ترجمه خطبه 26 نهج البلاغه

العرب قبل البعثة:

إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَى] بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَى التَّنْزِيلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ، مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ، الْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَةٌ.

صفته قبل البيعة له:

فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلَّا أَهْلُ بَيْتِي فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ وَ أَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الْكَظَمِ وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ.

وَ لَمْ يُبَايِعْ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ عَلَى الْبَيْعَةِ ثَمَناً فَلَا ظَفِرَتْ يَدُ الْبَائِعِ وَ خَزِيَتْ أَمَانَةُ الْمُبْتَاعِ. فَخُذُوا لِلْحَرْبِ أُهْبَتَهَا وَ أَعِدُّوا لَهَا عُدَّتَهَا فَقَدْ شَبَّ لَظَاهَا وَ عَلَا سَنَاهَا وَ اسْتَشْعِرُوا الصَّبْرَ فَإِنَّهُ أَدْعَى إِلَى النَّصْرِ.

ترجمه: محمد دشتی (ره)

پس از كشته شدن محمّد بن ابى بكر در مصر در سال 38 هجرى امام اين سخنرانى را در كوفه ايراد كرد كه سيّد رضى قسمت هايى از آن را آورده

1. شناخت فرهنگ جاهليّت

خداوند، پيامبر اسلام، حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را هشدار دهنده جهانيان مبعوث فرمود، تا امين و پاسدار وحى الهى باشد، آنگاه كه شما ملّت عرب، بدترين دين را داشته، و در بدترين خانه زندگى مى كرديد، ميان غارها، سنگهاى خشن و مارهاى سمّى خطرناك فاقد شنوايى، به سر مى برديد، آب هاى آلوده مى نوشيديد و غذاهاى ناگوار مى خورديد، خون يكديگر را به ناحق مى ريختيد، و پيوند خويشاوندى را مى برديد، بت ها ميان شما پرستش مى شد، و مفاسد و گناهان، شما را فرا گرفته بود.

2. مظلوميّت و تنهايى على عليه السّلام

(پس از وفات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بى وفايى ياران)، به اطراف خود نگاه كرده ياورى جز اهل بيت خود نديدم، «كه اگر مرا يارى كنند، كشته خواهند شد» پس به مرگ آنان رضايت ندادم. چشم پر از خار و خاشاك را ناچار فرو بستم، و با گلويى كه استخوان شكسته در آن گير كرده بود جام تلخ حوادث را نوشيدم و خشم خويش فرو خوردم و بر نوشيدن جام تلخ تر از گياه حنظل، شكيبايى نمودم.

3. معرّفى عمرو عاص و ضرورت آمادگى نظامى

عمرو عاص با معاويه بيعت نكرد مگر آن كه شرط كرد تا براى بيعت، بهايى (حكومت مصر) دريافت دارد، كه در اين معامله شوم، دست فروشنده هرگز به پيروزى نرسد و سرمايه خريدار به رسوايى كشانده شود. اى مردم كوفه آماده پيكار شويد و ساز و برگ جنگ فراهم آوريد، يرا كه آتش جنگ زبانه كشيده و شعله هاى آن بالا گرفته است، صبر و استقامت را شعار خويش سازيد كه پيروزى مى آورد.

سیاسی تاریخی اعتقادی اجتماعی 
ترجمه ها

لطفاً برای انتخاب یک ترجمه، برروی نام مترجم کلیک کنید.

خداوند، محمد (صلى اللّه عليه و آله) را مبعوث داشت كه بيم دهنده جهانيان باشد و امين وحى او. و شما اى جماعت عربها، پيش از آن، بدترين آيين را داشتيد و در بدترين جايها به سر مى برديد و در زمينهاى سنگلاخ و ناهموار مى زيستيد و با مارهاى سخت و كرّ همخانه بوديد. آبى تيره و ناگوار مى نوشيديد و طعامى درشت و خشن مى خورديد و خون يكديگر مى ريختيد و از خويش و پيوند بريده بوديد. بتان در ميان شما برپا بودند و خود غرقه گناه بوديد.


به هر جاى نگريستم، براى خود ياورى جز اهل بيتم نيافتم و نخواستم كه آنها به كام مرگ روند. ديده فرو بستم، با آنكه خاشاك در ديده داشتم و شرنگ نامرادى نوشيدم، با آنكه استخوان در گلويم شكسته بود و غم گلويم را فشرده بود و من شكيبايى مى ورزيدم. و به چيزى تلخ تر از حنظل، كه به كامم ريخته بودند، صبر كردم.


تا بهايى نگرفت بيعت نكرد آنكه فروخت سودى نكرد و آنكه خريد خوار و ذليل شد. جنگ را آماده شويد و ساز و برگ نبرد مهيا داريد كه آتش كارزار افروخته شده و شعله آن بالا گرفته است. پايدارى ورزيد كه پايدارى بيش از هر سلاح ديگر پيروزى را ميسر گرداند.

از خطبه هاى آن حضرت است در وصف حال مردم جاهلى و دوران سكوت خود:

خداوند محمّد صلّى اللّه عليه و آله را به عنوان بيم دهنده عالميان، و امين بر قرآن بر انگيخت، و شما ملّت عرب در آن وقت داراى بدترين دين، و در بدترين خانه بوديد، منزلتان در ميان سنگهاى سخت، و در بين مارهاى زهردار بود، آب تيره مى نوشيديد، غذاى خشن مى خورديد، خون يكديگر را مى ريختيد، قطع رحم مى كرديد، بتان در ميان شما نصب شده بود، و گناهان به شما بسته بود.


نظر كردم جز اهل بيتم يارى برايم نبود، از اينكه آنان را در جنگ نابرابر به دست مرگ سپارم دريغ كردم، چشم بر خاشاك در ديده بستم، زهر غم و غصه آشاميدم، و بر فروبردن خشم صبر ورزيدم، و بر حادثه تلخ تر از درخت علقم پايدارى كردم.


و از اين خطبه است، در باره معاويه و عمرو عاص:

عمرو عاص با معاويه بيعت نكرد مگر با اين شرط كه ثمنى به او پرداخت كند، پس پيروز مباد دست فروشنده، و رسوا باد عهد خريدار. اكنون آماده جنگ شويد، و ساز و برگ جهاد آماده كنيد، شعله هاى جنگ زبانه مى كشد، و روشنايى آن سر كشيده. پايدارى را شعار خود كنيد، كه بهترين وسيله پيروزى است.

همانا خدا محمّد را برانگيخت، تا مردمان را بترساند، و فرمان خدا را چنانكه بايد رساند. آن هنگام شما اى مردم عرب بدترين آيين را برگزيده بوديد، و در بدترين سراى خزيده. منزلگاهتان سنگستانهاى ناهموار، همنشينتان گرزه مارهاى زهردار. آبتان تيره و ناگوار، خوراكتان گلو آزار. خون يكديگر را ريزان، از خويشاوند بريده و گريزان. بتهاتان همه جا بر پا، پاى تا سر آلوده به خطا.


نگريستم و ديدم مرا يارى نيست، و جز كسانم مددكارى نيست. دريغ آمدم كه آنان دست به ياريم گشايند، مبادا كه به كام مرگ در آيند. ناچار خار غم در ديده شكسته، نفس در سينه و گلو بسته، از حقّ خود چشم پوشيدم و شربت تلخ شكيبايى نوشيدم.


برنتافت كه خود را رهين بيعتش سازد تا پذيرفت كه بهاى اين بيعت را بپردازد، امّا آن كه فروخت نارستگار است، و آن كه خريد زيانبار. كنون ساخت جنگ بيارائيد، و ساز پيكار آماده نماييد، كه زبانه -آتش- آن نيك بلند است و تابان، و روشنى آن نمايان. و شكيبائى را شعار خود داريد، كه شاهد پيروزى را در كنار آريد.

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (كه پيش از حركت بنهروان فرموده):

(1) بتحقيق خداوند متعال فرستاد حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله را در حالتى كه ترساننده بود جهانيان را از عذاب الهىّ و امين بود بر آنچه باو نازل مى شد، و شما اى گروه عرب در آن هنگام پيرو بدترين كيش بوديد (كه شرك و بت پرستى بود) و در بدترين جايگاه (حجاز) بسر مى برديد (كه قحطى و فتنه و فساد در آنجا بسيار بود) در زمينهاى سنگلاخ و ميان مارهاى پر زهرى كه از آوازها نمى رميدند مانند اينكه كر بودند اقامت داشتيد،

(2) آب لجن سياه را مى آشاميديد، و غذاى خشن (مانند آرد جو پر سبوس و آرد، هسته خرما و سوسمار) مى خورديد، و خون يكديگر را مى ريختيد، و از خويشاوندان دورى مى كرديد (بر اثر سختى معيشت و بدى اخلاق رعايت صله رحم نمى نموديد)

(3) بتها در ميان شما نصب شده بود (ساخته دست خود را پرستش مى نموديد) و از گناهان اجتناب و دورى نمى كرديد (پس بسبب وجود مقدَّس حضرت رسول اكرم از آن زندگانى بد و فساد عقيده و همه گرفتاريها نجات يافتيد و در ميان مردم دنيا به سيادت و بزرگى مشهور شديد، اكنون آيا سزاوار است كه بر خليفه بحقّ و جانشين آن بزرگوار ياغى شده او را نافرمانى كنيد).


(4) و قسمتى از اين خطبه است (كه پيشآمد خود را بعد از وفات حضرت رسول اكرم بطور اجمال بيان مى فرمايد: چون مخالفين خلافت را كه حقّ من بود غصب كردند): پس (در كار خويش) انديشه كرده ديدم در آن هنگام بغير از اهل بيت خود (بنى هاشم) ياورى ندارم (و ايشان هم نمى توانستند با آن همه مخالفين ستيزه كنند، لذا) راضى نشدم كه آنها كشته شوند،
(5) و چشمى كه خاشاك در آن رفته بود بهم نهادم و با اينكه استخوان گلويم را گرفته بود آشاميدم، و بر گرفتگى راه نفس (از بسيارى غمّ و اندوه) و بر چيزهاى تلخ تر از طعم علقم (كه گياهى است بسيار تلخ) شكيبائى نمودم.


(6) و قسمت دوم از اين خطبه است (كه طريقه بيعت كردن عمرو ابن عاص با معاويه را بيان مى فرمايد، و مختصر اين قضيّه آنكه پس از فراغت از جنگ جمل حضرت به كوفه تشريف آورد و در آنجا به معاويه نامه اى نوشت و در آن از او بيعت خواست و آنرا بوسيله جرير ابن عبد اللّه بجلّى فرستاد، چون جرير وارد شام شد نامه را به معاويه داد، پس از آنكه معاويه نامه را خواند در انديشه فرو رفت و جرير را براى گرفتن پاسخ معطّل نگاه داشت و گروهى از مردم شام را طلبيد و راجع به خونخواهى عثمان با آنها سخن گفت، ايشان با رأى او موافقت نموده براى نصرت و ياريش خود را آماده نشان دادند، بعد از آن با برادرش عتبة ابن ابى سفيان در اين باب مشورت كرد، عتبه گفت: عمرو ابن عاص را در اين كار بكمك بطلب، زيرا تو بفتنه انگيزى و رأى و تدبير او آگاهى، پس نامه اى بعمرو ابن عاص نوشت و در آن به كمالات او را بستود و به نصرت و يارى خويش و خونخواهى عثمان دعوتش نمود، عمرو در پاسخ او نوشت: نامه ترا خوانده مقصودت را فهميدم، بدان كه من حاضر نيستم از دين اسلام خارج شده به ضلالت و گمراهى و متابعت تو رو آورم و بروى علىّ ابن ابى طالب با آن همه فضائل و منزلت و شجاعت شمشير كشم، اى معاويه تو به مردن عثمان از حكومت شام معزول گشتى و بوسيله خونخواهى از او مى خواهى خلافت را براى خود بدست آورى و باين حيله مانند منى را نمى توان فريب داد كه در راه تو از دين گذشته جانبازى نمايم، معاويه چون نامه او را خواند دانست كه بدون رشوه نمى توان راضيش نمود، و مى دانست كه او خواهان حكومت مصر است، وعده حكومت مصر را باو داد، عمرو هم دنيا را بر آخرت اختيار كرده به معاويه پيوست، لذا حضرت مى فرمايد): عمرو به معاويه بيعت نكرد تا اينكه شرط كرد ثمن و بهايى (حكومت مصر را) در مقابل آن باو بدهد، پس دست فروشنده (دين بثمن دنيا) بركت نيابد، و عهد و پيمان خريدار (معاويه) سبب رسوايى او گردد،
(7) پس (اكنون كه عمرو به معاويه پيوست) براى جنگ آماده شويد و لوازم آنرا فراهم كنيد كه آتش كار زار افروخته و روشنائى آن بلند شد،
(8) و شكيبائى را شعار خود قرار دهيد (در جنگ پايدارى كنيد و صدمات آنرا متحمّل شويد) كه مهمّترين راه رسيدن بفتح و فيروزى و غلبه بر دشمن شكيبائى است.

خداوند، محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)، را به رسالت مبعوث کرد، تا جهانيان را بيم دهد و امين آيات او باشد در حالى که شما جمعيت عرب، بدترين آئين را داشتيد و در بدترين سرزمين ها و در ميان سنگ هاى خشن و مارهاى فاقد شنوايى (که از هيچ چيز نمى ترسيدند و خطرشان بسيار زياد بود) زندگى مى کرديد و آب هاى آلوده مى نوشيديد و غذاهاى بسيار ناگوار مى خورديد و پيوسته خون هم را مى ريختيد و پيوند با خويشان را قطع مى کرديد (و دختران را زنده به گور مى کرديد و پسران خود را به قتل مى رسانديد) بت ها، در ميان شما، برپا بود و گناهان، سراسر وجودتان را فراگرفته بود.


من، نگاه کردم و ديدم (براى گرفتن حق خود و مسلمانان) يار و ياورى جز خاندانم ندارم (به همين دليل، قيام نکردم; چرا که) به مرگِ آنان راضى نشدم و اين، در حالى بود که چشم، بر خاشاک فرو بستم و با گلويى که استخوان در آن گير کرده بود (جرعه تلخ حوادث را) نوشيدم و بر نوشيدن اين جرعه ـ که تلخ تر از حَنَظْل بود ـ شکيابى کردم.


او (عمروعاص) ـ با معاويه ـ بيعت نکرد تا اين که بر او شرط کرد که در برابر آن، بهايى دريافت کند. (در اين معامله شوم)، دست فروشنده، به پيروزى نرسد! و سرمايه خريدار به رسوايى منتهى شود!

(اکنون که آنها روى بلاد مسلمانان و حکومت بر مسلمانان، اين چنين معامله مى کنند) آماده پيکار شويد و ساز و برگ جنگ را فراهم سازيد! که آتش جنگ، زبانه کشيده و شعله هاى آن بالا گرفته است. و صبر و استقامت را شعار خود سازيد! که بيش از هر چيز، پيروزى را به سوى شما فرا مى خواند.