، گوش دلهاى خويش بدان نهند، آنسان كه پندارى بانگ بر آمدن و فروشدن آتش دوزخ را مى شنوند. -با ركوع- پشتهاى خود را خمانيده اند و -با سجود- پيشانيها و پنجه ها و زانوها و كناره هاى پا را بر زمين گسترانيده، از خدا مى خواهند گردنهاشان را بگشايد -و از آتش رهاشان نمايد-.


و امّا در روز، دانشمندانند خويشتندار، نيكوكارانند پرهيزگار، ترس آنان را چون تير پيراسته تراشيده كرده است و نزار. چون كسى بدانها نگرد، پندارد بيمارند، امّا آنان را بيمارى نيست، و گويد خردهاشان آشفته است -اما آن پريشانى را سبب ديگرى است-. موجب آشفتگى شان كارى است بزرگ.

از كردار اندك خود خرسندى ندارند، و طاعتهاى فراوان را بسيار نشمارند. پس آنان خود را متّهم شمارند و از كرده هاى خويش بيم دارند.

اگر يكى از ايشان را بستايند، از آنچه -در باره او- گويند بترسد، و گويد: «من خود را از ديگران بهتر مى شناسم و خداى من مرا از خودم بهتر مى شناسد. بار خدايا مرا مگير بدانچه بر زبان مى آرند، و بهتر از آنم كن كه مى پندارند، و بر من ببخشاى آن را كه نمى دانند.»


و از نشانه هاى يكى از آنان اين است كه در كار دين نيرومندش بينى و پايدار، نرمخوى هشيار، و در ايمان استوار، و در طلب دانش حريص و با داشتن علم بردبار، و در توانگرى ميانه روش بينى، و در عبادت فروتن، و به درويشى نكوحالى نمودن، و در سختى شكيبايى كردن، و جستجو كردن آنچه رواست، و شادمان بودن به رفتن راه راست. و دورى گزيدن از طمع -كه خوار كننده انسانهاست-.

كارهاى نيك مى كند و در هراس است، روز را به شب مى رساند و در بند سپاس است. بامداد مى كند ذكر گويان، شب را به سر مى برد ترسان، و روز مى كند شادمان. ترسان از غفلتى كه ورزيده و شادمان از بخشش و آمرزشى كه بدو رسيده.

اگر نفس او در آنچه بر آن دشوار است فرمان وى نبرد، او نيز در آنچه نفس او دوست دارد، اطاعتش نكند. روشنى ديده اش در چيزى است كه ماندگار است و ناخواهان چيزى است كه ناپايدار است. بردبارى را با دانش در مى آميزد و گفتار را با كردار -هم-.

او را بينى كه آرزويش اندك است و لغزشهايش كم. دلش آرميده است و جانش خرسند و ناخواهان، خوراكش اندك است و كارش آسان، دينش استوار -و مصون از دستبرد شيطان-. شهوتش مرده، خشمش فروخورده، نيكى از او بيوسان، -و همگان- از گزندش در امان.

اگر در جمع بيخبران است -به زبان خاموش و دل او به ياد خداست- پس او را در شمار ذكرگويان آرند، و اگر در جمع يادآوران باشد، از بيخبرانش به حساب نيارند.


بر آن كه بر او ستم كند ببخشايد، و بر آن كه وى را محروم سازد عطا فرمايد، و با آن كه از او ببرد پيوند نمايد. از گفتن سخن زشت دور بود. گفتار او نرم است و هموار، از وى كار زشت نبينند، و كار نيكويش آشكار. نيكى او همه را رسيده، و بدى وى را كس نديده.

به هنگام دشواريها بردبار است و در ناخوشايندها پايدار، و در خوشيها سپاسگزار. بر آن كه دشمن دارد ستم نكند، و در باره آن كه دوست دارد گناه نورزد. پيش از آنكه بر او گواهى دهند حق را بپذيرد.

آنچه را بدو سپارند تباه نكند و نگهبانى آن را به عهده گيرد. آنچه را به ياد او آرند از ياد نبرد، و مردمان را با لقبهاى زشت ياد نكند، و همسايگان را آزار ندهد، و به مصيبتهاى -ديگران- شاد نشود. و در كار بيهوده در نيايد و از -راه- حق برون نرود. اگر خاموش بود خاموشى اندوهگينش ننمايد، و اگر بخندد آواز او برنيايد.

و اگر بر وى ستم كنند شكيبايى پيش گيرد، تا خدا انتقام او را، گيرد. نفس او از او در زحمت است و مردم از وى در راحت. خود را براى آخرتش به رنج انداخته، و مردمان را از -گزند- خويش آسوده ساخته.

از آن كه دورى كند به خاطر بى رغبتى به دنياست و پرهيزگارى، و بدان كه نزديك شود از روى نرمى است و آمرزگارى. نه دورى گزيدنش از روى خويشتن بينى است و بزرگى فروختن، و نه نزديكى وى به مكر است و فريفتن.

[گوينده روايت] گويد: پس همّام بيهوش گشت و در آن بيهوشى جان داد. امير المؤمنين عليه السّلام گفت: به خدا از همين بر او مى ترسيدم. [سپس گفت:] پندهاى رسا با آنان كه شنواى آن هستند چنين كند. مردى گفت: «اى امير مؤمنان چرا با تو چنين نكند؟» فرمود: واى بر تو، هر اجلى را زمانى است كه از آن پيش نيفتد، و سببى است كه از آن درنگذرد. آرام باش و ديگر بار چنين سخن به زبان مياور كه آن دم شيطان بود كه بر زبانت دميد.

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است، روايت شده كه يكى از اصحاب و پيروان امير المؤمنين عليه السّلام كه او را همّام مى گفتند و مردى بود عابد به آن حضرت گفت: يا امير المؤمنين (اوصاف) پرهيزكاران را براى من بيان فرما مانند آنكه آنان را ببينم امام عليه السّلام در پاسخ او تأمّل و درنگ فرمود (زيرا مصلحت را در تأخير جواب ديد)، پس از آن بطور اجمال فرمود: اى همّام تو خود از خدا بترس و نيكوكار باش كه (در قرآن كريم سوره 16 آیه 128 مى فرمايد:) «إِنَ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ» يعنى خدا با پرهيزكاران و نيكو كرداران است (بر تو لازم است كه تقوى و ترس از خدا را شعار خويش گردانى و كار نيكو بجا آورى، و بيشتر از اين بر تو لازم نيست) همّام باين پاسخ اكتفا نكرد (در خواهش خود اصرار نمود) تا آنكه حضرت را سوگند داد، پس آن بزرگوار شكر و سپاس الهىّ بجا آورد و بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله درود فرستاد آنگاه فرمود:
خداوند سبحان هنگام آفرينش خلق از طاعت و بندگيشان بى نياز و از معصيت و نافرمانى آنها ايمن بود، زيرا معصيت گناهكاران او را زيان ندارد، و طاعت فرمانبرداران سودى باو نمى رساند (بلكه غرض از امر بطاعت و نهى از معصيت سود بردن بندگان است) پس روزى و وسائل آسايششان را بين آنها قسمت فرمود، و هر كس را در دنيا (با حكمت و مصلحت) در مرتبه اى (كه سزاوار او دانست از قبيل فقر و غناء و خوشى و بدى و مانند آنها) قرار داد.


پرهيزكاران در دنيا داراى فضيلتها هستند (از ديگران برترند، زيرا) گفتارشان از روى راستى است (بر وفق رضاء و خوشنودى خدا و رسول سخن گويند) و پوشاكشان ميانه روى (افراط و تفريط در زندگانيشان نيست) و رفتارشان (بين مردم) به فروتنى است (زيرا خداوند در قرآن كريم سوره 17 آیه 37 مى فرمايد: «وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا» يعنى از روى تكبّر بر زمين راه مرو كه تو هرگز نمى توانى «به پاهايت» زمين را بشكافى، و هرگز از جهت درازى «هر چند گردن كشى» به كوهها نمى رسى).

از آنچه كه خداوند بر ايشان روا نداشته چشم پوشيده اند (حرامى مرتكب نمى شوند) و به علمى كه آنان را سود رساند گوش فرا داشته اند (از سخنان بيهوده كه موجب خشم خدا و رسول است دورى مى نمايند، چنانكه در قرآن كريم سوره 25 آیه 72 مى فرمايد: «وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ، وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً» يعنى بندگان برگزيده حقّ كسانى هستند كه در مجالس لهو و لعب و جاهايى كه سخنان باطل نادرست گفته و يا كارهاى زشت بجا مى آورند حاضر نمى شوند، و هرگاه به بيهوده و ناپسندى برسند از آن دورى گزيده بگذرند و درنگ ننمايند).

در سختى و گرفتارى چنانند كه ديگران در آسايش و خوشى (به قضاى الهىّ تن داده بآنچه كه خدا خواسته راضى و خوشنودند و آسايش و گرفتارى براى آنها يكسان است) و اگر نبود اجل و مدّتى كه خدا (در دنيا) براى ايشان تعيين فرموده از شوق ثواب و بيم عذاب چشم بر هم زدنى جان در بدنشان قرار نمى گرفت.

خداوند در نظر آنان بزرگ است، و غير او (هر چه هست) در ديده آنها كوچك، و يقين و باورشان ببهشت مانند يقين و باور كسى است كه آنرا ديده كه اهل آن در آن به خوشى بسر مى برند، و ايمانشان به آتش همچون ايمان كسى است كه آنرا ديده كه اهل آن در آن گرفتار عذابند.

دلهاشان اندوهناك است، و (همه از) آزارهاشان ايمن (باشند، زيرا منشأ آزار و هر گناه دوست داشتن دنيا است كه آنها بآن بى ميل هستند) و بدنهاشان (بر اثر روزه گرفتن و عبادت و بندگى بسيار و قناعت) لاغر، و خواستنى هاشان (در دنيا) اندك است (بيشتر از آنچه كه بناچارى بآن نياز دارند نمى طلبند) و نفسهاشان با عفّت و پاكيزگى است (پيرو شهوات نيستند).

چند روز كوتاه (دنيا) را به شكيبايى بسر رسانند و در پى آن آسايش هميشگى (نعمت بى پايان بهشت) را دريابند، اين كردار تجارتى است پر فائده كه پروردگارشان براى آنها فراهم نموده (چون آنان خود را براى عبادت و بندگى آماده ساختند خداوند هم راه وصول به سعادت را بآنها نشان داد) دنيا بآنان رو آورد (كالا و آرايش خود را بآنها جلوه داد) ايشان از آن رو گردانيدند (از آن چشم پوشيدند) و آنها را اسير و گرفتار نمود آنها جانشان را فداء كرده (به سختيهاى آن تن دادند تا) خود را از آن رهاندند.


چون شب شود (براى نماز) برپا ايستاده آيات قرآن را با تأمّل و انديشه مى خوانند، و با خواندن و تدبّر در آن خود را اندوهگين مى سازند، و بوسيله آن به درمان درد خويش كوشش دارند (از خواندن و عمل بقرآن چاره رهائى از عذاب و سختى رستخيز را مى جويند)، پس هرگاه به آيه اى برخورند كه بشوق آورده و اميدوارى در آن است (پاداش نيكوكارى را بيان ميكند) بآن طمع مى نمايند و با شوق بآن نظر ميكنند مانند آنكه پاداشى كه آيه از آن خبر مى دهد در برابر چشم ايشان است و آنرا مى بينند، و هرگاه به آيه اى برخورند كه در آن ترس و بيم است (از كيفر بد كارى سخن مى گويد) گوش دلشان را بآن مى گشايند چنانكه گويا شيون و فرياد (اهل) دوزخ در بيخ گوشهايشان است، و (در پيشگاه الهىّ براى ركوع) قدشان را خم ميكنند، و (براى سجود) پيشانيها و كفها و زانوها و اطراف قدمهاشان را بروى زمين مى گسترانند، از خداى تعالى آزادى خويش را (از عذاب رستخيز) درخواست مى نمايند.


و چون روز شود بردبار و دانا و نيكو كردار و پرهيزكارند، ترس (از خدا) اندامشان را لاغر كرده مانند باريكى تيرها كه تراشيده ميشود، بيننده مى پندارد كه آنها بيمارند در صورتيكه بيمارى ندارند (بلكه از بيم عذاب لاغر شده اند) و (چون سخنانى كه بآنها پى نمى برد از ايشان مى شنود) مى گويد پرت و ديوانه اند، در صورتيكه ديوانه نيستند بلكه امر بزرگى (انديشه قيامت) با ايشان آميخته شده است.

از كردار اندكشان خوشنود نمى شوند، و بسيار را بسيار نمى دانند، پس خود را (به گمان تقصير در طاعت) متّهم سازند، و از كردار خويش هراسانند (كه مبادا پسنديده نباشد).

هرگاه يكى از آنان را (به كردار نيكو) بستانيد از آنچه در باره او گفته شده مى ترسد و مى گويد: من از ديگرى بخود داناترم، و پروردگارم بمن داناتر از من است. بار خدايا آنچه مى گويند (كه موجب خودپسندى است) بر من مگير، و مرا برتر آنچه مى پندارند بگردان، و گناهان مرا كه نمى دانند ببخش.


نشانه يكى از پرهيزكاران آنست كه تو مى بينى در امر دين توانا است، و در نرمى و خوشخويى دور انديش، و در ايمان با يقين، و در (طلب) علم حريص، و در بردبارى دانا، و در توانگرى ميانه رو (اسراف نكرده دارائى خود را بيجا صرف نمى كند) و در بندگى و عبادت فروتن است، و در فقر و نيازمندى آراسته جلوه ميكند (تا كسى بر تنگدستى او آگاه نشود، چنانكه در قرآن كريم سوره 2 آیه 273 مى فرمايد: «لِلْفُقَراءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيماهُمْ لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ» يعنى درويشانى كه به عبادت و بندگى در راه خدا پرداخته اند و براى بازرگانى سير در زمين را توانا نيستند عفّت و بى نيازى دارند بطوريكه نادان مى پندارد كه آنان توانگرانند ايشان را به نشانه چهره مى شناسى كه به اصرار از مردم چيزى درخواست نمى نمايند، و آنچه از مال بآنها ببخشيد خدا بآن دانا است).

و در سختى شكيبا و حلال را جويا و در هدايت و رستگارى دلشاد و از طمع و آز دور هستند، با كارهاى شايسته اى كه بجا مى آورد ترسان است، در شب همّت او صرف سپاسگزارى (از نعمتهاى حقّ تعالى) است، و در بامداد اراده اش ذكر و ياد خدا مى باشد، شب را بسر مى برد در حاليكه از غفلت خويش (كه مبادا در وظائف خود كوتاهى كرده باشد) هراسان است، و روز از احسان و مهربانى خدا (كه او را مسلمان و پيرو محمّد و آل محمّد قرار داده) شادمان است.

اگر نفس در آنچه كه مائل نيست با او سركشى كند (بسختى زير بار طاعت و بندگى رود) خواهش آنرا در آنچه دوست مى دارد انجام ندهد، روشنى چشم او در چيزى است كه جاودان است، و بى رغبتيش در چيزيكه باقى نمى ماند (بآخرت چشم دوخته و بدنيا پشت پا زده) بردبارى را با دانش و گفتار را با كردار مى آميزد (زيرا بردبارى كه از روى دانش و خردمندى نباشد و گفتارى كه مقرون با كردار نبود نكوهيده است).

او را مى بينى كه با آرزوى كوتاه و خطاء و لغزش اندك و دل فروتن و نفس قانع و خوراك كم و كار آسان و دين محفوظ و شهوت و خواهش از بين رفته و خشم فرو نشسته است، مردم به نيكوئى او چشم داشته و از بديش آسوده اند.

اگر در بين مردم غافل و بى خبر (از خدا و رسول) باشد از زمره آگاهان بشمار مى رود (زيرا دل او بياد خدا مشغول است) و اگر در آگاهان باشد در شمار اهل غفلت نيايد (زيرا در ذكر خدا تنها اكتفاء به زبان نمى كند كه از مردم غافل بشمار آيد، بلكه دل او با زبانش يكى است).


ببخشايد كسيرا كه باو ستم كند و احسان نمايد بكسيكه او را محروم گرداند، و بپيوندد به آن كه از او جدا گردد، در حاليكه از دشنام دادن و سخن زشت دور و گفتارش هموار است، و كار نكوهيده از او ديده نشده و كار پسنديده اش هويدا است، نيكوئى او رو آورده و بديش پشت گردانيده.

در سختيها با وقار و بردبار، و در ناگواريها شكيبا و در خوشى و آسايش سپاسگزار است، كسيرا كه دشمن دارد بر او ستم ننمايد، و آنرا كه دوست دارد در باره او گناه نكند (دوستى و دشمنى او را از تكليف شرعىّ باز ندارد، چنانكه رويّه مردم هوا پرست و ستمگر است).

بحقّ اقرار ميكند پيش از آنكه بر آن گواه آرند (زيرا گواه در برابر انكار است و انكار حقّ دروغگويى است و آن منافى با تقوى و پرهيزكارى مى باشد). آنچه باو بسپارند تباه نمى سازد، و آنچه به يادش آورند فراموش نمى كند، و كسيرا به لقبهاى زشت (كافر، فاسق، منافق و كلمات ناپسند) نمى خواند، و به همسايه زيان نمى رساند، و به پيش آمدهاى ناگوار كه براى مردم رخ مى دهد شادى نمى نمايد.

و در راه باطل و نادرست قدم ننهاده و از جادّه حقّ بيرون نمى رود، اگر خاموش نشست خاموشيش او را اندوهگين نمى گرداند، و اگر بخندد آواز خنده اش بلند نمى شود، و چون بر او ستم كنند شكيبائى پيش گيرد تا خدا انتقام او را كشد.

نفسش از دست او برنج و سختى گرفتار است (زيرا بر خلاف هوا و خواهش او رفتار مى نمايد) و مردم از او در آسايش هستند (زيرا آزار بمردم بر اثر پيروى از خواهش نفس است) در كار آخرت خود را برنج اندازد، و مردم را از (كار) خويش به آسايش رساند.

دورى او از اشخاص بجهت بى رغبتى و دورى نمودن است (از دنيا پرستان) و نزديكى او با آشنايان از جهت خوشخويى و مهربانى است (با خدا پرستان) دورى او از روى خودخواهى و بزرگى نبوده، و نزديكيش از راه مكر و فريب (چنانكه روش مردم دو رو است) نمى باشد.

ناقل اين خطبه گفت: (چون سخن به اينجا رسيد) همّام بيهوش شد و هم در آن بيهوشى از دنيا رفت، پس امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: آگاه باشيد سوگند بخدا كه از (چنين پيش آمد بر) او مى ترسيدم، پس از آن فرمود:

اندرزهاى درست به اهلش چنين (تأثير) ميكند. يكى از حاضرين (عبد اللّه ابن كوّاء كه از خوارج بود) گفت: يا امير المؤمنين تو چه حال دارى (چرا اين اندرزها در تو تأثير ندارد، يا چون چنين گمان داشتى چرا باعث مرگ او شدى؟) امام عليه السّلام فرمود: واى بر تو، هر اجلى را وقتى است كه از آن نمى گذرد (دير و زود نمى گردد) و سببى است كه از آن تجاوز نمى كند، پس از اينگونه گفتار كه شيطان بر زبانت راند باز ايست (بار ديگر مگو، زيرا اعتراض بر امام از اضلال و دستور شيطان است).

اما بعد (از حمد و ثناى الهى)، خداوند منزه و والا خلق را آفريد در حالى که از اطاعتشان بى نياز و از معصيتشان ايمن بود، زيرا نه عصيان گنه کاران به او زيان مى رساند (و بر دامان کبريايى اش گردى مى نشاند) و نه اطاعت مطيعان به او نفعى مى بخشد. پس از آفرينش آنان، روزى و معيشتشان را (با روش حکيمانه اى) در ميان آنان تقسيم کرد و هر يک را در جايگاه دنيوى اش جاى داد.


پرهيزکاران در اين دنيا صاحب فضايلى هستند: گفتارشان راست، لباسشان ميانه روى و راه رفتنشان تواضع و فروتنى است. چشمان خويش را از آنچه خداوند بر آنان حرام کرده فرو نهاده اند و گوشهاى خود را وقف شنيدن علم و دانشى کرده اند که براى آنان سودمند است، حال آنان در بلا همچون حالشان در آسايش و رفاه است و اگر سرآمد معيّنى که خداوند براى (زندگى) آنها مقرّر داشته نبود يک چشم بر هم زدن، ارواحشان از شوق پاداش الهى و ترس از کيفر او در جسمشان قرار نمى گرفت. آفريدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده، به همين دليل غير او در چشمانشان کوچک است.

آنها به کسانى مى مانند که بهشت را با چشم خود ديده و در آن متنعم اند و همچون کسانى هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده و در آن معذّبند! قلبهاى آنها اندوهگين و مردم از شرّشان درامانند. اندامشان لاغر و نيازهايشان اندک و نفوسشان عفيف و پاک است. آنها براى مدتى کوتاهى در اين جهان صبر و شکيبايى پيشه کردند و به دنبال آن آسايشى طولانى نصيبشان شد. اين تجارتى پر سود است که پروردگارشان براى آنها فراهم ساخته است. دنيا (با جلوه گريهايش) به سراغ آنها آمد; ولى آنها فريبش را نخوردند و آن را نخواستند. دنيا مى رفت که آنها را اسير خود سازد ولى آنان به بهاى جان، خويش را از اسارتش آزاد ساختند!


اما شب هنگام بر پاى خود (به نماز) مى ايستند و آيات قرآن را شمرده و با تدبر مى خوانند، به وسيله آن، جان خويش را محزون مى سازند و داروى درد خود را از آن مى طلبند. هنگامى که به آيه اى مى رسند که در آن، تشويق است (تشويق به پاداشهاى بزرگ الهى در برابر ايمان و عمل صالح) با اشتياق فراوان بر آن تکيه مى کنند و چشم جانشان با علاقه بسيار در آن خيره مى شود و گويى آن بشارت را در برابر چشم خود مى بينند و هنگامى که به آيه اى مى رسند که بيم و انذار در آن است (انذار در برابر گناهان) گوشهاى دل خويش را براى شنيدن آن باز مى کنند و گويى فريادها و ناله هاى زبانه هاى آتش دوزخ در درون گوششان طنين انداز است! آنها قامت خود را در پيشگاه خدا خم مى کنند (و به رکوع مى روند) و پيشانى و کف دست ها و سر زانوها و نوک انگشتان پا را (به هنگام سجده) بر زمين مى گسترانند و آزادى خويش را از پيشگاه خداوند متعال درخواست مى کنند.


پرهيزگاران به هنگام روز، دانشمندانى بردبار و نيکوکارانى با تقوا هستند، ترس و خوف (در برابر مسؤوليتهاى الهى) بدنهاى آنها را همچون چوبه هاى تير، تراشيده و لاغر ساخته است، آن گونه که بينندگان (ناآگاه) آنها را بيمار مى پندارند، در حالى که هيچ بيمارى در وجودشان نيست و گوينده (بى خبر وغافل) مى گويد: افکارشان به هم ريخته و بيمار دل اند، در حالى که انديشه اى بس بزرگ با فکر آنان آميخته است.

از اعمال اندک، خشنود نمى شوند و اعمال فراوان خود را زياد نمى شمارند، بلکه پيوسته خود را (به کوتاهى و قصور) متّهم مى سازند، و از اعمال خود نگرانند، هر گاه يکى از آنها را مدح و ستايش کنند. از آنچه درباره او گفته شده به هراس مى افتد و مى گويد : من از ديگران نسبت به خود آگاه ترم و پروردگارم به اعمال من از من آگاه تر است. بارالها! مرا به جهت نيکيهايى که به من نسبت مى دهند مؤاخذه مفرما! و مرا برتر از آنچه آنها گمان مى کنند قرار ده و گناهانى را که من دارم و آنها نمى دانند ببخش!


از نشانه هاى هر يک از آنها اين است که او را در دين خود قوى مى بينى و در عين قاطعيت، نرم خوست، داراى ايمانى مملوّ از يقين، و حرص در کسب دانش، و آگاهى در عين بردبارى، و ميانه روى در حال غنا و ثروت، و خشوع در عبادت، و آراستگى در عين تهيدستى، و شکيبايى در شدائد، و طلب روزى حلال، و نشاط در راه هدايت و دورى از طمع است. پيوسته عمل صالح انجام مى دهد و با اين حال ترسان است (که از او پذيرفته نشود) روز را به پايان مى برند در حالى که همّ او سپاسگزارى و شکر (خداوند) است، و صبح مى کند در حالى که همه همّش ياد خداست.

شب را سپرى مى کند در حالى که ترسان است، و صبح بر مى خيزد در حالى که شادمان است; ترسان از غفلتهايى است که از آن برحذر داشته شده و شادمان براى فضل و رحمتى است که به او رسيده (زيرا روز ديگرى از خدا عمر گرفته و درهاى سعى و تلاش را به روى او گشوده است). هرگاه نفس او در انجام وظايفى که از آن ناخشنود است سرکشى کند، او نيز نفس خود را از آنچه دوست دارد محروم مى سازد. چشم روشنى او در چيزى است که زوال در آن راه ندارد و زهد و بى اعتنايى اش نسبت به چيزى است که بقا و دوامى در آن نيست. علم را با حلم مى آميزد و گفتار را با کردار!

او (پرهيزکار) را مى بينى که آرزويش نزديک، لغزشش کم، قلبش خاشع، نفسش قانع، خوراکش اندک، امورش آسان، دينش محفوظ، شهوت سرکشش مرده و خشمش فرو خورده شده است. (مردم) به خير او اميدوار و از شرّش در امانند. اگر در ميان غافلان باشد جزو ذاکران محسوب مى شود و اگر در ميان ذاکران باشد در زمره غافلان نوشته نمى شود.


کسى را که به او ستم کرده (و پشيمان است) مى بخشد و به آن کس که محرومش ساخته عطا مى کند و به کسى که پيوندش را با وى قطع کرده است، مى پيوندد.

سخن زشت و خشونت آميز از او دور است، گفتارش نرم و ملايم، منکرات از او غايب، و معروف و کارهاى شايسته او حاضر. نيکى اش روى آورده و شرّش پشت کرده است.

در برابر حوادث سخت، استوار و در حوادث ناگوار، شکيبا و به هنگام فزونى نعمت شکرگزار است. به کسى که با او دشمنى دارد ستم نمى کند و به سبب دوستى با کسى مرتکب گناه نمى شود و پيش از آنکه شاهدى بر ضدّش اقامه شود اعتراف به حق مى کند. آنچه حفظش را به او سپرده اند تباه نمى سازد و آنچه را به او تذکّر داده اند فراموش نمى کند.

مردم را با نام هاى زشت نمى خواند و به همسايگان زيان نمى رساند. مصيبت زده را شماتت نمى کند. در امور باطل وارد نمى شود و از دائره حق بيرون نمى رود. هر گاه سکوت کند سکوتش وى را غمگين نمى سازد واگر بخندد صدايش به قهقهه بلند نمى شود و هر گاه به او ستمى شود (حتى الامکان) صبر مى کند تا خدا انتقامش را بگيرد.

نفس خود را به زحمت مى افکند; ولى مردم از دست او راحتند. خويشتن را براى آخرت به تعب مى اندازند و مردم را از ناحيه خود آسوده مى سازد.

دورى اش از کسانى که دورى مى کند، به سبب زهد و حفظ پاکى است و نزديکى اش به کسانى که نزديک مى شود، مهربانى و رحمت است; نه اينکه دورى اش از روى تکبّر و خودبزرگ بينى و نزديکى اش براى مکر و خدعه (و بهره گيرى مادى) باشد.